سایر منابع:
سایر خبرها
وزیر دفاع بعث: اگر ما نیروهایی مثل بسیجی های ایرانی داشتیم جهان را تسخیر می کردیم!
قائل شد و دستور داد کریم از مسئولیت خلع و به جای دیگری تبعید شود. سروان خلیل علی رغم میل باطنی اش دستور مافوقش را اجرا کرد. امروز عصر شاهد بدبختی و ذلت او بودم. با وجود توهین ها و خیانت هایش که از او دیده بودم، وقتی او را در محوطه ی سوله پشت سیم های خاردار تنها در حال قدم زدن دیدم، دلم برایش سوخت. خیلی تنها و منزوی شده بود. او را صدا زدم و گفتم: کریم! من که تو رو بخشیدم، ولی بیا و به خاطر کارهای بدی که کردی، توبه کن و از بچه هایی که بهشون ظلم کردی حلالیت بطلب! کریم خجالت می کشید نگاهم کند. جوابم را نداد. بچه های سوله ی 3 می گفتند: کریم از اعمال گذشته اش پشیمان بود و اظهار ندامت کرد. ...
درهم و برهم
کیفم نگاهی انداختم. بوی بد لجن که حالا بیشتر در آفتاب مانده بود تو دماغم می زد. وضع بدی داشتم. بالاخره با خودم کنار آمدم و به سمت خانه رفتم. هیچ وقت در این ساعت روز کسی توی خیابان نیست. چند ماشین فقط از این طرف و آن طرف گذری رد می شوند؛ اما از وقتی من پا در خیابان گذاشتم، در پیاده رو چندین نفر به سمتم آمدند که وقتی به من رسیدند، دم بینی شان را گرفتند که یعنی چقدر بوی بدی می دهی! معذب و عصبانی از ...
گروگانگیری فامیلی برای اخاذی 600 میلیونی
خانواده اش در خطر است. این را که گفت متوجه شدم آدم ربایی کار پسرعمه اش است. چرا که پسرم به او 600میلیون تومان بدهکار بود. در آن لحظه فکری که به سرم زد و به دروغ به آدم ربایان که قصد تهدید مرا داشتندگفتم پسرم به تازگی 3میلیارد تومان به دست آورده و تمام پول ها در خانه اش است. حتی گفتم بخشی از پول را طلا و جواهر خریده و در گاوصندوق خانه اش است. حالا هم احتمال می دهم آدم ربایان برای برداشتن این پول به ...
محمود دولت آبادی: خواسته هایمان را ضمیمه برگ رای کردیم!
خواب هم حیرت آور بود. چون ساعت سه و نیم دست از کار کلیدر کشیدم، از خستگی غش کرده بودم که با یک کابوس بیدار شدم و احساس کردم دارم سنگکوب می کنم . دوباره خوابیدم و باز هم همان کابوس از نقطه ب بسم الله تا ت تمت دوباره آمد. فکر کردم اگر بار سوم بخوابم و این خواب را ببینم، مرا می کشد، بلند شدم و نفس کشیدم، لیوانی آب خوردم و گفتم باید هر طور شده یک خط از این کابوس را بنویسم تا بار دیگر سراغم نیاید . ...
کنار رفتن از فرماندهی سپاه همدان
اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه پا به شدت مجروح و به بیمارستان شهید مصطفی خمینی منتقل شدم. پس از مدتی، جراحی و درمان موثر افتاد و حالم رو به بهبود رفت و هنگامی که توانستم با عصای زیر بغل بایستم به دیدار حضرت امام رفتم. امام با دیدن وضعیت من، متبسم شدند و فرمودند: عجب! فرمانده هم لنگ می شود! در سال 1361، بعد از این دیدار بود که به خاطر مشکل پایم از سمت فرماندهی سپاه همدان کنار رفتم و مسئولیت بسیج ...
رفیقم شهید شد، کتابش را نوشتم + عکس
شد که از لیسانس شیمی به نویسندگی رسیدید؟ من در دوران تحصیل در دانشگاه در مجموعه فرهنگی دانشگاه فعالیت داشتم. اما گاهی برنامه ها و مراسمات دانشگاه باعث می شد که چیزی بنویسم. از این رو از خیلی از رفقایی که قلم خوبی داشتند کمک می گرفتم. اما یک بار یکی از همین دوستان به من گفت که بهتر است خودم شروع به نوشتن کنم. گفتم بلد نیستم اما ایشان مرا تشویق کرد و گفت:شروع کن! بعد از گذراندن کلاس های ...
دست هایی که گلخند می کارند
جراحی بسته شده بود ولی به لطف پزشکان او هم عمل شد. پدر او از عشایر چادرنشین است، گل چین مادر شایان می گوید: شایان تا به حال شهر نیامده، زندگی در چادر سخت است. ما در چادر زندگی می کنیم والا نه پولمان به این عمل ها می رسه نه وقت می کردیم او را به دکتر نشان دهیم، یکی از فامیل ها امروز به چادر آمد و گفت چند تا دکتر از تهران آمده اند. من هم گفتم که شایان رو به شهر ببرم و بهشون نشون بدم، گوسفندها را به ...
تاوان یک خوش بینی مفرط
تمام ادامه دارد. آیا باز هم فعالیت های انقلابی تان را ادامه دادید؟ بله، آنقدر که دوباره مرا خواستند برای پاره ای توضیحات، منتها دیگر خورد به انقلاب و تعطیلی دانشگاه ها. در سیر فعالیت های انقلابی، رابطه شما با مجاهدین خلق چگونه بود؟ خب، اینها ابتدا همه مسلمان بودند و متدین. با خیلی هایشان همکلاس بودم یا اینکه شاگرد من بودند. امثال ابریشمچی و احمدی خانه ...
ماجرای نیمه شب تابستان/ روایت متفاوت زاکانی، الله کرم و ناطق نوری
کار خود را توجیه کنند. من باز روز یکشنبه از دولت اجازه گرفتم، مستعفی هم بودم، چهار عصر به میان دانشجویان رفتم و تا 12 شب هم در میان آنها بودم. صحبت های من را می شنیدند، اما مسئولان اصلی را راه نمی دادند، این چیز بدی بود که فردی هم مورد اعتماد دانشجوها باشد و هم مورد اعتماد سیستم باشد و بتواند ایجاد آرامش کند... . روایت الله کرم مصطفی معین از گروه فشار نام می برد؛ اما برخی ...
ماجرای پنهان شدن بنی صدر از زبان تکمیل همایون
گفتم برویم خانه ملکیان. در خانه ملکیان را که زدم، در باز شد و یک پاسدار آمد گفت: به به ناصرخان! بفرمایید! من هم به قول پرویز پرستویی در مارمولک آنجا گفتم انا لله و انا الیه راجعون. بعد رو به من گفت اسلحه ات را تحویل بده. من دست کردم داخل جیبم و خودنویسم را دادم. بنی صدر هم مسلح نبود؟ نه. از دو پاسدار او هم فقط کسی که با او رفت مسلح بود. آن یکی که با ما بود سلاح نداشت. بعد رو به ...
چگونگی خنثی شدن کودتای نوژه از زبان کودتاگران
. چون ماشین خراب شده بود و معطل هم شده بودیم، ساعت 30/2 نیمه شب، ما به محل تجمع رسیدیم، ولی دیدم که کسی نیست. باز هم رفتیم و اطراف را دور زدیم و سر از یک دهکده درآوردیم که 6 نفر چماق دار به ماحمله کردند و جلوی ماشین را گرفتند. نادر مردانی با نشان دادن کارت شناسایی به آن ها ما را از آن جا نجات داد و حرکت کردیم و آمدیم و خیابان اصلی که از جاده ی قزوین همدان جدا شده و به پایگاه می رسد. حدود ...
همه آنچه در شب کهرم گذشت+ تصاویر
گفتم و عوضش کردند. این پرنده شناس تاکید کرد: پرنده ها ساعت 4 صبح بیدار می شوند و شما باید از ساعت 3 صبح بروید با گونی استتار کنید و تلسکوپ بکارید و منتظر بنشینید. یک بار بعد از چنین انتظاری ساعت 6 بعدازظهر که پرنده ای که به آن چکاوک آسمانی می گوییم از راه رسید. کهرم توضیح داد: نر چکاوک آسمانی مثل همه پرنده ها آوازخوان است و ماده ها هنرهای دیگری دارند. این نر برای خود قلمرو ...
نگاهی دوباره به تابستان داغ 18 تیر 78
هست که از آنها دفاع کند. برعکس آکه استعفای من را به عنوان یک گناه کبیره مطرح می کنند که باعث تهییج دانشجو شد، ادعاست. آنها می خواهند کار خود را توجیه کنند. من باز روز یکشنبه از دولت اجازه گرفتم، مستعفی هم بودم، چهار عصر به میان دانشجویان رفتم و تا 12 شب هم در میان آنها بودم. صحبت های من را می شنیدند، اما مسئولان اصلی را راه نمی دادند، این چیز بدی بود که فردی هم مورد اعتماد دانشجوها باشد و هم مورد ...