سایر منابع:
سایر خبرها
دندان طلایی که گرای تک تیرانداز دشمن شد
ایشان را نشانه رفت. عجیب این است که پیش بینی مزاح گونه بچه ها سرانجام به وقوع پیوست. گلوله سیمینوف درست به ناحیه دهان وی اصابت و از پشت گردن این شهید بزرگوار خارج شد. پس از شهادت وی طبق شنیده ها از همرزمان، پی به آن راز سر به مهر بردیم. گویا برادر و یا یکی از اقوام نزدیک وی در مرحله اول کربلای پنج شهید شده و پیکر مطهرش در منطقه مانده بود. شهید میرعبدالله اسکویی در تاریخ یازدهم اسفند ماه 65 و در سن 26 سالگی در خط پرورش ماهی به شهادت رسید و پیکر مطهرش در قطعه 29 گلزار شهدای بهشت زهرا به خاک سپرده شد. منبع: دفاع پرس ...
محمدرضا باهنر؛ مهندس لابی گری و مرد رایزنی های سیاسی
موسس حزب بود. آقای هاشمی هم وقتی لیست را دید، همان حرف آقای خامنه ای را تکرار کرد. این همه اصرار برای ثبت نام شما چه بود؟ برای خودم هم عجیب بود. من اول فکر کردم که آنها از قبل با هم تفاهم کرده اند، ولی بعدها متوجه شدم دلیلش این بود که چون محمدجواد باهنر شهید شده بود، آنها علاقه داشتند که اسم باهنر در حزب زنده بماند. چون فرد دیگری نبود، به من می گفتند بیا ثبت نام کن. ...
گزیده زیباترین اشعار وحشی بافقی
، مخمس و مثنوی منتشر شده است. وحشی بافقی در سال 991 هجری قمری از دنیا رفت. مزار وی در محله سر برج یزد در برابر مزار شاهزاده فاضل، برادر امام هشتم قرار دارد. گلچینی از بهترین غزلیات وحشی بافقی ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم رم دادن ...
قالیباف مدیر میدانیِ با جرأت و جسارتی است
بی خبر نبودم. حضور بنده در شورا هم اینگونه شد که بنده از سوی گروههای مختلف اصلاح طلب کاندیدا شدم. گروههای همسوی آن زمان روی یکسری افراد مشترکشان به تفاهم رسیدند و عمده اختلاف روی 4 نفر از لیست 15 نفره بود. من جزو افراد مشترک بین گروهها بودم. آن زمان لیدر بستن لیست کی بود؟ آن زمان لیست را عمدتا گروههای خط امامی ... . آقای حجاریان و اینها بستند یا اینکه ...
همه دبیرها وزن ها را از روی دست من می نوشتند/ در انتخاب بهترین شاعر مشهد اولین انتخاب بودم/ دل شاعر مثل ...
کیست که در من ترانه ریخت از مشرق کجاست که با من غزل سرود چون صبح می دمی و چو شب می رسی ز راه پیش از تو در قدیم مگر روز و شب نبود آن قدر نازک است دل من که می توان غم را به چشم دید در آن ناله را شنود - در سالهای دانشجویی، انجمنی در دانشگاه پایه گذاری کردید؟ همان محفل خانگی که گفتم ادامه داشت ولی در خود دانشگاه نه. چون بچه ...
شهیدی که از پشت بی سیم خبر شهادتش را اعلام کرد
و برای آمدن محسن آماده شدم. صبح 28 مرداد 92 محسن برای دیده بانی جلو رفته بود. نیروهای خودی متوجه تحرکات دشمن شدند. محسن پشت بیسیم می گوید : دارند دورمان می زنند شروع کنید دور منطقه ای که ما هستیم را بزنید . حالا توپخانه خودی دور تا دور تپه را می زد. مسئول آتشبار نگران نیروهای خودی بود و از محسن می خواست حواسش را بیشتر جمع کند. محسن در جواب پشت بی سیم می گوید: دوربینم را زدند ...
شناخت مختصری از زندگانی امام رضا علیه السلام
محمد امین در بغداد بیعت کردند/ از خلافت امین بیش از 18 روز نگذشته بود که در صدد برآمد مأمون را از ولایتعهد خلع کند و آن را به فرزند خود، موسی ، واگذار کند/ او در این باره با وزرا مشاوره نمود و آنها این کار را مصلحت ندیدند، مگر یک نفر بنام علی بن عیسی بن ماهان که اصرار بر خلع مأمون داشت. سرانجام امین، تصمیم خود را مبنی بر خلع برادر اعلام کرد/ مأمون نیز در واکنش نسبت به این عمل ...
دوستی تلگرامی باجنایت پایان یافت
خانه خارج شد. دنبالش کردم؛ پس از طی چند کوچه، چاقو را از جیب در آوردم؛ می خواستم او را از پشت سر بزنم که مقتول برگشت و متوجه من شد؛ با یکدیگر درگیر شدیم؛ پس از زدن ضربه ی اول، زمانیکه مقتول روی زمین افتاد چند ضربه دیگر به او زده و به سرعت از محل فرار کردم؛ پس از آنکه به خانه رسیدم، با آذر تماس گرفته و به او گفتم که کار همسرش را تمام کردم. سرهنگ کارآگاه حمید مکرم، معاون مبارزه با جرایم ...
اگر نگران دین خود و خانواده تان هستید یک سفر زیارت بروید
بود رفت در زد و مادرش از پشت در پاسخ داد.گفت در را باز کن من هستم.مادرش گفت باز نمی کنم خسته شدم ، تو هر روز صبح با لباس تمیز می روی بیرون و غروب با لباس پاره و کثیف می آیی.بچه گریه می کرد ولی مادر در را باز نمی کرد.رفتم جلو گفتم پسرم اجازه می دهی من از مادرت خواهش کنم بروی داخل؟گفت بله در زدم و خودم را معرفی کرد،مادر در را باز کرد.گفتم چرا راهش نمی دهی؟گفت خسته م کرده است،لباس هایش را نگاه کنید ...
زنی به بهانه سفر مجردی با من به شمال مرا سر قرار کشاند و ... + عکس
...! برادرم داخل خودرو بود، من به داخل کوچه ای در همان منطقه گریختم ولی با شنیدن صدای گلوله متوقف شدم و به محل برگشتم که با پیکر غرق در خون برادرم روبه رو شدم. این جوان درباره چگونگی ماجرای شلیک مهاجمان ناشناس گفت: حدود 3 روز قبل آنها به سوی من در بلوار آزادی Freedom شلیک کرده بودند. آن روز من با زنی قرار داشتم زیرا آن زن پیشنهاد کرده بود همراهش به شمال بروم! ولی وقتی به محل قرار رفتم، افرادی به سوی ...
از بنده خدا به مردمی که برای خدا به خشم آمدند
بازوها و قدم هایش جدا شود و از آن پس خدا هر چه خواهد انجام دهد. 18 البته این بدان معنا نیست که مولا به مردم رسیدگی نمی کرد؛ مولا هم حقوق مردم بر خویش را می دانست و هم حقوق خود بر مردم را؛ چیزی که هست، اولِ هر انقلابی سختی هایی هست که باید رهبر را کمک کرد؛ چیزی که آن نامردمان نمی خواستند تحمل کنند؛ در همان جا آقا فرمود: ای مردم! مرا بر شما و شما را بر من حقّی واجب شده است. حق ...
باهنر: برای شهردارشدن احمدی نژاد با خاتمی دعوا کردم/از کجا معلوم موسوی و کروبی بیرون که آمدند دوباره ...
موسس حزب بود. آقای هاشمی هم وقتی لیست را دید، همان حرف آقای خامنه ای را تکرار کرد. این همه اصرار برای ثبت نام شما چه بود؟ برای خودم هم عجیب بود. من اول فکر کردم که آنها از قبل با هم تفاهم کرده اند، ولی بعدها متوجه شدم دلیلش این بود که چون محمدجواد باهنر شهید شده بود، آنها علاقه داشتند که اسم باهنر در حزب زنده بماند. چون فرد دیگری نبود، به من می گفتند بیا ثبت نام کن. ...
گفتگویی جذاب با پادشاه فراموش شده مستطیل سبز
حرف اول را می زد اما اکنون پول موضوع اول بحث های آنها است. خوشخوان: کفاشیان در زمان ریاستش در فدراسیون، دو بار به منزل ما آمد و از من عیادت کرد. مسعود عنایت هم در زمان مدیریتش در کمیته داوران، احترام زیادی برای من قائل بود و در مراسم و برنامه های مربوط به داوری مرا دعوت می کرد. * خاطره خاصی از آن دوران دارید؟ زمانی که خوشخوان داوری می کرد، ما سه بچه قد و نیم قد ...
بانوی دریاها
چیز به من داده است و همیشه در برابر عظمت و بزرگی خدای مهربان شکرگزار بوده و هستم. خدا خیلی بزرگ است و می دانم که مرا خیلی دوست دارد. 19+ 1 بندر گناوه، آموزشگاه ملوانی، 19پسر و تنها دختر حاضر در دوره آموزشی ملوانی. تصور این موضوع برایم بسیار سخت بود که وارد رشته ملوانی شدم. اگر بخواهم از سختی هایی که پشت سرگذاشتم بگویم یک کتاب می شود. پسرها از خوابگاه استفاده می کردند و دغدغه ...
آسمانی شدن تنها راه رسیدن به معشوق/ از توسل به حضرت زینب(س) تا آخرین زیارت امام مهربانی ها
تازه رفتم ِاذن جهاد رو از حضرت زینب (س) گرفتم و مطمئنم ایشان مرا به عنوان سربازش قبول کرد . اما نمی دانم چرا من آنجا باورم نشد اما برخلاف تصور من به طور اتفاقی 20 روز بعد به عنوان فرمانده گردان فاطمیون اعزام شد. وقتی داشت می رفت من باورم نمی شد بروند و دیگر برنگرد، گفتم میری تا پای پرواز و برمی گردی اما خندید و گفت انشا الله انشا الله بی بی (حضرت زینب) این دو سالی که من دربه در شدم اجر ...
اعتراف زن خیانت پیشه به قتل شوهرش با همدستی دوست تلگرامی اش
... به همین دلیل در کوچه به کمینش نشستم، اما کوچه شلوغ بود و نتوانستم نقشه ام را آنجا اجرا کنم. مقتول را تعقیب کردم و زمانی که می خواست از پله های کوچه ای بالا برود خواستم از پشت سر به او حمله کنم. اما او برگشت و متوجه من شد؛ با یکدیگر درگیر شدیم که پس از زدن ضربه اول، زمانی که مقتول روی زمین افتاد چند ضربه دیگر به او زدم و بسرعت از محل فرار کردم؛ پس از آنکه به خانه رسیدم، با آذر تماس گرفتم و ...
روایتی از روزهای سخت اسارت و دلتنگی برای امام(ره)
شده بودم گفتم یا امام زمان این علمیات با نام شما آغاز شده دست و پای دوستانم قطع شده خودت مرا یاری کن ناگهان همان یک گلوله را شلیک کردم و درست وسط سنگر عراقی ها اصابت کرد. تصمیم گرفتم به عقب برگردم، سینه خیز به عقب برمی گشتم که یکی مرا صدا زد به طرفش رفتم دیدم یکی از رزمندگان است که یک دست و یک پایش قطع شده بود گفتم با این وضعیت از دست من کاری ساخته نیست او گفت نه برادر به نظرم تو زودتر ...
وقتی یک گردان تمام می شود
نارنجک هم به پشت و بازویم خورده بود. ولی با این وجود خط را تصرف کردیم . صحنه ای که بسیار تحمل آن برای من سخت بود، این بود که صبح به یکباره به فکرم رسید که ما 150 نفر بودیم اون یکی گروهان هم 150 نفر بودند.پس بچه ها کجا هستند؟! رفتم بالای خاکریز، رو به آب گرفتگی صحنه ای غیرقابل تحمل را دیدم. پشت خط افرادی که می خواستند خط را تصرف کنند کنار یکدیگر افتاده بودند تمام کسانی که لباس غواصی پوشیده ...
مسافر خاص !
بلیطش را داشتم ...! همان موقع دست های خانم شعبان پور را گرفتم و گفتم: خانم شعبان پور! لطفا اگر زحمت نیست به کسی نگید این بلیط ها رو من بردم. ممکنه بخوام بدمشون به یکی از همکارا !... او که خنده روی لبانش خشک شده بود، با صدایی آرام گفت: چرا آخه؟ تو واسه چی میخوای خودت نری و بدی یکی دیگه؟... به کی میخوای بدی؟ ... و من درحالیکه از اتاق بیرون می آمدم، جواب دادم: بعدا" بهتون میگم. شما فعلا ...
نگاهی به زندگانی شهید غلامحسین رعیت رکن آبادی
. حاج غلامحسین به من می گفت: مدیون من هستی اگر درجبهه کاری داشتی و مرا صدا نزنی برای همین در منطقه شلمچه هم از ایشان کمک گرفتیم و در دژ مرزی تونل کندیم ولی چون سطح آب بالا بود و پر از آب می شد آن را رها کردیم. بعد از عملیات محرم در منطقه شرهانی یک ارتفاع 275 بود که گرده ماهی بود و نیروها وقتی از یک دسته به دسته دیگر می خواستند بروند مورد هدف تک تیراندازهای دشمن قرار می گرفتند ...
برآورده کردن آرزوی یک زن با قتل شوهرش+عکس
باصفا با جمشید آشنا شدم. بعد از آن بود که با هم رابطه داشتیم. شوهرم مخالف عضویت من در این گروه تلگرامی بود. به همین دلیل با هم اختلاف داشتیم. وقتی شوهرم متوجه شد، شماره دیگری خریدم و به صورت مخفیانه با جمشید چت می کردم. من به جمشید گفتم که شوهرم مرا اذیت می کند و کتک می زند و آرزوی مرگ او را دارم. مدتی که گذشت جمشید گفت که تصمیم به قتل شوهرم گرفته است، اما من به حرفش توجه نکردم تا اینکه ...
تبانی زن جوان با مردی برای قتل شوهرش
مقتول از خانه خارج شد و دنبالش کردم و پس از طی چند کوچه، چاقو را از جیب در آوردم، می خواستم او را از پشت سر بزنم که مقتول برگشت و متوجه من شد و با یکدیگر درگیر شدیم که پس از زدن ضربه اول زمانیکه مقتول روی زمین افتاد چند ضربه دیگر به او زده و به سرعت از محل فرار کردم. پس از آنکه به خانه رسیدم، با آذر تماس گرفته و به او گفتم که کار همسرش را تمام کردم. بر اساس اعلام مرکز اطلاع رسانی پلیس ...
حضرت شاهچراغ را بشناسیم
نیز برای عرض تسلیت به خانه ”ام احمد"مراجعه میکردند و این همه دلایلی آشکار بر شخصیت والای این بانو است. (سایت پورتال نور) منزلت در نزد امام هفتم: اسماعیل بن موسی (ع) برادر احمد (ع) میگوید: وقتی پدرم با فرزندانش به مزرعه خود در حوالی مدینه میرفت بیست نفر از خدم و حشم پدرم با احمد بودند، هرگاه احمد برمیخواست آنها هم بپامیخاستند و هر وقت احمد مینشست آنها هم مینشستند، و پدرم پیوسته به او ...
زنان کُرد، مدافعان پیشمرگان مسلمان در برابر ضد انقلاب شدند
ناامن است و ضد انقلاب در اطراف پایگاه هستند. پایگاه مربوطه روی بلندی و پشت روستا واقع شده بود. وارد پایگاه شدم و اسلحه و موتور را در پایگاه گذاشتم و برای دید زدن کوه پشت پایگاه، به روستا رفتم و روی بام خانه یکی از دوستانم نشستم و با دوربین مشغول تماشای ارتفاعات شدم. کمی آن طرف تر یک نفر با دست اشاره کرد که بروم ولی من متوجه اشاره او نشدم و فکر کردم سلام می کند. این عضو پیشمرگان کُرد ...
علل بی آبرویی در قیامت از نگاه قرآن
ات بود که تو را گذاشتند و رفتند و من عمل تو هستم که با تو مانده ام، ولی من از هر سه برای تو کم ارزش تر بودم. (فروع کافی، ج 3 ، ص 240 ) 7- در روایتی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: هنگامی که من به معراج رفتم وارد بهشت شدم. بهشت زمین همواری بود فرشتگانی دیدم که مشغول ساختمان بودند و گاهی از احداث ساختمان دست نگه می داشتند. از آنها فلسفه این کار را سؤال کردم، گفتند: مصالح ما تمام می شود و منتظر ...
تبلور ژن خوب خانواده افغانستانی در چهار دهه جانبازی برای اسلام
جبهه ها انجام می دادم. بعدها که سید علی اصغر را باردار شدم هم دست از کار نکشیدم تا اینکه علی اصغر بدنیا آمد. 18 سال داشتم که به همراه همسرم و پسر بزرگم که دو سال سن داشت و علی اصغر به خرمشهر رفتیم تا در نزدیکترین خط به جبهه ها خدمت کنم. به راه آهن که رسیدیم علی اصغر به بیماری سرخک مبتلا شد، خیلی حالش بد بود من هم سن زیادی نداشتم و نمیدانستم باید چه کار کنم. به بیمارستان رفتیم تا توانستیم مداوایش ...
دشت بیست سال خدمتم علی بود
دو نفر بودند کسانی که سنشان بالا بود را نمی گذاشتند بروند. بردمش حمام و سر و ریشش را رنگ کردم. بهش گفتم علی برو یه چند تا عکس تکی بگیر برای جلوی تابوت و رو بنر می خوایم. آن روز سر این قضیه خیلی باهاش شوخی کردم. آنقدر نگران بود که نگذارند برود، اجازه داد موهاش و ریش هاش رو رنگ کنم. بعد دوماه توقف در بهمن و اسفند سال گذشته، 16 فروردین امسال اولین پروازش به سوریه بود.علی در ابتدا فرمانده گروهان ...
جزئیاتی درباره عملیات مرصاد
از دو گردان پیاده، یک گردان تانک، یک گردان ادوات، یک گردان ارکان، یک گروهان پشتیبانی رزمی و یک دفتر بوده است. هر گردان پیاده شامل 5 نفر بود که در 5 دسته 10 نفره سازماندهی شده بودند. تجهیزات هر تیپ عبارت بود از 4 تانک، 6 دستگاه هینو حامل تیربار سبک، 4 دستگاه جیب حامل تیربار، 2 دستگاه جیپ دوشکا، 2 دستگاه جیپ حامل توپ 106، 2 دستگاه جیپ حامل تیربار دولول، یک دستگاه ایفا حامل ضد هوایی چهارلول ...
در جمعه خونین مکه بر زنان چه گذشت؟
همسر شهید، زندگی نامه خاصی در دست نیست، اما از تعدادی که در میان صفحات مجازی قابل پیگیری بود، بخشی را در ادامه خواهیم گفت. شرافت السادات خسروی هاچه سو شرافت السادات متولد تیر 1309 در روستای هولاسو از توابع شهرستان شاهین دژ بود. جوانی او در کوران انقلاب بود، آن هم در منطقه ای که ضدانقلاب حضور داشت. شرافت السادات نه تنها با توطئه ها و دسیسه های ضدانقلاب برخورد می کرد که همسر و فرزندان ...
ماجرای درگیری آیت الله خامنه ای با یک کماندو
من ابتدا پیش خودم فکر کردم امام مدتی در تبعید بودند و از وضع ایران اطلاعی ندارند. به خودم گفتم مردم آگاهی دارند، چطور امام می فرمایند باید آگاهی داد؟! تا اینکه در ماه محرم سال 57 متوجه شدم بله، قبلا آگاهی نبوده است! عاشورا و آن هیجانی که ایجاد شد تازه متوجه شدم مردم آگاه نبودند و یک مرتبه مردم آگاه شدند. از سربازخانه ها فرار می کردند و حاضر نبودند از آن رژیم حمایت کنند لذا متوجه شدم آنچه جوان در ...