سایر منابع:
سایر خبرها
رشیدی و...چه لذتی داشت این قدم زدن بی آنکه دلواپس باشیم که دیگری بر ما پیشی بگیرد. هر جا که از دستمان بر می آمد زمینه و راه را برای هم هموار می کردیم.با هم همسفره می شدیم.در سفره مان چیزی نبود بجز عشق، صداقت و هوای هم را داشتن.به نظر من بعضی از آدم ها نباید یک بار زندگی کنند؛ نگاهشان، نفسشان، تفکرشان، زیست جاریشان به گونه ایست که زندگی یکباره شان افسوس دارد.به نظر می رسد این افراد را خدا، مبتلا ...
نیویورک حرکت کردند. حدود یک هفته در راه بودند و پیاده راه ها و بزرگراه ها را طی می کردند که برسند مقر سازمان ملل و تظاهراتی علیه شاه راه بیندازند. در این راهپیمایی علاوه بر دکتر چمران و نیروهای مبارز مسلمان، گروه های چپ کمونیست هم بودند. شب ها زیر نور مهتاب وقتی همه خسته بودند دکتر شروع می کرد اشعار عارفانه مولانا را می خواند. یک شب که نخواند یکی از این کمونیست ها حوصله شان سر رفت و گفت باز هم از این ...
موتور قایق را روشن کردم تا جان خودم و پدرم را هر چه زودتر نجات دهم. زیر مشعل های چاه نفت که رسیدم مطمئن شدم دیگر قایق های عربستان دنبالم نیستند.
حدود چهار سال پیش پدرم فوت کرد و زندگی ما از هم پاشید ، من بجز خودم دو برادر داشتم و مادرم به دلیل آنکه از عهده مخارج زندگی بر نمی آمد مجبور شد که در خانه های مردم با کلفتی کردن مخارج زندگی من و برادرانم را تامین کند. من و برادرم که بزرگتر شدیم دیدیم مادرم از عهده مخارج زندگی ما بر نمی آید مجبور به فرار از خانه شدیم و شب ها را در پارک ها و خرابه های شهر می گذراندیم و روزها هم ضایعات ...
خانه نرو . خلاصه با دچرخه به سمت خانه حرکت کردم. گویا عموی من بالاخره توانسته بود پدرم را راضی کند که شب خانه نماند. پدرم آمد و شام خورد و ماجرا را به مادرم گفت و اضافه کرد داداشم هم گفته خانه نمانم. مادر نیز گفت حالا که حاجی هم گفته بهتره حرفش را گوش کنی بالاخره پدرم راضی شد که آن شب خانه ما و خانه همسر اولش نماند و به خانه شوهر خواهر زنش رفت اما فردا صبح به جای آنکه سرکار نرود حتی یک ساعت زودتر ...
مجلس شورای اسلامی که با او صحبت کرده بود، در گفت وگو با شرق این طور روایت می کرد: محمود و پسرش فرهاد سیامر، بعدازظهر جمعه از اسکله جفره بوشهر به قصد صید حرکت کرده اند. نزدیکی های چاه های فروزان (میدان نفتی متعلق به جمهوری اسلامی ایران) موتور قایق شان خراب می شود و به همین خاطر جریان آب آنها را به سمت آب های مشترک می کشاند. قبل از نیمه شب درگیر تعمیر قایق خود بودند و دیدند که شناورهای عربستان در ...
علی رضا نامی هست که خیلی درسش خوب است ولی متاسفانه بودجه کافی برای ادامه تحصیل ندارد. فردای آن روز، بلند شدم دیدم که دکتر در رختخوابش نیست و موتورگازی مان هم داخل حیاط نیست. شوهرم را بیدار کردم و گفتم دکتر کجا رفته؟ در همین بین، صدای موتور را شنیدیم که از درِ پشتی حیاط وارد شد. از دکتر پرسیدیم کجا بودی شما؟ گفت رفتم پیش مادر علی رضا و در مورد وضعیت درسی علی رضا پرسیدم. توان فرستادن او به سبزوار ...