سایر منابع:
سایر خبرها
سحر قریشی:ماجرای دفتر سینمایی که دفتر نبود
. رسیدیم به دفتر راننده گفتند که همین پلاک است و به ایشان گفتم می شود بایستید. چون جایی که مرا برده بود خیلی خلوت بود. ایشان موافقت کردند و من پیاده شدم و هرچه زنگ دفتر را میزدم کسی در را باز نمی کرد. شانسی که من آوردم این بود که کسی در را باز نکرد. مثل اینکه پشیمان شده بود و نمی دانم در اون شرایط فقط خدا به من رحم کرد. هی زنگ زدم و به راننده گفتم در دفتر را باز نمی کنند. بعد گفتم که خود ...
بعد از کُمای 37 روزه با همسرم ازدواج کردم/ مراسم ختم هم برای من گرفته بودند
.... عملیاتی را در فکه انجام دادیم؛ 2 روز پس از اجرای عملیات به عقب برگشتم و معاونم را توجیه کردم و مهیای رفتن به قم شدم. قطار ساعت 4 از اندیمشک حرکت می کرد، ساکم را برداشتم و سوار ماشین شدم و به سمت ایستگاه قطار راه افتادیم. به نزدیکی های ساعت 4 و 5 رسیدیم که یکباره دشمن شروع به زدن منطقه کرد. با دوربین منطقه را بررسی کردم. دشمن محل تجمع نیروهای گردان را هم می زد. به راننده گفتم دور ...
ماجرای شعرخوانی صابر خراسانی در مسابقه پرش اسب!
گویم برای خودم و همه اطرافیانم عجیب بود چون من هیچ ارتباطی با این فضاها نداشتم؛ نه با فضای شعر و نه فضاهای مذهبی در یک دوره ای یکی از دوستانم در مشهد به من گفت صدایت خوب است، مداحی کن، من هم یک سالی را در آن حال و هوا بودم، اما دیدم واقعاً متعلق به آن نیستم. بعد از آن بود که متوجه شدم به شعر علاقه مند شده ام. یعنی در حقیقت من آن اوایل هیچ چیزی از شعر نمی دانستم. حتی ردیف و قافیه را نمی ...
یادگاری 25 ساله در دستان یک رزمنده ارمنی
جانباز سرافراز به گفت وگو نشستیم که شرح آن در زیر می آید. در سال 1379 ازدواج کرده و ثمره این ازدواج 2 دختر است. والدین بنده مثل تمام پدر و مادرها نگران من بودند. از طرفی مخالفت می کردند، ولی می گفتند: شما باید بروید تا از خاک ایران دفاع کنید و نباید اجازه بدهید دشمن وارد یک وجب از خاک ایران بشود . پیشنهاد فرار از طرف برخی به ما داده می شد، ولی من اینکار را نکردم چون اینجا خاک ...
مادرشهیدنریمانی:اینگونه نبود که یکدفعه وارد صحنه جنگ شود وکشته شود، برای آرزویش تلاش کرد؛ طوری رفتار ...
خواهرم خیلی حالش بد بود. دعامیکردم محمود زودتر بیاید خواهرم تنها نباشد چون وجودش یک پشتوانه بزرگ بود برایمان. روز ششم عید بلاخره برگشت. یکی از آشنایان ختم برادرش بود، رفته بودم مسجد بعد که از مسجد آمدم بیرون دیدم گوشی ام چندبار زنگ خورده. رسیدم جلوی ماشین همسرم گفت : مژده بده محمود امده،از خوشحالی اشک هایم جاری شد. رسیدم خانه سریع بهش زنگ زدم گفتم: کجایی بیام ببینمت؟ گفت: عصر میام منزلتان . وقتی امد ...
حکایت سید محمود ؛ گرفتن عکس شهادت در آتلیه برادر +عکس
کار را انجام میدادند. روزهای آخر خیلی روزهای سخت و مبهمی برای من بود. چون اصلا معنی بعضی از کارها و حرفهای سید محمود را متوجه نمیشدم. وقتی که از سید محمود می پرسیدم میگفت : یک موردی هست که میخواهم برایت بگویم، ولی مدام امروز و فردا میکرد ، آخر هم نگفت. سید محمود شب بیست و یکم ماه رمضان بعد از مراسم احیا و خواندن نماز صبح خداحافظی کرد و رفت بعد از شهادتش همسایه مان گفتند : وقتی سید محمود داشتند ...
سوری که حسن روحانی به طلبه ها داد
به تدریج برچیده شد و آن نام فامیل فراموش شد و دیگر همه مرا به اسم حسن روحانی می شناختند. با وجود این ، نام شناسنامه ای من هنوز فریدون بود و این خود فوایدی داشت و می توانستم در مواقعی از این نام استفاده کنم . برای مثال در سال 1357، بی آنکه ساواک متوجه شود با همین نام فریدون از کشور خارج شدم و بعد که چند شب بعد، مأموران به خانه ما ریختند و همه چیز را به هم زدند و از همسایه ها پرس وجو کردند ...
روایت زندگی شهید مدافع حرمی که تمام زندگی اش امام حسین (ع) بود
بود و باز نمی شد، در عالم رؤیا امام زمان(عج) را دیدم. به ایشان گفتم: هر شب جمعه نامه اعمال ما به دست شما می رسد. خواسته ای دارم و آن این که بتوانم برای دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها به سوریه بروم و در آنجا شهید شوم. نامه اعمال مرا این گونه امضا بفرمایید.امام در جواب بنده فرمودند: من دو نائب دارم یکی داود جوانمرد و دیگری مهدی نوروزی. اگر این دو نامه شما را امضا کنند، مثل این است که من امضا ...
کار و کارخانه درست مثل فرزندم بودند
دیدن گاراژ، نیازمند رفت و گفت که یکی دو روز بعد بروم وزارت خانه، وقتی رفتم، پرسید اگر ما حمایت کنیم تو کارخانه تولید کامیون راه اندازی می کنی؟ من هم که عشق تولید بودم سریع گفتم بله. می دانید وزارت صنایع واقعا آن زمان در اختیار ما بود، دکتر نیازمند و علیخانی به من گفتند هرکاری داشتی بیا اتاق ما؛ حتی باور کنید من فکر نمی کردم تا این حد حمایت کنند ولی هرچه می خواستم فراهم می کردند، مثلا آن زمان ما ...
عزیزی:عاشق مادرم بودم و اسمش را روی فرزندم گذاشتم/به کارمند سفارت آمریکا گفتم من بدل جکی چان هستم
در دل داشتم.به خصوص وقتی قرار دادهای خوب بستم و هر سال شرایط مالی ام بهتر شد.ناراحت بودم که کاش الان که پولدار هستم مادرم بود تا بهترین ها را برایش بخرم در فقر مطلق با زحمت فراوان مرا پرورش داد.قسمتش نبود بماند و حاصل دسترنجش را ببیند.الان که سه تا بچه دارم باز یاد مادرم و سختی هایش می افتم.( آه می کشد ).بحث را عوض کنید چون دارم اذیت می شوم. اسم دختر اول شما فاطمه است و دختر دومتان ...
آیا روحانی یک دوره ای می شود؟ رییس جمهور مطلوب لاریجانی کیست؟
گفتند چرا آژانس می خواهد جلسه فوق العاده بگذارد؟ گفتم می خواهند مسئله راه اندازی اصفهان را بررسی کنند. گفتند آژانس حق ندارد چنین کاری بکند چون ما کار خلافی نکرده ایم، خوب است با البرادعی تلفنی صحبت کنید. گفتم اینطور نیست که مدیرکل همه کاره باشد، اعضای شورای حکام آژانس، سفرای 35 کشور هستند که براساس گزارش مدیرکل تصمیم می گیرند. بعد بحث شد که آژانس تحت نفوذ غرب است. پرسیدند چرا آژانس تحت نفوذ ...
طنز : جوهر خشک ناشدنی مرد
مدیر 8 فروردین 1396 1:38 ب.ظ 39 بازدید 0 بدون دیدگاه سید ابوالفضل طاهری : کار، جوهر مرد است. با این حال، الان یک ماهی می شود که جوهرم در معرض خشکی قرار گرفته و مرا به خشکسالی تهدید می کند. یک ماهی می شود اخراج شدم. فقط به من گفتند:”برو... باهاتون تماس می گیریم.” همین! و هرچند که گویا تماس گرفتن را به دست فراموشی سپرده اند، اما من امیدم را از دست نداده ...
خوشحالی برادر روحانی از رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی
هاشمی هماهنگ کردم و تا ساعت 8 شب روی سایت رفت که چون که صد آمد، 90 هم پیش ماست... به آقای روحانی این را گفتم ولی ایشان این را قبول نداشت و تاکید بر این داشت که او ما را هم غافل گیرکرده و اگر او می خواست ثبت نام کند چرا اصلا ما باید ثبت نام می کردیم؟! گفتم اتفاق بدی نیفتاده است. نظر آقای روحانی درباره آن یادداشتی که نوشتید، چه بود؟ بعد به من گلایه کرد و گفت که این چرت و پرت ها چه بود ...
حکایت حسن حسین پور ؛ نحوه برخورد تکاور صابرین با نوعروس+عکس
...> چون حسن آقا یک نظامی بود و من ندیده تصمیم داشتم نه بگویم. اما آن روز به مادشان حرفی نزدم. بعد از رفتن مادر حسن آقا به مادرم گفتم : اگر تماس گرفتند که برای قرار بعدی پسرشان را بیاورند، بگو جواب دختر من نه هست. فعلا قصد ازدواج ندارد. فردای آن روز که از مدرسه آمدم ( شغل من معلمی هست) از راه نرسیده، مادرم گفت : خانم حسن پور تماس گرفتند و قرار گذاشتند که فردا عصری با آقازاده شان تشریف ...
از استقلال که جدا شدم 4 شب نخوابیدم
کنار بگذارند خیلی محترمانه به او زنگ می زنند و این مسئله را به او می گویند اما یک تماس با ما نگرفتند. روی صحبت من با برخی از مسئولان باشگاه است. یک عکس 3 نفره از من، وحید طالب لو و آرش برهانی زدند و حاضر نشدند که 3 عکس جدا در خبر از ما کار کنند حتی به طالب لو گفتند که سال بعد در لیست ما هستی و او با خانواده اش به آمریکا رفت اما زمانی که در سفر بود متوجه شد که در لیست مازاد است. البته باید این را ...
متاگپ | ایمان موسوی: جواد نکونام فوتبال مرا خراب کرد / نکونام چندین نفر از بازیکنان استقلال را علیه قلعه ...
...، هزار بارم برگردم بازم اگه اون پیشنهاد برای من بیاد، خواب ندارم تا چند شب؛ چون حضور در باشگاه بزرگ استقلال واقعا افتخاره واسه خیلی ها. بعد ماشین آبی رو هم خریدی واسه استقلال... من پدرم استقلالی تیر بود؛ دروغ بهتون نگم من به عشق پدرم، هم خودم استقلالی شدم هم اون ماشین آبی رو خریدم. به خاطر استقلال تهران، ولی خوب این حرفا رو همه جا نمیشه گفت؛ چون باید تو اون شرایط قرار ...
اولین بار در دهه ی 70 گزارشگری کردم/ سوتی زیاد داده ام/ با تنها دخترم هم دانشگاهی ام/ اگر فردوسی پور ...
. اکثر تیم ها از بازیکن خارجی استفاده می کنند. باید به بازیکنان جوان بها و میدان داده شود. آناج: تلخ ترین اتفاق سال؟ مرحوم شدن مادرم که درست در اول فروردین سال 95، ساعت 9:30 به من زنگ زدند و گفتند حالش خراب است. چون چند وقت هم می شد که مریض بود به محض شنیدن خبر متوجه شدم که اتفاق تلخی رخ داده است. آناج: سین مورد علاقه تان در هفت سین چیست؟ خیلی به این ...
حدادی: شرمنده کسی نیستم
گونه مصاحبه نکرده بود. یکی می گفت من شرمنده شدم شما آن قدر درد کشیده بودی، یکسری می گفتند چرا این جوری شد و نتیجه نگرفتی که گفتم آسیب داشتم و نتوانستم، اکثریت کسانی که مرا دیدند گفتند دستت درد نکند و خسته نباشید. * و اینکه از شما انتظار دارند که اگر باشید در المپیک 2020 آنجا جبران کنید؟ بله من گفته ام که اگر مفید باشم برای کشورم حتماً سعی می کنم همین اتفاق بیفتد. برای یک ...
کار را از من بگیرند، می میرم
پیگیر تهیه جنس ها یش شدم؛ در خیال خودم هم به این فکر می کردم که چه فروش خوبی داشته ایم و پدرم حتما من را تشویق می کند؛ خلاصه جنس ها را حاضر کردم تا اینکه پدرم آمد و متوجه فروش شد و کلی تشویقم کرد تا اینکه رفت سر صورت حساب ها و گفت این چی هست؟ آن چی هست؟ و اینکه چشمش افتاد به آن حساب که دو برابر نوشته بودم، گفت این چیست؟ گفتم مشتری جنس ها گفته دو برابر بنویسم، تا این را گفتم و برگه را دید یک کشیده ...
بیشتر شب ها از گرسنگی خوابمان نمی برد
نمی شوم! بعد از مدت ها، عراقی ها اجازه دادند حمام کنیم. بیشتر بچه ها تا آن روز حمام نکرده بودند. زندان الرشید حمام نداشت. محمدباقر وجدانی همیشه شاد و شنگول بود، شوخ طبع ترین اسیر بازداشتگاه یک بود. از وقتی فهمید از شوخی بدم نمی آید زیاد سر به سرم می گذاشت. یک روز وقتی وارد بازداشتگاه شدم، گفت: برای سلامتی آقا سید از یک تا ده بشمارید! طولی نمی کشید که شوخی اش را اصلاح می کرد: برای ...
رحمتی بزرگترین حسرت اش را فاش کرد
دلم پر نباشد. (خنده) * شده بعداً پیش خودت بگویی کاش آن حرف ها را نزده بودم؟ وقتی آرام تر شدم، پیش خودم گفتم می توانستم از کلمات دیگری استفاده کنم. بالاخره در عصبانیت صحبت کردن، با گفتن حرف ها در آرامش متفاوت است. * برای اسفند سال 95 هم اعتراضت به کمیته انضباطی را داشتی! اگر احکام عادلانه بود، هیچ حرفی نمی زدم. اول سال مرا محروم کردند در حالی که نه حرف زشتی ...
سحر خانم کارگردان می شود!
راضی اش نمی کند، محلی از اعراب داشت. به هر حال از برنامه اکسیژن و با اجرا معروف شده بود. وقتی هم پا به عرصه بازیگری گذاشت با سوپراستار سیمرغ بلورین بازیگری گرفت. با تیم بازیگران جدایی نادر از سیمین از جشنواره برلین جایزه گرفت و در فیلم ساکن طبقه وسط هم که خودش به عنوان دست گرمی 38 نقش متفاوت بازی کرد که خب برای هر بازیگری چالش محسوب می شود. حالا بماند که بعد از آن بازی در فروشنده اصغر فرهادی را هم ...
وقوع حمله ای جدید با خودرو در شهر لندن
به گزارش جام نیوز به نوشته روزنامه دیلی میل انگلیس، شاهدان عینی این حادثه گفتند که یک خودروی ون شنبه شب وارد پیاده رو خیابان "ایسکس" واقع در منطقه "آیلینگتون" در شهر لندن شده و پس از برخورد با عابران متوقف شد. به گفته یکی از این شاهدان که به شدت ترسیده بود، راننده این خودرو به همراه یک شخص دیگر پس از زیر گرفتن عابرانی که در مقابل کلوپی شبانه در این خیابان ایستاده بودند، از ماشین پیاده ...
عروس درغگو دستش برای خواهر شوهرش باز شد / ازن زن آبروی شوهرش را برد+عکس
دادگاه حضور داشت به گریه افتاد و گفت که با دیدن انگشتری وسوسه شده است و قصد این کار را نداشته است. وی رو به قاضی پرونده کرد و گفت: وقتی خواهر شوهرم مرا تحت فشار گذاشت نقشه دیگری کشیدم و فردایش به وی زنگ زدم و گفتم که آینه بین یک میلیون از پول را خرج کرده است و 500هزار تومان آن را برمی گرداند ولی وی مرا تهدید کرد که اگر کل پول را نفرستد به شوهرم ماجرا را می گوید و من مجبور شدم تا حلقه ...
سن عقلی شما چقدر است؟
صبح زنگ بزند وقتی با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم، چند ساعت خوابیده بودم؟ 4. عدد 30 را به نیم تقسیم کنید و عدد 10 را به حاصل آن اضافه کنید چه عددی به دست می آید؟ 5. مزرعه داری 17 گوسفند زنده داشت. تمام گوسفندهایش به جز 9 تا مردند چند گوسفند زنده برایش باقی مانده است؟ 6. اگر تنها یک کبریت داشته باشید و وارد یک اتاق سرد و تاریک شوید که در آن یک بخاری نفتی، یک چراغ ...
نوراللهی؛الان پشیمانم که از پرسپولیس جدا شدم / برانکو گفت تو را برمی گردانم
تراکتور هم ما را روی حساب و کتاب جذب کرده بود و این شکلی نبود که آنها بی خیال باشند. من یکی که اصلا باورم نمی شد فکر می کردم اشتباه شده چون روز اول هم به ما گفتند تراکتور از این به بعد از نقل و انتقالات محروم است و ما فکر می کردیم فقط سجاد نمی تواند بازی کند چون سازمان لیگ با دستور مستقیم دبیرکل فدراسیون قرارداد ما را ثبت و کارت بازی مان را هم صادر کرده بود. * چه وقت دیگر آب پاکی روی دست ...
خاطره اکبر عبدی از عاشق شدنش در 19 سالگی / من عاشق عاشق شدنش شدم
برده بودنش، برای همین سر قرار نیومده بود من هم 20 روز بعد با دختر عموی همون خانوم ازدواج کردم” گلایه اکبر عبدی از بعضی افراد بابت طلب هایش از خیلی از تهیه کننده ها گله مندم و اوضاع طوری است که مرتب بدتر می شود. نمی خواهم اسم بیاورم چون یک بار اسم آوردم 300 هزار تومان جریمه مالی شدم. تهیه کننده ای هست که بعد از سه سال هنوز پول مرا نداده و به وکیلم گفته قسط بندی کنیم. به ...
آزاده را تکه تکه کردم / 18 سال با او دوست بودم و او اصرا به ازدواج داشت تا اینکه ...+فیلم وعکس
تا چاقو خریدم. -چرا دو تا چاقو خریدی؟ نمی دونم. اصلا باور نمی کنید خودم نمی دانستم چرا این چاقوها و نایلون ها رو خریدم. حتی وقتی چاقو را دور انداختم متوجه اره ای بودن یکی از آنها شدم. -شما عصبانیت تان و بحث تان اتفاقی بود؟ اما از اینکه شما رفتید چاقو و نایلون خریدید نشان می دهد که اینها اتفاقی نبوده؟ خدا شاهده من فقط شاید چون حمل جسد راحت تر بشه این کارو ...
خوش چهره: ظرافت شعار احمدی نژاد و ترامپ به هم شباهت داشت
یادم نیست چون دیگر آن نوار را گوش ندادم با وجودی که خیلی ها گفتند مهم بود و تأثیر جدی در نتیجه انتخابات داشت. من بر مبنای خلوص کاری به آن مناظره رفتم و به گفتمان اعتماد کردم 6، 7 سال بعد از آن مناظره یادم می آید یک روحانی برجسته حوزه علمیه قم زمانی من را در هواپیما دید خیلی احترام گذاشت و بعد گفت "شما اگر به سال 84 برگردی دوباره آن دفاع یعنی مناظره را انجام می دهید؟" به او گفتم اگر اطلاع ...
بابت 25 دلار متشکرم
یک باور را وارد شغل اولم کردم که مطمئنا مرا به دردسر می انداخت: همه باید مرا دوست داشته باشند. البته این باور دو اشتباه داشت؛ یک همه و دیگری همیشه . وقتی شروع به فروشندگی کردم، فورا بازخوردی قوی نسبت به باورم دریافت کردم. در آن زمان ، تعجب می کردم که چقدر مردم سعی می کنند از یک فروشنده بیمه دور بمانند. وقتی مرا می دیدند که دارم می آیم، بر می گشتند از راه دیگری می رفتند. این ناراحتم می کرد. غرور ...