سایر منابع:
سایر خبرها
از ازدواج اجباری تا رابطه نامشروع و در آخر قتل
حدودی از لحاظ مادی مستقل از مادرم باشم. تا اینکه حدود یک سال پیش با پسر دانشجویی به نام کامران که از شهری دور برای تحصیل به تهران آمده بود آشنا شدم و او با ابراز عشق و علاقه فراوان به من و چرب زبانی های پیوسته، توانست بسیار خودش را در دل من جا کرده و محبّت و عشق من را نیز به سوی قلب خودش، سرازیر نماید، تا جایی که من، که همیشه ایّام از محبّت پدر و مادر خود محروم بودم، به کلّی شیفته و ...
اشعار ویژه ولادت حضرت امام محمدباقر (ع)
...> پرواز می کنیم و به بالا نمی رسیم این بال ها شبیه وبالند، اَبترند وقتی به سیر عالم معنا نمی رسیم این چشم های خیس و تهی دست شاهدند بی تو به جلوه زار تماشا نمی رسیم تا بی کرانه های حضور الهی ات پر می کشیم روز و شب اما نمی رسیم باشد اگر تمام جهان زیر پایمان حتی به خاک پای تو مولا نمی رسیم این حرف ها ...
شبی که امام(ره)اسلحه را از سرباز بیت گرفت و نگهبانی داد
ساخته باشند و افتخار این را داشته باشند که به لقاء الله بپیوندند و در بین شماها زیاد است. در بیشتر چهره های شما رخسار شهادت، رنگ شهادت، توأم با معنویت از دور نمایان است، مشخص است. محرم ماه به حرکت در آورندة همه مستضعفان است. چشم ها، چشم امام، چشم ملت، چشم شهیدان که ناظرند، به بازوان خشمگین و پرتوان شما دوخته شده است. ولی شما صابران با وجود این که شعله های عشق شهادت در بدن طنین افکن است ...
داستان: سفرعاشقانه من و پروانه
نگرم و به آرامی دستم را دراز می کنم تا او را بگیرم، اما او بلافاصله بال می زند و می گریزد و از من دور و دورتر می شود. پروانه، مسیری را در پیش می گیرد و مرا به دنبال خود می کشاند تا در راه او گام بردارم. می دانم و باور دارم که پروانه، خانه دوست را به من نشان خواهد داد؛ او همیشه به گرد شمع چرخیده و سوختن و دلدادگی و عشق و فداکاری را تجربه کرده است. آری باید چنین کنم؛ باید به پروانه چشم بدوزم ...
گفتگو با عباس جدیدی، پرحاشیه ترین عضو شورای شهر
درست می کنند. پس حسابی از اتفاقات و حواشی سال گذشته چشمتان ترسیده. - نه! اتفاقا اینها باعث گنده تر شدن من می شود اما الان خسته شده ام. به خدا حوصله این چیزها را ندارم. حتی نمی توانم دست روی سرم بگذارم. زندگی برایم سخت شده است. البته مردم عشق هستند و زمانی که با من عکس می گیرند نشان می دهند که دوستم دارند. این مهم است. خود خدا می گوید حول حالنا الی احسن الحال . خدا را شکر مردم ...
روایت زنی که مصدق عشق به او را پنهان نمی کرد
خودکامه پدر و شرایطی که ماموران شهربانی وقت با قهر و غلبه و خشونت ایشان را به زندان منطقه کویری بیرجند اعزام می کردند به وجود آمد، چرا که علاقه عمیقی به پدرش داشت. غلامحسین در کتاب خاطراتش درباره خدیجه اینطور توضیح می دهد: خدیجه که با دیدن منظره بازداشت پدر تکان خورده بود، پس از بازگشت به منزل با حال نزار و رنگ پریده، هوش و حواسش را از دست داده بود. دخترک، کارش ساخته شده بود. از آن روز ...
کوشش های پیامبر برای اداره و مدیریت حوادث بعد از وفات شان
می سوزد. نمی خواهم با حسودی زندگی کنم. می گردم یک راه حلی پیدا کنم. یک وقت نه. باکی ندارم. پای حسودی ام می ایستم. یعنی من به شما حسودی می کنم و برای شما می زنم. پشت سرت غیبت می کنم. به تو بد گمان هستم. عرضم به حضورتان یک کاری می کنم که از کار بیکار شوی. یک کاری می کنم که از چشم مردم بیفتی. هی این کارها را می کنم. می شود. یواش یواش هم آدم یک مدتی که این کارها را کرد، کاملا عادت می کند ...
غزل زندگی کنیم نمایانگر افکار کلی از شاعر است
باشی چه نباشی، همبازی من است هنوز آن عروسکت، بگذارید اگر هم نه بهاری باشم، بوی کافور گرفتم نفحاتی بفرست، تا گلو گریه کند بغض فراهم شده است، شرمنده ام که همت آهو نداشتم، تا بود سر به زیرتر از آبشار بود، باور کنید حال و هوایم مساعد است، سوال کرد از آغاز سال تاسیسم، تا آینه جان! در تو ببینم منِ خود را، بگیر دست مرا تا تب تو را بسرایم، مرا ببر به منم آن منی که خالق آنی، پنهان که پشت صورتک پیر سالی ام ...
روایت زندگی شهید مدافع حرمی که تمام زندگی اش امام حسین (ع) بود
بود و باز نمی شد، در عالم رؤیا امام زمان(عج) را دیدم. به ایشان گفتم: هر شب جمعه نامه اعمال ما به دست شما می رسد. خواسته ای دارم و آن این که بتوانم برای دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها به سوریه بروم و در آنجا شهید شوم. نامه اعمال مرا این گونه امضا بفرمایید.امام در جواب بنده فرمودند: من دو نائب دارم یکی داود جوانمرد و دیگری مهدی نوروزی. اگر این دو نامه شما را امضا کنند، مثل این است که من امضا ...
پاراگراف کتاب (113)
آدم هایی را دیدم که در پی تصاحب چیزهای نو هستند، تصاحب ماشین نو، تصاحب یک ملک جدید، تصاحب اسباب بازی جدید. بعد هم دوست دارند به همه بگویند می دانی به تازگی چی خریده ام؟ میدانی تازگی ها چی خریده ام؟ می دانی تفسیر من از این ها چطور بوده است؟ این ها در اصل تشنه عشق بوده اند ولی به جای عشق، اینها را جایگزین کرده اند. آنها اشیا بی جان را به جان پذیرفته اند و انتظار محبت از آنها دارند؛ اما فایده ای ...
داستان سیزده را همه عالم به در امروز از شهر شهریار چیست؟
.... تو از آن دگری رو مرا یاد تو بس خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم .... از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم .... خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت شهریارا چکنم لعلم و والا گهرم... ..... سیزده را همه عالم بدر امروز از شهر من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم... محسن چاوشی با موسیقی جاودانه اش در سال های اخیر به زیبایی به اجرای این شعر پرداخته است و تمامی لحظات سنگین عاشقی شهریار را بیان می کند. مجله اینترنتی ستاره ...
مجموعه استاتوس زیبا و بامعنی برای تلگرام و اینستاگرام
خورده ام که رنگ آسمان را فراموش کردهام بوی خاک می دهند تمام آرزوهایم ! ~**~**~**~ تنها یک حرف مرا آزار می دهد ، حتی یک کلمه هم نمی شود تنها یک حرف مرا هر روز غمگین تر می کند . . . همان یک "ن” که در ابتدای "بودنت” نشسته است ! ~**~**~**~ عجب دنیایی شده ! ببین . . . تا چشم کار می کنه جای تو خالیه..! ...
متن آهنگ سیزده بدر چاوشی (من خود آن سیزدهم)
...> ✦✦✦✦ تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز من بیچاره همان عاشق خونین جگرم ✦✦✦✦ پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم ✦✦✦✦ عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم ✦✦✦✦ سیزده را همه عالم به در امروز از شهر من خود آن سیزدهم کز همه ...
شهیدی که می گفت جاده سازی می کند!
... سمیرا حمیدی نامدار همسر شهید محسن فانوسی است که حاضر شد وقت گرانمایه خود را در اختیار ما قرار دهد و از خود و از زندگی اش با شهیدفانوسی برایمان بگوید و برای ما بگوید که امروز هنوز هستند کسانی از تبار عشق که بیعتی را که در روز عاشورا با امام عاشقان بستند، آن را تا پای جان به عمل رساندند. فارس: متولد چه سالی هستید و چند سال با شهید فانوسی زندگی کردید؟ سمیرا حمیدی نامدار ...
حرف های خواندنی ستاره اسبق؛ ولاسکو فرار کرد و عزیز شد
تلویزیون 10 تا یکی می رفتم ولی بهنام محمودی همیشه می رفت. نه کار او اشتباه بود نه کار من، هر کس فلسفه خودش را داشت. خیلی از آدم ها در والیبال هستند که هنوز پیراهن شماره مرا (3) می پوشند و مرا دوست دارند. هر جا هم باشی پیدایت می کنند. اینطور خیلی بهتر است تا اینکه مدام بخواهی خودت را جلوی این و آن نشان بدهی. *تو حرفه ای بازی کردی. اسپانسر وقتی دنبالت می آید که دیده شوی... من همیشه می ...
عشق، ساختار و مرگ
هیجان دارند. شعرهایی که هشدار می دهند و مردم را می آگاهانند، هجوم می برند و با فریاد و جیغ و داد اعتراض می کنند همراه با لحنی تند و خطابی و صریح، لبریز از کلماتی چون خون، زندان، آزادی و ... شعر در این مجموعه حکم سلاحی را دارد که به حذف صدای مخالف و تحکیم گفتمان مسلط معترضانه می اندیشد: مرا به عشق بخوان/ به خون/ به آزادی/ تا چون تو/ جاودانه ببارم/ بر سلاله ی گندم! پس انقلابی گری ویژگی اصلی ...
باران گرفت و نادر مرا به خانه شان برد وقتی خنده شیطانی او را دیدم پشیمان شدم ولی دیر شده بود و ...
بیشتر به من نزدیک می کرد. دیگر شوخی های لفظی بین ما امری طبیعی شده بود. روزی نبود که چیزی برای خوردن همراه خود به شرکت نیاورد و همیشه هم مرا دعوت می کرد تا با او همراه شوم. من هم که دیگر به دوستی با او بی میل نبودم، می پذیرفتم. ولی شب ها که به محاسبه می نشستم، پیوسته خود را ملامت می کردم و می دانستم که رفتن به سمت او، خواست شیطان است. ولی چه می کردم که دلم آلت دست شیطان گشته بود. در این بین، فریباخانم ...
ماجرای خواندنی عشق یک نوجوان 16 ساله
می آید دل به حالم خواهد سوزاند. زمان اجرای نقشم که رسید، دو غلام سیاه مرا با دست های بسته و شنل سرخی بر دوش در برابر خلیفه خواباندند و با نخستین ضربه تازیانه ای که جلاد فرود آورد داغ سوزانی بر پشت لختم نشست و چشم هایم مثل آتش گردان مادربزرگم پر از جرقه های آتشین شد. با دومین ضربه که شلاق، تنم را نیش زد صدای اعتراض پیرزنی را از میان تماشاگران شنیدم که گفت: یواش تر، جوانک بیچاره را کشتی! و هر بار که ...
کنار آمدن زنانه با تغییرات رابطه عاطفی
ببینیم این تغییر کردن ها چه تاثیراتی بر روابط زن و مرد دارند. برای درک بهتر این مساله، تجربه های واقعی زوج هایی را ذکر کرده ایم که اخیرا مکالمه آنها حول محور: تو تغییر کرده ای! می چرخیده است. در میان صحبت های آنها می توان نکات ارزشمندی درک کرد. دیگر مرا نمی دید فاطمه 37 ساله می گوید: حدود سه سال از زندگی ما نگذشته بود که متوجه تغییرات روحی همسرم شدم. او خیلی راحت سالگرد ازدواجمان ...
عمو خسرو تولدت مبارک...+ دیالوگ های ماندگار خسرو شکیبایی
...> * ببین دلخوری، باش. عصبانی هستی، باش. قهری، باش . هر چی می خوای باشی باش ولی حق نداری با من حرف نزنی . فهمیدی ؟ ...... دکلمه شعری از گروس عبدالملکیان یادم بده چگونه بخوانم تا عشق در تمامی دل ها معنا شود یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت در تندباد عشق نلرزد زیبا آنگونه عاشقم که حرمت مجنون را احساس می ...