سایر منابع:
سایر خبرها
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (446)
نیش ترمز میزنه دو تا میگیره ، بعد به ما میگن نذری نگیرین. ولم کن پدرجان. 4. یه کفش قیمت کردم 2 میلیون تومن طرف گفت چرم تمساحه، غلط نکنم میخوان با پول پوست مادرشون خرج بچه های تمساح رو بدن. وقتی با هم قرار میذارید هفته اول دانشگاه نرید، ولی همدیگه رو تو کلاس می بینید 5. با این همه تلاشی که بی بی سی فارسی برای همه پرسی اقلیم کردستان داره انصافاً ظلمه حق رای نداشته باشه ...
خاطرات ده نمکی در آدم باش
می کرد، می اومد دم در پادگان و چهار تا لیچار بار من و بعد فرمانده پادگان می کرد، بعدشم با پس گردنی برم می گردوند خونه. این دروغ مصلحت آمیز رو مجبور بودم بگم که بتونم جزو اعزام مجددی ها، اعزام انفرادی بگیرم تا به پادگان آموزشی نرم .
از خاطره بازی تا نقد
بیدار بشم، این عکس رو بذارم و یادم بیاد چقدر خوشبختم که مجبور نیستم برم مدرسه! و دوباره با میل و رغبت فراوان بخوابم ... میترا حجار نیز با به اشتراک گذاشتن عکسی از دوران کودکی خود به بازنشر یادداشت پوریا عالمی پرداخت: امروز اول مهر است و اول مهر یعنی؛ آغاز دوازده سال تحصیل برای اینکه مشخص شود دیپلم فایده ندارد که بعد از دوازده سال مشخص شود کاش جای 4380 روز بطالت، آدم فقط یک دانه ژن خوب ناقابل داشت. ...
گلچین مداحی شب چهارم ماه محرم + دانلود
با تو هستیم تا قیامت (واحد ) من یه کبوتر بودم به همه جا می زدم (شور پایانی) گلچین مداحی شب چهارم ماه محرم حسن خلج دوباره چشم بستم ناگها تسبیح خاک کربلا (روضه) بعد از بابا از این دنیا دلم خونه (زمینه جدید) میخوای صدام کنی چهل ساله که دلم (واحد سنگین) به ما گفتی صبوری کن صبوری (شور) گلچین مداحی شب چهارم ماه محرم سید مهدی ...
روی جسم این حسینیه حسن افتاده است
شدی گرهی وا کنی مرا... از وقتی شنیده که قاسم شب عاشورا برات شهادت رو از عمو گرفته، دل توی دلش نیست: پس من چی؟ من چرا جا بمونم؟ روز عاشورا هم از لحظه ای که شهادت طفل شیرخوار رو دید، دیگه طاقت نیاورد: موجی ز دریا مانده ام، رفتند و تنها مانده ام ای ساربان قدری بمان، من غنچه ای جامانده ام ای سایۀ روی سرم! بی تو کجا من ره برم؟ گویی اگر من کودکم ...
مهراب قاسم خانی با زبان طنز نادر فتوره چی را متلک باران کرد + عکس
تلویزیون حذف کردن ... خلاصه که فتوره جان. سوتی دادی عزیزم. آدم اشتباهی رو گاز گرفتی. این شوخی ربطی به ما نداشته. راستش ما اصلاً به تو فکر نمیکنیم که بخواهیم با اسمت شوخی هم بکنیم. این که فکر میکنی چگوارا هستی و سیستم میخواد افکار انقلابی و روحیه مبارزه جوی تو رو ساکت کنه رو هم بهش میگن پارانویا. دارو هست براش... پ.ن اول: این بابا همونیه که چند وقت پیش یه مطلب فاخر نوشته بود و توش راجع به ...
بی دین بودم؛ محمدحسین عوضم کرد
نمی خوام. فقط راه درست رو نشونم بده. دیدین یه نفر که دوست داره شبیه یکی باشه بهش بگی شبیه اونی خوشحال میشه؟ همیشه به محمدحسین میگم ببین پسر منم اسمش محمدحسینه. بهش میگم منم زیبام. خواب محمدحسین رو می بینم. دارم باهاش زندگی می کنم. محمدحسین همه چیزم شده؛ پدرم مادرم و برادرم. دیگه جای بابا لنگ دراز رو برام پر کرده. بخدا نماز صبح ها بیدارم می کنه. هر وقت گره ای توکارم پیش میاد میگم: ای که ...
توصیه خواندنی یک دزد به ایران خودرو
اینه که چرا سراغ ماشینای خارجی مثل آزرا و کیا نمی ریم به خاطر اینه که ECU این ماشینا فقط منحصر به اون ماشینه؛ یعنی نمی شه ECU یک آزرا رو برداشت و روی آزرای دیگه گذاشت؛ برای همین همه دزدا ترجیح می دن برن سمت ماشینایی مثل 405 و سمند که ECU هر کدومشون به بقیه هم می خوره برای همین هم دزدی این قطعه برای سارق و مالخر می ارزه. _ خب چه کاری می شود کرد که سرقت این خودروها کمتر بشود؟ مثلاً قفل ...
حاج سعید حدادیان؛متن روضه حضرت عبدالله بن الحسن(ع) +لینک دانلود
...؛اما اگه از ترقوه بشکنه...چنان زد رو اون شانه،شانه افتاد...خود به خود سر به یه طرف مایل میشه،این گردن هدف خوبیه،ابن کعب قهقهه زنان حالا داره برمیگرده،گفت:من صیدم رو آماده کردم، بزنم،وقتی داشت برمیگشت،زینب یه دفعه دست عبدالله رو رها کرد زد تو سر خودش گفت: واحسیناه،عبدالله گمون کرد عمه اجازه داد،گفت:نمیذارم به مراد دلش برسه؛بره بگه من با بهترین فن سر حسین رو بریدم.دوید؛خودش رو رسوند؛همچین که شمشیر ...
اشعار ویژه شب پنجم ماه محرم+اشعار زیبای خود را ارسال کنید
بر سرِ انگشترِ خویش حسن لطفی عمه جان ول کن من از اصغر که بهتر نیستم عمه با قاسم مگر اصلا برادر نیستم؟ سن و سالم را نبین از قد و قامت هم نپرس پهلوانم من ، مگر از نسل حیدر نیستم؟ هی فقط امروز چسبیدی به من از صبح زود دستهایم را رها کن من که دختر نیستم تو به فکر بچه ها، زن ها، به فکر خیمه باش من بزرگم ...
خاطره جالب مهراب قاسم خانی از روزهایی که هنوز معروف نشده بود
کفتم باشه بپرس. پرسید گوشی آقای مدیری چیه؟ چه میدونستم؟ مهران هفته ای یه گوشی عوض میکرد. منم اصلاً اهل گوشی نبودم که اگه دیده بودم هم بدونم چیه. همین رو بهش گفتم. یه لبخند فرستاد که معنیش این بود که خر خودتی. قضیه برام جدی تر شد. گفتم سوال بعدی رو بپرس. پرسید تولد آقای رضویان چه روزیه؟ کلاً حدودش رو هم نمیدونستم. ارفاق هم کرد. گفت: ماهش رو هم بگی کافیه. دیگه شاکی شدم. گفتم اینا چیه میپرسی؟ من تولد ...
از 26 اردیبهشت ممنوع الخروج شدم
.... می گوید چهار زن بگیرند و عدالت را رعایت کنند. عدالت که فقط اقتصادی نیست. عاطفه هم هست. آیا مردی که زن دوم را می گیرد، زن دوم را به اندازه زن اول دوست دارد. اگر دوست داشت که این کار را نمی کرد. پس عملا یک چیزهایی می گذارند که آن اتفاق نیفتد؛ اینها همه شرایط خاص دارد . صحبت های بزرگان هم این گونه است . فکر می کنم که ایشان در یک دوره ای تغییر کردند. فکر می کنم تأثیرات شما و فاطمه و ...
حسرت های دخترانه پشت دیوار مدرسه
به گزارش گروه رسانه های بی باک، شما مدرسه بذار من پدرم رو راضی می کنم که درس بخونم. مدرسه چند کیلومتر آن طرف تره الان بابای من اجازه نمیده که توی زمستون این همه راه برم. پول هم نداریم که سرویس بگیریم توی روستا جا افتاده هر کی دختر توی این سن نده میگن حتماً دخترش مشکل داشته. برامون حرف درمیارن دوست داشتم درس بخونم معدلم 71/19 بود خیلی دلم می خواست معلم بشم اما بابا اجازه نداد ...
قربانیان خواهر خود را قبول کن...
را بغل گرفت و در حالی که پاهایشان بر روی زمین کشیده می شد، را به خیمه ها آورد.همه می دانیم محبت مادر به فرزندان چقدر است آنهم مادری چون زینب سلام الله علیها اما حضرت زینب علیها السلام علی رغم اینکه دو جگر گوشه خود را از دست داده بود بردباری فراوانی از خود نشان داد؛ همه بانوان از خیمه ها بیرون آمدند امّا او بیرون نیامد. اول برای بی تابی نکردن و دوم اینکه مبادا چشم برادر به او بیفتد و شرمنده شود ...
واکنش کارگردان فیلم مادر! به امتیاز F سایت CinemaScore
. فیلمسازی کار بسیار دشواری است. مردم همش بهت “نه” میگن و تو مجبوری هر روز صبح بیدار بشی با این نه گفتن ها مواجه بشی. باید به یه چیزی باور داشته باشی و این اون چیزیه که من در همکارانم دنبالش هستم و به بازیگرام گفتم؛ ببینید قرار نیست رقابت شهرت داشته باشیم. فقط میخواهیم انعکاس دهنده اتفاقاتی باشیم که می افتند. متاسفانه فصل آخر نوشته نشد و خوبه که میشه خیلی چیزها رو تغییر داد. اگه به عقب برگردیم می بینیم که ...
آرزوهایت را شوت کن
...> مجید 4 تا برگه با پیش بینی های مختلف را می دهد دست یکی از راننده ها و می گوید تا برساند به دست اسماعیل . توی این آژانس فقط مجید شرط بندی نمی کند، بلکه 4 تای دیگر از راننده ها هم برگه می زنند. این را مرتضی می گوید: برگه زدن مثل ویروس بین جوون های بیکار پخش شده. آدم سراغ دارم که زندگیش رو با بدبختی می گذرونه و دار و ندارش رو خرج این شرط بندی ها می کنه تا شاید شانس بیاره و پول و پله ای دستش بیاد ...
واکنش تند پیرنیاکان به گفته های گلپا درباره شجریان و ابتهاج
خدا می بینم/ این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم وقتی این بیت از حافظ را خواندم، دیدم که پیرنیا گریه می کند. – درباره رویارویی بهار با عارف قزوینی ماجرایی نقل می کنند که بهار به عارف گفته بود تو تصنیف خوانی، نه آوازخوان. من که همه این ها را آموخته بودم، دوست داشتم که یک آواز خوان باشم. از این رو هیچ وقت ترانه نخواندم چون معتقدم، ترانه و آهنگ را دیگران می سازنند و خواننده همچون یک ربات ...
روایتی امروزی از اتللوی شکسپیر/اجرایی شجاعانه با چشم پوشی از پیرایه ها
. خودشُ کشید عقب. با کی اومدی اینجا؟ . دور شد و گفت تو اونی نیستی که نشون میدی اتلّو! گفتم اون اتلّو که روی صحنه بود مُرد. من بازیگرشم. گفت فکر کردی من نفهمیدم اَلکی مُردی! گفتم این تئاتره؛ دروغه. گفت دورغ تویی. تو می دونستی. تو داشتی همه رو به کُشتن می دادی. هی... من کیُ به کُشتن می دادم؟... دست مالت!... . بهت آن دختر بچه خیالی و کلامش نه تنها واجد نوعی حقیقت گویی آپوکالیپتیک است بلکه به ...
پایم حریف خار مغیلان نمی شود...
علیه السلام بر بالای آن بود. نیزه به زمین فرو رفته بود. دشمن هر چه سعی کرد که آن را در آورد، نتوانست. زینب علیهاالسلام به هر سو می دوید. ناگهان چشمش به یک سیاهی افتاد. جلو رفت تا به آن رسید در آنجا یک زن را دید که سر کودکِ گمشده را به دامن گرفته است. رو به آن زن نمود و پرسید: شما کیستید؟! فرمود: أنا أمُک فاطمه الزهراء، أظَنَنتِ إنّی أغفلُ عَن أیتامِ وَلَدی ؛ من مادر تو، فاطمه زهرا هستم. گمان ...
محبتش دشمن را هم شرمنده کرده بود
عراقی هنوز هم محو جستجو بود که بچه ها از او سؤال کردند؛ به خود آمد. برادر میگن شما خودتون به خط ما اومدین؛ درسته؟ بله ولی کجاست؟ کجاست اون؟ کی کجاس؟ اون پسر! اون نوجوون!؟ اینجا تا دلت بخواد نوجوون هست؛ چی کار داری؟ علامتی، نشونه ای از او داری؟ بگو شاید پیداش کنیم. عراقی با حالی حزین گفت اون بچه من رو شرمنده کرد؛ انگار پسرم بود. همین و بعد آرام و ملتمسانه گفت حالا کجاست؟... میشه به من نشونش بدین؟ محمدرسول کمی آن طرف تر داشت به اسرا آب می داد... ...
خداحافظ صدا و جانِ مخملین
ساختن واسه شما تو اون شهر، یه باغ زیبا ساختن رو سردرش گذاشتن، گوهر شب چراغو باغبون محبت گلکاری کرد اون باغو... باغ زیبا و گلکاری شده بهشت جایتان باد که باغ موسیقی و عشق را در دل های ما ساختید. خداحافظ آقای هنرمند. خداحافظ صدا و جان مخملین... * روزنامه نگار، مدیر و مجری برنامه هزار صدا ...
گفتگو با گوینده پیام آژیر خطر در زمان جنگ
صاحب این صدا، حسن سلطانی را لطفا برای ادامه همکاری با شبکه های صدا و سیما به تهران اعزام کنید. و شما راحت قبول کردید رفتن و منتقل شدن به مرکز تهران را؟ نه اتفاقا. پایم را کرده بودم در یک کفش که تا جنگ تمام نشود از اینجا نمی روم. دوست داشتم بمانم چون آن زمان دغدغه مهم من فقط جنگ بود؛ ولی خب چون درخواست از طرف رئیس سازمان و رفتن به تهران به نوعی یک ماموریت برای من بود، باوجود میل ...
بانوی ایلامی که تمام لحظاتش را نذرقامت انقلاب، جنگ و شهدا کرده است+ تصاویر
کاظمی بلند شد که می گفت: هم اکنون خواهری تمام دارائی اش را که یک عدد النگوی طلا بود به همراه 50 تومان به جبهه های حق علیه باطل اهداء کرد. دیدم مادرم نشسته دم خونه و میخنده. ترسیده بودم. گفت: این گیس بریده کی بود که النگوش رو داد به جبهه؟ خنده ام گرفته بود. هیچی نگفتم. همش تو این فکر بودم اگر بفهمه چه جوابی دارم بهش بدم . بعد از مدتی پرسید: "راستی دختر النگو تو دستت نیست؟ گفتم: راستش اون روزی که ...
آنچه که از یاد برده بودم
خونه مون در حکیم نظامی، دنبال زنبورها می گشتیم ، می گرفتیمشون و تو نیششون رو در می آوردی ؟! این قدر از شنیدنش شوکه شدم که سوال کردم : من ؟! امکان نداره! من نیش زنبورها رو دربیارم؟! هنوز عرق برجبینم خشک نشده ادامه داد : از اون بدتر ، بالای سر من می ایستادی و آب دهانت رو آویزان می کردی ! آن قدر شوکه شدم که زبانم بند آمده بود .باخودم گفتم : نه من خیلی خوش قلب بودم . این مقدار قساوت از من بعیده . امکان ...
فرار از مدرسه در اولین روز/ یک جلد قرآن اولین هدیه از معلم
خریده بودم و در روز اول بسیار هیجان داشتم اما یکم خجالت میکشیدم و همان روز اول معلم بهم گفت خودت رو معرفی کن من فقط به او نگاه کردم و بعد دوستم مهناز منو معرفی کرد. استرس و نگرانی اولین روز مدرسه را هرگز فراموش نمی کنم "پوریا جهانتیغی خبرنگار زاهدان" : هیچ وقت استرس و نگرانی اولین روزی را که به مدرسه رفتم فراموش نمی کنم و از مدرسه نیز هراس داشتم سال اول مدرسه را من در شهرستان ...
حاج حسین سازور؛متن روضه ی شب سوم محرم 95+لینک دانلود
بیارند این دخترکِ سوخته زیبا شدنی نیست ... *اون شاعرِ عزیز میگفت شعری برا حضرت رقیه داشتم میگفتم شب خوابش رو دیدم ، دیدم از قبرش خانم بیرون اومد ، پشت به من نشسته بود ، دیدم موهاش مثلِ آبشار ریخته ... به خودم گفتم اون نانجیب وقتی رسید بالا سر حضرت رقیه ، چند روز بود که غذا نخورده بود بی بی ، لاغر بود ، چیزی تو دست زجر نیومد ... همین که از رویِ مرکب دولا شد گیسوهایِ رقیه رو گرفت ...
طنز؛ روز اول پاییز... پدر بزرگ و پریچهر
مدار نهایی رو بذاریم. فقط گفتیم قبلش برای آخرین بار همو ببینیم که همه چی رو با هم هماهنگ کنیم جلوی خانواده ها آبرومون نره. دقیقا اول مهر 44 بود. مدرسه ها باز شده بود. بهش گفتم که خیلی خیلی خوشحالم. اونم گفت خیلی خیلی خوشحاله. گفتم چه خوب که پاییز اومد و از شر تابستون خلاص شدیم. گفتم چی بود تابستون.. اه اه. گرم. داغون. آدم نمیتونه بیرون بیاد. پریچهر هیچی نگفت تا حرفام تموم شه. بعدش بهم ...
شایعه کردند بابت هر قدم یک میلیون می گیرم/ می گفتند آقا تا دیروز مداح بوده حالا ترانه خوان شده/ اصولگرا ...
...، گفتم نه، بعد گفتند 5 روز آخر دهه اول باز مخالفت کردم چون در هیات مسجد امام حسین برنامه داشتم، تا اینجا رسیدیم که گفتند 5 روز اول فقط بیایید و هر روز با هواپیما من را ببرند و برگردانند و هزینه من را بدهند تا آنجا مداحی کنم، آن سال هم قرار بود پنج روز دوم آقای بنی فاطمه آنجا برنامه داشته باشند، که در آخر باز هم به خاطر صومعه سرا و مسجد امام حسین قبول نکردم، ( با لبخند گفت:) و پشیمان هم نیستم ...
فائزه هاشمی: پنج نفر از خانواده ما ممنوع الخروج شده یا مرتبا به دادگاه احضار می شویم
...، سفرم کاملا شخصی بود و بعد هم ایالت هایی رفتم که در آن جا دوستان و بستگانی داشتیم. من به سفر خیلی اعتقاد دارم، چه داخلی چه خارجی. ایرانگردی و جهانگردی یکی از برنامه های من است؛ مثلا پارسال با یک تور رفتم اروپای شرقی و هشت کشور را گشتیم، آن جا در هتل ها اقامت می کردیم. قبلش هم نپال رفته بودم و خیلی کشورهای دیگر.آمریکا را تنهایی رفتم ولی در آن جا در هر شهری به بستگان و دوستان ملحق می شدم ...
مقصد این قطار منطقه ایثار بود
بزرگ باشه و در عوض، دهنش خیلی کوچیک. چرا ؟ چون یک نفر آخرین تلاشش رو می کنه و هر چی توان داره، زیر آوار جمع می کنه و برای آخرین بار میگه کمک. وقتی فریاد اون پسربچه 11 ساله رو شنیدیم، کار لودر متوقف شد. یک ساعت و نیم، سر و ته آویزون بودم توی حفره آوار که این بچه رو بیرون بیارم و بالای سرم، اکسیژن بود که دایم پمپاژ می شد داخل حفره. این بچه توی دیوار گیر افتاده بود و وقتی بیرون اومد، گفت 3 نفر هنوز زیر ...