سایر منابع:
سایر خبرها
بازداشت متجاوزان به 8 زن و دختر در پراید شیشه دودی
باشد و ما بتوانیم خیلی سریع وارد اتوبان شویم. چون اگر داخل شهر می گشتیم قطعا همه متوجه نیت ما می شدند. با اموال طعمه های تان چه کار می کردید؟ سعید متهم 21ساله پاسخ این سؤال را می دهد و می گوید: یک قاچاقچی را می شناختیم که از او مواد می خریدیم. هرچه از طعمه هایمان سرقت می کردیم تحویل همان قاچاقچی می دادیم و شیشه می گرفتیم. البته این را هم بگویم که من در این ماجرا نقش راننده را ...
ارک های دزدکی!/ جمهوری اسلامی، جمهوری عالیجنابان نیست
! امیدوارم این نوشته هم، از آن دست نوشته هایی باشد که مادرم هرگز نخواند چرا که می دانم اباطیل مرا تک و توک می خواند! باز هم القصه! با آنکه آن روز صبح، قسم خورده بودم دیگر دزدکی، آنهم آن موقع شب حاج منصور نروم، لیکن ماه رمضان سال های بعد، چند باری دوباره توبه شکستم و مرتکب گناه... گناه که چه عرض کنم؛ فریضه ارک های دزدکی شدم! یعنی ماه رمضان آن سال، تدابیر امنیتی چنان حکمفرما شد که دیگر هیچ رقمه ...
ناگفته های بادامچیان از برخوردهای شهید بهشتی با میرحسین موسوی/دلایل انفجار حزب جمهوری اسلامی توسط منافقین
مشغول صحبت با آقای سبحانی نیا و آقای معلا در مورد راه اندازی حزب در کرمانشاه بودم به او گفتم برو من می آیم. بعد که انفجار رخ داد آنها تصور کردند که کار تمام است. برعکس نظر آنها امام با قدرت سرکار بود و آقای رجایی سالم بود . ماجرای شعار ایران پر از بهشتی سحر همان روز من رفتم به جمع موتلفه. همه نگران بودند و گریه می کردند. در آن لحظه من گفتم گریه ها را کنار بگذارید و بگویید در ...
مصاحبه با قاتل کارگر رستوران:آنقدر مست بودم که نمی دانم چرا دست به قتل زدم
ماشین ها را می گرفت و مشتری ها را به آن رستوران می برد جلوی مرا گرفت. بوق زدم و خلاصه دعوایمان شد. در نهایت با پادرمیانی دوستم که رستوران داشت، ماجرا تمام شد. بعد من به رستوران دوستم رفتم. نشسته و مشغول خوردن چای و کشیدن قلیان بودم که برادرم زنگ زد و گفت بیا خانه. در راه در اتوبان یادگار یک ماشین از فرعی بیرون آمد و به ماشین من زد و گل گیر و در عقب ماشین را غر کرد. چون راننده آن خودرو مقصر بود منتظر ...
مسن ترین عروس و داماد ایرانی
به گزارش دولت بهار به نقل از مهر، احسان علیخانی با گشودن چهاردهمین پنجره ماه عسل به روی مخاطبین گفت: امیدوارم تمام خواسته های قلبی تان محقق بشود، آنچه که به صلاح شما و صلاح همه ما و حکمت اویی است که تشخیص می دهد، محقق شود. بعضی اوقات جیغ می زنیم، داد می زنیم و چیزی را به اصرار از خدا می خواهیم که به صلاح مان نیست. اگر محقق بشود و وارد زندگی مان بشود می فهمیم که کاش نمی آمد، اصرارمان بیجا بود. پس ...
روزی داغ برای داغ دیدن
مسافران با جواب دادن تلفن که کجا هستیم سرگرم بودند یا صدای صلوات هایی که نثار حضرت زینب سلام الله علیها میشد به گوش می رسید. چند ساعتی بیشتر نبود که در کنار یکدیگر بودیم اما گویی سال ها همدیگر را میشناسیم و قرار است سالیانی را بی حرکت همسایه شویم. عطیه و زهرا که در آخر اتوبوس نشسته بودند صدای حرفشان قطع نمیشد. خانمها بیشتر به این دونفر تعارف میکردند میگفتند مادرشان همراهشان نیست. حاجی هر ...
داداش می ری عقب جنازه ما را هم بِبر
آنجا با هواپیما به تهران آمدم. در بیمارستان بانک ملی تهران بستری شدم. بعد از دو روز مرخص شدم و آمبولانس مرا تا دم در خانه رساند. در خانه را نزدم. مدل لات ها، یک ریگ برداشتم و زدم به شیشه پنجره اتاق بالا. فاطمه خانم، در را باز کرد و تا مرا دید، هاج و واج گفت: چرا خبر ندادی مجروح شده ای؟ همین طور که می شلیدم، رفتم تو و گفتم: عراقی ها نسخه ام رو پیچیدن. قرار بود روم ...
پیکر 100 شهید ایرباس مفقود است
. مادری روی این صندلی نشسته و کمربند بسته بود. این مادر در این حال هنوز بچه اش را سخت در آغوش داشت. من آن لحظه از دیدن این صحنه شوکه شدم و دهنی اکسیژن که در دهنم بود داشت شل می شد. اگر به خودم مسلط نمی شدم شاید خودم هم آن جا غرق می شدم. سریع چشم هایم را بستم و برگشتم. به نزدیکی سطح آب که رسیدیم گفتیم آن قطعه را متوقف کنند و گفتیم ملحفه ای بیاورند تا آن مادر و دختر را بپوشانیم و پس از آن به سطح آب آوردند. این بدترین صحنه ای بود که من با آن مواجه شدم. *ماهنامه شهدای اسلام ...
برخی مدیران ترسو به شما باج می دهند!
واقع را مورد تعقیب قانونی قرار خواهم داد. از طرفی جنابعالی مصاحبه ای با یکی از سایت ها انجام داده اید که ظاهرا طرف صحبت آن جناب، بنده بوده ام گرچه به دو دلیل عمده قصد پاسخگویی نداشتم اول اینکه در ماه پربرکت و پر فیض رمضان، زمانی را که می توانستم به عبادت و دعا و قراءت قران و سایر برنامه های مربوطه اختصاص دهم مجبور می شوم پاسخ جنابعالی را بدهم و در ثانی در همان زمان امکان حل مشکل مردم ...
سنگری که 10 سال میزبان پیکر یک شهید بود
کمیل شان به راه بود و نوای زیارت عاشورا هر روز صبح از سنگرشان به گوش می رسید. همواره به اخلاص و ایمان بچه های آن سنگر غبطه می خورم. یک روز در تدارکات که جنب سنگر اجتماعی پایین تپه قرار داشت، کنار حسین شریفی مسئول تدارکات دسته نشسته بودم. انگشتری که در دست داشت، چشمم را گرفت. وقتی آن را گرفتم و در انگشت کردم، گفتم: صلواتش را بفرست. ولی شریفی اصرار کرد که انگشتر را پس بدهم، چون ...
80 سال جمعه بودن و دلگیرنبودن
درهای خراش خورده جمعه نشسته است. با جامه ای سپید و دستاری عربی. او غواص قدیمی جزیره است. 80 سال سن دارد و پاهایش درد می کند. خودش می گوید: 30 ساله که بودم، ماهیگیری را یاد گرفتم. بعد از 10 سال اما فکر کردم یک جای کار از بقیه جاشوها عقب هستم و باید غواصی یاد بگیرم. رفتم و طولی نکشید که از پیرمردهای جزیره همه فن های غواصی را یاد گرفتم. آن زمان نه لباس مخصوص بود، نه از این عینک های جدید. یک گیره لباس ...
نادر مشایخی: موسیقی جنبه عاطفی صداهاست
تجربه نکرده بودم. این گذشت تا یک روز با پدرم رفتیم سر تمرین تئاتر ایشان. پشت صحنه ای که آنها مشغول تمرین بودند، یک پیانو پیدا کردم. از سر باز کنجکاوی روی یکی از کلیدهای باس اش فشار دادم. همان صدا، صدای همان یک نت باس که از پیانو بلند شده بود، مرا مطمئن کرد که می خواهم وارد موسیقی شوم. بعد از آن و بعد از دوران مدرسه، وارد هنرستان عالی موسیقی شدم. خاطره ای از آن دوران دارید که در یادتان ...
ناگفته هایی از حصر
مجبور شوی با اتومبیل این شخص که مأمور امن العام (سازمان اطلاعات و امنیت) بوده به اینجا بیایی. تازه، این که چیزی نیست و پس از اینکه خانه گرفتی، صبح و ظهر و شب به بهانه های گوناگون مزاحمت خواهند بود. فردا صبح دیدم همان ماشین در انتظار من است. سوار شدم و از راننده که خیلی می خواست سر صحبت را با من باز کند خواستم مرا به فروشگاه مخصوص دیپلمات ها ببرد و منتظر بماند تا برگردم. برای آنکه قلقلکی ...
اعتراف دو جوان به 8 فقره سرقت، ربودن و آزار و اذیت زنان
نیمه شب پنج شنبه، 6 فروردین ماه امسال زن 22 ساله ای به نام پریسا از دو دو پسر جوان به اتهام آدم ربایی و تعرض شکایت کرد. شاکی که گفت : من کارمند مانتو فروشی در میدان هفت تیر هستم . ساعت 22 کنار میدان منتظر تاکسی بودم تا به خانه مان در شرق در تهران بروم که پراید مشکی جلو من توقف کرد . به جز راننده که پسری جوان بود، پسری حدود 25 ساله هم روی صندلی کناری اش نشسته بود. بعد از گفتن مقصدم سوار شدم و ...
وزیر را در پستوی خانه نهان باید کرد
.... برایش نامه نوشتم خبر عَزلَت . مطمئن بودم ناپیدا شده ولی فردا که وارد اتاقش شدم در کمال ناباوری پشت میزش نشسته بود و لبخند میزد و ضرب گرفته بود و می خواند: هی نامه پشت نامه، بِنْویس من از خُدامه. بعد از دیدن وزیر اطلاعات در آن وضع، احساس کردم وقت آن شده تا در اوج محبوبیت خداحافظی کنم. رفتم پشت ستون نامه هایی که در دوران حکومتم در سفرهای سیارکی بهم داده بودند، قایم شدم. 11 روز نوری منتظر بودم ...
غیرت زنانه؛ کار مردانه
بیش از حد هوا زودتر سوار ماشین بشوم ولی هر ماشینی که می آمد پر از مسافر بود همین طور که منتظر معجزه ای بودم ماشینی جلو پایم نگه داشت. خانمی پشت فرمان نشسته بود ابتدا فکر کردم می خواهد آدرس بپرسد جلو رفتم و و گفتم: بله بفرمایید. با خوشرویی گفت: کجا می روید شما را برسانم من مسافرسوار می کنم بفرمایید سوار شوید. با مانتو و شلوار و مقنعه کاملا رسمی و اداری به نظر می ...
پناهیان: می توانیم در مقدرات الهی دخالت کنیم
زندگی دنیا فرصت دارید که محبت پیدا کنید، لذا خیلی مهم است به چه چیزی محبت پیدا کنیم؟ شخصی می گوید: نزد امام باقر(ع) نشسته بودم، یک مردی از خراسان با پای پیاده به عشق زیات امام باقر(ع) تا مدینه آمده بود. وقتی به خدمت حضرت رسید، پاهای او از شدت صدمات راه، پینه بسته بود. عرض کرد: به خدا این همه راه را نیامده ام مگر به خاطر محبت شما اهل بیت(ع). حضرت فرمود: به خدا اگر سنگی ما را دوست داشته باشد ...
در قسمت سیزدهم ماه عسل چه گذشت؟
گیرند به ما ربطی ندارد. وی در خصوص مهمانان روز گذشته گفت: مهمانان دیروز ما افرادی بودند که تصمیمات بزرگی در زندگی شان گرفته بودند و حرف های شان می توانست تأثیرات مهمی بر مخاطب تیزبین، باهوش و فهیم ماه عسل بگذارد. در ادامه پشت صحنه ماه عسل دوازدهم پخش شد؛ و جمله ای که خانم پرستار درباره عشق گفت شاید همان نکته طلایی ماه عسل دوازدهم بود: تصویر عشق عوض نمی شود، چه همسران مان ایستاده باشند، چه نشسته ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (136)
در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد. ****** 1. پارسال دو روز بعد اعلام نتایج کنکور از "قلم چی" به من زنگ زدن گفتن دو میلیون بهت میدیم برو بگو من "گزینه دو" ثبت نام کرده بودم! 2. طرف رفته برای پسرش زن بگیره به پدردختره گفت: پسرم نه اهل دوده نه ولگرده نه اهل پارتیه نه اهل رفیق بازیه نه اهل اون کارا... ...
سیل استعفای مدیران دولتی برای رفتن به مجلس/ تناقض گویی دولت در اعلام نرخ بیکاری
فرانس پرس در گزارشی نوشت: مهم ترین هدف ایران از مذاکرات کاهش فشار تحریم هاست اما یک دیپلمات ارشد غربی در این باره گفت: انتظارات یک طرف، با تمایلات طرف های دیگر موافق نیست. تهران خواستار لغو فوری همه تحریم های اتحادیه اروپا، سازمان ملل و آمریکا به محض امضای توافق است، اما کشورهای 5+1 همچنان بر این موضوع پافشاری می کنند که تحریم ها تنها به صورت تدریجی و زمانی لغو خواهد شد که ایران، ظرفیت های برنامه هسته ای مشکوک خود را کاهش دهد. ...
آیا می توان در مقدرات الهی دخالت کرد
.... و شما در این زندگی دنیا فرصت دارید که محبت پیدا کنید، لذا خیلی مهم است به چه چیزی محبت پیدا کنیم؟ شخصی می گوید: نزد امام باقر(ع) نشسته بودم، یک مردی از خراسان با پای پیاده به عشق زیات امام باقر(ع) تا مدینه آمده بود. وقتی به خدمت حضرت رسید، پاهای او از شدت صدمات راه، پینه بسته بود. عرض کرد: به خدا این همه راه را نیامده ام مگر به خاطر محبت شما اهل بیت(ع). حضرت فرمود: به خدا اگر سنگی ما را ...
انتشار شماره های جدید نشریه شاهد جوان
کربلای 5، فرمانده تخریب بعد از چندین بار صدا زدن اسم من، بالاخره پیدایم کرد و گفت: حمید هرچه سریع تر این اسرا را به عقب ببر و تحویل کمپ اسرا بده. سریع آماده شدم. سی و دو نفر اسیر عراقی که بیشترشان مجروح بودند، سوار بر پشت دو دستگاه خودروی تویوتا شدند و من با یک قبضه کلاش تاشو با نشستن بر پنجره خودرو دستور حرکت خودروها را به سمت کمپ اسرا صادر کردم مسافتی طی نکرده بودیم که متوجه شدم چند اسیر عراقی به ...
ویتنام ؛40 سال بعد
کشورش در دستان دو دشمن بزرگ بود. نخست، در پایان جنگ جهانی دوم فرانسوی ها حاضر نبودند تا مستعمره شان را از دست بدهند. در سال 1946، نگوین هائوتو که 24 سال داشت به جنگل رفت و به جنگجویان غیرنظامی پیوست. او در مخلوط کردن اسید، پتاسیم نیترات و الکل برای ساختن باروت مهارت یافت: من در جنگل خیلی خوشحال بودم. با درست کردن پودر بمب می توانستیم رویاهایمان را به تحقق درآوریم. این رویاها فقط ...
تجاوز به دختری در خودروی در حال حرکت +عکس متجاوزان
گذشته از محل کار خود واقع در میدان هفت تیر خارج شدم و برای رفتن به سید خندان سوار خودروی تیره رنگی شدم که تنها یک مسافر داشت و راننده هم پسر جوانی بود. هنوز چند قدمی نرفته بودیم که ناگهان راننده تغییر مسیر داد و وقتی من اعتراض کردم و خواستم خودرو را متوقف کند، مرد جوان دیگری که تصور می کردم مسافر است، از صندلی جلو خودش را به صندلی عقب رساند و در حالی که گردنم را بشدت فشار می داد، به گونه ای که مرگ را ...
روایتی از 35 سال زندگی 5 کارتن خواب با تریاک، حشیش و کراک
، سمت خانی آباد، هر جا پیدا می کردم می خوابیدم. 7 ماه بی کس و کار، در خیابان ها بودم. همان جا هم با موسسه طلوع آشنا شدم و آمدم اینجا. حالا از وقتی آمده پاک است؛ 4 ماه و با حساب روزهایش، اضافه می کند: 4 ماه و 21 روز است. همه شان، هر 5 نفرشان در حیاط محوطه جمع می شوند، با همان شلوارهای خانگی و تی شرت های رنگی و دمپایی پلاستیکی سفید. زیر آفتاب ولو می شوند، روی مبل های کهنه ای که زوارشان ...
" تفکیک جنسیتی مگر در مواقع ضرورت (سرویس بهداشتی و بازرسی بدنی، زندان و مکان های مشابه) راهکار غلطی است"
باخبر نمی شویم. اما اگر حضور مردان در ورزشگاه، فضای آنجا را نا امن می کند، باید نتیجه گرفت در ذات مرد خشونت غیر قابل کنترلی هست که در همه جا یکسان عمل می کند و به محیط ورزشی محدود نمی شود. اگر این استدلال درست باشد این خشونت در من هم حضور دارد. پس باید بنا بر این استدلال هر وقت از خانه بیرون می روم تا سوار اتوبوس و مترو و تاکسی شوم و زنان را اطراف خودم می بینم که در جامعه حضور دارند، به ...
دو جنایت در17روز
کشید و به امین می گفت باید طلبش را بپردازد. من با حسین درگیر شده بودم و کامران و امین در پشت ماشین با هم درگیر بودند. چند لحظه بعد کامران از محل گریخت و یک موتورسوار به من گفت که یک نفر غرق خون پشت ماشین افتاده است. همان موقع حسین هم گریخت و وقتی من به پشت ماشین رفتم با جنازه خونین دوستم امین روبه رو شدم. او را به بیمارستان رساندم اما کار از کار گذشته بود. چون قبلا کامران را ندیده بودم و او را نمی شناختم در اداره آگاهی گفتم که احتمالا حسین عامل جنایت است. اما حالا می گویم من اشتباه کردم و کامران قاتل است. در پایان جلسه هیات قضایی وارد شور شد و کامران را به دوبار قصاص محکوم کرد. ...
کوچکترین شهید امامزاده چیذر
پایین متلاشی شده بود افتاده است. کف کامیون غرق در خون بود. دقت که کردم متوجه شدم که شهدا کسانی نیستند جز سید علیرضا جوزی، سید صاحب محمدی، سید داوود طباطبایی، سید محمد موسوی، سید حسین حسینی. بغض راه نفسم را بسته بود. مانده بودم چه کنم که یک نفر صدایم کرد. محسن اسحاقی بود، با همان حالت گیجی از کامیون پایین پریدم و رفتم به طرفش. پایش به شدت با ترکش توپ زخمی شده بود. با اینکه درد می کشید همان طور ...
تهرانی که ندیده ایم
در این کوره ها سخت کار کنند تا لقمه نانی به دست بیاورند و شکم خواهر و برادر کوچک تر خودشان را نصفه و نیمه پر کنند تا کمتر بهانه پدر و مادرها را بگیرند که در گوشه ای از شهر مشغول انجام کارهایی با حقوق ناچیز هستند. سکانس شهر / شب / خارجی گروه فیلمنامه نویسان و مجریان سوار اتوبوس شدند، چون با هم قرار گذاشتند نورهای کم سویی را که از بالای پل طبیعت نظاره گر بودند، دنبال کرده و به ...
ماهواره، دزد دین و مذهب
مقابله با آن را با تشخیص دادن مسیر صحیح زندگی خود و فرزندانمان را داشته باشیم. یادمان نرفته است نوجوان هایی داشتیم در این سرزمین که بخاطر اینکه بتوانند به جبهه بروند دست در شناسنامه خود می بردند و یادر موقع اعزام و بر روی پنجه پا می ایستادند تا خود را بلند قد نشان دهند و یا با التماس و گریه اسرار داشتند مسولین اعزام بگذارند سوار اتوبوس بشوند ، و به جبهه اعزام بشوند . گویا آنان ...