سایر منابع:
سایر خبرها
گفت و گوی دوستانه با زهرا اشراقی و ناگفته هایی از بیت امام
بگویم خانواده امام خیلی شیک پوش تر و متمول تر از خانواده خانم بودند، اما این موضوع را هم بگویم، با اینکه خانم از خانواده ثروتمندی بود، اما وقتی با امام در نجف زندگی می کرد، در یک خانه خیلی کوچک ساکن بودند. من هفت یا هشت سال داشتم که به نجف رفتم. هیچ وقت هم از خانم شکایتی دراین باره نشنیدم. حتی یک بار تعریف می کردند که من در عراق مجبور بودم عمل جراحی بشوم، روی برانکارد در حال حرکت به سمت اتاق عمل ...
پاسخ مهناز افشار به خبر واردات شیرخشک فاسد
شان را مطرح کردند. یکی از دختران نوجوان حاضر در این نشست هم که خودش را یاسی معرفی کرد، از تجربه آزار جنسی در خانه توسط برادرش گفت. او که تاکید می کرد در تمام این سال ها، بیشتر از جسمش، روحش رنج دیده، گفت: از کودکی مورد تعرض برادرم قرار گرفتم، به مادرم گفتم اما توجهی نکرد و موضوع را جدی نگرفت. تنها کاری که کرد این بود که گفت لباس مناسب تر بپوش! این دختر نوجوان گفت: مشکل کسانی که به آنها ...
حکایت یک فرمانده عاشق از کابل تا حلب
که توی تابوت خوابیده بود دیدم یک قهرمان است . رامین بعدها این صحنه را بارها با خودش مرور کرده ، همین است که حالا می گوید : من هم دوست دارم وقتی بزرگ شدم مثل پدرم یک قهرمان بشوم. همه می گویند او در جنگ خیلی آدم قوی ای بوده روحینا همینجاست که دنباله حرف های پسرش را می گیرد و می گوید: شوهرم با رفتنش یک نهال کاشت، جهادی که حالا به پسرم رسیده است . جهاد برای این خانواده ...
فرزاد حسنی: ازدواج یکباره می آید!
ماهنامه دیده بان نوشت: کتاب های کودکی ام آقای حسنی اولین کتابی که خوانده اید یادتان می آید؟ چند سال تان بود؟ زمانی که هنوز سواد نداشتم، مادرم برایم کتاب می خواند. مادرم مثل همه مامان ها خیلی اصرار داشت بچه ها خواب بعد از ظهر داشته باشند و کتاب قصه می خواند تا بخوابیم. یادم هست تام انگشتی جزو اولین کتاب هایی بود که برایمان خواند. البته بیشتر وقت ها کیهان بچه ها می ...
فرزندان شهید حبیب بدوی صبر را اینگونه معنا کردند
مقدس نیز به کار آزاد و شغل ساخت و ساز پرداخت. وی افزود: پس از اینکه تروریست های داعشی در منطقه حضور یافتند برای دفاع از حریم اسلام آرام و قرار نداشت و به دنبال راهی بود که خودش را به سوریه برساند. حبیب می گفت: ما نباید اجازه بدهیم دشمن به خاکمان نفوذ کند و نباید آن ها از اختلاف سلیقه ها بهره برداری کنند . حبیب را از خیلی سال پیش می شناختم. او زمانی که 13 سالش بود به جبهه رفت و تا سال ...
خبرهای گوناگون
بابا خیلی اعتماد داشتند. شرایط عادی در کشور وجود نداشت، علاوه بر جنگ خارجی، جنگ داخلی هم داشتیم. وقتی بابا عزم رفتن به نوژه کرد، خیلی برای او دعا خواندم. او گفت اوضاع اصلا خوب نیست و با لبخندی ادامه داد معلوم نیست که زنده برگردم یا نه. این خداحافظی آخر ما با بابا بود. او واقعا مظلوم رفت. به بابا در ماجرای شورای حل اختلاف خیلی ظلم شد. وقتی که فوت کرد، می گفتند که او نماینده بنی صدر بوده، ضدانقلاب ...
شبیه سفر شخصی اسکورسیزی در دل دنیای سینما...
وجود دارد. فیلمنامه این فیلم را منتقد سابق نیویورک تایمز، فرانک نوجنت نوشته که همه وسترن های جان فورد را هم او نوشته است. دیگر فیلم ها چه؟ مثال دیگر را از فیلم حادثه اکس بو می زنم. در این فیلم که ویلیام ولمن در سال 1943 با اقتباس از رمان والتر فنتیلبورگ کلارک ساخته؛ باید به این نکته دقت کرد که این اولین باری بود که جزییات اعدام نشان داده می شد. درواقع با این که پیش از آن مقاله ...
آقای شهردار! این مجله سیاسی نیست
قرص این مجله خوب و حرفه ای در زمینه دفاع مقدس و فرهنگ ایثار و شهادت بودم و البته مدتی هم خبرنگار تحریریه این نشریه. گزارش را با ولع زایدالوصفی تا انتها خواندم و هرچه سطور به انتها نزدیک می شد تپش های قلب من به خاطر این بی تدبیری ها و ندانم کاری های مدیران فرهنگی و رسانه ای بیشتر و بیشتر می شد. مضاف بر اینکه به واسطه تحقیق دانشگاهی در حوزه جنگ نرم و تطبیق آن با سیاست ها و رویکردهای ...
کشاورز؛ کوله باری از تجربه و هنر
می داند و بازی های خوبی می گرفت. فردین هم در این فیلم حضور داشت که او هم آدم بسیار شریفی بود و نمی دانم چرا نگذاشتند کار کند. هزار دستان و اولین همکاری با علی حاتمی سال 59 مشغول بازی در سریال سربداران بودم که علی حاتمی هزار دستان را شروع کرد و این اولین کار من با او بود. البته قبلا نمایشنامه هایی که نوشته بود را در تئاتر کار کرده بودم. علی از بچه هایی بود که از اداره هنرهای ...
رسالتی که مزه شهادت گرفت
این همه ارتباط صمیمی او با دوستان و همکارانش بیشتر از این موارد بود؛ این بار هم ایمان نوروزی مرور می کند در نوروز که همه دوست دارند در کنار خانواده خود باشند، او همراه با پرسنل کارخانه در کنار خط تولید کار می کرد؛ گاهی حس می کردیم سال هاست که محسن با همکاران خود رفیق است؛ او حال و هوای عجیبی داشت اما همه تلاش او بی هدف نبود؛ هدفی والا داشت؛ هدفی که معتقد بود برای رسیدن به آن باید در خط ...
3 روایت تکان دهنده از دخترانگی!
، نه حتی در خانواده. در ادامه، سه روایت می خوانید از سه زن که محصول یک جامعه آموزش ندیده و ناآگاهند. سه زن که سال هاست رنج می کشند و بغض خود را فرو خورده اند و هیچ کس دردشان را لمس نکرده است. فرشته، 52 ساله، اهل تهران: نوجوان که بودم عادت های ماهانه بسیار طولانی و سختی داشتم. خیلی اذیت می شدم. برای همین یک روز با مادرم رفتیم دکتر. تشخیص دکتر آن زمان این بود که من ...
دلنوشته ای برای اولین خبرنگار شهید صحنه جنگ سوریه
توفیق زیارت سفر معنوی حج را یافتیم ؛ همه ایام سفر شوریده و شیدا بود ؛ تسلیم معبود و دلباخته واقعی آقارسول الله و اهل بیت (ع) . به گمانم همانجا بود که آرزوی شهادت کرد . چرا که هنوز نوای لبیک هایش در گوشم مانده... 4 :سال 1394 در فرودگاه مهرآباد اتفاقی او را دیدم ، سامسونتی در دست داشت که گاه آن را بر سینه می گرفت ، گوهری درون آن بود که با گریه و لبخند نشانم داد ؛ پرچم متبرک حرم حضرت زینب (س) که ...
معرفت و جوانمردی و عطوفت ما کجا رفته؟
هفته نامه امید جوان - خسرو معتضد: اخبار رعشه آوری که همه روزه در صفحات حوادث مطبوعات ما با توصیف کامل جنایات، سربریدن ها، دشنه در شکم فروکردن زنان و فرزندان یک قاتل عنان گسیخته، خفه کردن زن جوان حامله به دست شوهر، خفه کردن نامزد جوان، دوشیزه چند ماه پس از نامزدی به دست مرد جوانی که قرار بوده یک عمر کنار او زندگی کند، تبانی یک زن شوهردار با مرد غریبه برای سر به نیست کردن شوهر زحمتکش و سوزاندن ...
ناگفته هایی زهرا اشراقی از بیت امام(ره)
خانم اشراقی برای سؤال اول و پرهیز از کلیشه ... . اگر می خواهید از کلیشه ها پرهیز کنید می توانید من را با اسم کوچک صدا کنید. شما متولد سال 43 هستید؟ خیر. سال 42. ایام انقلاب حدودا 15 سال داشتید. پدر شما در آن ایام از چهره های نزدیک به امام بودند و هنگام تبعید، ایشان را به عنوان نماینده خودشان انتخاب کردند. فضای خانه شما چگونه بود؟ گفته می شود که مرحوم اشراقی شخصیتی آرام داشتند و بیشتر اهل مطالعه و کار فقهی بودند، اما با ورود ایشان به فضاهای سیاسی، طبعا جو اطراف ایشان هم تغییر کرد. در خانه شما این تغییرات مشهود بود؟ من یکی، دوساله بودم که بابا به خاطر فعالیت هایش به همدان تبعید شد. بعد از آن هم به قم ممنوع الورود شدند. بنابراین ما در تهران اقامت کردیم. خیلی هم تلاش کردند که به قم بازگردند، اما نشد. به یاد دارم همان روزهایی که در تهران ماندگار شده بودیم، یک نفر با پالتو و کلاه مشکی به منزل ما آمد. بابام نبود و من ترسیده بودم. [آن مرد پالتوپوش] به من گفت که دختر کوچولو به بابات بگو آزادی؛ می توانی بری قم . بعدا که بزرگ شدم با خودم گفتم این چه نوع پیغام رساندن بود که به یک بچه شش ساله بگویند بابات آزاد است! هنوز هم برایم جالب است! بعد از این ماجرا که تعریف کردم، خاطره [سیاسی ای] قبل از انقلاب ندارم. قبل از انقلاب فضای خانه ما به هیچ وجه انقلابی نبود. اگر هم بابا کار سیاسی می کردند در زندگی خانوادگی ما انعکاس نداشت. شاید به این خاطر که مادرم ...
دشواری گذار به جهان مدرن
زبانی پاکیزه و مؤدب تلویحاً می گوید که آقا، من هم آدمی هستم مانند شما سفیدپوستان، زبان و طرز تفکر و احساسات و قوه استدلالم هم هیچ فرقی با شما ندارد، سر جنگ و دعوا هم ندارم، اما چرا باید فقط چون سیاه پوست هستم، این همه مرارت و رنج بیهوده بکشم؟ این اصلاً عادلانه و انسانی نیست! در حالی که شاملو می گوید، آقا من نه زبانم مثل زبان شما سفیدپوست هاست، نه ادب و آداب دانی شما را قبول دارم و نه اصلاً برایم ...
انتشار رمان مردِ راه
مردم نیوز : اکبر صحرایی نویسنده پرکاری در حوزه ادبیات پایداری و کودک و نوجوان است که سال ها در شیراز به تنهایی بار شمارگان اندک کتاب را به دوش کشیده و آنگونه که می گوید کتابی ندارد که زیر سه نوبت نشر رفته باشد. صحرایی از کتاب های جدید خود در آستانه شانزدهمین نمایشگاه کتاب استان فارس سخن به میان آورده است. آیا اثر جدیدی در حال نگارش یا انتشار دارید؟ این روزها مشغول چه کاری ...
پیشکسوت رادیو: دلیل افت رادیو مدیران نابلد و سفارش شده است
. حتی کارهایم را نصفه و نیمه رها می کردم اما آن برنامه را از دست نمی دادم. کلاس چهارم به دلیل آوازی که در دستگاه همایون خواندم تشویق شدم. همه این زیبایی ها از کودکی تا به امروز با من است. * و جالب است شما با وجود خانواده مذهبی تا این حد بر موسیقی تسلط داشتید. – خانواه من مذهبی بودند اما هنر فاخر را دوست داشتند، حتی تشویق می کردند. عموی من نماینده آیت الله بروجردی مرجع تقلید ...
10 سال سخت و شیرین، از زنگ انقلاب تا پایان جنگ
رزمندگان این کشور بود که سال ها بار هزاران رنج و درد جسمانی و روحی و دوری از خانواده و همسر و فرزندان و انواع سختی ها و مرارت ها را به دوش کشیده بود، اما بدون هیچ چشمداشت و توقعی در گوشه ای از این شهر پر هیاهو زندگی می کند و شاید حتی یادش هم در نظر بسیاری از مردم و بخصوص مسئولین گم شده است. وارد خانه که شدیم با جمع گرم و صمیمانه همسر و چند تن از فرزندان او روبرو شدیم که به استقبال مان آمده ...
کتاب ایران و مرغک کانون در آسمان آلمان
دوران نازی ها نمایشگاه تعطیل شد و در شهرها جشن کتاب سوزان و بگیروببند به راه افتاد. پس از جنگ به سال 1949 نمایشگاه کتاب فرانکفورت جانی تازه یافت و از خاکستر جنگ چون ققنوسی پر گشود، هم زمان با آغاز نمایشگاه از سال 1950 جایزه صلح ناشران آلمانی بر اهمیت و ارج این میعادگاه افزود. این جایزه تاکنون به این برگزیدگان پیشکش شده است. هرمان هسه که بسیاری از آثارش با ترجمه رسا و روان رضا نجفی، مترجم ...
ایزابل آلنده: ای کاش هری پاتر را من نوشته بودم!
. ما نیز مانند همه کودکان آن دوره مورد بی توجهی قرار می گرفتیم. هیچ کس برای ما کتاب نمی خواند. مادرمان افسرده بود و پرستارمان سواد نداشت. یکی از دایی هایم به من خواندن یاد داد و در تولد پنج سالگی ام به من کتابی هدیه داد. قصه شاه پریانی که هر روز می خواندمش و از حفظ بودم. هنوز هم خواب شاهزاده های برفی، قلعه های یخ زده و شخصیت های شروری را می بینم که در آخر داستان تبدیل به خرس می شدند. ...