سایر خبرها
باید قاتل دخترم سنگسار شود / آخرین گفتگو با پدر آتنا اصلانی + عکس
من می ترسیدم که پدرم هم فوت کند و این ازدواج به سرانجام نرسد. به همین دلیل ما بدون عروسی به خانه پدری من رفتیم. آنموقع من خودم بیکار بودم و هر سه ما ؛ یعنی من، پدرم و همسرم با حقوق بازنشستگی پدرم که 200 هزار تومان بود ، روزگار می گذراندیم. این ماجرا چه سالی بود؟ سال 1384یا 1385 بود. دقیقا یادم نیست. در هر صورت یکی دو سال بعد از اینکه با پدرم بودیم ، او هم فوت کرد و بعد از مدتی هم ...
روایتی از زندگی یک زن در خانه گلها
بروم سراغش را می گیرم. هر جا ببینمش تابلویش را به او خواهم داد. خیلی دنبالش گشتم، هنوز هم می گردم. تابلوی مشت عباس سال هاست روی دیوار، آویزان و مهمان مانده، تا روزی که شاید فائزه صاحب عکس را بیابد. فائزه رشدیه، همان خانم نقاشی است که زیر سایه نام خانوادگی رشدیه سر خم نکرده، بلکه قد کشیده و با رنگ روغن زندگی و تابلوهای زندگی اش را نقشی دیگر زده و حالا که 79 سال سن دارد، وقتی به گذشته اش ...
دختر قاتل: بابام می گفت دعا کن آتنا پیدا بشه!
بعد از این ماجرا ، زن داداشم که برایم زن پیدا کرده بود، فوت کرد. این بود که ما دیگر عروسی نگرفتیم و من بدون عروسی، زنم را به منزل آوردم. البته علاوه بر مساله فوت زن داداشم، مریضی پدرم هم بود و من می ترسیدم که پدرم هم فوت کند و این ازدواج به سرانجام نرسد. به همین دلیل ما بدون عروسی به خانه پدری من رفتیم. آن موقع من خودم بیکار بودم و هر سه ما ، یعنی من، پدرم و همسرم با حقوق بازنشستگی پدرم که 200 ...
تراژدی روشنفکری
مثلاً خوانش رهایی بخش هم داشت یا اینکه خوانش آزادیخواهانه یا رهایی بخش را کلاً از این متن باطل می دانید؟ قوچانی: نه، من هیچ رویکرد بهتری را حق یا باطل نمی دانم. باور من این است از متن دکتر شریعتی لیبرالیسم سیاسی ، که فکر می کنم برای جامعه ما مفید است، به دست نمی آید. این را هم صرفاً برای تعیین موضعم می گویم و از این برچسب استفاده می کنم که بحث باز شود.دکتر حسن محدثی: خوشحال هستم که این فضای ...
دختر قاتل آتنا: بابام می گفت دعا کن آتنا پیدا بشه!
سیاه بخته که هم بچه را کشته و هم برده جنازه را در خانه خودش گذاشته است. من دیگر چه می توانم بگویم به این کار؟ نه خودش و بلکه کل خانواده و طایفه را بدبخت کرده است. من را پیش همه مردم خجالت زده کرده است. گاهی می گویم، شاید این امتحان الهی است. شاید خدا می خواهد من را با این بدبختی امتحان کند. من به زن و بچه های او امید می دهم که عیب ندارد، نگران نباشید، زندگی ادامه دارد، ولی واقعیتش این است که ...
گفت وگو با پزشک معروف سی سختی؛ اگر اهل ایثار هستید، وارد دنیای پزشکی شوید (+عکس)
ام پایان یافت، با استفاده از مرخصی هایی که در این دوره ذخیره شده بود و باآنکه از من خواستند در بخش چشم شیراز و بیمارستان خلیلی ادامه کار بدهم، تصمیم گرفتم به عهد خود وفا کنم و به یاسوج برگردم تا با خدمت به مردم محروم استان کهکیلویه و بویراحمد، خدمات پزشکی را در آن استان سروسامان دهم. با گرفتن یک میلیون تومان اعتبار از استاندار آن زمان، آقای لواسانی، در تیر 1360 به تهران آمدیم و برای سه اتاق ...
فکر می کردیم تا ابد دفن شده ایم
هیکلی که جثه بزرگی داشت این صحنه را که دید گلنگدن تفنگ خود را کشید تا مرا بزند که این سرباز عراقی با او درگیر شد، بالاخره با تمام این جراحت ها و آسیب های شدید جان سالم به در بردم. تکرار حکایت اسرای شام 1400 سال پس از عاشورا وی ادامه داد: مرا به اتاق فرماندهی منتقل کردند. آن جا پرسیدند “تو چرا به جبهه آمدی، سن کمی داری و نباید به جبهه می آمدی”. بعد از آن دست مجروحم که شکسته بود ...
روایتی جالب از پنج سال زندگی متاهلی شهید حججی
زیاد بخوانی. می گفت جهاد شما هم جهادی در راه خداست پس آرام باش و بی تابی نکن و سعی کن در این راه رضای خدا را کسب کنی. خواب چنین روزی را می دیدید؟ اینکه در این سن کم همسر شهید شوید و آخر این راهی که آقا محسن می رود ختم به شهادت باشد؟ من و همسرم مشتاق شهادت بودیم و برای رسیدن به آن عهدهایی با هم بسته بودیم. اینطور بگویم که ما هدف زندگی مشترک مان این بود که ختم به شهادت بشود. البته ...
مصدق چگونه مخفی و تسلیم شد؟
حمله ادامه یافت به هیچ وجه مقاومت نکنند ولی از هجوم رجاله به خانه من جلوگیری کنید و برای اجرای این منظور نیز چهار نفر از نمایندگانی که در آنجا تشریف داشتند اعلامیه ای نوشتند و منزل آقای نخست وزیر را بلادفاع اعلام کردند و به دست آقای سرتیپ فولادوند دادند و به علاوه دو ملافه هم داده شد که در بالای پشت بام و جای مناسبی نصب شود ولی پس از اینکه سرتیپ فولادوند رفت، شدت بمباران رو به فزونی گذاشت به نحوی ...
گفتم شهید شو اما اسیر نشو/ به او می گفتیم در جبهه زیر دست و پا می مانی/ برای مظلومیت رهبر گریه می کرد
همه منتظر شهادتش بودیم. هم رزمش از مشهد آمد خانه مان گفت: ما 48 ساعت با محمدامین بودیم انگار 48 سال با او آشنا بودیم. می گفت: یک ساعتی که بعد از ناهار خوابیدیم محمدامین بیدار شد و خیلی خوشحال بود. پسرم به هم رزمانش گفته بود الآن خواب دیدم امشب عملیاتی در پیش است و فرمانده و من شهید می شویم جنازه مان را نمی آورند. بعد غسل شهادت می گیرد و آماده شهادت می شود. بعد از شروع عملیات سربازان سوری در جناحین ...
روایتی از زندگی مشترک محسن حججی
است چه مهریه ای گرفته شود. من در همان جلسه برگه ای که از قبل نوشته بودم را به پدرم دادم و گفتم این را بخوانید. من این مهریه را می خواهم. روی آن برگه چه مقدار مهریه نوشته بودید؟ مهریه ای که من نوشته بودم، یک سکه به نیت یگانگی خدا، پنج مثقال طلا به نیت پنج تن، 12 شاخه گل نرگس به نیت امام زمان(عج)، 14 مثقال نمک به نیت نمک زندگی، 124 هزار صلوات و حفظ کل قرآن با ترجمه برای همسرم بود ...
چند حقیقت درباره آنجلینا جولی که شما را شگفت زده می کند
بر روی فیلم هکرها (Hackers) با هم آشنا شده بودند. این دو در حالی با هم ازدواج کردند که اسم میلر با خون خود جولی روی لباسش حک شده بود. آن ها سه سال با هم زندگی کردند و جولی ناگهان درخواست جدایی داد زیرا برای خودشکوفایی به زمان نیاز داشت. وی در این باره چنین گفته است:" ما می دانستیم که در سنین پایین ازدواج کرده ایم و باید به بلوغ خود ادامه بدهیم و این که بعضی اوقات در مکان های مختلفی این بلوغ را ...
اقدام کثیف مرد تنوع طلب با 3 دختر که همسرش شده بودند
.... مثل آدم آهنی هر روز می رفتم سرکار و به خانه برمی گشتم. دیگر امیدم را به زندگی از دست داده بودم که با یاسر آشنا شدم. او دوست و همکار برادرم بود. در یکی از میهمانی های دوستانه آنها که من هم شرکت کرده بودم، همدیگر را دیدیم و با هم چند ساعتی از هر دری حرف زدیم. او برایم گفت که از همسرسابقش- مهدیه- بعد از پنج سال زندگی مشترک و با وجود داشتن پسری یک سال و نیمه جدا شده و حضانت فرزندش را هم ...
سرانجامِ پرافتخار شهید حججی در دل ایرانیان حک شد/ همسران شهدا ادامه دهنده راه زینب(س)
پس از چند روز از انتشار خبر شهادت محسن، پیام کوتاهی از او منتشر گردید که تصور هیچکس هم غیر از این نبود: همسرم رفت که بگوید امام خامنه ای تنها نیست ... رفت که بگوید هنوز هم مردان خدایی هستند ... اگه کسی خواست اشکی برای همسرم بریزد به اشکش هدف بدهد . برای حضرت زینب(س) و امام حسین(ع) گریه کند ... همه زیر لب فقط بگوئید امان از دل زینب(س)... راهش را ادامه بدهید ... دعا کنید خدا به من هم صبر بدهد ...
افسانه شعبان نژاد: سعی کرده ام همیشه با مردم باشم
. شاید همین هم شد که من از دوران کودکی به شعر علاقه مند شدم. پدرم یک ذهن شاعرانه داشت و حرف هایش موزون بود و این عنایت خدا بود که استعداد شاعری از سوی پدرم به من هدیه شود. وی با اشاره به خاطره سرودن اولین شعر خود گفت: با خانواده ام به مسافرت رفته بودیم. برف شدیدی می بارید و همه بزرگ ترها بیرون از خانه بودند. یک روزنامه گوشه اتاق افتاده بود، مداد را برداشتم و حس کودکانه ام را روی آن نوشتم ...
شوهرم را به اسم صدا کردم سیلی خوردم!+عکس
شوهر مالاتی، از او به شورای دهکده شکایت برد و رأی شورا این بود که آنچه مالاتی به زبان آورده "سزاوار توبیخ" بوده و مالاتی و فرزندانش را به خانه ای در حاشیه دهکده تبعید کرد. طی 18 ماه گذشته سایر روستائیان هم او را کنار گذاشته اند." پرفسور وازاوی، که تخصصش مردم شناسی اجتماعی است می گوید سلسله مراتب پدرسالاری، در همه سطوح رعایت می شوند: "شوهرها هم سطح خداوند محسوب می شوند و به همین جهت باید ...