سایر منابع:
سایر خبرها
حسینی بای: می ترسیدم روز کنکور خواب بمانم!
ساعت را کوک کرده بودم و به چندنفر هم گفتم به من زنگ بزنند. میگفتم اگر مردم بفهمند روز کنکور حسینی بای خواب مانده فضای مجازی این قصه را داستان میکند و همه حسابی سوژه می شود. از کنکور و وزارت علوم که بگذریم ما مدتی شما را در عراق و در محل جنگ و درگیری دیدیم. چطور تصمیم گرفتید جلیقه ضدگلوله تن کنید و خبرنگار جنگی شوید. شاید کمتر کسی بداند. من 14 ساله بودم که به جنگ رفتم. آن ...
چه کسی عامل اختلاف امام و آیت الله بروجردی بود؟
.... آنقدر انتقادات از دستگاه دولت و شاه می کردم که بعضی افراد من را نصیحت می کردند و می گفتند "کسی که این راه را به تو نشان داده است به تو نانی نداده است"! اما بنده می گفتم و ترسی هم نداشتم و طوری هم نشد. "بر تو ای روح و روان باد سلام" من شعرها گفتم، مقالات نوشتم و با افرادی مانند مرحوم آقای مشکینی و آقای خزعلی رفیق بودم و رفت و آمد داشتیم. من یک ضبط صوت در خانه داشتم -هنوز آن زمان ضبط ...
محاکمه عامل جنایت آتشین در کارخانه متروکه
کردند با یکدیگر اختلاف داشتیم. وی ادامه داد: آن شب به کارخانه رفتم و مقداری تریاک کشیدم و بعد هم به خانه ام رفتم. فردای آن روز وقتی به سرکار می رفتم دیدم جلوی کارخانه شلوغ است و آتش نشانی آمده است. چند ساعت بعد با یکی از هم محله ای ها تماس گرفتم و او گفت که صاحب کارخانه به قتل رسیده است. من هم به او گفتم که از این تماس تلفنی با کسی حرفی نزند. چون من سابقه دار بودم و از طرفی شب قبل هم ...
جنگ خندق 17 شوال
راجعون ،زیرا می دیدم آن گروه بسیار(که طبق مشهور بیش از هفتصد نفر بودند)همگی به راه افتادند و به فکر فرو رفتم که چگونه از آن اندک غذا می خواهند بخورند و سیر شوند،از این رو بسرعت خود را به خانه رسانده به همسرم گفتم:ای زن!رسوا شدم،رسول خدا با همه مردم به خانه ما می آیند! زن گفت:آیا پیغمبر از تو پرسید چه در خانه داری؟ گفتم:آری همسرم گفت:پس ناراحت نباش خدا و رسول او به ...
باید سعی کنیم او را حفظ کنیم
قراقی افزود: اگر چه من یک وصیت نامه ای از قبل در منزل دارم، ولی این نامه جدا از آن وصیت نامه است. احمد بعد از 40 یا 50 روز از این صحبت در عملیات کربلای یک ، شهید شد. توسل راهی برای حل مشکلات بعد از عملیات والفجر مقدماتی به هر یک از فرمانده گردان ها یک هدیه می دادند. یک روز که شهید احمد قراقی پیش من آمد، به او گفتم: آقای قراقی شما یک قواره چادر به عنوان هدیه پیش من دارید، صبر کنید تا آن را ...
سفر رؤیایی صلح با پای پیاده
مختلف رو به رو شده ام. شگفت انگیز است که مرگ نقش مهمی در سفرهای من دارد. این مرگ ها نماد این است که باید زندگی کنیم و اجازه بدهیم بقیه هم زندگی کنند. پله پله من آگاه شدم که این مرد چگونه به نماد پیاده روی کشور امریکا تبدیل شد.او این طور از کودکی خود برای خبرنگار گاردین می گوید: من در بچگی عاشق هاکلبری فین بودم. تابستان ها با پای برهنه راه می رفتم، ماهیگیری می کردم و از اسب سواری لذت می بردم ...
اولش تنهایی، و آخرش هم تنهایی است
. دیوانه می شوم. هر شب در خانه ساز می زنم. یک شب روی ایوان نشسته بودم و ویولن می زدم، دیدم مردم پشت دیوار خانه جمع شده اند و گوش می دهند. رفتم در را باز کردم دیدم جمعیتی آنجا مانده اند. همه به داخل خانه آمدند و من نشستم برایشان ویولن زدم. یکبار هم فریدون پوررضا پیشم آمده بود، آهنگ پس از باران را با ویولن برایش زدم که متاثر شد و نشست و های های گریه کرد. از خانواده تان بگویید. (می خندد ...
این زن آواره به شوهرش دارو خوراند و او را با همدستی مرد کثیفی کشت و حالا.....
فریب خوردم او در زمان آشنایی اش ادعا کرد مطلقه است و وقتی من به نیلوفر دل بستم فهمیدم شوهر دارد و همین باعث شد دست به قتل یزنیم . وی درمورد شب جنایت گفت:وقتی وارد خانه نیلوفر شدم مسعود نیمه بی هوش بود اورا خفه کردم بعد جسدش را داخل حیاط پشت ماشینش گذاشتم قرار بود سمت تهران ببرم و در آنجا سربه نیست کنم اما ترسیدم و در حاشیه شهر او و ماشینش را اتش زدم و به نیلوفر گفتم جسد را در نزدیکی تهران رها ...
قرارداد با عزرائیل!!!
این شوهر بنده هم شده حکایت آن مشاور رادیو! با کنجکاوی پرسیدم: مشاور رادیو؟ قضیه چیه عمه؟!!! عمه آهی کشید و گفت: امروز زنگ زدم به مشاور رادیو بهش می گم من 60 ساله که دارم با همسرم زندگی می کنم. اون هیچ چیزی رو توی زندگی جدی نمیگیره! مشاوره برگشته می گه: شما که 60 سال ساختی و صبر کردی، دو سه سال دیگه هم صبر کن یکی از شماها میمیره مشکل حل میشه !!! من که از شدت خنده ...
چگونگی خنثی شدن کودتای نوژه از زبان کودتاگران
نیم ساعت بعد در حال برگشتن بودم که نعمتی را دیدم. گفت: که تعدادی پاسدار به داخل پارک آمده اند و من به همه ی خلبان ها گفتم که از این جا بروند و اول خیابان آریامهر غربی سابق بایستند، تو هم جلوی پارک باش... مشغول بررسی اتوبوس و شماره ی آن از جلو بودم که راننده ی اتوبوس به من نزدیک شد و گفت : شما بیژن هستید؟ گفتم : بله و پرسیدم : شما را آقای مهندس فرستاده است؟ گفت: بله... تیمسار محققی و نعمتی و زمانپور ...
تجاوز گروهی در روز عروسی به عروس جوان!
شد یکی از دوستانم صبح اول وقت کراوات را به او برساند. صبح روز بعد از خواب بیدار شدیم و او را تا ایستگاه اتوبوس بدرقه کردم. در راه بازگشت به خانه، از کنار پسری رد شدم که روی صندوقچه ماشینش نشسته بود. ناگهان مرا از پشت گرفت و به صندلی عقب ماشین انداخت. دو مرد دیگر داخل ماشین بودند و به سرعت از آنجا دور شدند. تمام این ها تنها در چند ثانیه اتفاق افتاد. پارچه ای را در دهانم فرو ...
بیماری نادر کیمیا علیزاده/ الهه جون اسم مستعار پسرخاله ام بود که با همسرم رابطه داشت! / مخفیگاه همسران ...
همسران انتحاری شان خبر داد. داعش بعد از آزادی موصل کجا می رود؟ از یک سو آمریکا به دنبال جایگزین برای داعش در عراق است و از سوی دیگر داعش احتمالا با تمرکز بر حضور در مناطق صحرایی، خود را تقویت خواهد کرد. الهه جون اسم مستعار پسرخاله ام بود که با همسرم رابطه داشت! :مرد 43 ساله ای که متهم است پسرخاله اش را با یک نقشه شوم به قتل رسانده در اعترافاتی تکان دهنده راز این جنایت ...
نجات مادر و پسر از قصاص
نشود به دروغ گفتم که من نقشه قتل همسرم را کشیدم و با چاقواو را کشتم. مژگان - دختر خانواده - هم به قضات گفت: مدت ها بود که رفتار پدرم تغییر کرده بود و مرتب مادرم را کتک می زد. من و محسن از این موضوع خیلی ناراحت بودیم تا اینکه متوجه شدم پدرم از طریق پیامک با یک زن در ارتباط است. صبح روز حادثه خواب بودم که با صدای فریاد پدرم بیدار شدم و دیدم برادرم با چاقو به جانش افتاده است. پس از قتل ...
حبس، مجازات مادر و پسری که پدر خانواده را کشتند
ریاست قاضی اصغر عبداللهی فرستاده شد. در این جلسه که هفته گذشته برگزار شد، مجید در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: آن شب پدرم برای رفتن به سر کار از خواب بیدار شد؛ اما هنگام خروج از خانه، در را محکم به هم کوبید. از این کارش خیلی عصبانی شدم. می خواستم او را بترسانم، برای همین از آشپزخانه چاقو برداشتم. من ماهیت قتل را درک نمی کردم و نمی دانم چه شد که هشت ضربه به پدرم زدم. من به تنهایی مرتکب قتل ...