سایر منابع:
سایر خبرها
چه کسانی پورشه و بوگاتی می خرند؟
گل آلود برای خودشان ماهی گرفتند. او حتی در دوران طی محکومیت هم عادت به سکوت نداشت. انتقادهایش به دولت قبلی و دولت فعلی را به صراحت بیان می کند و کمتر به سمت گوشه نشینی می رود. صفایی فراهانی معتقد است: کمبود قانون، اقتصاد دولتی و نهادهای وابسته، اینها عوامل رانت می شود، در تمام کشورهای مشابه خودمان هم نگاه کنید، یک عده ای هستند که خودشان را به حاکمیت نزدیک می کنند، در حالی که واقعا هیچ اعتقادی به ...
تاوان عاشقی
افشاری یکی از همان بچه هایی است که در 14سالگی وقتی می بیند نیروهای صدام خوزستان را بمباران کرده اند همه چیز را ول می کند و به سمت جبهه ها می رود؛ آن زمان به خاطر سن و سال کم به من اجازه نمی دادند که به جبهه بروم برای همین مجبور شدم شناسنامه ام را بشویم و کپی شناسنامه برادرم که 2سال از من بزرگ تر بود را نشان دهم، برای همین با نام عبدالرضا افشاری راهی جبهه شدم. یادم هست آن زمان موتور گازی داشتم و ...
بچه ها باید خون بدهیم
بچه ها باید خون بدهیم؛ و جدا هم درست می گفت فقط با دادن خون گره از مشکل مان باز می شد. حالا هم واقعا باید خون بدهیم. تا این حرف را زدم مرحوم مطلبی سرش را آورد بالا و توی صورتم نگاهی انداخت و با حالتی خاص گفت فلانی ان شاء الله که خون هم می دهیم. آن روز کتاب راز آنچه مرقوم داشتند را با خودم بردم خانه و مشغول خواندن شدم. آن قدر متن و محتوای کتاب جالب و گیرا بود که مرا به شدت جذب ...
واقعیت های پشت پرده جهاد نکاح + تصاویر
خود می دیدند؛ وقتی که باردار شدم. به من گفتند اگر می خواهم می توانم بروم. من را با خودرو به یک کیلومتری مرز رساندند و همان جا رها کردند. آن یک کیلومتر را پیاده رفتم تا جایی که با یک مأمور مرزی ترکیه مواجه شدم. از آن جا من را به سفارت تونس در استانبول بردند. نهایتاً من را به تونس برگرداندند. همه جا من را مؤاخذه می کردند: چه کار کرده ای، کجا بوده ای، چگونه و... به تونس که رسیدم، دستگیرم کردند و دوباره ...
خاطره رهبر انقلاب از ترور ایشان+تصاویر
! چون دقیقا ضبط رو گذاشت رو به آقا و سمت چپ؛ درست مقابل قلب ایشون! - من همینطوری رفتم به ضبط یه سری بزنم! کمی زیر و بمش را نگاه کردم و بعد ناخودآگاه جاشو عوض کردم، گذاشتم سمت راست، کنار میکروفن، کمی با فاصله تر از آقا! - یکدفعه میکروفن شروع کرد به سوت کشیدن... - آقا برگشتن گفتن: این صدا را درست کنید یا اصلا خاموش کنید. - منبری ها این جور مواقع کمی عقب و ...
در تمام شهر فقط همین آدم، عارف است!... / کیارستمی، عیاری، کیمیایی، بنی اعتماد و... اگر می خواستند فیلمی ...
ما انقدر سرش به چیزهای دیگر گرم است که عمراً حال و حوصله پرداختن به این سوژه ها را ندارد. اصلاً فکر میکنید حالا اگر خورشید از غرب طلوع کند و آب سربالا رود و یکی از این سینماگران یخواهد از این سوژه فیلمی بسازد چه خواهد ساخت؟ شاید چیزی شبیه آنچه در زیر می آید: رخشان بنی اعتماد یک راننده که تاکسی پیکان درب و داغانی دارد در مسیر شوش-بهارستان مسافرکشی می کند. او در شوش یک کارمند ...
آغاز جشنواره گوود وود
از یک مدل اسپایدر ثبت کرده اند که به نظر متعلق به کمپانی فیات ایتالیا است. گویا کمپانی فیات که این روزها به شدت سرش شلوغ است و از برندهای مختلفش خبرهای گوناگون و خوشایندی می رسد در حال آماده سازی مدل جدید و اسپایدر فیات با نام 124 است که رودستری کوچک و موتور جلو است. جاسوسان صنعتی مهندسان فیات را دیده اند که این خودرو را در هاله ای پوشش شطرنجی در معرض آزمایش قرار داده اند. دسامبر گذشته بود که گروه ...
ناگفته هایی از حادثه سوء قصد به جان رهبر انقلاب /تصاویر
...> - ولی نفر آخر، از خودشون بود! - آره! آره! چون دقیقا ضبط رو گذاشت رو به آقا و سمت چپ؛ درست مقابل قلب ایشون! - من همینطوری رفتم به ضبط یه سری بزنم! کمی زیر و بمش را نگاه کردم و بعد ناخودآگاه جاشو عوض کردم، گذاشتم سمت راست، کنار میکروفن، کمی با فاصله تر از آقا! - یکدفعه میکروفن شروع کرد به سوت کشیدن... - آقا برگشتن گفتن: این صدا را درست کنید یا اصلا خاموش کنید. - منبری ها ...
قتل دختر نخبه ایرانی به خاطر سرقت خودرو
همراه صحبت می کرد. همین که سوار خودرو شدم دنده عقب به او کوبیدم و پرتاب شد. آیینه را نگاه کردم دیدم سرش سمت لاستیک است. فقط به فکر بهاره و دیدن او بودم به همین دلیل دنده عقب گرفتم که فرار کنم؛ فکر می کنم از روی بدنش رد شدم. با چند خودرو تصادف کردم و چند نفری دنبالم کردند تا دستگیرم کنند اما موفق به این کار نشدند. سر قرار حاضر شدم و چند روزی با ماشین اینور و آنور رفتیم. دوستم و بهاره از ...
سرداری که موفق به دریافت مدال رشادت و لیاقت شد
.... وقتی از زیر قرآن رد شد و مسیر کوچه را طی کرد، کاسة آب را پشت سرش پاشیدم. هرگاه دلم برایش تنگ می شد، مقابل عکسش می ایستادم به او نگاه می کردم و بعد چفیه اش را بر می داشتم و آن را بو می کردم و می بوسیدم. تااینکه خبر شهادتش را آوردند. وقتی برای دیدن پیکر مطهرش رفتم، دیدم که به خواب آرامی فرو رفته است. قبل از اینکه چهره ی مهربانش را ببوسم، زانو زدم و بر کف پاهایش بوسه زدم، در این موقع ...
پدر ساکت ما نگاهی نو به پیامدها و آسیب های تلخ جنگ/ از من قاتل پسرتان هستم تا جنگ بس است
تناسبی برقرار می شود اما در زمان تایپ کردن، کلمه ها یکی از دیگری عقب می ماند. روبه روی هابان هوف منتظر آمدن تراموا هستیم. دوربینم را درمی آورم و مشغول فیلمبرداری از نمای بیرونی ایستگاه مرکزی شهر می شوم. همان موقع یک آقای ایرانی با من و همسفرم مشغول صحبت می شود. سلام، شما برای شرکت در نمایشگاه به آلمان اومدید؟ همسفرم جواب می دهد: بله . من از آقای ایرانی عذرخواهی می کنم ...
از پرانتزهای مهم مذاکرات هسته ای وتوزیع کالای خارجی درسبد حمایتی دولت تا استفاده ازعصاره سوسک بجای خرما ...
است که در برنامه 90 حاضر شده و یکی دو بار هم روی خط این برنامه آمده است. وی رابطه خوبی با عادل فردوسی پور دارد و درباره دعوت از این مجری محبوب به برنامه خندوانه می گوید: او را دعوت کرده ام ولی فعلا از دستم فرار می کند. اما او را گیر می اندازم. رامبد جوان ادامه می دهد: یک بار من به برنامه 90 رفتم. یک بار هم عادل دعوت من را پذیرفت و به یکی از برنامه های نوروز 93 آمد. این بار هم ...
کدام گروه ها در استقامت 34 روزه خرمشهر نقش داشتند/ ماجرای درگیری با محافظ بنی صدر
فرمانده ژاندارمری پیشنهاد فرار دادم؛ اما او به من گفت ما مثل شما تکاوران ارتش نیستیم و توانایی این کار را نداریم ؛ لذا فقط من و کریمی و زارعیان گریختیم. نحوه فرار ما این گونه بود که قرار گذاشتیم وقتی به نخل ها رسیدیم و من به عنوان علامت آغاز نقشه فرار، سرفه کنم، و سپس از خودرو به پایین بپریم و میان نخل ها بدویم. عراقی ها که شاید می ترسیدند بقیه اسرا هم فرار کنند، خودروی حامل اسرا را متوقف نکردند ...
چگونه با پدرت آشنا شدم؟!
! گندی بود که خودم زده بودم. چند قدم عقب رفتم که بیشتر عصبانی شد! از جایش بلند شد و چند لوله و ماسک اکسیژن و کیسه آب گرم از زیرش افتاد. خیز برداشت تا از طاقچه به سمتم بپرد. خواستم جلویش را بگیرم که پرید! ارتفاع طاقچه تا زمین یک مترو نیم بود و می توانی تصور کنی این ارتفاع، برای یک آدم 30 سانتی عدد کمی نیست. چیزی ازش نماند و لهیده شده بود.باورم نمی شد اما ازدواج من تا آن روز دو کشته به جا ...