خانواده خمامی منزل ما بودند مادرم در آشپزخانه سفارش کرد که ابتدا شربت را تعارف خانمی که از همه مسن تر هست – مادر داماد- کنم و بعد از خانم ها به سراغ آقایان برم. وقتی شربت را جلوی مادر داماد گرفتم با صدای بلند گفت: به به عروس خانم ... بعدها متوجه شدم این رمز بین مادر و پسر بود! اگر مادرشوهر مرا پسندید این جملات را بگوید و در این صورت " آقامحمد" مرا نگاه کند که البته وقتی نوبت داماد شد و من ...
هستند و با آرامش پیش می روند. البته تا قبلش با خشم با دشمنان خدا می جنگند، امّا وقتی اسیر می شود دیگر آرام است. می داند عند ربهم یرزقون خواهد بود. لذا آن کسی که غضبش برای خدا هست، چنین خصوصیّتی دارد و غضبش، شجاعت می شود. امّا کسانی که الهی نیستند، می ترسند. شما نگاه کنید آمریکایی ها را گرفتند، چه کار کردند؟ گریه می کردند. بعد وقتی به کشورشان رفتند رجز خواندند، بچّه های سپاه باعظمت ما بیان ...
. ناخواسته وسط نقطه ای گیر افتاده بودیم که هدف اصلی گردان های عراقی به شمار می آمد. من با چشم خودم می دیدم که تیر به بدن همرزمانم می خورد و آن ها را یکی پس از دیگری زمین گیر می کرد. چند لحظه بعد فرماندهان ما شهید شدند و نمی دانستیم باید چه کار کنیم. هیچ نقشه ای نداشتیم. یک عده از بچه ها می گفتند تیر اندازی کنید و یک عده می گفتند دست نگه دارید. بالاخره تصمیم مان را گرفتیم و شروع به تیر اندازی کردیم ...
.... برای شب یلدا یک دور همی ترتیب داد و همه خانواده و خواهر و برادرها را جمع کرد و دید و دوم دی به تهران و سپس به سوریه اعزام شد. سوریه رفتن مصطفی هم برای کمک به افراد نیازمند بود. دی ماه وهوا هم آنجا خیلی سرد بود در تماس تصویری که می گرفت می دیدیم که چندین لباس ضخیم روی هم پوشیده ولی می گفت امروز رفتم تمام سوخت مقر را جمع کردم و برای کمک به فلان منطقه بردیم. رزمنده ها می گفتند حاجی ...
هم همین طور، نزدیک تولدش بود و به آقا گفت: میشه به جای پدرم بهم کادو بدید؟ و حضرت آقا چفیه شون رو به علی هدیه کردند. این خاطرات تو ذهن بچه ها مونده و هربار که تصویر آقا رو می بینند یادآوری میشه. این دیدار حقیقتا برای ما تسلای خاطربود در کل خیلی عالی بود یک فضای واقعا معنوی و زیبا پر از یاد شهید اوج این دیدار جمله حضرت آقا بود که ایشون فکر می کنم درمورد شهید زرهرن این رو گفتند: خدا مارو ...
: پروفسور حسابی می گوید کلمه ولش کن پدر مملکت را در آورده است، من هر چه گشتم در لغت نامه خارجی این را پیدا نکردم، در مسئولیت هایمان از این کلمه استفاده می کنیم همین است که در کشور مشکلات پیش می آید. نماینده ای از رجال الغیب! ملکی در ادامه گفت: می دانم که همه عزیزان رای می آورند شکی در آن نیست. لاریجانی در پاسخ به وی گفت: شما مگر رجال الغیبی که این را می گویید. ...
گزارش در ماده 11 بعد از کلمه پشتیبانی نیروهای مسلح سازمان انرژی اتمی اضافه و کلمه به طور مساوی حذف می شود؛ همچنین در تبصره 1 و 2 این طرح نیز عبارت سازمان انرژی اتمی با تفکیک وظایف اضافه می شود. ✅ @safir_channel شبکه خبری سفیر, [15.08.17 09:13] روحانی در صحن علنی مجلس برای دفاع از وزرای پیشنهادی6 ایران به تعهد خود پایبند است و هر تخلفی علیه دیگران را به جد پاسخ ...
غیرواقعی و برای خنده نیست. او اضافه کرد: کسی به خواستگاری رفت، به داماد گفتند چکاره ای؟ گفت بازنشسته. ما آنقدر در امور این صندوق ها دخالت کرده ایم که در چهار سال گذشته یک میلیون نفر به بازنشسته ها اضافه شده اند. وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی با بیان اینکه سیاست های حمایتی باید جایگاه حمایتی داشته باشند، ابراز داشت: با صندوق های بیمه ای نمی توان جایگاه جماعتی را دید و فراهم کرد. ما ...
...، من حتما می روم. اجر شما، همسر و فرزندانم کمتر از من نیست و باور کنید اینجا جای خانم ها نیست؛ چراکه خداوند جهاد را از دوش خانم ها برداشته ولی این صبر را فقط شما می توانید طاقت بیاورید. به شوخی و خنده گفتم ان شاءا... شهید می شوی، ولی شربت شهادت را چند بار بخورتا جانباز نشوی. احمد گفت دعا کن شهید شوم. گفتم دعا کردن هزینه دارد. باید قول دهی که بعد از شهادت، زیاد به خواب من بیایی، چون من آرام و ...
بوده است. او با بیان اینکه مجموعه وزارت اطلاعات در انجام مسئولیت های خود دقت را پیشه کرده و در همه ابعاد، عملکرد خوبی داشته است، عنوان کرد: در همین رابطه رهبر گفتند که وزارت اطلاعات در بخش هایی خوب و در بخش هایی بسیار خوب عمل کرده است لکن باید در همه بخش ها بسیار خوب عمل کند. امیدواریم که بتوانیم این خواسته رهبری را با هم محقق کنیم. وزیر پیشنهادی اطلاعات اضافه کرد: همگرایی با ...
کنار مجلس اعتراض نمی کنند. نماینده مردم رشت در مجلس شورای اسلامی اضافه کرد: کارگردان فیلم ماجرای نیمروز درخصوص فیلم خود گفته است که همیشه در ایران امنیت برقرار نبوده و ناامنی در دهه 60 همه جا را فرا گرفته بود، جوانان انقلابی این امنیت را به ما هدیه دادند؛ دکتر ربیعی از همان نسل است و خود را در جای جای ایران برای تامین امنیت به آب و آتش می زد و امروز نیز برای تامین اجتماعی مردم، شب ها در ...
همین عجله داشت، اما خدا را شکر بچه هایش را نجات داده بود. به این ترتیب من چهاردهم به تهران رسیدم. و آقا فرشاد شش روز بعد یعنی بیستم شهید شد؟ بله. همان طور که برایش دعا کرده بودید؟ انگشت هایش را بریده بودند. وقتی از یکی از دوستانش پرسیدم فرشاد چطورشهید شد. او گفت اول به پایش تیر زده بودند. گفتند با پیراهنش پایش را می بندد، اما مثل این که مهماتش تمام می شود ...
؟ بعد از اینکه به مقر وارد شدیم شروع به تفتیش بدنی کردند که مبادا کتاب دعا و یا حتی مهر نمازی همراهمان باشد. شب بود که ما را به العماره انتقال دادند. اتاق 12 متری در یک مدرسه که حدود 400 نفر از اسرا را در آن قرار دادند. وضعیت اسفناکی بود. اتاق تاریک و تنگ بود. بعد از چند دقیقه چند بسته سیگار بین بچه ها پرت کردند. چند نفری به دلیل شرایط روحی نامناسبی که داشتند شروع به سیگار کشیدن کردند ...
خانه
