سایر منابع:
سایر خبرها
تاثیر زیارت امام رضا در نشاط روحی و روانی زائران
انبیاء واوصیای الهی است و موجب خوشحالی آنان ،اجابت دعوت،تجدید عهد با ولایت،زنده نگه داشتن مرام و غلبه بر دشمنان شان می گردد.همه اینها عبادت خداست و سبب می شود که انسان به فضایل و برکاتی که نزد خداست برسد و به رضای او دست یابد .زیرا خوشحال کردن مومن عادی اگر آن همه فضیلت وثواب دارد،فضیلت و خوشحال کردن پیامبر اکرم و ائمه اطهار که از خطا و گناه معصوم هستند و خداوند آنان را امام مومنان و پیشوای پروا ...
مردانی که برای خوشبختی زنانشان در زندان آب خنک می خورند/ مهریه بهانه ای برای تجارت
...> وی با اشاره به اینکه امروز عرصه برای ازدواج جوانان تنگ شده، تاکید کرد: چشم و هم چشمی، افکار غلط باعث شده که قوانین اسلام کنار برود و فرهنگ غلط جایگزین شود، لذا هرگز مهریه بالا زن را خوشبخت نمی کند. امام جمعه سراب خاطرنشان کرد: اسلام توصیه کرده که هنگام خواستگاری و ازدواج دقت کنند با هم کفو یکدیگر ازدواج کنن چرا که اگر دو زو هم کفو هم نباشند ممکن است ازدواج به طلاق بیانجامد. وی ...
قدیمی ترین نسخه قرآن
در زمان محمد [ص] زنده بوده است. این نسخه به خط حجازی، یکی از قدیمی ترین رسم الخط های عربی نوشته شده است. با توجه به اینکه تاریخ گذاری رادیوکربن، یک بازه زمانی برای قدمت ارائه می دهد، نسخ خطی دیگری نیز هستند که در بازه زمانی این قرآن نگاشته شده اند. بنابراین مشخص کردن اینکه کدام یک از این نسخ قدیمی ترین است، کار بسیار دشواری است. اما آخرین تاریخ احتمالی که برای نسخه قرآن دانشگاه بیرمنگام در نظر گرفته شده (سال 645 میلادی) آن را در شمار قدیمی ترین نسخه های قرآن قرار می دهد. ...
کنگره بین المللی تجلیل از مبلغان برتر قم و نجف برگزار شود
...> وی به وظایف نهادهای مختلف در امر تبلیغ اشاره و تأکید کرد: در امر تبیلغ هر کدام از مراکز اعزام مبلغ، مبلغان، مردم و حوزه های علمیه وظیفه هایی دارند و به طور کلی تبلیغ نباید شکل دولتی به خودش بگیرد؛ بلکه همانگونه که مردم، عهده دار دعوت و پذیرایی مبلغ بوده اند؛ باید مردم نیز باقی بمانند. حجت الاسلام رضوی مهر افزود: البته باید نهادها و دستگاه های مربوطه به سهولت امر تبلیغ کمک کنند و از ...
بنفش خواری بی بی سی به سلامتی توافق!/ واکنش سردار سلیمانی به توافقنامه هسته ای
و شیوع ایدز در کشورمان شد و تاکنون نیز غرامتی پرداخته نشده است. در تقویم کشورمان یکم تا هفتم مرداد هر سال به عنوان هفته ملی هموفیلی ها نامگذاری شده است، و بیماری هموفیلی با دریافت خون زنده است و این خون حیات بخش که آلوده شده بود در سال 65 تاکنون جان انسانهای زیادی را گرفت و در آینده همچنان این رویه ادامه خواهد داشت. اما در همین هفته یعنی هفته هموفیلی قرار است مسبب این اتفاق ناگوار به کشور سفر کند ...
حمایت هنرمندان از کمپین نوبل برای ظریف
.... هفته گذشته طارق رئوف، رییس سابق اداره هماهنگی سیاست های راستی آزمایی و امنیتی آژانس بین المللی انرژی اتمی، اعلام کرده بود که توافق هسته ای اعطای جایزه صلح نوبل 2016 را به جان کری و محمد جواد ظریف مسلم می کند و این دو را به عنوان نامزدهای دریافت این جایزه معرفی کرده بود. روزنامه های روسیه و فرانسه نیز بعضا در این ماجرا عقب نماندند و ادعاهای مشابه را مطرح کردند و بیش از اهمیت نقش کری (وزیر ...
مشکل ترین و پیچیده ترین مسائل بین المللی راه حلش گفت وگو مذاکره و مفاهمه است/اگر ایرانی هست و اگر خون ...
تلویزیون که نیست. وی در همین زمینه اظهار داشت: بهداشت از رفتار ما در خیابان آغاز می شود، همدیگر را عصبانی نکنیم. سلامت از نشاط شروع می شود. رئیس جمهور با طرح این سوال که چرا اسلام به ما می گوید که وقتی به هم می رسیم سلام کنیم، گفت: ما به هر کسی که می رسیم با سلام برایش آرزوی سلامتی می کنیم اسلام دینی است که می گوید که به هر کس می رسی سلام کن و آن هم بالاتر بگوید و البته بهتر ...
وهابی ها دنبال فرصتی برای تخریب قبر مقدس رسول خدا هستند
: قبرستان بقیع مدفن برخی از معصومین(ع) و بسیاری از مقربان الهی و شهدای صدر اسلام بوده و از قداست خاصی برخوردار است. طبق روایت رسول خدا(ص) فرمود: کسی که در مقبره ما (بقیع) مدفون شود از شفاعت من برخوردار خواهد شد و حضرت خود بر اهل بقیع سلام می فرستاد و برایشان طلب مغفرت می کرد و به زیارتشان می رفت. عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی بیرجند با بیان اینکه با سیری کوتاه در کتاب های موجود و تصاویر ارائه ...
چرا حرکت پایه گذار شیعه در تایلند ادامه نیافت؟
که نسل سوم فرزندان شیخ احمد و شیخ محمد سعید قمی دین خود را از اسلام به بودایی تغییر دادند؛ بخشی از آنها به خاطر اسباب سیاسی و طمع به مناصب دولتی دین خود را از اسلام به بودا تغییر دادند و یکی از آنها دین خود را حفظ کرد و فرزندان او تا به امروز مسلمان هستند و حسینیه ای معروف به نام حسینیه (امام باره) دارند، اما از دین هم چیزی جز نام آن و از حسین علیه السلام نیز چیزی جز قمه زدن و راه رفتن روی آتش در ...
یادواره سالانه تجلیل از مبلغان جهادگر برگزار شود
کسی ایجاد کند که این گونه خود را وقف کاری بکند. مبلغ حوزه علمیه با بیان این که در برخی مناطق تبلیغی کمترین امکانات برای زندگی مانند برق و آب آشامیدنی وجود ندارد، افزود: گاهی اوقات گزارش می شود که مبلغان به دلیل عدم وجود محلی برای اقامت، در گوشه ای از مسجد برای مدت یک ماه می ماندند و فعالیت تبلیغی می کنند و این چیزی جز عشق به خدا و اهل بیت(ع) نیست. وی با بیان این که مبلغان در ...
وقتی خانه ها زیستگاه حیوانات می شود
انسان ها زندگی کرده و کمک های فراوانی به بشر کرده است، در قطب شمال از آن به عنوان سورتمه کش استفاده می شود، سگ ورزشی، سگ عروسکی به عنوان مونس و همدم در خانه، سگ های مین یاب و سگ های پلیس برای یافتن مواد مخدر، سگ های جستجوگر برای یافتن افراد زنده ای که زیر آوار مانده اند و همچنین کمک به نابینایان و مراقبت از فرزندان به ویژه در دنیای غرب از دیگر کاربردهای این حیوان در دنیای امروز است و دیگر وظیفه ...
ازدواج شهربانو با امام حسین (ع) و فیلم رستاخیز
...، و بگوی که چون دختران را باسلام دعوت کردی و اسلام قبول کردند، ایشان را به خصم کردن نیز راضی گردان تا ایشان بخصم دهم تا زحمت ایشان دور گردد. چون صحابه بنزدیک ام سلمه رسید، و سلام عمر به او رسانید، ام سلمه مر عمر را دعاها کرد و گفت: مر عمر را [بگوییت] که سه ماهست تا من ایشان را بتوفیق خدای عزّوجل در اسلام درآوردم. اگر چه در ازل خدای اسلام روزی کرده بود ایشان را، امّا بدین روزی، سبب من ...
معرفت شناسی دینی از دیدگاه آیت الله جوادی آملی
مقصود است. تنها باور دینی ای که از هر جهت قابل اعتماد است، باوری است که از طریق وحی به انسان کامل می رسد. اما دیگر باورها به علت آنکه در مسیر آن رهزن هایی وجود دارد، باید از حیث معرفت شناختی مورد بررسی قرار گیرد. در معرفت شناسی باور دینی، عقل از جایگاه ویژه ای برخوردار است، زیرا عقل به عنوان مصباح و چراغ گنجینه معارف دینی شناخته شده است. اما عقل به تنهایی در همه مسائل دینی راهگشا نیست، بلکه ...
نمایشگاه عفاف و حجاب با پوسترهای قیام مسجد گوهرشاد/بی حجابی جنگ با خدا/ پاسخ به شبهات در نمایشگاه حجاب و ...
... جعفر زنگنه شهرکی؛ پژوهشگر گروه فقه، رضا وطن دوست؛ پژوهشگر گروه مطالعات فرهنگی زائر، علی اکبری چناری؛ پژوهشگر گروه ادیان و مذاهب اسلامی، حسین لطیفی؛ پژوهشگر گروه کلام و حکمت اسلامی، روح الله زینلی؛ پژوهشگر گروه کلام و حکمت اسلامی، سید ابوالقاسم موسوی؛ پژوهشگرگروه وقف، نذر و محمد فرح زاد؛ پژوهشگر گروه دائرة المعارف، از جمله محققانی هستند که در این نمایشگاه مقالاتی ارائه می دهند. ...
از خواسته لاریجانی تا تبلیغات وزیر کشور
.../5/1 - 10:24 474241 به گزارش خبرگزاری شبستان از قم، در این مراسم علاوه بر رئیس مجلس شورای اسلامی و وزیر کشور، آیت الله سید محمد سعیدی امام جمعه قم، آیت الله حسینی بوشهری مدیر حوزه های علمیه، نمایندگان مردم قم در مجلس شورای اسلامی، مدیران استان، نمایندگان بیوت مراجع عظام تقلید و دیگر شخصیت ها حضور داشتند. در ابتدای مراسم فریدون همتی که نزدیک به یک ماه به عنوان سرپرست ...
مردم به اعمال مداح هم نگاه می کنند/آقا فرمود مجالستان خالی از موعظه نباشد
ها محکم نیست. آن دو خصوصیت یک خلوص است؛ یعنی کار برای خدا باشد. آنچه به اعمال ما بها می دهد و کار ما را با ارزش می کند خلوص است. خلوص در عمل مثل عیار در طلاست، هرچه عیار طلا بیشتر باشد با ارزش تر است . چرا یک مداح مدتی گل می کند بعد هم فراموش می شود؟ اما بعضی ها 80 سال در این درگاه نوکری می کنند، نه صدا دارد، نه سبک دارد، اما یک سلام به امام حسین(ع) می گوید و اثرگذار است. قرآن می گوید کل ...
صندوق به دنبال نوآوری و شکوفایی می رود؟
تشکل های دانشجویی برشمردند. پیرو سخنان مقام معظم رهبری در دیدار هفته پیش با دانشجویان و دو هفته گذشته با اساتید دانشگاه و بیان رهنمودهای ایشان، وزیر علوم نیز در این رابطه ضمن تقدیر و تشکر از سخنان رهبری با سخنانی پیرامون رشد علمی و بودجه پژوهشی به تشریح وضعیت این دو موضوع پرداخت. وی بودجه دانشگاه را به عنوان زیر بنای رشد علمی برشمرد و ابراز داشت برنامه ریزی برای تسریع رشد ...
آثار تاریخی که ایران را بیشتر به جهان شناساند
منطقه فرهنگی از لحاظ پیشرفت در معماری یا فناوری، برنامه ریزی شهری یا طراحی چشم انداز باشد، گواهی بی همتا یا دست کم استثنایی بر یک سنت فرهنگی یا تمدن زنده یا از میان رفته باشد، نمونه ای برجسته در معماری یا تکنولوژی که مرحله مهمی از تاریخ بشر را نشان دهد، نمونه برجسته ای از تعامل بین انسان و محیط زیست و یا نماینده یک فرهنگ باشد، به طور مستقیم مرتبط با رویدادها یا سنت های زندگی، افکار و عقاید یا ...
متن پژوهی در گسترۀ استان یزد(فهرست متون چاپ شده در استان یزد از آغاز تا 1390ش)
حسین مسرّت نبود مرکز یا کتابخانه ای در ایران، که تمامی کتاب های چاپ شدۀ ایران – یا دست کم فهرست آن- را در برداشته باشد، باعث شده است که به رغم وجود فهرست های گوناگون کتاب های چاپی در ایران، اعم از فهرست کتاب های چاپی فارسی و عربی اثر خانبابا مشار، و کتاب شناسی ملّی ایران از سلسلۀ انتشارات کتابخانۀ ملّی ایران و نشر ایران، چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بسیاری از کتاب ها راهی بدین فهرست های پیدا نکنند. هنوز هم به رغم مرکز فیپا و مراکز صدور مجوز و اعلام وصول کتاب در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و ادارات کلّ فرهنگ و ارشاد اسلامی استان ها، بسیاری از کتاب در مراکز شهرستان ها و حتّی در تهران چاپ می شود که نام و نشانی از آن ها در جایی ثبت نمی شود. این کاستی به ویژه در نزد ناشران دولتی و دانشگاهی که کمتر خود را موظّف به اخذ فیپا و مجوز می دانند بیشتر به چشم می خورد. این است که مثلاً در کتاب شناسی های خاص، مانند کتاب شناسی فرّخی یزدی؛ فردوسی و . . . نام بسیاری از کتاب های چاپ شده در ایران دیده می شود که نیمی از آن را کتابخانه های بزرگ ایران مانند : کتابخانۀ ملّی، مجلس شورای اسلامی، آستان قدس رضوی و مرعشی ندارند. فهرست حاضر می کوشد نام و نشانی متونی را که از آغاز تا پایان دورۀ قاجار (1340ق/1304ش) به زبان فارسی و عربی تألیف شده و از آغاز صنعت چاپ در یزد تا آغاز 1390 ش در این استان چاپ شده است، در اختیار پژوهشگران بگذارد. نخست در نظر بود بنا به سفارش زنده یاد ایرج افشار، فهرستی از آثار چاپ شدۀ یزدیان و یا دربارۀ یزد فراهم آید که چون از حوصلۀ یک مقاله بیرون بود و خود کتابی مستقل و مفصّل می شد، عجالتاً از این کار صرف نظر شد؛ وگرنه چه بسیار از این آثار در تهران، قم، اصفهان، مشهد، کرمان، بمبئی، استانبول و غیره چاپ شده اند که ممکن است در فهرست های موجود نباشد از این رو فعلاً این فهرست بر اساس یافته های کتابخانه های گوناگون ایران به ویژه پایگاه اینترنتی www.lib.ir و پایگاه سیمرغ کتابخانۀ مرکزی آستان قدس رضوی و موجودی کتابخانۀ وزیری یزد و کتابخانۀ شخصی نگارنده به ترتیب الفبایی نام کتاب ها فراهم آمد تا در آینده و به همان گونه که زنده یاد ایرج افشار از نگارنده خواسته بود، گردآوری و منشر شود : هم امید است آقای حسین مسرّت که اینک با شوری تمام به معرّفی کتاب های چاپ شدۀ یزد و نیز کتاب های یزدی ها را که در شهر های دیگر به چاپ رسیده است، به روش درست و امروزی کتاب شناسی گردآوری کند تا علاقه مندان بدانند در روزگار صنعت چاپ چه کتاب ها و رساله ها و جزوه هایی در آن شهر و یا از یزدیان در شهر های دیگر به چاپ رسیده است. (افشار، 1366 : دیباچه ، ص7. نک : فتوحی یزدی، 1382) 1.آن گنج سعادت [ به گزیدۀ مجالس الواعظین]؛ تألیف : اسماعیل بن محمّد اردکانی، به کوشش : اسماعیل ثقفی اردکانی، اردکان : آرتاکاوا، 1385ش، وزیری، 226 صفحه. 2. ابوبکر، و عمر و سایر یاران پیغمبر دربارۀ شخصیّت علی (ع) سخن می گویند : نجم الدّین جعفر شریف عسکری، با مقدّمه و ترجمۀ ابراهیم وحید دامغانی، یزد : کتابخانۀ عمومی امام صادق، 1351ش، 239ص. 3. اصول دین : محمّدتقی یزدی،[ چاپ سنگی] یزد : بی نا، کارخانۀ ملّا محمّد، 1277ق، 174ص. 4. برگزیدۀ آثارعین القضاة همدانی : عبدالله بن محمّد عین القضاة، به کوشش و گزینش : یدالله شکیبا فر و محمّد کاظم کهدویی، یزد : خانۀ کتاب یزد، 1373ش، وزیری، 273ص. 5.برگزیدۀ حدیقة الحقیقة سنایی غزنوی : مجدود بن آدم سنایی، به کوشش و گزینش : یدالله شکیبافر، یزد : سازه، 1374 ش، وزیری، 253ص. 6.برگزیدۀ سندبادنامه : محمّد بن علی ظهیری سمرقندی، به کوشش و گزینش : محمّد باقر کمال الدّینی، یزد : نشر کمال، 1379ش، وزیری، 90ص. 7. بستان نیاز و گلستان راز : سیدمحمّدکاظم طباطبایی یزدی، به کوشش : حسین مسرّت، در : شکوه پارسایی و پایداری [حسین مسرّت]، چاپ دوم، یزد : فرمانداری یزد، 1375ش، صص 105-131. 8. بستان نیاز و گلستان راز (مناجات نامه) : سیّدمحمد کاظم طباطبایی یزدی؛ به کوشش حسین مسرّت، یزد : انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان یزد؛ وصال، 1383ش، رقعی، بیست + 39ص. 9.بینش، غرض آفرینش : بهاءالدّین محمّد بن الحسین اصفهانی (فاضل هندی)، به کوشش : جواد مدرّسی یزدی، یزد : بی نا، بی تا، رقعی. 10. بینش، غرض آفرینش : بهاء الدّین محمّد بن الحسن اصفهانی + تفسیر سورۀ التوحید و الدهر و القدر؛ صدرالدّین محمّد الطباطبایی یزدی (د.1154ق)، به کوشش : جواد مدّرسی یزدی، یزد : گلبهار، بی تا، رقعی، 153ص. 11. پیغام جمال؛ برگزیدۀ احوال و اشعار جمال الدین عبدالرّزاق اصفهانی؛ به کوشش : یدالله شکیبافر و محمّدکاظم کهدویی، یزد : علم نوین، 1387ش، رقعی، 292ص. 12. تاریخ جدید یزد : احمد بن حسین بن علی کاتب یزدی، [مصحّح؟] یزد : ادارۀ فرهنگ یزد،1317ش، رقعی، 299ص. 13.تذکرۀ تحفۀ سامی : سام میرزا صفوی، به کوشش : احمد مدفّق یزدی، یزد : سامی، 1388 ش، وزیری،632ص. 14.تذکرۀ شبستان : محمّدعلی مدرّس (شهلای یزدی)، به کوشش : اکبر قلمسیاه، یزد : گیتا، 1379 ش، وزیری، 906ص. 15.تذکرۀ شمع انجمن : محمّدصدّیق حسن خان، به کوشش : محمّد کاظم کهدویی، یزد : انتشارات دانشگاه یزد، 1385ش،وزیری، بیست و دو+977ص. 16.تذکرۀ میکده : محمّدعلی مدرّس (وامق یزدی)، به کوشش : حسین مسرّت، ویرایش دوم، یزد : اندیشمندان یزد + ریحانة الرسول، 1381 ش، وزیری، 784ص ( ویرایش نخست، تهران : فرهنگ ایران زمین، ما، 1371، وزیری، 14+ 1088ص). 17. تذکرۀ نصرآبادی : محمّدطاهر نصرآبادی، به کوشش : احمد مدقّق یزدی، یزد : دانشگاه یزد، 1379ش، وزیری، 14+1088ص. 18. حیات جاوید (مجموعۀ اسناد موقوفات شهرستان میبد) : محمّد جواد عرفان فر، 2ج، میبد و قم : ادارۀ کلّ حج و اوقاف و امور خیریّۀ شهرستان میبد، نسیم کوثر قم، 1383-1384ش،وزیری، 168+206 ص. مصوّر. 19. خاطرات نوّاب وکیل : سید محمّد رضوی، به کوشش : اکبر قلمسیاه، یزد : گیتا، 1378 ش، وزیری، 608ص. 20. خلاصۀ تاریخ یزد (اثر جعفر بن محمّد بن حسین جعفری)؛ تلخیص : محمّد حسین منشی زاده، در : خاطرات و یادداشت های پراکنده، به کوشش : محمّدباقر منشی زاده، چاپ دوم، یزد : ریحانة الرسول، 1387ش، ص 373-195. 21. دستور دبیری : محمّد بن عبدالخالق میهنی، به کوشش : علی رضوی بهابادی، یزد : بهاباد، 1375ش، وزیری، بیست و دو +209ص. 22. دیوان غزلیّات حاج میرزا محمّدعلی طبیب، متخلّص به حکیم، به کوشش : محمود ملکی، [یزد] : بی نا، بی تا، وزیری، 128+156ص. مصوّر. 23. رباعیّات حکیم عمر خیّام نیشابوری، یزد : بنگاه گلبهار یزد، بی تا، مصوّر. 24.رسالۀ شکواییه : سیّدجعفر ذاکر بفرویی میبدی، به کوشش : حسین مسرّت، در : میراث اسلامی ایران، به کوشش رسول جعفریان، قم :کتابخانۀ آیت اله مرعشی نجفی، 1376 ش، ج6، صص70-81// در : یزد، یادگار تاریخ : حسین مسرّت، یزد : انجمن کتابخانه های عمومی استان یزد، 1376، ج 1،صص651-662 // در : تذکرۀ میکده؛ محمّد علی وامق یزدی، به کوشش حسین مسرّت، ویرایش دوم، یزد : اندیشمندان یزد، 1381ش،صص 602-612. 25. رسالۀ مسئله با حواشی ( اثر: مرتضی بن محمّد امین انصاری)؛ محشّی : محمّد علی یزدی، [چاپ سنگی]، بی جا [گویا یزد]، بی تا، رقعی، بدون صفحه شمار. 26. الروض المنمنم، (شرح فارسی قصیدۀ بانت سعاد در مدح حضرت محمّد (ص)) : ابوموسی احمد حق، به کوشش : محمّدکاظم کهدویی و رضا افخمی عقدا، یزد : دانشگاه یزد، 1380ش، وزیری، ص. 27. زبدة العقاید : محمّد ابراهیم حاجی آخوندی لاری، یزد :[ چاپخانۀ گلبهار]، 1314ش، 38ص. 28. زبدۀ نظامیه، در احوالات حضرت فاطمه (س): حبیب الله نظام الدّین، بی جا، بی نا، [چاپخانۀ گلبهار یزد ]، 1328 ش، 196 ص. مصوّر. 29. سفرنامۀ منشی زاده : محمّد حسین منشی زاده، به کوشش : محمّد باقر منشی زاده، با مقدّمۀ ایرج افشار، یزد : ناشر مؤلّف، 1371ش، وزیری، 266ص. 30. سفرنامۀ یزد، [گویا اثر : هوتم شیندلر]؛ به کوشش : حسین مسرّت، در : یزد، یادگار تاریخ : حسین مسرّت، یزد : انجمن کتابخانه های عمومی استان یزد، 1376ش، ج 1،صص 56-75. (چاپ بخش یزد ؛ سفرنامۀ تلگرافچی، نسخه های خطِّی کتابخانۀ ملّی ملک) 31. شرایط الایمان : محمّد دعایی یزدی زارچی، یزد : بی نا، [چاپخانۀ گلبهار]، 1329ق، جیبی، 114ص. 32. شعب المقال فی احوال الرجال (عربی)؛ ابوالقاسم بن محمّد نراقی، به تصحیح : محمّد علی نحوی، به کوشش : حسین صفائی، یزد : دیوان الانتشارات الدینیه، 1376ق، رقعی، 246ص. 33. شهاب الحکمه (در آداب و اخلاق و حکمت عملی . . . ، ترجمۀ الشهاب فی الحکم و الآداب، به انضمام رسالۀ تذکرة المجتهدین فی تراجم مشایخ الشیعه)؛ به کوشش و ترجمه : عبدالله روشن بین ( حکمت)، یزد و تهران : ریحانة الرسول + برگ رضوان، 1384ش، وزیری، 448ص. 34. صورت وقف نامۀ مرحتشان رضوان آشیان؛ حاجی محمّدصادق ناظم التجّار، [چاپ سنگی]، یزد : مطبعۀ مدرّسی، 1338ق، رقعی، 23ص. 35. عقد الحسینی (الطهماسبی) : حسین بن عبدالصمد عاملی، ویلة الحجة فی وجوب صلوة الجمعه : محمّد مقیم یزدی، ویله شرح دعای ندبه : محمّد الطباطبایی، یزد : بی نا، بی تا، رقعی، 162ص. (عربی) 36. غدیریّه (خطبۀ رسول مکرّم اسلام در روز غدیر) [ برگزیدۀ نهج الفصاحه ] : ابوالقاسم پاینده، یزد : نیکوروش، 1385ش، جیبی، 61ص. 37. غزلیّات واصل یزدی : محمّد واصل یزدی، یزد : مطبعۀ شیرکوه، 1350 ق، رقعی،243ص. 38.فتح نامه : محمّد فرّخی یزدی، [چاپ سنگی]، یزد: بی نا، [مطبعۀ شیرکوه]، وزیری، 34ص. 39. فهرست اسناد موقوفات ایران؛ دفتر پنجم؛ شهرستان یزد و حومه : محمّد جواد عرفان فر، یزد : ادارۀ کلّ حج و اوقاف و امور خیریّۀ استان یزد و عرشیان، 1387 ش، وزیری،755 ص، مصوّر، رنگی. 40. قرآن یک معجزۀ دائم؛ محمّد حسین بن محمّد علی شهرستانی، ترجمه : جعفر غضبان، [یزد] : چاپخانۀ شرکت پایندۀ یزد، 1332ش، رقعی، 92ص. 41. قصّۀ هزار گیسو [برگزیدۀ جوامع الحکایات ] : سدیدالدین محمّد عوفی، به کوشش : علی رضوی بهابادی، چاپ دوم، یزد : بهاباد، 1380ش، رقعی،456ص. 42. کتاب النبوة؛ (عربی)، محمّد بن علی ابن بابویه، به کوشش : مؤسسة الضحی الثقافیه، یزد : انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان یزد، 1381ش، وزیری،399ص. 43. کلیّات نظامی گنجوی (خمسۀ نظامی)؛ مخزن الاسرار : الیاس بن یوسف نظامی، به کوشش : حسن وحید دستگردی، یزد : بهاباد، 1382، 2ج. 44. کلیله و دمنه : ابوالمعالی نصر الله منشی، به کوشش : علی رضوی بهابادی، چاپ پنجم، یزد : بهاباد، 1383 ش، وزیری، پانزده + 411ص. 45. گزیدۀ دیوان میرزا سید علی نقی مدرّس (حجاب یزدی) : ابوالفضل سعیدی ریحان، به کوشش : اکبر قلمسیاه ، یزد : گیتا، 1382ش، رقعی، 121ص، مصور. 46. گلدستۀ اندیشه : محمّد امین وقاری طبسی یزدی، به کوشش محمّدرضا ابویی مهریزی، یزد : اندیشمندان یزد، 1384ش،وزیری، 254ص. 47. گلزار شریف : محمّد الشریف پناه، یزد : گلبهار، 1300ش. 48. محضر الشهود فی ردّ الیهود : حاجی بابا قزوینی یزدی، به کوشش : احمد حسینی اشکوری، یزد : کتابخانۀ وزیری، 1348ش، وزیری، 195ص. 49. معادن الحکمه فی مکاتیب الائمّه (عربی) : محمّد بن المحسن بن مرتضی کاشانی(علم الهدی)، به کوشش : علی اکبر غفاری، 2ج، یزد و تهران : کتابخانۀ وزیری + مکتبة الصدوق، 1388 ق، وزیری،136 + 346ص. 50. منتخبی از دیوان قضایی یزدی : انجمن ادبی کتابخانۀ وزیری یزد، یزد : ناشر مؤلّف، [1366ش]، وزیری، 186ص. 51. نادر فرخنده پیام : وحشی بافقی [ برگزیدۀ اشعار وحشی بافقی]؛ کمال الدین محمّد وحشی بافقی، ویراسته : حسین مسرّت، یزد : ادارۀ کلّ آموزش و پرورش یزد، 1372 ش، وزیری، 72ص. 52. نخبة اللغات : علی اکبر محمّد جعفر یزدی لغوی، [ چاپ سنگی]، بی جا. [گویا یزد]، بی نا، 1280ق، جیبی، بدون صفحه شمار. 53. نمکدان : محمّد جیحون یزدی؛ به کوشش : حسین مسرّت، در : یزد، یادگار تاریخ؛ حسین مسرّت، یزد : انجمن کتابخانه های عمومی استان یزد، 1376ش، ج1، صص 631.650. 54.نور الابصار فی فضیلة الانتظار؛ محمّدتقی موسوی اصفهانی، یزد : مؤسسۀ خیریّۀ علمی و دینی مهدیۀ اشکذر یزد، 1361ش، رقعی،8ص. 55. پیام پیامبر (ترجمۀ نهج الافصاحه)؛ تدوین و ترجمه : بهاء الدّین خرمشاهی و مسعود انصاری، یزد و تهران : کتابفروشی فرهنگ + جامی، 1385ش، وزیری، 972ص. 56. وقف نامۀ جامع الخیرات : سید رکن الدین محمّد حسینی یزدی [ترجمه : جعفر غضبان]، یزد : هیئت امناء موقوفه، 1369ش، رقعی، 39ص. 57.وقف نامۀ حاج محمّد ابراهیم نورالله محلۀ تل، خانۀ وقفی امام حسینی؛ یزد : هیئت امناء موقوفه، 1369 ش، رقعی، 39 ص. 58. وقف نامۀ مرحومین امیرچخماق و زوجۀ او ستی فاطمه بنت سلطان محمّد، سنۀ 849 هجری؛ یزد : شعبۀ یک هیئت اسلامی یزد، 1327ش، جیبی،45ص. 59. هدایت الاحمدیه : احمد یزدی ابرقوئی، به کوشش : محمّد قیومی ابرقوئی، یزد : ناشر مؤلّف، 1332 ش، وزیری، ج اول، 133ص. 60. یادگار ماندگار، مجموعۀ موقوفات یزد : محمّدرضا تصدیقی، یزد : ادارۀ کلّ حج و اوقاف و امور خیریّۀ استان یزد ؛ ستایش، 1380ش، وزیری، ج1، 539ص، مصوّر. ...
ناگفته های هسته ای
طلب بود و اکنون طیف تازه ای از تکنوکرات های میانه رو را درون خود ذخیره کرده است. 3 دلالی به نام طاهر، اهل پاکستان روحانی اولین روحانی ای است که برای رهبر فقید انقلاب اسلامی از وصف امام استفاده کرد. در مراسم درگذشت و بزرگداشت آیت الله سید مصطفی خمینی در سال 1356، او خطیب مجلس بود و از آیت الله سید روح الله خمینی به عنوان امام خمینی نام برد. خاطرات هسته ای او هم از همان سال ها آغاز می شود ...
رهبر معظم انقلاب در چه روزی متولد شد
زندگینامه سید علی حسینی خامنه ای فرزند مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سید جواد حسینی خامنه ای، در فروردین ماه سال 1318 شمسی برابر با 1358 قمری در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. او دومین پسر خانواده بود و زندگی مرحوم سید جواد خامنه ای هم مانند بیشتر روحانیون و مدرسان علوم دینی، بسیار ساده: پدرم روحانی معروفی بود، اما خیلی پارسا و گوشه گیر [...] زندگی ما به سختی می گذشت. من یادم هست شب هایی اتفاق می افتاد که در منزل ما شام نبود. مادرم با زحمت برای ما شام تهیه می کرد. [...] آن شام هم نان و کشمش بود. ...
سرانجام ، مصدق که بود؟!
.... اما پاسخ ها نشان می دهد که صنعتی نه تمایلی برای بسط تحلیل روان شناختی دارد و نه سخن چندان قابل اعتنایی در این نوع تحلیل. آنچه او صرفاً به عنوان روان کاو می گوید توسط هر اهل نظر دیگری می توانست گفته شود. نکته ی تناقض آمیز گفتار صنعتی تأیید و تقبیح هم زمان توده ی مردم است. او در جایی توده ها را احساساتی و هیجانی و معمولاً در جستجوی رهبری (همان: 61) و در جایی دیگر آنها را صاحب تشخیص معرفی می ...
میزگرد بررسی آزادی دکتر شریعتی از زندان-از 1 تا 5: خسرو منصوریان: شریعتی بازجوی خود را فریب داد
تاریخ ایرانی: گفت می خواهم فریاد کنم؛ اگر نتوانستم، سکوت می کنم؛ خاموش مردن بهتر از نالیدن است و خاموش ماند و مُرد با حرف هایی برای گفتن که نگفته ماند که گفته بود: همیشه حرف هایی است برای گفتن و حرف هایی است برای نگفتن و ارزش هر انسان به حرف هایی است که برای نگفتن دارد، حرف هایی اهورایی و برآمده از دل. از خدا خواسته بود، چگونه زیستن را به او بیاموزد، چگونه مردن را خود خواهد دانست و پسرش احسان نقل کرده، پدر وقتی مقالاتی با امضای خود در روزنامه کیهان را دید، برآشفت و گفت: اگر بی شرمی کیهان ها نبود، من خود را آتش می زدم. حرف های نگفته دکتر علی شریعتی از آزادی اش از زندان انفرادی 18 ماهه در 29 اسفند 1353 با حرف های گفته بسیاری چه در زمان خود و چه طی این 40 سال تفسیر شد؛ مقالاتی که به نام او در سال 1354 تحت عنوان مارکسیسم، ضد اسلام در مجموعه اسلام، انسان و مکتب های مغرب زمین در روزنامه کیهان منتشر شد، در همان زمان به شائبه همکاری وی با ساواک به عنوان جواز آزادی اش دامن زد که تا امروز که 37 سال از آن می گذرد، همچنان یکی از نقاط کانونی نقد و نظر موافقان و منتقدان این روشنفکر مذهبی است و در سالی که گذشت هم نظرات مختلفی پیرامون آن مطرح شد. احسان شریعتی گفته مقالاتی که در کیهان منتشر شد، جزواتی بود با جلد آبی که قبل از زندان وجود داشت و در چاپخانه حسینیه ارشاد به دست ساواک افتاد و بعد از اینکه نتوانستند از شریعتی مصاحبه تلویزیونی بگیرند، این مقالات را منتشر کردند. به گفته فرزند شریعتی، چاپ این مقالات در کیهان با اعتراض دکتر مواجه شد و آقای احمد صدر حاج سیدجوادی، وکیل شریعتی هم علیه کیهان شکایت کرد. سعید حجاریان اما قائل به فریب خوردن شریعتی است: ساواک به شریعتی گفته بود که جزوه ای برای ساواک و سایر مقامات درباره اعتقاد خودش نسبت به مارکسیسم و تحلیل شرایط تهیه کند و دکتر نیز همین کار را کرده است. در واقع سازمان اطلاعات، دکتر را فریب داده بود و با چاپ مقالاتی از دکتر در کیهان، که قرار بود برای مقامات باشد، تلاش کرد تا این طور وانمود کند که شریعتی با ساواک همکاری کرده است، در حالی که چنین چیزی نبود. در چاپ ششم کتاب جریان ها و سازمان های مذهبی - سیاسی ایران نوشته رسول جعفریان که خردادماه امسال از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر و روانه بازار نشر شد، دو نظر مطرح شده است؛ نخست نظر سیدحمید روحانی که دکتر شریعتی را عامل رژیم معرفی می کند، دوم کسانی که شریعتی را عامل رژیم نمی دانند اما معتقدند که شریعتی و رژیم شاه در چند حوزه از جمله در برخورد با مسائل اجتماعی، روحانیت، مارکسیسم و... دارای وحدت نظر و همسویی فکری بوده اند. چنانکه در این کتاب آمده، آیت الله سیدعلی خامنه ای، مقام معظم رهبری با هر دو نظر فوق مخالفت می کنند و بر نظری تاکید دارند که مطابق آن، نامه نگاری به ساواک و انتخاب محتوای خاص در این نامه ها، یک تاکتیک به قصد فریب دستگاه حکومت شاه تلقی می شود. سیدحمید روحانی ، رییس بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی ایران در گفت وگویی در اردیبهشت ماه سال 1390 به سوالی درباره اختلاف دیدگاه خود با آیت الله خامنه ای درباره نوع روابط شریعتی با ساواک چنین پاسخ داد: رهبر معظم انقلاب به خاطر ارتباطی که از نزدیک با شریعتی داشته اند و با توجه به شناختی که دارند فرموده اند که گروه خونی شریعتی به ساواکی بودن نمی خورد. من هم ادعا ندارم که ایشان ساواکی بوده است. اتفاقا تحلیل من این است که شریعتی قصد داشت از ساواک استفاده کند و کار خودش را پیش ببرد، ساواک هم از 2 جهت دید که شریعتی برایش مفید است، یکی از آن جهت که ضد آخوند است و یکی هم اینکه ضد مارکسیست است، اما اینکه کدام یک در این بازی برنده بودند و کدام ضرر کردند بحث دیگری است، اما این چیزی که شایع شده است من گفته ام او ساواکی بوده است اصلا این طور نیست و اگر کتاب نهضت امام را هم مطالعه کنید، هرگز تعبیر ساواکی بودن را در آن نمی بینید و مطالبی مبنی بر اینکه او مامور ساواک بوده یا پادو ساواک، غلط است. مساله این است که شریعتی اعتقاداتی داشت و در چارچوب اعتقاداتش، آن حساسیتی را که یک انقلابی نسبت به رژیم شاه داشت، نداشت. حرف من این است که ایشان مساله انقلاب سفید را باور داشت و مطالب او در این زمینه برای فریب ساواک نبوده است. تاریخ ایرانی در سالروز آزادی دکتر شریعتی از زندان، میزگردی با حضور محمد مهدی جعفری، عبدالمجید معادیخواه و خسرو منصوریان با عنوان دکتر شریعتی چرا و چگونه از زندان آزاد شد؟ ، برگزار کرد که نگاهی دارد به شایعه همکاری شریعتی با ساواک، چرایی و چگونگی آزادی وی از زندان و بالاخص نقش عبدالعزیز بوتفلیقه، رییس جمهور فعلی الجزایر در آزادی ایشان و نیز نظرات شریعتی در خصوص مارکسیسم. جعفری و منصوریان که از دوستان نزدیک و صمیمی شریعتی بودند، خاطراتی از وی در ایام بازداشت و آزادی وی از زندان نقل کرده و برای نخستین بار به طور مشروح به شائبه ها درباره همکاری شریعتی با ساواک پاسخ دادند. عبدالمجید معادیخواه، دبیرکل بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی نیز در این میزگرد به تشریح فضای خاصی پرداخت که زندانیان سیاسی دهه 50 با آن مواجه بودند. در میزگرد تاریخ ایرانی ، غلامعلی خوشرو، معاون سابق وزارت امور خارجه در دوره اصلاحات و معاون علمی دانشنامه اسلام معاصر نیز حضور داشت و به ذکر خاطراتی از دوران دانشجویی و نقش خود در چاپ و تکثیر سخنرانی های شریعتی پرداخت. متن کامل میزگرد تاریخ ایرانی در چند بخش ارایه و منتشر می شود: *** نظرات و روایاتی که اخیرا درباره دوران زندان و آزادی دکتر شریعتی نقل و نقد شده، بیشتر حول سه محور همکاری با ساواک ، فریب شریعتی توسط ساواک یا فریب ساواک توسط شریعتی و اشتراک نظری ساواک و شریعتی در باب مارکسیسم و روحانیون اسلام بوده است. هر سه شما بزرگواران که از زندانیان سیاسی پیش از انقلاب هستید که زندان انفرادی، شکنجه و بازجویی توسط ساواک را تجربه کردید و از نزدیکان و دوستان دکتر شریعتی نیز بودید، با این مفاهیم بالاخص شائبه همکاری شریعتی با ساواک چگونه مواجه می شوید؟ اصولا چه معادلاتی بین یک زندانی سیاسی با بازجوی ساواک برقرار بود و چه روابطی در اتاق های بازجویی شکل می گرفت؟ اینکه حمید روحانی، رییس بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی سال ها بعد از انتشار اسناد ساواک درباره شریعتی در فصلنامه 15 خرداد می گوید شریعتی ساواکی نبود اما ارتباطاتی با ساواک داشت و مدعی همکاری شریعتی با ساواک است، متناظر به چه نوع روابط و همکاری های خاصی است؟ عبدالمجید معادیخواه: در اینجا از شخصی نام برده می شود که به عنوان تاریخ نگار انقلاب مطرح شده و با تاریخ نگاری و بحث های اصولی این حوزه بیگانه است و از تهمت و دروغ باکی ندارد. تنها دکتر شریعتی هدف این قلم قرار نگرفته است، در کتاب وی شخصیتی مانند آیت الله خوئی هم به عنوان دروغگو معرفی شده است. من نمی خواهم وارد آن حوزه بشوم فقط به عنوان مثال عرض می کنم که اگر تنها همین یک مورد، موضوع بحث قرار گیرد، اولا باید آن شخص حضور داشته باشد که غیابی بحث نکنیم. از اشخاص بگذریم، اشخاصی که مشخص است با غرض وارد این بحث شده اند. چند موضوع روش شناسی در ارتباط با این بحث مطرح است که باید از این پیچ و خم بگذریم تا وارد آن بحث شویم. یکی بحث بی طرفی در تاریخ نگاری است که خود مبحث مفصلی است و می شود چندین جلسه در مورد این موضوع صحبت کرد. به حرف کسی می شود استناد کرد که حداقل پای بندی به بی طرفی را داشته باشد، اگر مشخص شود که حداقل پای بندی به بی طرفی را ندارد، حرف این شخص ارزشی ندارد که مورد استناد قرار گیرد. البته کسانی که در حوزه روش شناسی کار کرده اند تا جایی که بنده اطلاع دارم، همه بی طرفی را امکان پذیر نمی دانند. هر شخصی که فکر و اندیشه ای دارد ناگزیر از تفکر یا شخص و اشخاصی طرفداری می کند یا در مقابل شخص، گروه یا اتفاقی قرار می گیرد. اما به هر حال یک بی طرفی نسبی در تاریخ نگاری مطرح است و اگر آن نباشد، دیگر نمی شود به حرف کسی که به صورت روشن از موضع ستیز وارد می شود استناد کرد. بحث دومی که در روش شناسی مطرح است، بازسازی فضای گذشته است که این موضوع هم به صورت کامل شدنی نیست و بحث نسبیت مطرح می شود. اینکه ما بخواهیم همه اتفاقاتی که در تاریخ خاصی افتاده و ما در آن فضا حضور داشته ایم را برای نسلی بازگو کنیم که در آن فضا نبوده، شدنی نیست. این دو بحث اساسی در این حوزه مطرح است و هر دو مشکل ساز است، اما در این موضوع خاص که مساله دکتر شریعتی است، مشکل اساسی این است که ما دانشی به عنوان دانش شناخت شخصیت های تاریخی نداریم، علم رجال حدیث داریم اما علم رجال تاریخ نداریم، یعنی با چه قانون مندی هایی می شود یک شخصیت تاریخی را نقد کرد. اینکه گفته شود دکتر شریعتی با ساواک همکاری داشته، طبعا تا وقتی که ما ساواک و ویژگی های آن را نشناسیم و ندانیم حرف هایی که مطرح می شود فقط مربوط به دکتر شریعتی نیست، بنابراین هر کس به هر بهانه ای متهم می شود به اینکه یا در قبال ساواک نادرست عمل کرده یا همکاری کرده و یا خیانت کرده است. هر کس با دیگری خرده حسابی داشت، مخصوصا در سال های بعد از انقلاب، چنین نسبت هایی روا می داشت. در حالی که اگر کسی ساواک را بشناسد و زندانی بودن و گرفتار شدن در اختیار ساواک را تجربه کرده باشد، مطمئن می شود که اگر کسی به زندان رفت و بالاخره مراحل بازجویی را گذراند، امکان اینکه چند کلمه ای از حرف هایش به صورت گزینشی استخراج شود و به آن استناد کنند، منتفی نیست. بالاخره آنجا فرد در یک پیچ و خم هایی قرار می گرفت که باید اهم و مهم می کرد. فرض کنید بنده در زیر شکنجه قرار می گرفتم، برای اینکه جزواتی در اختیار داشتم که قاعدتا باید از یک خانه تیمی گرفته شده باشد، آنجا باید این مساله را به نحوی حل می کردم که این جزوات چگونه در اختیار من قرار گرفته است؛ اینکه کسی بگوید من آنجا می ایستادم و می گفتم من نمی گویم و غلط کردید از من می پرسید، این حرف ها را کسی می زند که آن فضا ها را درک نکرده باشد. باید شخص در آنجا راهی پیدا می کرد که کم هزینه تر باشد و سعی می کرد مشکل را به حداقل برساند و بزرگترین مساله این بود که باعث گرفتاری دیگری نشود و پای دیگری به آنجا باز نشود. اگر معمایی پیدا می شد در این صورت فردی که در چنین شرایطی قرار می گرفت بالاخره با آن فرصتی که داشت و تنگناهایی که گرفتارش بود همه توانش را به کار می بست تا بتواند کم هزینه ترین راه را انتخاب کند. این راه کم هزینه ممکن بود دارای اشکال هم باشد اما فرض کنید اگر فردی به هر دلیلی پایش به زندان باز شود، نماند و آزاد شود و برود، بهتر از آن است که در زندان بماند و باعث شود پای سه نفر دیگر هم به زندان باز شود. حال اگر شخصی تاکتیکی به کار گرفت و اسم یک نفر را برد، افرادی که بگویند آن شخص در زندان خیانت کرده و یا با ساواک همکاری کرده، نشان می دهد آن فضا و مجموعه شرایطی که شخص در آن گرفتار بوده را درک نکرده اند. مسائلی وجود دارد که به تاکتیک های شخص مربوط است، آنجا بالاخره شخص باید در شرایطی که از در و دیوارش محظور یت ها می بارید، فکر می کرد که چه چیزی به نفع همرزمان و مسلک اوست، چه چیزی به نفع هدف هایش هست و آن را انتخاب می کرد. زمانی هم ممکن بود به ذهن فرد بیاید که اگر به نحوی در باغ سبز به بازجو نشان دهم خوب است. فرض کنید بازجو به من می گفت شما در مسجدی که آیت الله طالقانی می رفت، فلان حرف را زدی و این به معنی در افتادن با رژیم شاه است، آنجا دیگر من نمی گفتم بله من با رژیم شاه در افتادم، می گفتم برای ما عقاید مردم مهم است و از طرف مارکسیست ها احساس خطر کردیم و این حرف ها را زدم. برای اینکه بتوانم در مقابل مارکسیست ها سربلند کنم باید یک روشی داشته باشم که به مزدور بودن متهم نشوم، و باید به نحوی از موضع ستیز با مارکسیست ها سعی می کردم خودم را نجات دهم، اگر جایی حرف تندی می زدم باید خودم را توجیه می کردم. حالا اگر کسی بایید بگوید بله او گفته با مارکسیست ها مخالف است و مارکسیست ها بخشی از مبارزان رژیم شاه بودند، بنابراین ایشان با ساواک همکاری کرده، نشانه می دهد او آن شرایط را درک نکرده است. محمد مهدی جعفری: مطالبی که آقای معادیخواه به آن اشاره کردند صد در صد مورد تایید بنده است لذا من آن مطالب را تکرار نمی کنم. حسینیه ارشاد به عنوان یک موسسه علمی - فرهنگی، در سال های46 - 1345 تاسیس شد به منظور اینکه مسائل جدید اسلامی را در یک مکان خوب به اطلاع جوانان برساند، در جایی که جوانان رغبت کنند در آنجا حضور پیدا کنند. در ابتدا شهید مطهری در حسینیه ارشاد حضور داشت، ولی از آنجا که ایشان به این موضوع سخت علاقه مند بود و می خواست که مسائل اسلامی به گوش جوانان برسد، چنانکه خودشان هم استاد دانشگاه بودند و با جوانان در ارتباط بودند، پس از مدتی از استاد محمدتقی شریعتی و چندی بعد از دکتر شریعتی برای سخنرانی در حسینیه ارشاد دعوت کرد. دلیل دعوت از دکتر شریعتی هم بنا بر منطق شهید مطهری این بود که چون وی در خارج تحصیل کرده و با مسائل روز آشنا بود، با زبان جوانان هم آشنایی بیشتری دارد. سوابق دکتر شریعتی کاملا روشن است و نمی خواهم وارد شرح حالشان شوم. برای درک مسائل و دردهایی که داشت و شرایط او، باید دهه 1960 را در نظر بگیریم که در واقع جنبش های رهایی بخش در سراسر جهان مشغول فعالیت بودند. جنبش های استقلال طلبانه و آزادی خواهانه بسیاری در سراسر جهان فعال بودند که غالبا این جنبش ها به صورت قهرآمیز بود، یعنی به صورت جنگ مسلحانه و چریکی. در ایران هم مشی مسلحانه از سال 1344 توسط سازمان مجاهدین خلق آغاز شد که به ادعای خودشان موسسین آن تصمیم گرفتند سازمانی با این مشی مبارزاتی به وجود آورند. گروه های دیگری هم در گوشه و کنار و خارج از کشور برای آزادی ایران و مقابله با استبداد مبارزه می کردند. دکتر شریعتی از سال 46 که به حسینیه ارشاد آمد و سخنرانی هایش را شروع کرد، از همان ابتدا جوانان سخت جذب ایشان شدند. او مسائل روز را بیان و اسلام را به شکلی نو مطرح می کرد. این جریان ادامه داشت تا در سال 49 که واقعه سیاهکل پیش آمد و چریک های فدایی خلق در شمال درگیر شدند و مساله جنگ چریکی مطرح شد. در پی آن نظر ها به مراکز سخنرانی علمی و دانشگاه ها جذب شد که آیا آن ها می توانند مرکزی برای عضوگیری گروه های این چنینی باشند؟ دکتر شریعتی با طرز فکری که داشت، با سابقهٔ عضویت در جبهه آزادی بخش الجزایر در سال هایی که در فرانسه بود، اعتقاد داشت که از راه مبارزه مسلحانه در کشوری که هنوز فهم عمومی درباره آزادی شکل نگرفته، نمی توان به جایی رسید. اما از طرفی شاهد فعالیت این گروه ها بود، نه می خواست خود را درگیر مبارزه مسلحانه کند، چرا که آن را قبول نداشت و نه می توانست آنان را رد کند و در مقابل آنان بایستد. سخنان شریعتی تحت تاثیر این حوادث قرار گرفت. خودش تعریف می کرد: در سال 49 که در مشهد بودم، سخت ناامید بودم و کتاب "حسین وارث آدم" را نوشتم و در آن کتاب امام حسین را به صورت ایستا و یک مجسمه تصویر کردم. درباره انسان ناامیدی نوشتم که از خانه بیرون می آید، دنبال این است که می شود کاری کرد یا نه و دست به دامان آن مجسمه می شود. پس از دستگیری های شهریور 50 و ماه محرم که سران مجاهدین خلق را اعدام کردند، شریعتی سخنرانی پس از شهادت را ایراد کرد که 180 درجه با گفته هایش متفاوت بود و گفت: آنان که رفتند، کاری حسینی کردند. آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدی اند. همین سخنرانی در مسجد جامع نارمک باعث شد پلیس به داخل مسجد حمله کند. از آن به بعد جو به طور کلی علیه این نوع سخنرانی ها شد، به خصوص علیه فردی که مورد توجه بیشتر جوان ها بود، لذا حسینیه ارشاد که در معرض این مسائل بود از نظر ساواک مکان خطرناکی بشمار می رفت. دکتر شریعتی هم بیشتر از دیگر سخنرانان حسینیه ارشاد مورد توجه ساواک بود، چون می خواست در لابه لای سخنرانی هایش، اوضاع فرهنگی ایران را نشان دهد. در تابستان 1352 در شرکت انتشار نشسته بودم که دکتر شریعتی به من تلفن کرد و گفت بیا به حسینیه ارشاد. دکتر شریعتی در آن زمان نوشته حج را بازنویسی می کرد. وقتی به حسینیه ارشاد رفتم، در بالای آن ساختمان نیمه تمامی بود که در آنجا اتاقی را در اختیار شریعتی قرار داده بودند. شریعتی گفت من صحبت هایم را کرده ام اما دوست دارم که سخنرانی ها از روی نوار پیاده و به طور ادیبانه ای ویراستاری شود. او از من خواست این کار را انجام دهم. بعد سوال کرد که مجاهدین خلق در مورد من چه نظری دارند، من گفتم تا آنجا که شنیده ام مجاهدین خلق حضور در حسینیه ارشاد را تحریم کرده بودند و می گفتند اینجا محلی اشرافی در شمال شهر است که برای بورژوا ها ساخته شده و در حالی که مبارزه مسلحانه آغاز شده، صحبت های دکتر شریعتی حالت لالایی دارد و باعث انحراف جریان مبارزه مسلحانه مردم می شود. اما بعد که دکتر به زندان رفت یک نفر پیغام داد که ما اشتباه کرده بودیم و بیشتر افرادی که جذب مبارزه مسلحانه شده بودند از تربیت شدگان حسینیه ارشاد بودند. آن ها حرفشان را تغییر دادند و گفتند که ما به این سخنرانی ها نیاز داریم. من این را به دکتر شریعتی گفتم، آهی کشید و گفت جعفری خدا می داند که من همیشه خودم را موظف به تبلیغ مسلحانه می دانستم. من پرسیدم تبلیغ مسلحانه یعنی چی؟! گفت: من دیدم در حالی که عده ای مبارزه مسلحانه را آغاز کرده اند و هیچ وسیلهٔ دیگری برای تبلیغ در بین مردم ندارند و رژیم هم با همه وسائل علیه آن هاست، من خود را موظف دیدم به هر شکلی که شده، به طور مستقیم یا غیرمستقیم مردم را آگاه کنم و نظرشان را به این مبارزه جلب کنم. من به ایشان گفتم که فرصت ندارم تمام سخنرانی های پیاده شده را ببرم، سخنرانی هایی که درباره امام علی است را می برم و از هم جدا شدیم. دکتر شریعتی در آخر آن دیدار این نکته را هم گفت که امسال نمی گذراند حسینیه ارشاد به کار خود ادامه دهد. این را در تابستان 52 گفت، در واقع کلاس های حسینیه ارشاد مانند دانشگاه بود و در مهر ماه دوباره افتتاح می شد. ما از هم جدا شدیم که بعد از مدتی دکتر بازداشت شد. خسرو منصوریان: 33 سال پس از پیروزی انقلاب اتهاماتی بازخوانی می شود که بیشتر در جوامع مشابه ما مطرح است و در جوامع دیگر به ویژه پیشرفته، یا نمونه هایی مشابه را ندیده ایم یا کمتر با آن برخورد کرده ایم که یک فرد فرهیخته و ارزشمند اجتماعی که به مملکت و جامعه و دینش خدمت کرده، هنگامی او را زیر تیغ نقد توام با تحریف و دروغ قرار بدهند، که خود آن شخص از دنیا رفته است و متاسفانه این اتفاق در کشور ما افتاده و به این جهت من از این جلسه استقبال کردم تا در حد توان و امکان، نظرات خود را بیان کرده و این مردم شریف ایران باشند که قضاوت کنند حقیقت چیست؟ البته برخی نکات اساسی را دوستان فرمودند، من می خواهم از زاویه دیگری به مساله نگاه کنم. به نظر اینجانب اگر قرار باشد که مورخین و کسانی که می خواهند این وقایع را به رشته تحریر درآوردند، برای کسانی سخن بگویند که اصلا زندان و سلول انفرادی طولانی مدت را تجربه نکرده، یا برای حفظ ارزش های دینی و ملی خود تا پای جان پیش نرفته و آستانه مرگ را درک نکرده باشند، تحریف و تغییر حقایق کار آسانی است. اتفاقا هنگامی که من برای اولین بار در فصلنامه 15 خرداد مطلبی از این دست را دیدم و متاسفم از اینکه پس از انقلاب شاهد چنین صحنه هایی هستیم، متوجه شدم قطعاتی را به صورت ناشیانه از بازجویی های دکتر شریعتی بریده و در کنار هم قرار داده بودند تا واقعیت را تحریف کنند. به نظر من این مطالب را برای کسانی می توان بیان کرد که زندان را درک نکرده باشند. خود من چون زندان کشیدم و بازجویی و شکنجه شدم، می دانم درباره چه شرایطی گفت وگو می کنیم. من دکتر شریعتی را از زمان نوجوانی در کانون نشر حقایق اسلامی می شناختم، به خصوص پس از آزادی از آخرین زندانش می توان گفت با شریعتی زندگی کردم، کسی که شریعتی را می شناسد، می داند او بود که در اکثر شرایط بازجو را هدایت می کرد، نمی خواهم بزرگنمایی کنم اما با شناختی که از او داشتم و مطالبی که خود او تعریف کرد و مطالبی که از دیگران بالاخص از پدر، خواهر و دوستان صمیمی اش در حسینیه ارشاد و نهضت آزادی، جبهه ملی و... می شنیدم، باید بگویم اگر کسی در این میان فریب خورده حسین زاده (بازجوی دکتر شریعتی) بوده است. این شریعتی بوده که بازجویش را هدایت کرده و نه بالعکس. می توان از زاویه دیگری هم به قضیه نگاه کرد. یک زمان ما با یک جاسوس، وطن فروش، دین فروش یا فردی آدم فروش روبرو هستیم و درباره او بحث می کنیم، یک وقت هست که ما از شریعتی یا امثال شریعتی صحبت می کنیم که تمام زندگی اش در دین و وطن و مردم اش خلاصه می شد. با مطالعه مجموعه آثار شریعتی این مساله کاملا مشهود است که وقتی از مردم و دین و وطن اش حرف می زند، با پاره پاره های جگرش سخن می گوید، چنین کسی نمی تواند در بیرون برای مردم نقش بازی کند، چنین کسی حتی در زندان هم دلش برای بازجو می سوزد، می خواهد با ذکاوت اش بازجو را متوجه تعهدات ملی و مذهبی اش بکند، کاری که همه ما در بند کردیم. قضیه ما با کسانی که می خواهند مملکت را به روسیه یا آمریکا بفروشند، یا با کسانی که دلشان برای وطن و دین نمی تپد، فرق می کند، ما دار و ندارمان را دادیم. این شناختی است که از شریعتی دارم، تحلیل کسی است که در زندان بوده و بازجویی های متعددی پس داده و در حد توان و امکان همین روش را به کار برده است، لذا با چنین شگردهایی آشنا است. کسانی که هم بند شریعتی و همراه او مبارزه کرده اند و یا از نزدیک با شریعتی آشنا هستند و یا از چگونگی سپری شدن ایام زندان و بازجویی او اطلاع عینی دارند، می دانند که او با موفقیت دوران بازجویی را طی کرده است. شریعتی در دوره رژیم شاه درگذشت، طبیعی است که نمی توانست در آن زمان این مساله را بطور علنی اعلام کند. با این حال وقتی من و شریعتی تنها بودیم، می گفت که آن وقایع و حوادث چگونه رقم خورد. من در اینجا به عنوان یک ایرانی مسلمان شهادت می دهم که شریعتی راست می گوید و به لطف خداوند در اعمال نظرات و هدایت مسیر بازجویی موفق بوده است. معادیخواه: شریعتی در شرایطی نبود که مقالات کیهان را انکار کند میزگرد بررسی آزادی دکتر شریعتی از زندان-2 محور دیگر میزگرد تاریخ ایرانی با عنوان دکتر شریعتی چرا و چگونه از زندان آزاد شد؟ که با حضور محمد مهدی جعفری، عبدالمجید معادیخواه و خسرو منصوریان برگزار شد، پیرامون مقالات منتسب به دکتر شریعتی است که چند ماه پس از آزادی وی از زندان در روزنامه کیهان منتشر شد؛ مقالاتی که شریعتی درباره آن ها گفته بود: آنچه نگرانم کرده است، ناتمام مردن نیست. مردن اگر خوب انجام شود، دیگران کار را تمام خواهند کرد و شاید بهتر، اما ترسم از نفله شدن است. با دست دشمن سر به نیست کردن و به گردن دوست انداختن. دیروز قیل و قال کافی ها برای این بود، نشد. اکنون، بی شرمی کیهان ها شاید برای همین است. و اینک بخش دوم میزگرد که از نظر می گذرانید: *** مقالاتی که از دکتر شریعتی در کیهان منتشر شد، واقعا بر اساس اعتقاد او بوده یا نه به قول آقای سعید حجاریان ساواک به شریعتی گفته بود که جزوه ای برای ساواک و سایر مقامات درباره اعتقاد خودش نسبت به مارکسیسم و تحلیل شرایط تهیه کند و دکتر نیز همین کار را کرده است. در واقع سازمان اطلاعات دکتر را فریب داده بود و با چاپ مقالاتی از دکتر در کیهان، که قرار بود برای مقامات باشد، تلاش کرد تا این طور وانمود کند که شریعتی با ساواک همکاری کرده است، در حالی که چنین چیزی نبود. منصوریان: خوشحالم که شما این بحث را مطرح کردید، این اولین باری است که من این چنین مدون این خاطره را بیان می کنم.من مدیر اولین مهد کودکی بودم (آشیانه کودک) که مونا، دختر کوچک دکتر شریعتی در آن موسسه نگهداری می شد. هنگامی که این سلسله مقالات در کیهان منتشر شد شریعتی بسیار ناراحت بود. من دو بار شریعتی را این چنین ناراحت و متاثر دیدم، یک بار وقتی بود که محبوبه متحدین کشته شد، شبی که تا صبح نوار حرف هایش را پر کرد و به پدر و مادر محبوبه دادیم. یک بار هم موقع انتشار این مقالات در کیهان بود. در حقیقت تمام هم و غم ما این بود که بفهمیم و پیدا کنیم درج آن مطالب از کجا و چگونه صورت گرفته است، لذا بیشتر اوقات در کنارش بودم، چون احساس می کردم بسیار معذب است. شریعتی گفت چه کنیم که بفهمیم این مقالات از کجا برای چاپ می رود. خوشبختانه فرزند رحمان هاتفی (سردبیر وقت روزنامه کیهان) هم در مهد کودک ما بود. من نمی دانستم رحمان مارکسیست است. یک روز پرسیدم آقای هاتفی مقالات شریعتی از کجا می آید، گفت: نمی توانم بگویم. با خواهش و تمنا راضی شد، تا بالاخره روزی که من توانستم توسط رحمان هاتفی یک کپی از برگه هایی که از ساواک برای کیهان فرستاده می شد به دست بیاورم و به شریعتی بدهم، آرام گرفتم و حال او هم دگرگون شد، انگار آب روی آتش ریخته باشند، آرام گرفت و فهمید که این مساله نانی است که ساواک پخته و به عبارتی ساخته و پرداخته دست دشمن بوده و تحریف شده است. یعنی آن مقالات نوشته خود دکتر شریعتی نبود که دستکاری شده باشد؟ منصوریان: همه صحبت های شریعتی نبود. مساله اینجاست که بخش هایی را گزینشی انتخاب کرده بودند و به کیهان می دادند. این مقالات برگرفته از سخنرانی دکتر شریعتی در دانشگاه اصفهان بود که پیاده شده و بطور گزینشی چاپ شده بود. همچنان که در فصلنامه 15 خرداد هم مطالب به صورت گزینشی و با تحریف، تنظیم و منتشر شده بود. معادیخواه: من با این فرض که دکتر شریعتی آن مقالات را نوشته بود به این سوال پاسخ می دهم، چون نمی دانم. بالاخره مقالاتی در کیهان چاپ شد با نام دکتر شریعتی و ایشان هم به هر دلیل شرایط آن را نداشت که آن مقالات را انکار کند و با ساواک درگیر شود. متاسفانه در آن زمان ما شاهد یک شکاف در اردوگاه دین باورانی بودیم که همدل و هم هدف بودند اما در جزییاتی متفاوت بودند. البته ساواک هم بی نقش نبود گرچه این بحثی است مستقل که اگر ما بخواهیم تاریخ معاصر را بررسی کنیم یکی از نکته های کلیدی همین است که چگونه در مجموعه ای که با هم همراه بودند شکاف افتاد که نمونه های زیادی دارد. نمونه اش شهید سعیدی بود که حاج حسین لنکرانی به شدت بر ضد او هیاهو راه انداخته بود؛ دلیلش هم این بود که می پرسید چرا سعیدی، آقای برقعی را برای سخنرانی به مسجد موسی بن جعفر دعوت کرده است؟ سر همین موضوع هیاهوی عجیبی ایجاد شد که شرح اش در حوصله این مجلس نیست. یکی از مشکلاتی که از سال های 49 و 50 به بعد تجربه کردیم شکاف هایی بود که در بین اردوگاه خودمان می افتاد. در آن شرایط چهره های به حق مورد احترام جامعه وارد تخاصم شدند، در تخاصم هم هیچ کس انتظار تقوا ندارد. در قضیه ارتداد اعضای مجاهدین خلق هم کمابیش اختلافی را در بین دوستان زندانی شاهد بودیم. در بند 1 زندان اوین چند صباحی 7 نفر از چهره های مبارز گردهم آمدند که شامل آقایان طالقانی، منتظری، ربانی شیرازی، لاهوتی، هاشمی رفسنجانی، مهدوی کنی و انواری می شد. بحث آن ها در بند ابراز ناراحتی از این بود که سازمانی که خودشان بزرگ کرده بودند، بر سر آن تبلیغات فراوان صورت گرفته بود، حالا علیه اسلام اعلام مواضع کرده بود. این برای آقای طالقانی قابل قبول نبود، تعداد زیادی از مردم به اعتبار آقای طالقانی با سازمان مجاهدین همکاری کرده، جذب آن شده و موجب رونق آن شده بودند، حال این سازمان اعلان مواضع کرده و بد ترین تعابیر را علیه اسلام بیان کرده بودند. این فاجعه ای بود که برای هیچ کس قابل قبول نبود. در این شرایط باید افراد با یکدیگر همفکری می کردند تا این مشکل را حل کنند. 7 نفر در زندان جمع شده بودند و به دنبال راه حل می گشتند، قرار بر این بود تا دوستان خود را هم از زندان قصر به اوین بیاورند. برای انجام این کار این افراد باید با نرمش با بازجویان و سربازجویان خواسته خود را پیش می بردند وگرنه با درگیری هیچ چیز جلو نمی رفت. آیا این افراد کار دیگری از دستشان بر می آمد؟ این افراد واقعا دلسوز و نگران بودند که عده ای بچه مسلمان دارند به این اعتقادات پشت می کنند. حال آن ها برای حل این مشکل در برابر بازجویانی مانند عضدی و رسولی نه با دروغ بلکه با بیان بخشی از حقیقت می گفتند که نگران این شرایط هستند، بدون گفتن بخش دیگر که این موضوع در رابطه با اهداف مبارزاتی آن هاست. آن ها این طور گفتند که چون ما می خواهیم جلوی برگشتن مردم از اسلام را بگیریم این افراد را به این بند منتقل کنید و بنده هم به درخواست آقای طالقانی به بند 1 زندان اوین انتقال پیدا کردم. تصور کنید من در بند 4 زندانی بودم و دوران ملی کشی را سپری می کردم (زندانی بودن به رغم پایان دوره محکومیت به بهانه اینکه زندانی پس از آزادی دوباره مبارزه را از سر می گیرد) ناگهان بازجو می آید و به من می گوید وسایلت را جمع کن و بیا! البته در برخورد با مارکسیست ها، من موضعی تند داشتم و شاید بتوان گفت تند تر از بقیه بودم که تبدیل به افراط شده بود. این جابجایی و انتقال به بند دیگر در آن فضا برای هم بندیان این تصور را ایجاد می کرد که من همکاری کرده ام. طبیعی و قابل درک نبود که به این شکل و به خواست آیت الله طالقانی ما را از بندی به بند دیگر ببرند. در این موضوع من تنها نبودم، 30 یا 40 نفر دیگر هم بودند که به خواست ایشان و برای جلوگیری از برگشت مردم از اسلام به بند 1 منتقل شدند. ساواک هم به باطل مدعی آن بود که از دور شدن مردم از اسلام ناراحت است، ولی واقعیت این بود که به شدت خوشحال بودند. اگر ساواک مطمئن بود با انتقال این افراد، جلوی این فاجعه گرفته می شود، هرگز این کار را نمی کرد. داستان از این قرار بود که ساواک می خواست در درگیری پیش رو از فرصت استفاده کرده و زندانی ها را در بین مردم متهم به همکاری با ساواک کند و با دادن چند امتیاز این عمل را به نحو احسن به انجام برساند. فضا به گونه ای بود که هر دو طرف در حال بازی با دیگری بودند. من در اینجا به موضوعی اشاره کردم که می توانم درباره آن قضاوت کنم. تصویری مشابه آن را که برای خودم اتفاق افتاده بود شرح دادم. طبیعتا هیچ کس به آقایان طالقانی و منتظری و مبارزاتشان شک نمی کرد و کسی مدعی همکاری این افراد با ساواک نمی شد. البته در این شرایط این افراد با بازجویان و سربازجویان با نرمش برخورد می کردند تا با هدف یافتن راه حل مقابله با جو ایجاد شده و رویگردانی مردم از اسلام، بتوانند دوستان خود را برای همفکری گردهم آورند، افرادی که هر یک در گوشه ای بوده و از وقایع موجود در جامعه بی خبر بودند. بنابراین از تنها راه موجود که مسکوت نگاه داشتن بخشی از برنامه و تمرکز و بزرگنمایی بخش دیگر بود در برابر بازجویان استفاده کرده و افرادی را از بند ها و زندان های دیگر به بند خود آوردند. یکی از خاطرات جالب از این دوران، مربوط به زمانی بود که ما در طبقه پایین زندان بودیم و مارکسیست ها در طبقه بالا بودند. مدتی بود از ازغندی، بازجوی ساواک خبری نبود. روزی من و آقای هاشمی در حال بازی پینگ پنگ بودیم که آقای هاشمی راکت را روی میز گذاشت و گفت ازغندی. او طوری به سلول ها سر می زد که گویی دنبال کسی می گردد و او را پیدا نمی کند؛ حدس زدیم ساواک برنامه ای دارد، بنابراین به سمت سلول هایمان حرکت کردیم، پس از چند دقیقه ازغندی به سمت آقای هاشمی رفت و گفت: اکبر جان نبینم اینجا باشی، آقای هاشمی هم در جواب گفت شما ما را اینجا نگه داشتید. ازغندی هم گفت: ما غلط بکنیم، اگر شما پول جمع نمی کردید و آن را به مبارزین برای تهیه اسلحه نمی دادید، الان اینجا نبودید. پس از مدتی ازغندی نشست و درباره تغییر مواضع مجاهدین خلق حرف زد و تمام افراد بند از جمله آقایان طالقانی و منتظری جمع شدند. ازغندی تظاهر می کرد که از این واقعه ناراحت است و می گفت چرا بچه مسلمان ها این کار را کردند. ما هم تظاهر می کردیم که این ناراحتی را باور کردیم، در حالی که می دانستیم آن ها ناراحت نیستند. برنامه همین بود که ساواک با دادن چند امتیاز این تصور را فراهم کند که عده ای با ساواک همکاری می کنند و زمانی که شایع شود آیت الله طالقانی با ساواک همکاری کرده، قبح این عمل می شکست و طبیعتا چند تا مبارز جوان دیگر نیز پس از آن، حاضر به همکاری با ساواک می شدند. بله، اما داستان دکتر شریعتی بر اساس اسناد ساواک به این شکل نبوده است، در این اسناد آمده که دکتر شریعتی پس از مذاکرات مفصلی که با او صورت گرفت، مجموعه مقالات انسان، اسلام و مکتب های مغرب زمین را در نقد مارکسیسم نوشت که روزنامه کیهان آن را منتشر کرد. معادیخواه: من با این فرض جلو می روم که آقای شریعتی برای نوشتن مقالاتی با ساواک وارد مذاکره شده است، البته من در این باره اطلاعاتی ندارم. اما اگر چنین موضوعی اتفاق افتاده باشد باز هم در بینش من نسبت به دکتر شریعتی تغییری حاصل نمی شود. من این عمل را همانند عمل آقای طالقانی می دانم که با نرمش نسبت به ساواک رفتار کرد، آن هم برای هدف مشخصی که داشت. این دید را به آقای شریعتی هم تعمیم می دهم. احتمالا ایشان برنامه ای داشت که برای رسیدن به آن شاید چنین عملی هم انجام داده باشد. البته علل کار شریعتی نیز در حال حاضر مشخص نیست، و بخشی از آن را دوستان نزدیک ایشان می دانند و قطعا علل رفتن آقای شریعتی به خارج از کشور نیز توسط این دوستان بازگو می شود. هیچ کس بودن شریعتی در سلول زندان را مفید نمی دانست، قاعدتا خودش هم این دیدگاه را داشته است. وجود فردی در فضای زندان که بیان، قلم و اندیشه اش کاریزمایی از او در نسل جوان ایجاد کرده بود، ضربه بزرگی بود. مارکسیست ها از تنها کسی که احساس خطر می کردند که مانع از افتادن نسلی در دامان الحاد می شود، شریعتی بود. فردی با چنین کاریزما و چنین استقبال مردمی کم نظیری برای مارکسیست ها خطرناک بود. طبیعتا در ذهن هیچ انسانی منطقی نیست که فردی با این خصوصیات در اتاقی حبس باشد. پس با این اوصاف اگر وی با هر تاکتیکی بتواند از زندان خارج شود و بار دیگر با نسلی که برایش کاریزما بوده ارتباط برقرار کرده و فعالیتی اساسی را شروع کند، از نظر من این عمل درست است. اما انتشار این مقالات شائبه امتیاز گرفتن شریعتی در قبال همراهی با ساواک را مطرح کرد. معادیخواه: درباره این موضوع، می توان اینطور برداشت کرد که شریعتی در برابر امتیازهایی که گرفته در برخی موارد امتیاز هم داده، البته قطعا اگر چنین شایعه ای آن زمان مطرح بود من در برابر آن موضع می گرفتم و آن را اشتباه و توطئه ساواک بیان می کردم، چرا که چنین شایعه ای در آن زمان موجبات شادی ساواک را فراهم می آورد. اما در حال حاضر و با گذشت زمان، با فرض اینکه فردی برای پیشبرد هدف خود حتی مجبور به نگارش چند مقاله یا همان امتیاز دادن شود، هیچ تغییری در شخصیت وی ایجاد نمی کند. همان طور که با این اوصاف جایگاه دکتر شریعتی در نزد من هیچ تغییری نمی کند. در حال حاضر، شناساندن فضای آن زمان برای نسل امروز بسیار دشوار است. آقای حجاریان انتشار آن مقالات را فریبی از سوی ساواک بیان می کند که قرار بود این مطالب در اختیار مقامات عالی قرار گیرد نه عموم مردم، از سویی برخی نزدیکان ایشان می گویند نظرات مطرح شده در این مقالات عقیده دکتر شریعتی درباره مارکسیسم بود. آیا چنین برداشت هایی نسبت به انتشار مقالات صحیح است؟ جعفری: در رابطه با مقاومت دکتر شریعتی در زندان به دو قضیه می پردازم که یکی را خود ایشان نقل کرده و دیگری دست خط ایشان و به صورت کتبی بوده که آقای میناچی بعد ها آن را در اختیار من قرار داد که تحت عنوان نقش سلام های نماز در نفی تنهایی منتشر شد که شریعتی در آن نوشته هنگامی که زندانبان یا ساواکی تو را در زندان انفرادی محبوس می کند این بدین معناست که ارتباط تو با جهان خارج قطع شده، دستت از همه جا کوتاه است، هیچ کاری نمی توانی بکنی و باید تسلیم ما شوی. من در این شرایط مشغول نماز شدم. در همین حین بود که ناگاه چیزی به ذهنم خطور کرد، وقتی انسان به کسی سلام می کند باید او به عنوان مخاطب وجود داشته باشد، پس حس کردم هنگامی که می گویم السلام علیک ایها النبی، یعنی پیش روی من نبی اکرم ایستاده و من در حال سلام کردن به او هستم. در سلام دوم که می گوییم السلام علینا، یعنی سلام بر ما مسلمانان که پیرو این پیغمبر هستیم و بعد می گوییم علی عباد الصالحین، اینجا دیگر دین و آیین خاصی مدنظر نیست و منظور همه مردم جهان و بندگان صالح خدا هستند و سلام سوم، السلام علیکم و رحمه الله و برکاته نشانه اینست که حتی به در و دیوار هم سلام می کنیم اما پس از آنکه پیغمبر را حاضر یافتم، دیدم با این نگاه همه بندگان صالح خدا و در مرحله ای دیگر تمام مردم زمین همراه من در آنجا حضور دارند و دیگر احساس تنهایی نکردم و نشکستم. شریعتی علاوه بر آن تعریف می کرد پدرم تنها نقطه ضعف من است، قبل از بازداشت من پدرم را گروگان گرفتند، (و با بازداشت دکتر شریعتی او را آزاد نکرده بودند) اگر او را می آوردند و جلوی من یک کشیده می زدند، هر کاری می خواستند انجام می دادم. شریعتی می گفت یک زندانی در بیرون از سلول طی می کشید، نمی دانم از کجا به این نقطه ضعف من پی برده بود که روزی با صدای بلند گفت تبریک عرض می کنم، از بین رفت. این را که شنیدم فهمیدم منظورش این است که پدرم فوت کرده (چون این شایعه چند بار مطرح شده بود) ، آن لحظه سجده شکر به جای آوردم که آخرین مانع هم از سر راهم برداشته شده و امروز اگر تکه تکه ام بکنند یک قدم از کلام و هدفم عقب نخواهم رفت. نکته دیگری که باید به آن اشاره کنم اینست که آن زمان چهره های مخالف مطرح، چه مارکسیست و چه مسلمان را به تلویزیون می بردند و اعترافاتشان را به نمایش می گذاشتند. همه هم این را با الفاظ مختلف می گفتند که شاه خدمات بسیاری کرده و اشتباه بود که با ایشان دشمنی می کردیم و باید در خدمتشان قرار می گرفتیم؛ از جمله زندانیانی که از آن ها اعتراف گرفته و پخش کردند، دکتر رضا براهنی و غلامحسین ساعدی بودند که پس از بازداشت به تلویزیون آمدند و اعترافاتشان به نمایش گذاشته شد. دکتر شریعتی در این باره تعریف می کرد: من در سلول نشسته بودم که دکتر براهنی با بقچه ای زیر بغل وارد شد. همین که دیدمش متوجه شدم که او را فرستادند تا مرا نصیحت کند و بگوید که امثال من نباید در زندان باشند و از این قبیل حرف ها - شریعتی روحیه جالبی داشت، در دست انداختن افراد بسیار ماهر بود- انگار به براهنی گفته بودند که امشب پیش شریعتی باش و فردا آزاد می شوی. براهنی شروع به نصیحت کرد و هر چه می گفت را تایید می کردم. در پایان بحث آنقدر خوشحال شده بود که فکر می کرد فردای آن روز مصاحبه خواهم کرد، تا حدی که فردا صبح بقچه را زیر بغل گرفت و دم در سلول نشست. ساواک هم که می دانست نمی تواند در این امر روی من حساب کند، برای اذیت کردن براهنی یک هفته وی را در سلولم نگه داشتند. او در روز های آخر دیوانه شده بود. شریعتی می گفت من وقتی به آلمان سفر کردم متوجه شدم براهنی کل این ماجرا را انکار کرده، در همین باره مقاله ای در مجله کاوه چاپ برلین نوشتم و تمام قراین و شواهد ماجرا را بیان کردم. او هم سکوت کرد. همه ما که در خارج از زندان بودیم، تمام نگرانی مان این بود که دکتر شریعتی را کی برای اعتراف جلوی دوربین می آورند و آیا ایشان مقاومت می کند؟ این صحبت ها بیشتر در خانه آقای علی بابایی و با حضور دوستان از جمله آقایان منصوریان و معادیخواه مطرح می شد. ما با وجود آشنایی که با شریعتی داشتیم، باز هم امکان اعتراف را زیاد می دیدیم، تا اینکه شریعتی بدون هیچ اعترافی شب عید نوروز آزاد شد. محمد مهدی جعفری: شریعتی به درخواست بوتفلیقه آزاد شد میزگرد بررسی آزادی دکتر شریعتی از زندان - 3 هادی خانیکی سال 86 در یادداشتی در روزنامه سرمایه نوشت: در سال هایی که یکی از همکاران دولت آقای خاتمی بودم، به کشور الجزایر سفر کردم، آنجا آقای عبدالعزیز بوتفلیقه سخنی را مطرح کرد... بوتفلیقه در بیان علایق ایرانی خود گفت: در زمانی که قرارداد 1975 به منظور پایان منازعات مرزی ایران و عراق در شهر الجزیره بسته می شد و شاه و صدام حسین در هتل اوراسی دیدار و گفت و گو داشتند و من به عنوان وزیر امور خارجه از طرف هواری بومدین، رییس جمهوری وقت الجزایر سازمان دهنده و پیش برنده این مذاکرات بودم، بسیار علاقه داشتم که منافع ایران در این قرارداد گنجانده شود. شاه نیز در پایان این مذاکرات و امضای آن چنان تحت تاثیر تلاش های من قرار گرفته بود که اصرار فراوان داشت از او چیزی بخواهم. گمان می کرد که من هم مثل بعضی از سیاستمداران خواسته مادی خواهم داشت اما من در آن دیدار و گفت و گو، پس از بحث های فراوان گفتم فقط یک خواسته دارم. شاه با خوشحالی گفت: چه خواسته ای؟، گفتم: دکتر علی شریعتی را آزاد کنید. او نتوانست چیزی در پاسخ بگوید. این خواسته دنبال شد و او دکتر شریعتی را از زندان آزاد کرد. محمد مهدی جعفری نیز در کتاب خاطرات خود همگام با آزادی ، بر نقش عبدالعزیز بوتفلیقه، رییس جمهور فعلی الجزایر در آزادی دکتر شریعتی تاکید داشته است که در ادامه میزگرد تاریخ ایرانی ، نتیجه پیگیری های وی در این باره و نیز پاسخ خسرو منصوریان و عبدالمجید معادیخواه درباره نقش بوتفلیقه آمده است. غلامعلی خوشرو، معاون سابق وزارت امور خارجه در دوره اصلاحات نیز در این میزگرد خاطره ای از وزیر خارجه الجزایر نقل کرده که همین روایت را تائید کرده است. ادامه میزگرد تاریخ ایرانی با عنوان دکتر شریعتی چرا و چگونه از زندان آزاد شد؟ را در پی می خوانید: *** آقای جعفری آیا مستنداتی درباره مداخله بوتفلیقه در آزادی دکتر شریعتی دارید و این روایت از سوی وی نیز تائید شده است؟ جعفری: حقیقتا آزادی شریعتی برای ما و حتی خود دکتر نیز عجیب بود، تا اینکه فهمیدیم شاه و صدام در الجزایر قرارداد صلح ایران و عراق را امضا کرده اند. در آن زمان عبدالعزیز بوتفلیقه، وزیر امور خارجه الجزایر بود و در آن مدت بسیار به شاه خدمت کرده و به او نزدیک شده بود. بوتفلیقه پس از امضای قرارداد از شاه شیرینی می خواهد. طبق روال معمول، وزرای خارجه در چنین مواقعی پول دریافت می کنند. شاه می گوید من در حال حاضر چیزی همراه خود ندارم، وقتی به تهران رفتم شیرینی شما را تقدیم می کنم. اما بوتفلیقه به شاه می گوید خواسته من چیزی است که شما در حال حاضر هم در اختیار دارید و آن آزادی دکتر شریعتی است. شاه پس از مکثی کوتاه موافقت خود را اعلام می کند. شاه به محض ورود به فرودگاه تهران، نصیری، رییس ساواک را به زندان می فرستد که دکتر شریعتی را آزاد کند. همه از این تصمیم جا می خورند، یکی از اعضای ساواک، رسولی یا عطارپور (حسین زاده) می گفت که بدون حکم دادستانی و خروج نام دکتر شریعتی از افراد تحت تعقیب، نمی توان چنین کاری کرد، شبانه هم کسی نیست این کار را انجام دهد. با این اوصاف چون حکم اعلیحضرت بود، خودشان سندی از سوی دادستانی درست می کنند و شریعتی شبانه آزاد شد. دکتر میناچی هم که در سلولی نزدیک دکتر شریعتی بود، تعریف می کند نیمه شب وقتی شریعتی را می بردند، ما همه جا خوردیم که چه شده و با اعضای سلول های دیگر فریاد زدیم که شریعتی را کجا می برید. بالاخره به دکتر شریعتی می گویند به خانواده زنگ بزنید، که بیایند و شما را ببرند که ایشان هم به برادر خانم خود آقای شریعت رضوی زنگ می زند که بیایند و او همان شب به خانه بازمی گردد. در اینجا ابهامی وجود دارد. ورود شاه به ایران پس از عقد قرارداد الجزایر روز 16 اسفند 53 بود اما دکتر شریعتی 29 اسفند آزاد شد، یعنی دو هفته فاصله وجود دارد. البته علاوه بر روایاتی دال بر نقش بوتفلیقه در آزادی شریعتی، روح الله حسینیان ، رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی روایت دیگری مطرح و به سفر شاه به اتریش اشاره کرده و نوشته که شاه در دی ماه 53 برای استراحت به اروپا می رود، اعضای شعبۀ جمعیت بین المللی عفو زندانیان سیاسی در اتریش به دیدار وی می روند و تقاضای آزادی برخی زندانیان سیاسی از جمله دکتر شریعتی را مطرح می کنند که شاه پیگیری کرده و ساواک در تاریخ 22 اسفند گزارشی به این شرح تهیه می کند: با عرض اینکه شریعتی طی مدت بازداشت متوجه شده که از آثار او سوءاستفاده به عمل آمده و از این موضوع به شدت نادم و آمادگی کامل یافته که به جبران گذشته به انتشار آثار ملی و میهنی بپردازد، مستدعی است در صورت تصویب، اجازه فرمایید از زندان آزاد و تحت کنترل مدام به نشر مسائل ملی و میهنی اقدام نماید. پس از آن حکم آزادی دکتر شریعتی صادر می شود. نظر شما درباره این روایت چیست؟ جعفری: شاید روایت دکتر میناچی از لحاظ تاریخی مشکل داشته باشد. اما پس از آزادی، شایعه نقش آقای بوتفلیقه در آزادی شریعتی مطرح شد. ما از خود دکتر در این باره پرس وجو کردیم که گفت من در فرانسه عضو جبهه آزادیبخش الجزایر بودم، روزی رییس این گروه در پاریس، جوانی را به ما معرفی کرد که به سازمان رفت و آمد می کرد و اعلامیه می گرفت تا در شهر پخش کند. رییس جبهه آزادیبخش الجزایر در پاریس گفت با این جوان آشنا شوید، جوان خوبی است، آن جوان آقای عبدالعزیز بوتفلیقه بود. من درباره همین موضوع نامه ای به آقای بوتفلیقه نوشتم که در ایران چنین مساله ای شایع شده که شما باعث آزادی دکتر شریعتی شده اید که البته تاکنون پاسخ نداده اند. اما در این بین، شاهد از غیب رسید. روز یکشنبه اول آبان 1390، در روزنامه اعتماد، خاطره ای از محمد صدر منتشر شد که مربوط به دوران معاونت ایشان در وزارت امور خارجه در امور عربی- آفریقایی در دوران آقای خاتمی است که نقل کرده: بنده سفری به الجزایر داشتم تا پیام آقای خاتمی به عبدالعزیز بوتفلیقه، رییس جمهور آن کشور که از مبارزان انقلاب الجزایر علیه فرانسوی ها و از مرتبطین با دکتر شریعتی بود را ابلاغ کنم. نکته ای هم در ذهنم بود که همیشه می خواستم از او بپرسم. در کاخ ریاست جمهوری، بوتفلیقه استقبال بسیار گرمی کرد و با بنده که معاون وزیر بودم، 3 ساعت و نیم ملاقات کرد و پس از ملاقات نیز برخلاف رسم معمول تا بیرون سالن آمد، حتی در طول مصاحبه مطبوعاتی کنار من ایستاد و تا کنار اتومبیل بدرقه کرد. در حالی که این رفتار فقط با مقام همتا صورت می گیرد. اما در طول ملاقات پس از سخنان رسمی به او گفتم که یک سوال خصوصی دارم و آن هم مربوط به دکتر شریعتی است. دکتر شریعتی پس از یک دوره فعالیت در حسینیه ارشاد، توسط شاه دستگیر شد، اما یک مرتبه آزاد شد. در همان زمان شایع شد که بوتفلیقه او را آزاد کرده است و این آزادی، همزمان با امضای قرارداد 1975 ایران و عراق در الجزایر بود که بوتفلیقه در انعقاد آن نقش اساسی داشت و گفته می شد که شاه که از این اتفاق خوشحال بود، به او گفته بود که تو جایزه ای از من نمی خواهی؟ بوتفلیقه هم گفته بود که دکتر شریعتی را از زندان آزاد کنید. شاه هم که در موقعیت عکس العملی قرار گرفته بود با درخواست او موافقت می کند. وقتی این شنیده ها را برای بوتفلیقه بازگو کردم، او تایید کرد و گفت که دقیقا همین گونه بود و من از شاه ایران خواستم که دکتر شریعتی را آزاد کند و آن را انجام داد تا تشکری بابت امضای قرارداد الجزایر کرده باشد. روایت دیگری هم وجود دارد و آن اینکه در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی، در سفری که بوتفلیقه به تهران داشت در جلسه ای خصوصی می گوید من باعث آزادی دکتر شریعتی شدم، اما شما می گویید بومدین، رییس جمهور وقت الجزایر موجب آن شده بود. آقای میناچی به نام بومدین اشاره کرده بود وگرنه من از همان ابتدا همین روایت آزادی شریعتی به درخواست بوتفلیقه را نقل کردم. این گفته بوتفلیقه به آقای خاتمی را آقایان شیخ حسن روحانی و دکتر علیزاده طباطبائی هم تائید کرده اند. ما هم در اوایل اسفند صحت این روایت را از آقای خاتمی جویا شدیم که ایشان آن را تائید کردند. معادیخواه: البته من به عنوان کسی که کار تاریخی انجام داده، هیچ کدام از این موارد را دلیل بر صحت این موضوع نمی دانم. جعفری: این برداشت و شنیده من از این وقایع بود. اینکه آزادی شریعتی همان شب اتفاق افتاده یا دو هفته بعد را نمی دانم. البته فردی به اسم عباسی که از طرفداران دکتر شریعتی بود و به فرانسه رفت و اسم و مذهبش را عوض کرد و زرتشتی شد و درباره شریعتی تغییر موضع داد، کتابی نوشته به نام دروغ بزرگ و گفته آزادی شریعتی از زندان با وساطت الجزایری ها دروغ بوده و چون با ساواک همکاری کرد، از زندان آزاد شد. اتفاقا برای ادعای آخرش دلیل آورد و گفت اینکه می گویند شاه پس از امضای قرارداد الجزایر با صدام حسین در مارس 1975، شریعتی را به خواست الجزایری ها آزاد کرد، دروغ است، چرا که شریعتی سال قبل از آن آزاد شده بود. به گفته عباسی، شریعتی 11 ماه و نیم قبل از قرارداد الجزایر آزاد شده بود. او این طور محاسبه کرده بود که اختلاف تقویم شمسی و میلادی 621 سال است و شریعتی چون در سال 1353 از زندان آزاد شده، می شود سال 1974 میلادی و یک سال پیش از قرارداد الجزایر. اما اشتباه او همین جاست. از 11 دی (آغاز سال نو میلادی) تا اول فروردین (آغاز سال نو شمسی) اختلاف سال میلادی و شمسی 622 سال می شود. من تقویم سال 1353 را هم آوردم که اسفند 1353 مطابق است با مارس 1975 و این نشان می دهد آزادی شریعتی همزمان با قرارداد الجزایر بود. داستان شب آزادی شریعتی را من از آقای میناچی شنیدم. اما آنچه خود آقای دکتر شریعتی نقل کرده اینست که پیش از آزادی آمدند و گفتند بیا و درباره مارکسیسم مصاحبه کن و من دریافتم که منظورشان چیست و چون به مجاهدین، مارکسیست اسلامی می گفتند منظورشان مشخص بود. در جواب گفتم من بلد نیستم. به قول آقای معادیخواه نمی گوید نه انجام نمی دهم، می گوید بلد نیستم. در حالی که حامد الگار، نویسنده کتاب ریشه های انقلاب اسلامی می گوید شریعتی تنها کسی است که در ایران صلاحیت بحث درباره مارکسیسم و سوسیالیسم را دارد. حتی اریک رولو، دبیر سیاسی روزنامه لوموند را می فرستند تا شریعتی را وادار به صحبت کند، اما او قبول نمی کند. من اشتبا ها و آن هم به دلیل آنچه به صورت شایعه شنیده بودم، نقل کردم که آقای دکتر احسان نراقی هم به عنوان واسطه ساواک به زندان رفته بود تا شریعتی را راضی به انجام مصاحبه کند اما خود دکتر نراقی آن را به شدت تکذیب کرد، من هم به شدت ادعای سابق خود در این باره را تکذیب می کنم که انشاءلله در چاپ جدید کتاب خاطراتم همگام با آزادی آن را اضافه می کنم. شاید آقای نراقی در آن زمان چنانچه خودش می گوید برای فرصت مطالعاتی به خارج از کشور رفته بود. به هر حال شریعتی آزاد شد و به دعوت دانشجویان دانشگاه اصفهان به آنجا رفت و سخنرانی ای ایراد کرد با همان موضوع انسان، اسلام و مکاتب مغرب زمین . پس از این سخنرانی، هنگامی که قرار بود متن تکثیر شود، ساواک مطلع می شود و مامورینی به چاپخانه می فرستد و تمام متون چاپ شده را جمع می کند و با خود می برد، به صورتی که دانشجویان می گفتند حتی یک نسخه از آن را در دست ندارند. عزت الله خلیلی، عضو هیات موتلفه پیش از انقلاب تعریف می کرد: در زندان شاهد بودم که احمد رضا کریمی، فردی تحصیلکرده و خوش ذوق که زمانی با مجاهدین خلق همکاری می کرد و سپس جدا شد، شروع کرد به معرفی افراد به ساواک، طوری که پیغام دادند با هر کس که سلام علیک داشته، معرفی کرده و آن ها منتظر بازداشت بودند. گفته شد کریمی 199 نفر را لو داده که وقتی به پدرش گفتند، جواب داد پسرش 199 نفر را لو نداده، 123 نفر را به ساواک معرفی کرده است! کریمی را موظف کرده بودند که متن سخنرانی شریعتی را دستکاری کرده و به میل آن ها تغییر دهد. پس از آن این متن را به کیهان دادند تا منتشر کند. در همین رابطه، دنبال آقای شریعتی بودیم که ببینم کجاست، شنیدیم که به خانه حاج مانیان، یکی از مدیران حسینیه ارشاد رفته است. ما هم به آنجا رفتیم. جمعیتی در آنجا بودند. آیت الله بهشتی هم حضور داشت. آقای بهشتی از شریعتی پرسید: جناب آقای شریعتی من و دیگر دوستان این سوال را در ذهن داریم ولی آ ن ها رویشان نمی شود از شما بپرسند، اما من می پرسم، آیا شما خودتان این مقالات را به روزنامه کیهان داده اید یا خودشان از جایی دیگر به دست آورده اند؟ شاهد بودم که دکتر شریعتی دقیقه ای سکوت کرد و سرش را پایین انداخت، بعد به بهشتی نگاه کرد و گفت: من از دوستان گله دارم که چنین گمانی در ذهنشان نسبت به من هست که ممکن است خودم داده باشم. آقای بهشتی، جوان ها به خصوص جوانان مسلمان راه خود را پیدا کرده اند، شریعتی بمیرد یا با ساواک سازش کند جوانان ما راه شان را ادامه می دهند. غلامعلی خوشرو: در تایید این حرف خاطره ای به ذهنم می رسد، من زمانی معاون بین الملل وزارت امور خارجه بودم. یادم هست در حاشیه یکی از جلسات سازمان کنفرانس اسلامی در مالزی، در فرصت شام، با وزیر امور خارجه الجزایر قدم می زدیم و درباره انقلاب دو کشور و شباهت ها و تفاوت های آن ها صحبت می کردیم. ایشان هم ماجرای آزادی شریعتی به درخواست بوتفلیقه را تعریف کرد. پس از این حرف دیگر قضیه برای من مسجل شده بود و اگر می دانستم روزی این مساله مورد بحث قرار می گیرد حتما از او سندی در صحت این گفته می گرفتم تا امروز به آن استناد کنم. میان ورود شاه به تهران و آزادی دکتر شریعتی 13 روز فاصله بود. هیچ تعهدنامه و اعترافی هم از دکتر شریعتی گرفته نشد و حتی روال عادی قانونی نیز جهت آزادی وی طی نشد، در حالی که این فاصله زمانی فرصت کافی برای ساواک جهت اخذ این گونه تعهدات فراهم می کرد. نگرفتن هیچ گونه تعهدی از دکتر شریعتی چه چیزی را نشان می دهد؟ جعفری: روال قانونی زمانی مطرح است که زندانی پس از طی دوره محکومیت آزاد شود. اما آن زمان پس از پایان دوره حبس، زندانی را آزاد نمی کردند و به قول آقای معادیخواه، دوره ملی کشی بود. هر چند اگر برای فردی دادگاه تشکیل نشود، روال قانونی نیز برای او طی نمی شود و ساواک با او هرگونه که می خواست، رفتار می کرد. منصوریان: گرچه آقای دکتر شریعتی 13 روز پس از دستور شاه آزاد می شود، اما باید دقت داشت همانطور که آقای جعفری گفتند، طی کردن روال قانونی برای کسی مطرح است که محکوم شده باشد، نه کسی که در بازداشت ساواک است. کسی که حکم دارد، می رود تعهداتی را امضاء می کند، سند ملکی و وثیقه برای آزادی او می آورند که این مراحل زمان بر است، اما آزادی دکتر شریعتی، طبق عرف و روال طبیعی نبود. شرایط شریعتی به گونه ای بود که پس از دستور آزادی مدت زمانی را برای اخذ اعتراف، همکاری یا درخواست عفو در زندان گذراند. مگر ساواک که آنقدر هزینه بر سر بازداشت شریعتی پرداخته بود حاضر می شد او را به این راحتی آزاد کند؟ مشخصا نصیری و حسین زاده و دیگران به سراغش می رفتند که او را به چنین کاری وادارند و شاید خود شاه هم این افراد را بازخواست می کرد که حالا من دستور آزادی شریعتی را دادم، چرا شما تلاش نکردید که از او درخواست عفو بگیرید، یعنی هزینه را به گردن زندانی بیندازند. اما شریعتی عاقل تر و زرنگ تر از این حرف ها بود و توفیقی برای ساواک حاصل نشد که مطالبی بر ضد مارکسیسم و مجاهدین از شریعتی بگیرند. این روالی است که در تمام زندان ها مطرح بوده و این تناقضات برای کسی ایجاد می شود که زندان نکشیده است. بر این اساس مطمئن باشید که عامل آزادی دکتر شریعتی، آقای بوتفلیقه بوده و این آزادی جایزه امضای قرارداد الجزایر بین ایران و عراق بوده و شاه هم طبق قولی که به بوتفلیقه داده بود در فرودگاه این دستور را به مسئولان ساواک می دهد. این کلام را هم در رابطه با زمان آزادی از خود دکتر شریعتی شنیدم که تعریف می کرد: روز بیست و نهم اسفند که به خانه آمدم یکی از این جیگی جیگی ننه خانم ها (مشهدی ها به حاجی فیروز می گویند) را از خیابان صدا زدیم و آمد در حیاط خانه و شروع کرد به شادی کردن. اگر خود پوران خانم هم بودند، حتما این را تعریف می کردند. پس زمان دقیق آزادی همان روز 29 اسفند 1353 بود. معادیخواه: اگر بخواهیم به روال عادی استنتاج های تاریخی نگاه کنیم دلیل خیلی محکمی برای تعیین کننده بودن نقش بوتفلیقه در آزادی دکتر شریعتی وجود دارد. برای اثبات یک رخداد تاریخی شواهد زیادی مطرح می شود. اصل این قضیه که مرحوم دکتر شریعتی با مداخله بوتفلیقه آزاد شد از میان روایت های جا افتاده و خیلی مشهوری است که شواهدی هم برای آن پیدا شده است. اما اگر کسی با تاریخ سر و کار داشته باشد و سرد و گرم چشیده باشد، می تواند به این صورت در مورد همه این شواهد اما و اگر بیاورد که همه این شواهد درست اما قبل از این ها می تواند گفت و گو و هماهنگی در کار باشد. روش نفی یک مساله با روش اثبات آن متفاوت است. اثبات راحت است و برای آن یک سند کافی است، اما برای اینکه بخواهیم بگوییم امری نبوده یا رخ نداده باید عالم الغیب و الشهاده باشیم. اگر آقای محمد صدر از بوتفلیقه در این باره سوال کرده به فرض که بوتفلیقه این کار را نکرده باشد، خوب طبیعی است که بگوید دکتر با توصیه من آزاد شد، چون برای او افتخار است و به هر حال در یک کشور مشهور شده و همه این را به حساب او گذاشته اند پس چرا خودش آن را نپذیرد. برای بنده زیاد اتفاق افتاده که به لحاظ اسناد تاریخی امور صد در صد مسلم را دیده ام که اتفاق نیفتاده اند. به هر حال نفی یک چیز، خیلی کار سختی است. بنابراین معتقدم به فرض اینکه همه این شواهد هم مخدوش باشند، از نظر بنده این موضوع در مقوله مقاومت نکردن نمی گنجد. اگر کسی به هر دلیل هنگام گرفتار شدن به دست جریانی همچون ساواک به این نتیجه برسد که امتیازی بدهد، امری کاملا متعارف است و من این را هیچ نقطه سیاهی برای هیچ کس نمی دانم. ولی در عین حال همه این شواهدی که درباره آزادی شریعتی مطرح است شواهد قاطعی است و در واقع آن طرف باید اثبات کند که چنین چیزی وجود نداشته است. یعنی در واقع در اینجا جای منکر و مدعی عوض شده است. دکتر شریعتی نباید اثبات کند که من این کار را انجام نداده ام، کسی که می گوید او با ساواک همکاری کرده است باید برای مدعای خودش دلیل و سند بیاورد. گرفتاری ما در حال حاضر این است که شرایط طوری نیست که همه به سندهای بعد از انقلاب دسترسی داشته باشند. عده ای به اسناد زیادی دسترسی دارند و بعضی هم به هیچ سندی دسترسی ندارند و موازنه ای در این میان وجود ندارد. گذشته از این ها روایت های تاریخی با مشکلاتی همراه است. مثلا بنده و آقای جعفری در جلسه ای که اتفاقا مرتبط با دکتر شریعتی بود شاهد صحنه ای بودیم اما الان بنده از آن یک روایت دارم و آقای جعفری روایت دیگری دارند و بخشی از روایت ایشان اصلا برای من تعجب آور است. قبلا من فکر می کردم ایشان خلاف واقع می گوید اما الان فهمیده ام که ذهنیت هر کس نقش اساسی در ثبت وقایع ایفا می کند. مثلا در جلسه ای که دکتر شریعتی درباره شهید سخنرانی کرد و اینکه چرا شهید مقدس است، مناقشه ای پیش آمد و در حین گفت و گو ضمن این مناقشه، آقای میرحسین موسوی وارد صحنه شد و به عنوان دفاع از دکتر شریعتی به من حمله کرد. آنجا بنده جمله ای گفتم، یک تعبیری راجع به همین موضوع مارکسیست ها به مرحوم طالقانی نسبت داده شد، من در جواب او گفتم کسی که می گوید مارکسیست ها نجس هستند نمی تواند این حرف را بزند. بعدا در ذهن ایشان این برداشت به وجود آمد که بنده یک فتوایی از اوین آورده ام. به هر حال از آنجایی که حدود بیست سال است که کار اصلی من ورق زدن منابع تاریخی است دیگر به هیچ وجه مساله ای را صد در صد رد یا اثبات نمی کنم. اما در مورد این قضیه اگر کسی نسبتی می دهد او باید دلیل بیاورد. آن موقع هم موضع دکتر شریعتی این بوده که ساواک به هر طریق مطلبی از من پیدا کرده و دستکاری و پخش کرده اند. تنها چیزی که می توان گفت این است که آن موقع دکتر شریعتی در شرایطی بوده که نمی توانسته فریاد بزند و بگوید که این ها دروغ است و من چنین چیزی ننوشته ام. منصوریان: شریعتی ضد مارکسیسم نبود/ جعفری: با مارکسیسم مخالف بود میزگرد بررسی آزادی دکتر شریعتی از زندان- 4 تاریخ ایرانی: نسبت علی شریعتی با مارکسیسم چه بود؟ آیا چنانکه رسول جعفریان در کتاب جریان ها و سازمان های مذهبی - سیاسی ایران نوشته شریعتی با مارکسیسم رابطهٔ عشق - نفرت داشت؟ و در تشریح این نظر نوشته: او از سویی می پذیرفت که بدون شناخت از مارکسیسم نمی توان جامعه و تاریخ جدید را درک کرد اما از سوی دیگر، به ویژه از آن روی که مارکسیسم بعد معنوی انسان را پایمال می کند، از آن انتقاد می کرد. و آیا چاپ مقالاتی در نقد مارکسیسم در کیهان یکی از عواملی بود که سبب شد تا ساواک شریعتی را از زندان آزاد کند؟ چنانکه در اسناد ساواک به صراحت آمده که شاه به طور مستقیم دستور چاپ نوشته های دکتر شریعتی که در نقد مارکسیسم و نیز دربارهٔ ناسیونالیسم ایرانی نوشته بود را داده است. عبدالمجید معادیخواه، محمد مهدی جعفری و خسرو منصوریان در میزگرد تاریخ ایرانی با عنوان دکتر شریعتی چرا و چگونه از زندان آزاد شد؟ به این سوالات پاسخ داده اند: *** آقای معادیخواه، با توجه به فعالیت های شما در حوزه تاریخ، اسنادی مثل اسناد ساواک چقدر قابلیت استناد در راستای شناخت شخصیت ها را دارند؟ این اسناد چقدر قابلیت پذیرش دارند، چون در مورد دکتر شریعتی اسناد ساواک چندان چیز مثبتی را نشان نمی دهند؟ معادیخواه: به تعداد هر سند پاسخ متفاوتی وجود دارد. یعنی نه می شود گفت هر سند چیزی را ثابت نمی کند و نه می شود گفت هر سند همه چیز را ثابت می کند. حوزه ای در روش شناسی تاریخ مربوط به همین می شود که اسناد چقدر قابل استناد هستند. به هر حال قدر مسلم نمونه هایی وجود دارد که نمی شود تنها به یک یا دو سند استناد کرد. در مورد دکتر شریعتی هم وقتی می توانید به اسناد ساواک استناد کنید که همه آنچه در مورد ایشان وجود دارد در اختیار ما باشد. مثلا من روز قبل در جلسه بازجویی چیزی نوشته ام و امروز چیز دیگری و فردا هم مطلب متفاوت دیگری. هنگام بررسی اسناد اگر هر سه جلسه در کنار هم نباشند ممکن است محتویات اسناد یک جلسه غلط انداز باشد و انسان را به بیراهه ببرد. بنابراین وقتی کسی می خواهد از سندی استفاده کند باید همه مواردی که در تفسیر این مطلب و رمزگشایی از آن به کار می آید در اختیارش باشد. از این ها گذشته مساله دیگر نویسنده این مطالب است، یعنی حتی اگر ما همه اسناد دکتر شریعتی را در اختیار داشته باشیم باز هم کافی نیست. چون در مورد هر کدام از این اسناد توضیح نویسنده می تواند چیزی را کم یا زیاد، پررنگ یا کم رنگ کند. به علاوه مجموعه فضایی که این متن و سند در آن نوشته و تنظیم شده هم مهم است. در کنار یک متن باید ده ها عامل دیگر را در نظر گرفت تا بتوان از آن مطلبی فهمید، اما اینکه دو سطر از یک متن را برداریم و از آن نتیجه گیری کنیم، روش تاریخی نیست و به یک نوشته نمی شود استناد کرد. منصوریان: من ضمن تایید فرمایشات آقای معادیخواه چند ملاک را به خصوص برای نسل جوان بعد از انقلاب بیان می کنم. آیا اسناد سفارت آمریکا گزینشی انتخاب و منتشر شد یا خیر؟ آیا یک گروه سیاسی با انگیزه حذف یک گروه سیاسی دیگر و به اثبات نشاندن یک سری ادعاهایی که دست کم ملت ایران می دانند واقعیت و حقیقت آن ها چیست، دست به این کار زد یا نه؟ نمونه دیگرش قانون اساسی است. مگر قانون اساسی فقط و فقط شامل تعهدات مردم نسبت به اولیا امور است؟ پس حقوق ملت در کجا قرار می گیرد؟ ببینید چقدر از این قانون اجرا می شود؟ به هر حال بحث گزینشی بودن در میان است. وقتی قلم به دست دوست باشد آنچه می خواهد می نویسد و وقتی به دست دشمن افتاد هر آنچه نمی خواهد نمی نویسد. ولی ساواک آنگونه که روح الله حسینیان ، رییس مرکز اسناد انقلاب اسلامی نوشته موفق می شود با انتشار این مقالات دست کم این ذهنیت را ایجاد کند که دکتر شریعتی با ساواک همکاری کرده است. حسینیان این گونه توضیح داده است: شریعتی مجدداً در بازجویی های خود به تکرار پاسخ های گذشته پرداخت و هدف خود را مبارزه با روحانیون ، نفی مارکسیسم ، مبارزه با خودباختگی و غرب زدگی و ارتجاع مذهبی اعلام کرد؛ اما ساواک از سخنان وی قانع نشد و وی را وادار کرد برای اثبات ادعای خود کتابی را در زندان علیه مارکسیسم تألیف نماید. طبق گزارش ساواک علی شریعتی پس از زندانی شدن به تدریج متوجه شد که چگونه از آثارش سوءاستفاده و سوءبرداشت شده است ؛ لذا پس از مذاکرات مفصلی که با او صورت گرفت ، سرانجام کتابی تحت عنوان "انسان ، اسلام و مکتب های مغرب زمین " نوشته که طی آن شدیداً مارکسیسم و مارکسیسم اسلامی را مورد تخطئه قرار داده و در این کتاب به طور جامع و مستدل تمامی جنبه های تشابه احتمالی مارکسیسم و اسلام را رد و تضاد کامل آن را به اثبات رسانیده است . ساواک ابتدا تصمیم گرفت که دو هزار نسخه از این کتاب را به صورت "پلی کپی و به طرق مقتضی توزیع و در تجدید چاپ با تیراژ وسیعی پخش گردد." ساواک که از این موفقیت خود به وجد آمده بود، تألیف کتاب را به "شرف عرض مبارک شاهانه " اطلاع داد و شاه "موافقت فرمودند کتاب زود تر چاپ شود و بهتر است قبلاً به عنوان پاورقی روزنامه ها به مرور منتشر شود." با اینکه شاه دستور چاپ این کتاب را صادره کرده بود، با یک تأخیر دو ساله اولین شمارۀ این نوشته تحت عنوان اسلام ضد مارکسیسم در 1354/11/26 در کیهان به چاپ رسید. (چهارده سال رقابت ایدئولوژیک در ایران، روح الله حسینیان، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی) منصوریان: قبل از آزادی دکتر شریعتی از زندان، خانمی که مستخدم منزلشان بود و در غیاب مادرش پرستاری از مونا (دختر کوچک شریعتی) را برعهده داشت فوت کرده بود. خانم پوران شریعتی که طبیعتا فرزندش مونا را پیش این پرستار می گذاشت و برای تدریس به مدرسه می رفت، برای نگهداری از دخترش دچار مشکل شده بود. اتفاقا به مهد کودک ما مراجعه کرده بود و مدیر داخلی طبق معمول اسم مونا را در لیست انتظار گذاشته بود، چون نمی دانست که او همسر شریعتی است. بعد از مدتی آقای مهدی حکیمی در مشهد به من گفت: چرا تو فرزند دکتر شریعتی را در مهد کودک نپذیرفتی؟ من تعجب کردم، از مشهد به تهران آمدم و به منزل دکتر شریعتی رفتم و مونا را برداشتم و به مهد کودک بردم، به این ترتیب مونا بعد از آزادی پدرش به مهد کودک آشیانه آمد. از آنجا که ساواک، شریعتی را بعد از آزادی سایه به سایه دنبال می کرد و او نمی توانست مثل سابق فعالیت داشته باشد، من به شریعتی گفتم با این وضع، تو می پوسی. لذا پیشنهاد کردم که چند نفر از دوستان و رفقای خیلی مطمئن را به منزلمان دعوت می کنم و تو از خانه بیرون بیا. شریعتی حدود ساعت ده و یازده شب بود که به منزل ما در انتهای خیابان پرچم آمد و تا دمدم های صبح برای جمع کوچک دوستان صحبت کرد. علاوه بر خانواده دکتر شریعتی، مرحوم دکتر سامی، همسر و مادر همسر دکتر شیبانی، مرحوم هاله سحابی، سیدمهدی جعفری و دیگران هم بودند و اتفاقا یک شب رحمان هاتفی را هم دعوت کردم برای اینکه در حقیقت بتوانم آن نوشته ها را از رحمان بگیرم. این ها همه مستند عینی است و نقل از کسی نیست. این قضیه (یعنی انتشار مقالات) در تابستان سال بعد از آزادی از زندان، یعنی در تابستان 54 اتفاق افتاد. بنابراین این تاریخی که گفته شده برای انتشار مقالات در26 بهمن 1354 صحیح نیست. بالاخره دیدگاه دکتر شریعتی ضد مارکسیستی بوده یا خیر؟ منصوریان: پاسخ من که شاگرد کانون نشر حقایق اسلامی بودم و با خود دکتر شریعتی در ارتباط بودم این است که خیر، او مارکسیسم را قبول نداشت. اصلا کانون نشر حقایق اسلامی تنها سنگر مبارزه با توده نفتی ها بود. تا زمانی که این کانون توسط استاد شریعتی تاسیس نشده بود، توده ای ها همه جا را قبضه کرده بودند. اعضای کانون از نظر مشی و ایدئولوژی مخالف مارکسیسم بودند و آن را مقابل اسلام می دیدند، ولیکن همه می دانند که یک روشنفکر مذهبی آن هم با دانش سیاسی- تاریخی و جامعه شناسی که دکتر در سوربن آموخته و در همکاری با جبهه آزادیبخش الجزایر بود، نمی بایست با هیچ اندیشه ای ضدیت کند. جعفری: همانطور که آقای منصوریان هم اشاره کردند، دکتر شریعتی اصلا ضد مارکسیسم نبود ولی با مارکسیسم مخالف بود. ایشان معتقد به ایدئولوژی اسلامی بود که کاملا هم با مارکسیسم منافات دارد. تاریخ ادیان دکتر شریعتی گواه بر این است که ایشان تا چه میزان نظر وسیع و سهله و سمحه ای به همه ادیان دارد. شخصی که در این زمینه تحقیقاتی هم کرده بود به من می گفت تاریخ ادیانی که دکتر شریعتی درس داده و گفته اصلا با بعضی از سخنرانی هایش سازگار نیست. گفتم این طبیعی است. کسی که تاریخ ادیان می گوید باید صرفا واقعیت ادیان را توضیح بدهد نه اینکه مثلا وقتی به کنفوسیوس رسید شروع کند به بد و بیراه گفتن و قضاوت درباره آن. دکتر شریعتی واقعا در این زمینه ها مطالعه کرده بود و مارکسیسم را هم همین طور معرفی می کرد. اما ساواک این را نمی خواست. ساواک می خواست او بگوید که مجاهدین مارکسیست شده اند و از اول هم این ها مارکسیست بوده اند و دروغ می گفتند که مسلمان هستند و لذا اسلام پوششی برای فریب دیگران بوده است. دکتر شریعتی در مقابل این موضوع مقاومت می کرد. انتشار مقالات و دست بردن در آن ها بهترین وسیله بود تا ساواک بگوید که دکتر شریعتی ضد مارکسیسم است و مجاهدین هم مارکسیست هستند. اتفاقا آقای خسروشاهی اصل کتاب انسان، اسلام و مکتب های مغرب زمین را چاپ کرد. حجم آن جزوه خیلی کم بود و ایشان می گوید من همه سخنرانی های دکتر شریعتی را چاپ کردم. دکتر شریعتی با مارکسیسم مخالف بود اما نه آن گونه که ساواک می خواست با انتشار مقالات در کیهان نشان دهد. معادیخواه: البته در مقاله ای که در کیهان چاپ شد بحث مجاهدین مطرح نبود. فقط بحث کلی انسان، اسلام و مکتب های مغرب زمین بود. اما آن موقع ساواک دو هدف را از انتشار این مقالات دنبال می کرد. اول اینکه بهانه به دست اردوگاه چپ و گروه های مارکسیستی می افتاد تا سمبل جوانان مسلمان را متهم به همکاری با ساواک کنند و دوم شکستن شخصیت و کاریزمای دکتر شریعتی در میان گروه های مبارز بود. به هر حال در مورد آزادی شریعتی همه قرائن همان طوری است که دوستان گفتند اما برای من اگر روزی صد در صد روشن شود که طی یک داد و ستدی چنین اتفاقی افتاده باز هم این موضوع امر منکَری نیست. جعفری: در تایید گفته های آقای معادیخواه باید بگویم که در مجلس اول هنگام بررسی اعتبارنامه ها، نماینده ای علیه اعتبارنامه نماینده ای دیگر (که هر دو هم به رحمت خدا رفته اند) گفت که وقتی این شخص در زندان بوده به ساواک تعهد سپرده که من دیگر فعالیت سیاسی نمی کنم. آقای شجونی هم که آن موقع نماینده بود همان جا فریاد زد و گفت: ما آنقدر از این تعهدات نوشتیم که خطمان زیبا شده . خود من هم وقتی دستگیر شده بودم، آمدند گفتند تو آزادی و ما هیچ مدرکی علیه تو نداریم. ولی تو چیزی بنویس که اگر کسی نزد تو آمد و تو را به مبارزه دعوت کرد او را به ما معرفی کنی. من از همان جا به سلولم برگشتم و گفتم من هرگز چنین چیزی نمی نویسم و همین جا می مانم. دو روز بعد دوباره مرا خواستند و گفتند دست کم بنویس که من دیگر فعالیت سیاسی نخواهم کرد. من هم نوشتم که دیگر کاری به کار سیاست ندارم و بعد هم آزاد شدم و مبارزه خود را ادامه دادم. خوشرو: مساله مارکسیسم در آن شرایط (چون من آن موقع دانشجوی دانشگاه تهران و خیلی هم درگیر این مسائل بودم) را نباید با وضعیتی که الان هست مقایسه کرد. زمانی که کتاب ابوذر غفاری خداپرست سوسیالیست نوشته می شد در دنیا تفکر چپ حاکم بود و همه جنبش های آزادیبخش از آن الهام می گرفتند. دکتر شریعتی هم طبیعتا علاقه وافری شاید بیش از آنکه به آزادی داشته باشد به عدالت داشت و عدالت محوری ترین عنصری بود که در کلامش وجود داشت. گفتمان های امروز بیشتر حول محور آزادی است اما آن موقع عدالت عنصر اساسی بود و البته دکتر شریعتی همیشه عدالت و آزادی و معنویت را در کنار هم آورده و می خواست تعادلی بین آن ها برقرار کند. اندیشه های دکتر شریعتی مبارزه جو و آگاهی بخش و عدالت محور بود. بعد که سازمان مجاهدین خلق به تغییر مواضع ایدئولوژیک روی آورد، همه متحیر شدند و به طور کلی مساله فرق کرد. این یک نکته است که باید به آن توجه کنیم. نکته دیگری که این روز ها در گفته های فرخ نگهدار می دیدم این بود که او می گفت رژیم شاه توهمی داشت و فکر می کرد تمام این مبارزه ها مارکسیستی است، ما (چریک های فدایی خلق) هم دچار چنین توهمی بودیم و این را باور کردیم و این باعث بدبختی و ریشه کن شدن مارکسیسم در ایران شد. بیشتر اعضای ما کشته شدند بدون اینکه ما آلترناتیوی برای رژیم شاه باشیم. تنها کسی که به واقعیت شرایط پی برده بود، بیژن جزنی بود. نگهدار می گفت: جزنی در سال 54 گفته بود که اگر خبری شود آیت الله خمینی بدیل است و وضع را به دست خواهد گرفت، اما همه ما به این حرف او پوزخند زدیم. این توهمی بود که خود ساواک داشت و برای همین سعی می کرد از دکتر شریعتی و هر کسی کلمه ای علیه مارکسیسم بگیرد و استفاده کند. به نظر من ساواک هم سرش کلاه رفته بود. برای اینکه اصلا نفهمیده بود که این سد از کجا می شکند و این سیل از کجا رژیم شاه را خواهد برد. اصلا وقتی که سیل آمد نیروهای کمونیستی جایی نداشتند که بخواهند عرض اندام کنند. آن زمان ما گروهی بودیم که مباحث دکتر شریعتی در تاریخ ادیان را از نوار پیاده می کردیم. اتفاقا در آنجا مباحث خیلی خوب تحلیلی درباره مارکسیسم انجام شده بود. با این وجود چون ما همیشه به نوشته اسلام، انسان و مکتب های مغرب زمین مشکوک بودیم هیچ وقت به اندازه بقیه آثار آن را به صورت تحلیلی نخواندیم. ولی تا آنجا که من خواندم خیلی نتوانستم پیدا کنم که کدام بخش آن دستکاری شده است. این متنی هم که آقای خسروشاهی چاپ کرده فکر نمی کنم متن اصلی باشد... جعفری: ظاهرا از کیهان گرفته است. خوشرو: یکی از دوستان ما در همان تعطیلات عیدی که دکتر شریعتی مهاجرت کرد و رفت، دکتر شریعتی را می بیند و آنجا بحثی می شود و دکتر شریعتی می گوید این هم که ادعای دوستی با ما می کند (منظور آقای خسروشاهی است) نمی دانم چرا این را چاپ کرده است. او هم می گوید خسروشاهی چیز بدی در آن ندیده است. به هر حال اگر بخواهیم نظرات دکتر شریعتی را درباره مارکسیسم بدانیم به نظرم همان بحثی که در انتهای تاریخ ادیان مطرح کرده خیلی مهم است. برای من به عنوان کسی که همین دغدغه ای که امروز شما دارید را داشتم، ملاک اصلی آن بود که ببینیم شریعتی بعد از اینکه از زندان آزاد شد، چه زمانی حرف می زند و چه می گوید. وقتی من سخنرانی حر را شنیدم مثل این بود که خون تازه ای در رگ های ما بجوشد. شاید اولین کسی که حر را پخش کرده باشد من بودم، بلافاصله پس از اینکه این سخنرانی انجام شد من در قم آن را از نوار پیاده، چاپ و توزیع کردم. معادیخواه: نه با عصمت از شریعتی یاد کنیم نه با خیانت/ جعفری: وقت نقد شریعتی رسیده است میزگرد بررسی آزادی دکتر شریعتی از زندان-5 تاریخ ایرانی: باور دوستان و همرزمان سابق علی شریعتی نسبت به دیروز و امروز او چگونه است؟ کسانی که در پرده فکر و پهنه عمر شریعتی زیسته اند و فارغ از تبلیغات و شبهات رژیم شاه درباره ارشادگر حسینیه ارشاد، تنها کلام و حتی سکوت او را باور دارند که مگر نه اینست که شریعتی گفت: در مملکتی که فقط دولت حق حرف زدن را دارد، هیچ حرفی را باور نکنید. محمد مهدی جعفری، عبدالمجید معادیخواه و خسرو منصوریان در بخش پایانی میزگرد تاریخ ایرانی با عنوان دکتر شریعتی چرا و چگونه از زندان آزاد شد؟ نسبت امروز خود با همرزم دیروز را تشریح می کنند. *** شما امروز با شریعتی که گفته بود ویرانه ای بزرگ هستم که مردم از همه رنگی و همه نیازی می آیند و از من هرچه را بتوانند و بخواهند بر می گیرند و می برند چه نسبت فکری و عاطفی دارید؟ با او که از تنهایی به میان مردم می گریخت و از مردم به تنهایی پناه می برد. معادیخواه: من حدود ده تا از سلول های قزل قلعه را رفتم و چند تا از سلول های کمیته مشترک را هم تجربه کرده ام. شاید به جرات بتوان گفت که هیچ سلولی نبود که این جمله معروف آنان که رفتند، کاری حسینی کردند. آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدی اند بر دیوار آن حک نشده باشد. زندانی به هر زحمتی سعی کرده بود این جمله را بر دیوار حک کند. این نشان دهنده تاثیری بود که ادبیات دکتر شریعتی بر قشر مبارز داشت. با این حال با همه ارزشی که برای دکتر شریعتی قائل هستم، اما امروز به یک باوری رسیدم و آن این است که برای ما در مجموع ضرر کاریزماسازی خیلی بیشتر از نفع آن بوده است. شاید امروز اگر دکتر شریعتی بود در این بخش با ما همدلی می کرد. بالاخره دکتر شریعتی اندیشمندی با ذوق بوده که روزی نسل جوان جامعه ایرانی به او اقبال نشان داده و تاثیر کم نظیری بر تاریخ این کشور گذاشته است. امروز ما هستیم و آنچه که از قلم و بیانش به یادگار مانده است. نه با عصمت از او یاد کردن صحیح است و نه اگر منصف باشیم اتهام خیانت برازنده اوست. شریعتی نمی خواست حتی به یک فرد ضربه بزند، چه رسد به دین و اسلام و ایران. جعفری: بحثی در قرآن به نام ناسخ و منسوخ وجود دارد. علامه طباطبایی در المیزان می فرمایند آیه منسوخ نمی شود، زیرا اگر منسوخ شود باید از قرآن بیرون بیاید و ما اعتقاد داریم که این آیات همیشه می مانند. اما آیه در شرایط خاص حکمی داده که ممکن است آن شرایط عوض شود. در آن صورت حکم آن آیه هم موقتا تعطیل می شود. یعنی اگر شرایط دوباره برقرار شود آن حکم هم ساری و جاری خواهد بود. این در مورد گفتار خداوند است که امری جاودان است. اما در مورد گفتار بشر هم همین طور است. دکتر شریعتی در برهه ای از زمان طلوع کرد که ایران سخت به آن نیاز داشت. پیام و رسالتی داشت و در واقع رسالتش را به خوبی به اجرا درآورد. اما خودش همیشه می گفت وقتی تریبون به دست من بیفتد هرچه دارم می گویم، چون فکر می کنم که دیگر این فرصت برای من پیش نخواهد آمد. اگر فرصت دیگری برای من پیش بیاید همان حرف را یا تصحیح می کنم یا تکمیل می کنم و یا نکته تازه دیگری را مطرح می کنم. طبیعی است که دکتر شریعتی مثل یک آدم شتاب زده ای که می خواهد از فرصت ها استفاده کند دچار اشتباهاتی هم شده باشد. بار ها در طول این 34 سال از بنده پرسیده اند که دکتر شریعتی هیچ اشتباهی نداشت؟ چرا شما از او انتقادی نمی کنید؟ من پاسخ داده ام که اگر شریعتی اشتباهی داشته باشد ما اتفاقا بیش از دیگران وارد هستیم. اما شرایط اجتماعی اقتضا نمی کند که از او انتقاد کنیم. چرا که از این نقد ها سوءاستفاده می شود. اگر شرایط سالمی ایجاد شود ما خودمان اولین کسانی هستیم که نوشته ها و گفته های شریعتی را به نقد خواهیم کشید. اتفاقا من چهار سال پیش در دانشگاه خلیج فارس بوشهر گفتم که دیگر وقت آن رسیده است. ما دیگر نگرانی سوءاستفاده به آن شکل را نداریم، اگرچه الان هم ممکن است سوءاستفاده هایی صورت گیرد. ما واقعا دکتر شریعتی را رسولی می دانیم که برای مدتی در ایران رسالتش را انجام داد اما این رسالت پایان یافته نیست، چون ممکن است آن شرایط دوباره برقرار شود. الان مدتی است که مردم به این فکر افتاده اند که اصلا انقلاب چیز درستی است یا نه. خیلی ها هم معتقدند که اصلاح درست است نه انقلاب. بنده بار ها عرض کرده ام که نه باید دگم بر سر انقلاب ایستاد و نه دگم بر سر اصلاح. در شرایطی انقلاب لازم است و در شرایطی هم اصلاح. هر کدام به جای دیگری به کار برود اشتباه است. الان در آفریقا کتاب های دکتر شریعتی بسیار رایج است. چون آن ها شرایط آن زمان ما را تجربه می کنند. کتاب بازگشت به خویشتن در مصر به عربی ترجمه شده و 300 هزار نسخه به فروش رفته است، چون شرایط آن ها چنین ایجاب می کند. بنابراین دکتر شریعتی هم انسانی بود مانند همه انسان های دیگر، منتها زمان را درک کرده بود، پیامی که باید به مردم زمان خودش می داد را به گوش آن ها رساند. البته این گفته ها قابل نقد است اما اصولی در آن هست که آن اصول می تواند در شرایط مختلف برای ما سودمند باشد. منصوریان: من گمان می کنم که هر گاه بخواهیم جغرافیای سخن را نادیده بگیریم، دچار افراط و تفریط می شویم. ما هزینه زیادی بابت مطلق گرایی هایمان داده ایم، فکر می کنم به ویژه نسل بعد از انقلاب همچنان باید تاوان سوءعملکرد و مطلق گرایی اشخاص را بدهد. جز معصوم کسی را مطلق نکنیم. اولین کسی که شریعتی هنگام خروج از این کشور به او زنگ زد من بودم و اولین کسی هم که در این کشور فهمید که دکتر شریعتی کشته شده، باز خود من بودم. ولی یک بار هم نگفته ام شهید شریعتی . آیا واقعا من شریعتی را دوست ندارم؟! شریعتی آن طور که خودش می خواست زندگی کرد و مرد. آخر چرا ما کاتولیک تر از پاپ شده ایم؟! چرا می خواهیم آنچه که خود شریعتی در زندگی اش به آن عمل نکرده را از شریعتی بسازیم؟ او گفت خدایا، چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم دانست. شریعتی خوب زندگی کرد. چه فرقی می کند که حالا ما بگوییم شهید شد یا نشد. به نظر من این کلام را به او اطلاق کردن حتی اگر خوب زندگی نکرده باشد، به او شخصیت نمی بخشد که به قول خودش بطور بدی از او دفاع می شود. حق مطلب را آنطور که هست ادا کنیم. من معتقدم هنوز جای زیادی دارد که آیندگان بیایند و این مطالب را نقد کنند تا حرف های شریعتی بومی زمان خودشان شده و از آن ها استفاده کنند. خوشرو: دکتر شریعتی وقتی در کتاب انسان، و اسلام به تاریخ روحانیت اشاره می کند می گوید که این افت و خیز ها در تاریخ روحانیت بوده است تا آنکه روح خدا در کالبد صلصال کالفخار روحانیت دمیده شد. همان دوستی که گفتم نوار حر را از دکتر شریعتی گرفته بود، این جمله را به دکتر نشان داده و پرسیده بود منظورت آیت الله خمینی بوده؟ دکتر تاملی کرده و گفته بود چقدر خوب است که آدم اسم خوبی داشته باشد تا این چنین در هنگام سخن گفتن به ذهن متبادر شود. این نوعی همنوایی روحی بوده است. چون می دانید که شریعتی در مورد انسان چه فلسفه ای داشت و آن تمثیلی که از خلق روح در خاک بیان می کند، همین تمثیل در حوزه علمیه و وضعیتی که امام خمینی داشت بکار رفته بود و می گفت شاید در آن زمان این ایده بر زبان من جاری شده بود بدون اینکه خودم هم آن معنی را در نظر داشته باشم. همه می دانند که در دوران مبارزه با رژیم پهلوی چقدر از شریعتی استقبال می شد. ما آن زمان که دانشجو بودیم در انجمن اسلامی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در سال 54، آمار گرفتیم و دیدیم به ازای هر دانشجویی که مراجعه می کرد، نیمی کتاب های دکتر شریعتی را درخواست می کردند و نیمی هم بقیه کتاب ها و من جمله کتاب های مارکسیستی را. به هر حال اینکه مثلا دکتر شریعتی درباره مارکسیسم چه گفته و چه نگفته بعد از 34 سال بیشتر یک عیب یابی و بهانه جویی و عقده گشایی است تا یک تحقیق تاریخی. ...
مفهوم و اهمیت ذکر قسم در آیات قرآن کریم
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا ، حجت الاسلام ناصر رفیعی، عضو هیأت علمی جامعه المصطفی، چهارشنبه شب در سخنرانی بعد از نماز مغرب و عشاء که در محل شبستان امام خمینی(ره) حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها برگزار شد با بیان این که در روایات متعددی آمده است که در زمان پیامبر اسلام زمان خداحافظی متقابلا دو نفر به ترتیب آیات سوره عصر را می خواندند، اظهار کرد: درباره اهمیت سوره والعصر در روایات این سوره ...
فلسفه یا معرفت شناسی؟
مستقل و به گونه ای مدون، در قرن هفده توسط جان لاک و لایب نیتس که هر دو فیلسوف بودند سامان یافته اند (ر.ک: حسین زاده، 1387، ص 15؛ معلمی، 1388، ص 2345). اگر چه امروزه مسائل مربوط به علم و معرفت، در دانش معرفت شناسی که به عنوان علمی کاملاً مستقل و نظام مند در محافل علمی دنیا مطرح است مورد پژوهش قرار می گیرند، اما این مباحث در گذشته، لابه لای مطالب فلسفی و به گونه ای نه چندان مدون و مبوّب طرح و ...
مراتب اعتماد به خدا
علل و اسباب به نتایج و اهداف دلخواه برسد. حصول این اسباب و دسترسی انسان به آنها دو گونه است؛ دشوار و آسان. کسی که به سبب ساز عالم اعتماد کند، اسباب ظاهری در خدمت او خواهد بود و کسی که به خودِ اسباب عادی اعتماد قطعی ورزد، همین اسباب از او فاصله گرفته خود را به دشواری و سختی در اختیار او قرار می دهد. امیرمؤمنان(علیه السلام) به این نکته لطیف چنین اشاره می فرماید: مَن تَوَکَّلَ عَلَی الله ...
تازه ترین فتاوی رهبری درباره اینترنت، ماهواره، تحصیل در دانشگاه مختلط، خلوت با نامحرم، جادوگری، قمه زنی ...
اسرار الصلوة حضرت امام قدس سره مراجعه شود. وقت نماز دخول وقت 70٫ هر زمان که انسان اطمینان به دخول وقت پیدا کرد می تواند نماز بخواند. اعلام اوقات شرعی از طریق جدول ها و رسانه ها 71٫ اگر از زمان اعلامی توسط جدول ها و رسانه های گروهی اطمینان به دخول اوقات شرعی پیدا شود کافی است، در غیر این صورت باید صبر شود تا اطمینان حاصل گردد. شب های مهتابی ...
درسی که بعثت پیامبر(ص) به عالمان و حاکمان آموخت
رضا سلطان زاده مدیر مسئول هفته نامه آیینه یزد حضرت محمد مصطفی(ص) روز 27 ماه رجب در سن چهل سالگی مطابق با 610 میلادی و سال چهلم از عام الفیل به پیامبری مبعوث شد. نجاشی پادشاه حبشه سپاهیانی را به فرماندهی ابرهه برای ویران کردن خانه کعبه فرستاد. چون سپاهیان حبشه تعدادی فیل با خود آورده بودند آن را عام الفیل نامیده اند در قران کریم به این داستان اشاره شده است که خداوند به پیامبر (ص) می فرماید: آیا ندیدی پروردگارت با اصحاب فیل چه کرد؟(ترجمه آیه اول سوره فیل) یکی از اهداف سوره فیل یادآوری خاطره بزرگ نعمت های عظیم خداوند به قریش است تا به آنها نشان دهد که اگر لطف پروردگارت نبود نه آثاری از این کانون مقدس یعنی مکه و کعبه وجود داشت و نه از قریش، شاید از مرکب غرور فرود آیند و به دعوت پیغمبر اکرم(ص) گردن نهند.. . هنگامی که پیامبر گرامی اسلام(ص) این آیات را برای مشرکان مکه خواند احدی آن را انکار نکرد، هرگاه مطلب مشکوکی بود لااقل گروهی اعتراض می کردند و اعتراض آنها مانند سایر اعتراض هایشان در تاریخ ثبت می شد به خصوص اینکه قران با جمله الم تر مطلب را ادا کرده است. 1 در آن روزگار مردم بسیاری از سرزمین ها با بی عدالتی، ظلم و ستم، تبعیض و اختلافات طبقاتی روبرو بودند و با مصائب و مشکلات و خودسری هایی که پادشاهان و حاکمان و روحانیون یهودی و مسیحی و زردشتی برای آنها به وجود آورده بودند دست و پنجه نرم می کردند. در میان بادیه نشینان و قبایل گوناگون عرب نیز دزدی و غارتگری رواج داشت. زنان را به صورت کالا خرید و فروش می کردند. وجود دختران را ننگ می دانستند و آنان را زنده به گور می کردند. گرچه شجاع و مهمان نواز بودند اما از هجوم به دیگران و خانواده حتی برادر خود پروایی نداشتند. چه بسا کوچکترین حادثه سبب می شد سال ها بین دو یا چند قبیله آتش جنگ و فتنه ادامه یابد. بت می پرستیدند، شعر و شاعری در میان آنان رواج داشت و مضامین بسیاری از این اشعار وصف شراب، افتخار به جنگ و حمله و آدم کشی و هوسرانی بود. حضرت محمد(ص) چهل سال از عمر خویش را در زمان جاهلیت و در میان قبایل متجاوز بی فرهنگ گذرانده و امین لقب یافته بود اکنون خویشتن را در آستانه مسئولیت شگرف می دید. در ایام نزدیک بعثت بیشتر اوقات از شهر و جنجال دور می شد هرسال یک ماه در کوه حرا به عبادت می پرداخت در آن ماه هر مستمندی نزد او می رفت او را طعام می داد و چون یک ماه سپری می شد پیش از این که به خانه خود باز گردد به کعبه می رفت و طواف می کرد. چون سال بعثت رسید محمد(ص) به کوه حرا رفت. به هنگام مبعث جبرئیل نزد او آمد و گفت: بخوان، گفت: چه بخوانم. جبرئیل گفت: بخوان به نام پروردگارت که آفرید. 2 در مدت 23 سال پیامبر بزرگوار(ص) با تحمل رنج ها و سختی ها و استقامت و پایداری در برابر آزار و اذیت و شرکت در جنگ هایی که بت پرستان و منافقان و مخالفان در مکه و مدینه براه انداختند با عرضه نمودن آیات شریفه قران مجید که بر قلب مبارکش نازل می شد چنان دگرگونی و تحولی در مردم ایجاد کرد که نه تنها اعراب بادیه نشین بلکه مردم سرزمین های دور از هر رنگ و نژاد و مذهب امت واحده ای تشکیل دادند که روز به روز شعاع نورانی آن پر رونق تر و افزون تر شده و خواهد شد. مولای متقیان حضرت علی بن ابی طالب (ع) ره آورد عظیم بعثت پیامبراسلام(ص) را این گونه بیان می فرماید: حال به نعمت های بزرگ الهی که به هنگام بعثت پیامبر (ص) بر آنان فرو ریخت بنگرید، که چگونه اطاعت آنان را با دین خود پیوند داد؟ و با دعوتش آنها را به وحدت رساند؟ چگونه نعمتهای الهی بالهای کرامت خود را بر آنان گستراند، و جویبارهای آسایش و رفاه برایشان روان ساخت؟ و تمام برکات آیین حق آنها را دربرگرفت؟ در میان نعمتها غرق گشتند، و در خرمی زندگانی شادمان شدند، امور اجتماعی آنان در سایه قدرت حکومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزتی پایدار آرام گرفتند، و به حکومتی پایدار رسیدند، پس آنان حاکم و زمامدار جهان شدند، و سلاطین روی زمین گردیدند، و فرمانروای کسانی شدند که در گذشته حاکم بودند، و قوانین الهی را بر کسانی اجرا می کنند که آنها مجریان احکام بودند، و در گذشته کسی قدرت درهم شکستن نیروی آنان را نداشت، و هیچ کس خیال مبارزه با آنان را در سر نمی پروراند. 3 شایسته است عالمان با ایمان و حاکمان دوستدار ملت و مجری قانون در زندگی، ساده زیستن و رفتار پسندیده و حسن خلق را معیار و ملاک قرار دهند و به عدل و داد رفتار نمایند. به طور قطع زندگی کردن همانند انبیاء و ائمه علیهم صلوات ا... غیر ممکن است. اما گام برداشتن در مسیر رسیدن به قله هدایت امکان پذیر می باشد. می توان به یاد ناتوانان و فقیران بود و در جهت بهبود زندگی آنها قدم برداشت. از هم نشینی با زراندوزان خودداری کرد و توصیه و سفارشی هم برای سوء استفاده آنان ننمود و از خودپسندی و ارعاب و غرور اجتناب کرد. پیامبر گرامی اسلام می فرماید: دو دسته از مسلمانان هرگاه اصلاح شوند مسلمانان همه درست می شوند و هرگاه فاسد شوند مسلمانان هم فاسد می شوند گفتند ای پیامبر خدا این دو دسته کیانند؟ فرمود عالمان و حاکمان. در اصول کافی از پیامبر (ص) نقل گردیده است که فرمود: خدایا! به نان ما برکت ده و میان ما و آن جدایی مینداز، که اگر نان نبود، نه می توانستیم روزه بگیریم، نه نماز بخوانیم و نه دیگر واجبات پروردگار خویش را به جا آوریم. 4 حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمود: مردم، فقیر، محتاج، گرسنه و برهنه نگشتند مگر در اثر گناه توانگران 5 ما ظلمی نظیر ظلمی که در مورد قرآن کرده ایم در مورد سیره پیغمبر و ائمه اطهار کرده ایم. وقتی می گویند پیغمبر (ص)چنین بود، می گوئیم: او که پیغمبر بود، یا وقتی می گویند علی(ع) چنین بود، می گوئیم: او که علی بود، تو ما را با علی(ع) قیاس می کنی؟! ما را با پیغمبر(ص) قیاس می کنی؟! ما را با امام جعفر صادق(ع) قیاس می کنی؟! آنها که از آب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند؟! و چون ز آب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند دیگر به ما مربوط نیست، کار پاکان را قیاس از خود مگیر. گاهی یک تک مصراع ضررش برای یک ملت صد بار از وبا و طاعون بیشتر است. از آن تک مصراع های گمراه کننده در دنیا یکی همین است: کار پاکان را قیاس از خود مگیر. البته این تک مصراع از نظر گوینده اش یک معنا دارد و در میان ما معنایی دیگر رایج است. ما می خواهیم بگوئیم کار خود را قیاس از پاکان مگیر، این را با این تعبیر می گوئیم: کار پاکان را قیاس از خود مگیر. 6 از جمله مسائلی که می توان از سیره رسول گرامی اسلام (ص) و ائمه اطهار آموخت این که نباید از هر سرمایه و پولی در تبلیغ دین استفاده کرد. معمولاً افرادی یافت می شوند که مثلا صدها میلیون تومان خرج تاسیس و احداث و یا ترمیم و تعمیر حسینیه، مسجد، مدرسه و درمانگاه می کنند یا در روزهای عزاداری و یا اعیاد مذهبی مبالغی جهت تهیه و توزیع غذا و شربت و شیرینی هزینه می نمایند. اما به عنوان نمونه معادل چند برابر آن وجه از پرداخت مالیات خودداری و یا از راههای مختلف با ظاهرسازی سوء استفاده وگران فروشی و رانت خواری می کنند و این از وظایف عالمان و امیران به معنای عام است که ضمن مبارزه با فقر و ناتوانی مردم جامعه خود را گرفتار رفتار و کردار این گروه ننمایند. از دیگر نکاتی که سزاوار است بدان عنایت و توجه داشت این که نباید از هر وسیله نامشروع و یا جعل حدیث و یا نقل روایات دروغ و غیر صحیح برای پیشبرد اهداف دینی و مقدس استفاده کرد. من می خواهم یک مسجد بسازم، برای خودم که نمی خواهم بسازم. واقعا هم در مسجد ساختن هدف نا مقدسی ندارم. من جزء کسانی هستم که بانی شده ام در فلان محل که مسجد ندارد مسجدی ساخته بشود که در آنجا مردم بیایند نماز بخوانند، مجالس وعظ تشکیل بشود، بچه ها بیایند دستورهای دین را یاد بگیرند و جلساتی باشد. این مسجد مصالح می خواهد، گرفتاریهای دیگر دارد، اشکالات اداری ممکن است پیدا کند، و از مردم نیز باید پول گرفت. حالا یک آدم اهل خیر پاشنه گیوه را ور کشیده برای اینکه کار این مسجد را درست کند. نزد کسی می رود، یک حرفی می زند که هر جور هست از او پول در بیاورد، چهار تا دروغ می گوید ولی بالاخره پنج هزار تومان پول برای مسجد در می آورد. دو تا دروغ به یک نفر دیگر می گوید، چهار تا تملق و چاپلوسی نسبت به دیگری می کند که شما چنین هستید، چنان هستید، ما به شما از قدیم ارادت داریم، خواب دیدم که داشتید در بهشت کله معلق می زدید، حتما هم چنین چیزی هست. ده هزار تومان هم از این می گیرد. پنجاه هزار تومان از یکی دیگر می گیرد. حال این را ما چه می گوییم؟...این مطلب قبلا در ذهن خودم مکرر آمده بود، همین امروز که باز تفسیر المیزان را در همین زمینه مطالعه می کردم دیدم ایشان(علامه طباطبائی) ادب تبلیغ نبوت را که از قرآن استنباط کرده اند - که به طور کلی چه آدابی را همه انبیاء و از جمله رسول اکرم رعایت می کردند - از جمله همین مطلب را ذکر کرده اند که هرگز انبیاء در سیره و روش خودشان، برای رسیدن به حق از باطل استفاده نمی کنند، برای رسیدن به حق هم از خود حق استفاده می کنند... 7 آری این سیره پیامبر مکرم اسلام (ص) و ائمه طاهرین(ع) نجات بخش بشر و هدایت گر انسانها در زندگی است هر گاه عالمان و حاکمان به حق و انصاف گرایند و در جهت تحقق روش و شیوه زندگی رسول اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) تلاش کنند بی تردید جامعه نمونه مدنی که مورد تاکید آن بزرگواران بود به وجود خواهد آمد و آن جمله مشهور امام علی(ع) که فرمود شما نمی توانید چون امامتان زندگی کنید ولی مرا به وسیله خویشتن داری و تلاش و پاکدامنی واستواری کمک کنید در این صورت اهداف جامعه اسلامی محقق خواهد شد به امید آنچنان روز. مدیر مسئول پی نوشت ها: 1- تفسیر نمونه ، جلد 27.چاپ 1366. صفحه 342-341 2- بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی ، استاد محمد رضا حکیمی. صفحه 21 و 22 3- نهج البلاغه ، ترجمه محمد دشتی(ره)، فرازی از خطبه 192، صفحه 283 -282 4- الحیاه ، استاد محمد رضا حکیمی. ترجمه احمد آرام، جلد ششم، صفحه 195 5- همان، گزارشی درباره جلد سوم تا ششم 6- سیری در سیره نبوی، متفکر شهید استاد مرتضی مطهری. انتشارات صدرا. صفحه 30 7- همان، صفحات 106و 107 و 108 و 109 ...
کنکاشی در ماجرای مک فارلین
اصفهان رهسپار قم شد و تحصیلات حوزوی خود را در مدرسه حجتیه قم پی گرفت. ورود او به قم مقارن با آغاز نهضت روحانیت و اوجگیری آن در سال 1342 است. مهدی هاشمی در سال 1346 به اتهام تکثیر و پخش اعلامیه توسط ساواک دستگیر و پس از سپردن تعهد از زندان آزاد گردید و به خدمت سربازی در منطقه جهرم اعزام شد. در دوره سربازی، ساواک وی را از طریق ضد اطلاعات ارتش به همکاری دعوت کرد و او سمت نویسندگی دادرسی کل ژاندارمری ...
باند مهدی هاشمی/ اعترافی که اگر صورت نمی گرفت چه می شد؟ /کالبد شکافی باند مهدی هاشمی
...؛ این گفت و گو توسط روزنامه ایران حول محور جریانات مهدی هاشمی و پاسخ به شبهات مطروحه در این رابطه پیگیری شد. ریشه های به وجود آمدن باند مهدی هاشمی چیست؟ قبل از پیروزی انقلاب اسلامی دو عامل اساسی در شکل گیری باند مهدی هاشمی تأثیر مستقیم داشت؛ نخست وجود خود مهدی هاشمی که سرشار از هوش و مطالعات روشنفکرانه در کنار اعتقادات تند بود. وی در اثر تفکر التقاطی روشنفکرانه ناشی از ...