سایر منابع:
سایر خبرها
گرمابه ها آب می روند
حالا تغییر کاربری بدم میدونید چقدر سودش بیشتره؟ گفتم: مقصودتون پول آب و برق و اینهاست؟ گفت: نه آقا. تورم که همیشه بوده. شما فرض کن لبنیات هر چقدر هم گرون تر بشه باز مردم میرن میخرن. چرا؟ چون بحث شکم مطرحه! نیاز بدنه. منتها الان کسی دیگه به حموم احتیاج نداره. همه خونه شون حموم دارن. گفتم: پس مشتری های شما چه کسایی هستن؟ روی صندلی جابه جا شد، گفت: مشتری ها که میگی، حالا همه فکر می کنن این جا دایم داره ...
پدر ستایش قریشی : ایرانی ها مرهم زخمم شدند
در افغانستان ماند، برادرهایم که بزرگ بودند به خاطر پدرم ماندند؛ زمین کشاورزی داشتیم، آنها کار می کردند، البته بعد از چند سال آنها هم آمدند. فقط یک برادرم حالا در افغانستان است، او مانده که از پدرم مراقبت کند، می آید و می رود. چطور وارد ایران شده اید؟ آن موقع ها مثل حالا نبود، خودمان را به مرز رساندیم و آمدیم به خاک ایران، کسی جلوی کسی را نمی گرفت، انگار که بروی خانه همسایه ...
روایت یک مصرف کننده ماده مخدر؛ از چت کردن تا های شدن
.... مصرفم اتفاقی بود. با بچه های دانشگاه به مهمانی رفتیم. بچه ها زدند من هم زدم. بعد صورتم به پهنای دو گوش باز شده بود. یکی از بچه ها می گفت خنده خودت است یا ادا در می آوری؟ الان هم چت هستی؟ (با خنده) نه. ولی فکر کنم هستی. (با خنده) نه من تکذیب می کنم! مهمانی را می گفتی. بعد چه اتفاقی افتاد؟ رفتم جلوی آینه به خودم نگاه کردم ولی به ...
آمار صدمات ضربه مغزی در ایران بالاتر از آمارهای اعلامی است
ابباتی از شعر عراقی اظهار کرد: به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند/که برونِ در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟/در دِیر می زدم من، که یکی ز در در آمد/که: درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی/ یکی از انگیزه های من در تالیف این کتاب بود. بهره مندی دانشجویان از منبعی با تصاویر دقیق و ظریف همچنین کمک به درمان بیماران ضربه مغزی که ظرفیت بسط آن به کشور های فارسی زبان وجود دارد از دیگر اهداف من در تدوین این کتاب ...
چه کسی عامل اختلاف امام و آیت الله بروجردی بود؟
نماینده حضرت امام بودید. در برخی سایت ها نوشته شده شما به دعوت طلاب شیعه به این کشور سفر کردید. علت عزیمت جنابعالی به سوریه چه بود؟ نخیر؛ داستانش مفصل است. بنده 15 سال به جهرم شهر خودم نرفته بودم و بعد از 15 سال رفتم آنجا و مردم خیلی احترام گذاشتند به من و خیلی استقبال کردند، خدا رحمت کند مرحوم آیت الله حق شناس عالم بزرگ و محترم جهرم به من گفت فلانی خدا می داند من یاد ندارم یک اهلِ علمی به ...
بچه نق نقویی که سلطان فوتبال شد+تصاویر
دسته دوم برزیل بازی می کند. لطف مادربزرگ همه چیز را برای لئو و شروع زندگی فوتبالی، مادربزرگش در سال 1992 رقم زد؛ همان سالی که هواداران نیوولز حسابی به خاطر اینکه مارسلو بیلسا تیمشان را به فینال کوپا لیبرتادورس رسانده و قهرمان آرژانتین کرده بود، مشعوف بودند. مسی سال 2010 در گفت وگو با لاناسیون درباره آن روزها گفت: اولین باری که به توپ ضربه زدم پنج سالم بود. پدرم برایم تعریف کرده ...
رابطه ای که با همسرکشی پایان گرفت
زمستان سال 92 بود که مردی با نگرانی خودش را به پلیس رساند و ادعا کرد همسرش از خانه خارج شده و به طرز مرموزی گمشده است . این مرد که ناصر نام دارد وقتی با دستور بازپرس پیش روی افسر تحقیق نشست گفت: همسرم "آذر" وقتی من سرکار بودم به من زنگ زد و گفت می خواهد به خانه دوستش "فریبا" برود و شب بر می گردد . وی افزود: ساعت 9 شب بود که به خانه رفتم، نیامده بود، به موبایلش زنگ زدم، خاموش ...
ناگفته های حسینی بای ازکنکوروکنکوری ها
متولد20 تیر 1351 گنبدکاووس و بزرگ شده آزادشهر استان گلستان است. پدر کشاورز و مادرش خانه بود و علاقه به میکروفون و خبرنگاری او را به تلویزیون کشاند تا خبرنگار شود. خبرنگار پرانرژی که برخلاف سایر همکارانش اصلا اهل فضای مجازی نیست و به قول خودش جز یک ساعت نتوانسته حضور در اینستاگرام را دوام بیاورد و ترجیح می دهد با مردم فقظ در فضای حقیقی روبرو شود.به بهانه برگزاری کنکور 96 و شوخی های کنکوری ها از آقای ...
رستاک حلاج: بهترین آثارم را در زمان شکست عاطفی ساخته ام!
از همان کودکی، زمانی که با ساز و آواز آشنا شد تا روزی که به رویای روی صحنه رفتنش دست یافت، یک عمر خودش را روی استیج تصور کرده بود؛ صحنه را سال های سال زندگی کرده بود و در 34 سالگی با این رفیق دیرینه دیگر احساس غریبی نمی کرد؛ اعتماد به نفس من روی صحنه چندین برابر می شود. احساس خوشایندی است این که هزاران نفر فقط و فقط به خاطر موسیقی و صدای تو آمده و زیر یک سقف جمع شده اند. آن جا است که با تمام وجود ...
تاکسی بدون کولر
دو ساعتی توی ایستگاه اتوبوس، منتظر آمدنش شده بودم. خبری نبود. چندتا اتوبوس آمد و رفت؛ اما خبری از اتوبوسی که باید با آن به خانه می رفتم نبود که نبود! دیگر حوصله ام سررفت. بیخیال رفتن با اتوبوس شدم و تصمیم گرفتم با تاکسی به خانه بروم؛ نه تاب وتوان گرما را داشتم و نه حوصله منتظر ایستادن توی این ایستگاه شلوغ و پرسر و صدا. اولین تاکسی که جلوی پایم ترمز زد، پراید زردرنگی بود که دو مسافر دیگر هم داشت ...
دلدادگی به یک دختر، دلیل درگیری و قتل
موتورم بود که با چاقو به سراغ آنها رفتم و پسر جوانی که بعدها فهمیدم به رکسانا علاقه داشته، به سمت من حمله کرد و گفت باید از رکسانا فاصله بگیرم. من در جریان هیچ چیز نبودم. او فقط به من حمله می کرد و دو ضربه هم به من زد که دستم را سپر کردم و ضربات به دستم برخورد کرد. من مجبور بودم برای حفظ جانم با چاقویی که داشتم به او حمله کنم. بعد از گفته های متهم و دفاعیات موکلش هیئت قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند. ...
محاکمه عامل جنایت آتشین در کارخانه متروکه
کردند با یکدیگر اختلاف داشتیم. وی ادامه داد: آن شب به کارخانه رفتم و مقداری تریاک کشیدم و بعد هم به خانه ام رفتم. فردای آن روز وقتی به سرکار می رفتم دیدم جلوی کارخانه شلوغ است و آتش نشانی آمده است. چند ساعت بعد با یکی از هم محله ای ها تماس گرفتم و او گفت که صاحب کارخانه به قتل رسیده است. من هم به او گفتم که از این تماس تلفنی با کسی حرفی نزند. چون من سابقه دار بودم و از طرفی شب قبل هم ...
مدال های طلایی که در سایه کمبود ها درو شدند/بخش نامه اشتغال مدال آوران همچنان خاک می خورد
کشتی پهلوانی درباره انگیزه او برای ورود به این رشته همچنین مشکلات و کمبودهای این رشته مصاحبه ای را انجام داده است که می خوانید: از چه سنی پا به عرصه کشتی گذاشتید و چرا کشتی را انتخاب کردید؟ از سال 1379 به عرصه کشتی وارد شدم. دایی من در رشته جودو ورزش می کرد و من با او به دیدن مسابقات ورزشی کشتی هم می رفتم و همین موضوع سبب علاقمندی من به کشتی شد. آیا ...
گود زورخانه شهدای بزرگی را تربیت کرد
و نام امام علی(ع) می اندازد، زیرا در انجام ورزش باستانی از ابتدا تا آخر از اسم امام علی(ع) و دیگر اهل بیت(ع) نامبرده می شود. ورزشکاران باستانی این روز را جشن می گیرند. به نظر شما ورزش باستانی چه اهمیتی دارد؟ ورزش باستانی خودسازی معنوی است و جسم و روح را تقویت می کند به همین دلیل اهمیت بسیاری دارد. زورخانه مکان مقدسی است و بعد از خانه خدا، از آن به عنوان مسجد دوم یاد شده ...
محمود دولت آبادی: خواسته هایمان را ضمیمه برگ رای کردیم!
...> درست 30 سال پیش که من به غرب رفتم، این بازی ها شروع شده بود و داشت اوج می گرفت و من وحشت کردم، آدمکشی ها روی صفحه مونیتور که اگر توجه کنید همین الگویی شد برای فیلم های بعد که مدام آدم می کشند مثل ریگ و حسیات شما را کند می کنند و این حساب شده و سیاست سنجیده ای است. آدم هایی هم که در این دنیا حرف حساب می زدند، از بین رفتند و جانشین پیدا نکردند. مثلاً چرا جانشینی برای برتراند راسل، و انیشتین نیست ...
از تبعیض میان فرزندان تا فروپاشی خانواده
ازدواج نکرده ام، برادر کوچکترم همیشه برایم بزرگتری کرده و با وجود اینکه پدر بالای سرم است او مدام مرا کنترل می کند و هرجا بخواهم بروم باید از او اجازه بگیرم و مدام برایم شاخ و شونه می کشد و دستور می دهد. بعد از گرفتن دیپلم از بیکاری و در خانه ماندن خسته شده بودم تا اینکه چهارماه پیش از پدرم خواهش کردم که اجازه دهد برای خودم کاری پیدا کنم، اول با مخالفت شدید او مواجه شدم اما با اصرار و ...
نشان زخمی که التیام بخش درد فراق 12 ساله شد
نماز می خواندم و روزه می گرفتم . این پدر شهید ادامه داد: در سال 1335 که 15 ساله بودم، به توصیه پدر و مادرم با دختر عمویم ازدواج کردم و در طبقه دوم خانه پدری ام زندگی مشترک خود را آغاز کردیم . یعقوب نژاد بیان کرد: حاصل ازدواج ما، شش پسر و دو دختر بود که یک پسرم در 8 ماهگی فوت شد و پسر دیگرم شهید شد . وی ادامه داد: در روستا کشاورزی داشتم و قالیبافی نیز می ...
کارخانه متروکه چه راز شومی داشت؟/مرد مرموز واقعیت را نمی پذیرد و می گوید.....
بار جمشید در کارخانه تنها بود که پیش او رفتم و با هم تریاک کشیدیم. عزت هنگام بازگشتم از کارخانه مرا دید. من حتی با او صحبت کردم. آن شب به خانه برگشتم و صبح روز بعد موقع رفتن به محل کارم متوجه شلوغی مقابل در کارخانه نشدم. اما عصر وقتی فهمیدم جمشید کشته شده است با عزت تماس گرفتم و به او گفتم درباره اینکه مرا در نزدیکی کارخانه دیده به کسی حرفی نزدند. وی ادامه داد: چون سابقه دار بودم می ...
هرگز با ترس کاری را شروع نمی کنم
بودم و یادم هست که با دبه شروع کرده بودم به یادگیری تنبک که همین باعث شد برای من یک تنبک خیلی کوچک بخرند که هنوز هم نگهش داشته ام. بعد از اینکه سنتور را برایم خریدند من بدون اینکه هیچ معلمی داشته باشم هر دو تا ساز را برای خودم می زدم و از همان موقع به خواندن هم مشغول بودم. تا اینکه حدود 13سالگی من به تهران برگشتیم. در تهران من مدت کوتاهی را نزد آقایی به نام همایی تنبک و نت خوانی را آموزش دیدم و از ...
جنگ خندق 17 شوال
خرماها را به کنار خندق آورده و برای اینکه پدر و داییم را پیدا کنم به این طرف و آن طرف می رفتم،در این میان رسول خدا(ص)مرا دید و به من فرمود:دخترک نزدیک بیا ببینم چه در دامن داری؟گفتم :ای رسول خدا مقداری خرماست که مادرم داده تا برای چاشت پدرم بشیر و داییم عبد الله بن رواحه ببرم. فرمود:آن را پیش بیاور. من نزدیک رفتم و خرماها را در دستهای پیغمبر ریختم و چندان نبود که دستهای آن حضرت ...
بهترین بستر برای پخش اعلامیه های امام (ره) کتاب بود
محمدی می رفتم. آشنایی من با کتاب با این دو موسسه تشدید شد. جواد محمدی هم در کار مبارزه بود و بیشتر همدیگر را درک می کردیم. من در خانه برای تکثیر اعلامیه امام میز شیشه ای را دست کرده بودم و شب ها بعد از اینکه همه می خوابیدند، از آن استفاده می کردم. خانواده از خیلی از کارهایی که من انجام می دادم، اطلاع نداشت هر چند پدرم خودش هم مثل من بود. وی افزود: به جواد محمدی گفتم که می خواهم در ...
یاری اندر کس نمی بینم...
...> درخشانی: کدام قطعه؟ فکر می کنم منظور قطعه هشت آلبوم (بَمبَک) باشد. بهنا: وقتی این قطعه را شنیدم، هیجان زده شدم و روی فرمان ماشین کوبیدم و گفتم ایول! من همیشه منتظر حرکات این چنینی در موزیسین ها ایرانی بوده ام. فکر می کنم در این آلبوم به نقطه ای رسیده ای که نباید آن را رها کنی. آن سال ها که ما کنار هم بودیم، فریدون شهبازیان می گفت: شما همه چیزتان خوب است، فقط فرم ندارید! بعدها فهمیدیم که ...
روایت بنیان گذار نشر رسا از فضای چاپ و نشر کتاب در سال های انقلاب
شیشه ای نور داشتم که ساعت 12 شب به بعد با آن کار می کردم. یک بار لامپ 500 آن گرم شد و ترکید صدای وحشتناکی داشت. و خانواده را بیدار کرد. بعد از آن تصمیم گرفتم چاپ و لیتوگرافی را یاد بگیرم. حدود سال 1355 به چاپ آرمان، در کوچه حاج نایب رفتم. مشخصاتم را پرسیدند گفتم دیپلم هستم. چیز زیادی نپرسیدند و مرا معرفی کردند به یک دانشجوی پزشکی که باید با او همکاری می کردم. محمدرضا نام داشت و ظرف مدت کوتاهی کار ...
بحران آب راه حل دارد؟
مواد غذایی پیدا کنم که البته حقوقش خیلی ناچیز بود. بدون بیمه و قرارداد. فارغ التحصیل دانشگاه خوبی هستم اما مثل کارگرهای کارخانه چک سفید امضا کردم که شکایتی نکنم. اوایل که در تهران کار پیدا کرده بودم، پانسیون بودم اما آن هم شرایط خوبی نداشت. تصمیم گرفتم آپارتمان کوچکی اجاره کنم. گرانی اجاره ها و شرایط بد خانه ها به کنار، هر جا می رفتم، به محض اینکه می فهمیدند مجرد هستم، می گفتند هیچ موردی ...
فرار به ناکجا آباد
شما با هم دوست بوده اید آینده خوبی ندارید. بعد از این جریان مادرم شدیداً مرا کنترل می کرد، تلفن ها را خودش جواب می داد و به هیچ عنوان حتی تا سر کوچه هم اجازه نمی داد به تنهایی بروم، با کوچکترین مسئله ای الفاظی زشتی را در مورد من بکار می برد و با سرزنش هایش خانه را برایم جهنم کرده بود تا اینکه تصمیم گرفتم از خانه فرار کنم اما نمی دانستم به کجا و فقط می خواستم بروم و از این وضعیت راحت شوم ...
استاد نصیریان و نوید محمدزاده الگوی بازیگری من هستند
...، سعید این سکانس را دید و خیلی خوشش آمد و به من گفت اسمت چیست؟ من گفتم: مهدی قربانی، گفت: جناب آقای مهدی قربانی من با شما تماس می گیرم. پس فردای آن روز سعید به من زنگ زد و گفت بیا آقای ملکان تهیه کننده مان می خواهد تو را ببیند و من به همراه پدرم به دفتر رفتم و قراردادم را بستم و از هفته بعد پیش تولید کار شروع شد و این شد که من فیلم ابد و یک روز را بازی کردم و بعدش هم که بیست و یک روز بعد را. ...
سرگذشت نشر؛ از فروش قسطی تا کتاب تستی/ اولین ها و آخرین های قبل از انقلاب ایران
. بعد تصمیم گرفتند شرکتی تأسیس کنند که خانه اتحادیه هم باشد. به یاد دارم که برای خرید چنین مکانی ابتدا از من شروع کردند که شما پول خرید چنین مکانی را بدهید و شرکت رفته رفته پول شما را خواهد پرداخت. من هم وجه را پرداختم. این ساختمان که اکنون نزدیک پیچ شمیران و در خیابان آبتین کوچه شریف است، به این گونه خریداری شد و بعد ها هم با همت آقای بایندریان، مدیرعامل شرکت تعاونی ناشران در چند طبقه ساخته شد ...
سفر رؤیایی صلح با پای پیاده
. پدر در حاشیه شهر پزشک بود و من در پاییز همراه او به شکار بلدرچین می رفتم. بعد از فارغ التحصیلی از کالج ازدواج کردم و صاحب دو فرزند پسر شدم. من عاشق کمک به دیگران هستم و از چنین کاری نهایت لذت را می برم. من همه تلاشم را می کردم تا بهترین شرایط را برای خانواده ام فراهم کنم. اما همیشه احساس می کردم که حفره ای در زندگی ام وجود دارد؛ احساس می کردم چیزی را می خواهم، اما نمی دانم که چیست. در ...
همراهی از دیاری دیگر/ گاهی چند نفر را برای کمک به خط می کند
تعیین می کرد که چه کسی مهمان خانه و وارد حریم خانواده شود و سر سفره ما بشیند و بعد از شهادتشان نیز هنوز این عهد و پیمان برقرار است و هر کسی که لایق ورود به خانه ایشان نیست توفیق ورود به این حریم را به انواع و طرق متفاوت ندارد . از اینکه به عنوان همسر شهید شناخته شدید چه حسی دارید؟ وی ادامه داد: به لطف آقا سید در طول این 9 سال زندگی مشترک در کنار همسران شهدا زندگی کرده ام که بودن ...
دین اسلام به ما اجازه حیوان آزاری نداده است/ حمایت از سمیه وظیفه ماست+ عکس
پیدا کردم و با گرفتن عکسی از این حیوان آن را در اینستاگرام قرار دادم و کمتر از 24 ساعت سیل پیام های تشکر و قدردانی مردم از این حرکت مرا شگفت زده کرد. وقتی به خانه پدری ام رفتم موضوع را برای او تعریف کردم. پدر سال هاست که به خاطر عذاب وجدانی که از نوجوانی خودش دارد از چند گربه در خانه نگهداری می کند . او در نوجوانی گربه ای را داخل رودخانه انداخته و شاهد مرگ این گربه بوده است. این صحنه همیشه مقابل ...