سایر منابع:
سایر خبرها
تازه عروسی که شوهرش را کشت
به خاطر این موضوع بود که باهم چند بار دعوا کردیم. شوهرم از من می خواست که همراه دوست دخترش در خانه مان زندگی کنم اما کدام زن این را قبول می کند. به همین خاطر قهر کردم و برای یک هفته به خانه پدرم رفتم و درباره مشکلی که بین من و شوهرم پیش آمده بود صحبت کردم. ضمن اینکه قرار شد با پسر عموی شوهرم که 19 سال داشت حرف بزنم. به همین خاطر از او خواستم به خانه مان بیاید چونکه می دانستم شوهرم در خانه نیست ...
روایتی همسرانه از مسیح بلوچستان +تصاویر
: اینجا یه آرزو بر زبان آوردم که فکر کنم نباید همچین آرزویی می کردم. فهمیدم نورعلی علت ناراحتی اش را پرسیده است که زهرا دوباره گفت: اولین لحظه ای که چشمم به کعبه افتاد در سجده ام گفتم: خدایا! شهادت رو نصیب پدرم کن و آن قدر به او آبرو بده که حتی بعد از رفتنش با آبرو باشه. موقعی که دوباره همراه دخترم به طواف می رفتیم پرسیدم: با اون حرفی که زدی، آقاجان چی گفت؟ زهرا جواب داد: خندید و گفت ...
مردمشهدی پسر9ساله اش را از پل عابر به خیابان پرت کرد
واقع ما مدت بسیار کمی را با یکدیگر زندگی کردیم از آن به بعد و در طول حدود هفت سال که از ازدواجمان گذشت، مدام یا حکم جلب مرا می گرفتند یا به خاطر مهریه شکایت می کردند! حضانت فرزند بعد از طلاق با تو بود؟ بله! وقتی بعد از یک سال از زندان آزاد شدم از طریق دادگاه حضانت فرزندم را گرفتم ولی در هفته دو روز علی را به آن ها تحویل می دادم. چرا او را کشتی؟ وقتی از زندان آمدم معتاد شدم ...
اظهارات مردی که پسر9ساله اش را از ارتفاع 30متری پل عابر به خیابان پرت کرد
کردیم از آن به بعد و در طول حدود هفت سال که از ازدواجمان گذشت، مدام یا حکم جلب مرا می گرفتند یا به خاطر مهریه شکایت می کردند! حضانت فرزند بعد از طلاق با تو بود؟ بله! وقتی بعد از یک سال از زندان آزاد شدم از طریق دادگاه حضانت فرزندم را گرفتم ولی در هفته دو روز علی را به آن ها تحویل می دادم. چرا او را کشتی؟ وقتی از زندان آمدم معتاد شدم، بیکار هم بودم! از سویی بچه از نظر روحی به هم ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (452)
6. زن زندگی فقط دخترپرسپولیسی. بهش بگو بریم برات طلا بخرم، ببرش تا سرکوچه و برگردید خونه! بهت افتخار میکنه که تلاشت رو کردی و میگه ایشااله سال دیگه. 7. دوست پرسپولیسیا کسی ازتون پرسید فینال آسیا رو دیدید بگید: خیلی نزدیک بودیم فقط 5 تا گل کم آوردیم. 8. بیرانوند تو دروازه نباشه پرسپولیس کمتر گُل میخوره. 9. با این کاری که داور عمانی با ما کرد، از این به بعد ...
عاشقانه ای در روزهای بی آینه
که دنبالمون بودند نذاشتن اون چیزایی رو که دلم می خواد برات بخرم. امروز با سلیقه خودمون خرید می کنیم. چند تا پیراهن و چند جفت کفش امتحان کردم. دو دست لباس برایم خرید با یک جفت کفش و یک کیف. ظهر رفتیم رستوران ناهار خوردیم و بعدازظهر رفتیم پارک و سینما.... *** حسین راحت حرف می زد؛ انگار چند سال بود که من زنش بودم. وقتی می گفتم شما ، می گفت: ای بابا! وقتی می گی شما، من قاطی می کنم ...
نگرانی بازیگر سینما از سرنوشت جهنم سبز +عکس
دوران سربازی یا آموزشی خود را گذرانده اند، اظهارنظرهای جالب تری درباره این محوطه تاریخی و نظامی دارند. یکی از مخاطبان نوشته: گردان جوادالائمه، یادش بخیر آموزشیم اونجا بود. سال 92 راست می گه خیلی قدیمیه، هنوز اصطبل اسب های سواره نظام دوران رضاخان بودن، البته بدون اسب. اون موقع نامه نگاری ها رو شروع کرده بودن که تخلیه کنن و اونجا رو بکوبن ... . سهیل گفته: من سرباز این پادگان بودم ...
ازدواج سفید دختر 20 ساله مشهدی با پیام / 2 سال با او بودم و!!!
...، به مصرف سیگار، مشروبات الکلی و انواع مواد مخدر روی آوردم ولی در این میان تنها به این می اندیشیدم که پیام با من ازدواج کند. دختر جوان در حالی که آخرین قطرات آب لیوان را سر می کشید اشک های جاری شده در پهنه صورتش را پاک کرد و ادامه داد این درحالی بود که هیچ گاه پیام از ازدواج با من حرفی نزد و من بعد از دو سال ارتباط همچنان در بلاتکلیفی به سر می برم در همین شرایط برای دیدن یکی از دوستانم به منزلشان رفتم ولی او در منزل حضور نداشت به همین خاطر پدر دوستم مرا به داخل منزل تعارف کرد من هم در آن خانه منتظر دوستم بود که ناگهان منزل آن ها در محاصره پلیس Police قرار گرفت و ... ...
کوچه اول
هم می چرخیدیم، بهم گفت: چته وحشی؟ بچه ام رو ترسوندی. حالا انگار چی شده. یه مارِ دیگه. اژدها که نیست. بدو برو توی اتاق و مار من رو درش بیار. رفتم توی اتاق که راه فرار رو براش باز کنم؛ اما مارِ دیگه ول کن نبود. آخر مجبور شدم زنگ بزنم آتش نشانی بی آد درش بیاره. از اون روز دختر همسایه تا من رو می بینه، فحشم می ده که تو باعث شدی پسرم افسردگی بگیره. وجدانا ما با نگهداری سگ و گربه توی آپارتمان کنار اومده بودیم، دیگه مار و تمساح رو حیوون آپارتمانی نکنید... ...
رئیس پلیس تهران: شهرداری و دولت در جمع آوری معتادان پای کار باشند
چاپ کنم. لوازم را بعد از سرقت چکار می کردی؟ به منزل پدرم می بردم. او معلول بود و با مادرم سرایدار ساختمان بودند. چرا آنها را نگهداشتی؟ چون مالخر ی برای فروش آنها پیدا نکرده بودم. پس در این مدت مخارج زندگی ات را چطور تأمین می کردی؟ از جیب می خوردم. از کار در طلاسازی حدود 10 میلیون پس انداز داشتم. چند شاکی داری؟ ...
محمدرضا زائری: از این جا مانده و از آن جا رانده ام!
؛ از سرود و نمایش و برپایی نمایشگاه کتاب گرفته تا مسابقات کتابخوانی و شعر و همه اینها. فضای خانه انقلابی بود؟ بله، به طوری که اواخر سال های قبل از انقلاب، پدرم فراری بود و توسط ساواک تحت تعقیب بود. حتی حکم اعدام ایشان هم صادر شده بود؛ من پرونده ساواک پدر را بعد از انقلاب دیدم که امضای پرویز ثابتی پای حکم اعدام ایشان هست. در همان سال ها، یادم هست دیدم پدرم به همراه عمویم دارند چیزهای ...
خاطره گویی قاتل، راز جنایت را برملا کرد
که آنها مواد و پولم را برداشته اند. همان لحظه به سراغ 2 معتاد دیگر که پاتوقشان در همان نزدیکی بود رفتم اما آنها مدعی شدند که از موضوع اطلاعی ندارند. دوباره به داخل کانکس برگشتم و به شدت عصبانی بودم. این بار با ضربات چوب دستی به سر و صورتش ضربه زدم. او را پایین آوردم و متوجه شدم که نفس نمی کشد. از کانکس خارج شدم اما موبایلم را جا گذاشته بودم از دوستانم خواستم تا به کانکس بروند و ببینند که ...
اعتراف قاتل فراری در کمپ ترک اعتیاد
نگهبان یک کارگاه عمرانی زمانی که دوست معتادش را زیر شکنجه های مرگبار قرار داد تا مواد سرقتی را پس بگیرد، مرتکب یک جنایت شد. این مرد پس از یک سال فرار وقتی در طرح جمع آوری معتادان دستگیر شد، در جمع دوستانش در کمپ ترک اعتیاد برای بزرگنمایی به قتل دوستش اعتراف کرد و درنهایت دستگیر شد. ساعت 19:20 دقیقه 30 آبان ماه سال گذشته مأموران کلانتری 134 شهرک قدس در جریان پیدا شدن جسد مرد 29ساله ای ...
از کوار تا اهواز؛ خاطره جذاب یک رزمنده از اعزام به جبهه
. همه ی این ها داشت احساسم را به سمتی می کشاند که گریز از آن ناممکن بود. به فکر نقشه افتادم. مطمئن بودم که مادرم نمی گذارد بروم. او فقط مادر نبود، یک تله ی عجیب محبت و زجر بود. یعنی نگهت می داشت و زجرت می داد! کم کم داشتم جوان می شدم. خط بالای لبم رو به تیرگی می گرایید. پای گریز نداشتم. صدای آهنگ جنگ در گوشم طنین انداز بود. تلویزیون و رادیو مرتب از جبهه و عملیات ها می گفتند ...
کار خوب دولت احمدی نژاد
یکی از کارهای خوبی که دولت احمدی نژاد انجام داد این بود که قیمت نان را گران کرد و مصرف یک مرتبه چهار تا پنج میلیون تن کاهش یافت. الان باز این اختلاف در حال زیاد شدن است. یعنی زمانی برای 50 میلیون نفر 14 میلیون تن گندم مصرف می کردیم الان برای 80 میلیون نفر 9 میلیون تن. این فاصله به علت قیمت نان است که ضایعات به شدت کاهش پیدا کرده است. حالا نان هم چیزی مثل برنج و قند و شکر شد که دیگر ضایعاتش خیلی کم است ولی باید هوشیار بود و اجازه نداد وضع سابق برگردد. این اختلاف قیمت نان دوباره از تولید به مصرف دارد زیاد می شود. ...
بعضی افراد از دست دادن با آنها ابا دارند
.... با خنده و شوخی می گوید: به هر حال گذر پوست به دباغ خانه می افتد. رضا که در حین گفت و گو پارچه های کفنی را نیز پاره می کرد از شرایط سخت حضور در محل کار حرف می زند: در هر شرایط و مشکلی نمی توانم در محل کار خود حتی نیم ساعت با تأخیر حضور یابم؛ چون جز ما سه نفر غسال مرد دیگری در دارالرحمه شیراز وجود ندارد و با وجود این همه سختی کار به لحاظ فیزیکی و حتی بعد اجتماعی مشکلات ...
نکاتی مهم درباره سفر به شهر استانبول | سفرنامه استانبول ( قسمت سوم )
هم درج نکرد که باز شده و ما شانسی فهمیدیم. خلاصه به این قسمتش خیلی حواستون باشه. بعد از تحویل بارها مرز هوایی رو رد کردیم و رفتیم بچرخیم تا ساعت پرواز برسه. تجربه این قسمت فرودگاه رو زیاد داشتم چون برای ترانزیت اومده بودم. به قدری همه چیز گرون و غیر منطقیه که اساسا نمیشه طرف هیچی رفت. قیمت مواد خوراکی هم قیمت شانزلیزه پاریس و لباس و اقلام مشابه هم در همون حده و از این بابت فرودگاه های اروپا بسیار ...
رجزخوانی قاتل فراری برای معتادان دستش را رو کرد
قاتل تحت تعقیب که پس از یک سال فرار به تهران بازگشته بود در طرح جمع آوری معتادان متجاهر بازداشت و به کمپ فشافویه منتقل شد. او با رجزخوانی درباره قتلی که مرتکب شده بود در حال عرض اندام برای دیگر معتادان بود که دستش رو شد . به گزارش خبرنگار ما، ساعت 19:20 یک شنبه، 30 آبان ماه سال 95 به مأموران کلانتری 134 شهرک قدس خبر رسید که جسد مردی جوان داخل اتاقک نگهبانی یک کارگاه عمرانی در محدوده ...
بیهوشم کردن و وقتی بیدار شدم دیدم...+عکس
مخفی شده زیر بوته ها افتادم. من چاقو را برداشتم و یک ضربه به پهلوی حمید زدم. او چند قدمی راه رفت اما یکباره روی زمین افتاد و من از ترسم فرار کردم. فکر می کردم فرید او را به بیمارستان می رساند و حمید زنده می ماند. این متهم در حالی که سرش را پایین انداخته بود گفت: من در آن زمان مشروب خورده و حال طبیعی نداشتم. به همین خاطر جزییات درگیری را به خاطر ندارم. من در آن زمان کم سن بودم و به خاطر بچگی دست به چنین اشتباهی زدم. حالا هم از پدر حمید و قضات دادگاه تقاضای بخشش دارم. در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند. ...
پرونده ای که پیچیده تر شد - قاتل مرد معتاد در جاده مشهد-تهران می گوید باورم نمی شود قاتل باشم
نیستم و قصد کشتن کسی را هم نداشتم. ولی باورکنید یک لحظه عصبانیت کار دستم داد. امید می گفت پسری همسن من دارد که چند سال پیش فوت کرده و برای همین به من کمک می کند. پس چرا تو را لو داد؟ نمی دانم، او به بهانه خرید مواد و شارژتلفن مرا ترک کرد و گفت اگر کسی سراغت آمد و تو را به اسم صدا زد بدان که از طرف من است و برایت پول آورده. من هم زمانی که مأموران آمدند فکر کردم اقوام امید هستند ...
روایت دستگیری باندی قبل از سرقت طلافروشی
با نارنجک های دودزا و نارنجک های انفجاری و همچنین مواد لزج مقدمات فرار خود را فراهم کنند. این افراد چهار قبضه مسلسل و انواع اسلحه کمری نیز تهیه کرده بودند و قصد داشتند تا سرقتی گسترده در تهران ترتیب دهند و فکر تمام راه های فرار و سرقت را نیز کرده بودند. وی اضافه کرد: اما همکاران من در پلیس آگاهی با اشراف اطلاعاتی که بر مجرمان داشتند موفق شدند که این افراد را قبل از خروج از مخفیگاه شان و دقیقا در حالی که قصد داشتند برای سرقت از این پاساژ در غرب تهران از مخفیگاه خارج شوند، دستگیر کردند. ...
شهر زیرزمینی معتادان
شان فقط جمع سیگارشان است که زود دود ته کشیده ها را با روشن کردن سیگار بعدی تمدید کنند. از آرامش شان پیداست مواد به همه آنها رسیده، با این حال کیفوری اگر سراغ شان بروی راحت تر چانه می جنبانند. اصلا بعید نیست در این حالت نشئگی با یک غریبه هم کلام شوند و آنقدر شیرین زبانی کنند تا کلاف سر درگم معمای معتادان ساکن شهر زیرزمینی در لابه لای حرف هایشان گشوده شود. سیمای شهر زیرزمینی محسن ...
یک روز با فرهاد رهنما، رئیس هیات مدیره پلار و گروه رهنما
... پدرش خود پدیده ای است درخور یک بیوگرافی مفصل. صنعت گری که در انگلستان مهندسی برق خوانده و از موسسان نور اصفهان است: پدرم در کالج انگلیسی های اصفهان درس خوانده بود و بعد به بریتانیا رفت. خودش در برق اصفهان کار کرده بود و آدم بسیار مخترع و مبدعی بود: از ساخت دستگاه خط کشی خیابان گرفته تا دستگاه های گرمایشی باز. برخلاف پدربزرگم بیشتر خلاق بود تا بازرگان. تراژدی بزرگ خانواده حتی تا ...
متهم: پایپ شکسته منجر به درگیری خونین شد
پسر جوانی که دو سال قبل در پارک شب بو مرتکب قتل شده بود، گفت شکستن یک پایپ عامل درگیری خونین را رقم زد. به گزارش جوان، بیست و چهارم اسفندماه سال 94، مأموران کلانتری 102 پاسداران از قتل مرد 40 ساله ای در پارک شب بو باخبر و راهی محل شدند. شواهد نشان می داد یزدان در درگیری با پسری جوان با اصابت ضربه چاقو کشته شده است. با انتقال جسد به پزشکی قانونی تحقیقات برای شناسایی عامل قتل آغاز شده ...
موسیقی در این چهاردیواری ها می میرد
ارکستر اخراج شده بودم. آن زمان هم مثل الان همه چیز باندی بود. بعد از اخراج از ارکستر، از هنرستان و دانشگاه هم بیرونم کردند. بنابراین یک آدم تحصیل کرده بی کار شدم. از خانواده ام هم بیرون آمده بودم و می خواستم ازدواج کنم. همسرم در همان ارکستر نوازندگی می کرد. خلاصه برای امرارمعاش خیلی کارها کردم. در فیلم ابوائیست هم که به تازگی براساس زندگی من ساخته شده، توضیح داده ام. مسافرکشی می کردم. مدتی در ماشینم می ...
جوان 60 کیلویی هزار کیلو جگر داشت
تعریف کرد. گفت دستور دادند به مردم تیر شلیک کنم اما نمی توانستم، برای همین فرار کردم. نشستیم دورهم، گفتیم نمی خواهد به ادامه خدمت بروی، گفت نروم دنبالم می آیند. گفتیم بیایند، اجازه نمی دهیم تو را ببرند. با سر تراشیده که نشانه سربازها بود از فردا به مغازه پدرم می رفت و از آنجا در تظاهرات شرکت می کرد. این جوان با وزن 60 کیلو، هزار کیلو جگر داشت. اینکه در مقابل فرمانده ایستاد و یک تیر به مردم شلیک نکرد ...
متن و ترجمه خطبه فدکیه حضرت زهرا (س)
قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پیامبر و امینش و بهترین خلق و برگزیده اش باد، و سلام و رحمت و برکات الهی بر او باد. آن گاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود: شما ای بندگان خدا پرچمداران امر و نهی او، و حاملان دین و وحی او، و امین های خدا بر یکدیگر، و مبلّغان او بسوی امّت هایید، زمامدار حق در میان شما بوده، و پیمانی است که از پیشاپیش بسوی تو فرستاده، و باقیمانده ...
نخبه هایی که دیگر تمایل به بازگشت ندارند...
تحصیلیم برای یکی از بهترین دانشگاهای آمریکا است. با این حال در زمینه کاری هیچوقت متوقع نبودم و خیلی آرام آرام پیش رفتم. اوایل به عنوان مشاور اقتصادی کار کردم و بعد قائم مقام شدم و بعد مدیر عامل شرکت های سرمایه گذاری. خب برای اینکه شرایط بازگشت دیگران هم مهیا شود چه پیشنهادی دارید؟ به طور حتم باید سازوکاری وجود داشته باشد که شرایط برای کسانی که میخواهند برگردند، فراهم بشود. به ...