سایر منابع:
سایر خبرها
دهقان فداکار در ایستگاه آخر
خواهد رسید. با خود اندیشید که اگر قطار با توده های سنگ برخورد کند، واژگون خواهد شد. از این اندیشه سخت مضطرب شد. نمی دانست در آن بیابان دورافتاده چگونه راننده قطار را از خطر آگاه کند. در همین حال، صدای سوت قطار از پشت کوه شنیده شد که نزدیک شدن آن را خبر داد. ریزعلی روزهایی را که به تماشای قطار می رفت به یاد آورد. صورت خندان مسافران را به یاد آورد که از درون قطار برای او دست تکان می دادند. از اندیشه ...
وداع باشکوه با قهرمان ملی و دهقان فداکار/ اسطوره ایرانی ها در مسکن همیشگی آرام گرفت
.... آ ریزعلی می دانست که تا چند دقیقه دیگر، قطار مسافربری به آن جا خواهد رسید. با خود اندیشید که اگر قطار با توده های سنگ برخورد کند، واژگون خواهد گردید و از این تفکر سخت مضطرب گردید و نمی دانست در آن بیابان دورافتاده چه طور راننده قطار را از خطر آگاه کند و در همین حال، صدای سوت قطار از پشت کوه شنیده گردید که نزدیک شدن آن را خبر می داد. ریزعلی روزهایی را که به ...
دهقان فداکار در خانه ابدی آرام گرفت
خانه اش برسد. آن شب ناگهان صدای غرش ترسناکی از کوه برخاست، سنگ های بسیاری از کوه فرو ریخت و راه آهن را مسدود کرد. ریزعلی می دانست که تا چند دقیقه دیگر، قطار مسافربری به آن جا خواهد رسید. با خود اندیشید که اگر قطار با توده های سنگ برخورد کند، واژگون خواهد شد و از این اندیشه سخت مضطرب شد و نمی دانست در آن بیابان دورافتاده چگونه راننده قطار را از خطر آگاه کند و در همین حال، صدای ...
قهرمان قصه های کودکی خداحافظ
...> ریزعلی مهربان، آن روز تو با نگه داشتن قطار و به خطر انداختن خود در آن سوز و سرمای پاییزی و زمستانی جان مسافران را از مرگ نجات دادی اما امروز بیماری، تو را از پای درآورد و سوار قطار ابدیت شدی اما رفتن تو داستان ایثاری که در حق پدران و مادران این سرزمین انجام دادی هرگز از ذهن ها پاک نمی شود. قهرمان قصه کودکی ما آن روز نام تو در کتاب درسی جای گرفت تا با تو کمک به دیگر همنوعان خود را یاد ...
عکس نوشت | سهم دهقان فداکار در کتب درسی جدید، فقط یک پاراگراف!/ بررسی درس جدید فداکاران
برخورد کند واژگون خواهد شد. از این اندیشه سخت مضطرب شد. نمی دانست در آن بیابان دور افتاده چگونه راننده ی قطار را از خطر آگاه کند. در همین حال، صدای سوت قطار از پشت کوه شنیده شد که نزدیک شدن آن را خبر داد. ریز علی روزهایی را که به تماشای قطار می رفت به یاد آورد. صورت خندان مسافران را به یاد آورد که از درون قطار برای او دست تکان می دادند. از اندیشه ی حادثه ی خطرناکی که در پیش بود قلبش سخت به تپش افتاد ...
فانوس دهقان فداکار خاموش شد/ ناگفته هایی درباره زندگی ریزعلی خواجوی
...... راننده بلافاصله دست بر روی شیر ترمز گذاشت و رئیس قطار دستگیره ترمز خطر را باز کرد و بالاخره قطار مسافربری پس از تکان های شدیدی که به خود داد از حرکت بازماند. ازبرعلی حاجوی در گفت و گو با خبرگزاری مهر در 19 آذر 1390 ماجرای آن شب را این گونه روایت می کند: این واقعه به حدود 50 سال پیش و زمانی که حدود 31 الی 32 ساله بودم و یک فرزند داشتم بازمی گردد... اواخر پاییز بود که یک شب باجناغم ...
اولین فداکاری که شناختیم
درسی نوشتند برای خاطر صورت خندان مسافران که از درون قطار برای او دست تکان می دادند. صدای سوت قطار را شنید. هول شد؛ مسافرها دست تکان می دادند؛ قلبش تندتر زد؛ داشت فکر می کرد؛ وقت نداشت؛ مسافرها می خندیدند و نمی دانستند قراراست تا چند دقیقه دیگر قطارشان واژگون شود؛ هوا سرد بود؛ لباس هایش را بیرون آورد و دور چوبدستی اش پیچید؛ نفت فانوسش را روی لباس ها خالی کرد؛ آتش زد؛ مشعلی ساخت و دوید. راننده ...
واکنش ها به خاموش شدن مشعل #دهقان_فداکار+تصاویر
به گزارش گام نیوز ازبرعلی حاجوی یا همان ریزعلی خواجوی معروف، دهقان فداکاری که دهه شصتی ها خاطره فداکاری اش را بیشتر از همه در یاد و خاطر دارند از قطار زندگی پیاده شد. وی که با فداکاری اش باعث نجات مسافران قطار شده بود، چهره در نقاب خاک کشید اما داستان فداکاری اش از ذهن ها نخواهد رفت. کاربران شبکه های اجتماعی پس از شنیدن این خبر، با انتشار پست ها و توئیت هایی از وی به عنوان ...
داستان خاطره انگیز دهقان فداکار در آن درس قدیمی
. نمی دانست در آن بیابان دور افتاده چگونه راننده ی قطار را از خطر آگاه کند. در همین حال، صدای سوت قطار از پشت کوه شنیده شد که نزدیک شدن آن را خبر داد. ریزعلی روزهایی را که به تماشای قطار می رفت به یاد آورد. صورت خندان مسافران را به یاد آورد که از درون قطار برای او دست تکان می دادند. از اندیشه ی حادثه ی خطرناکی که در پیش بود قلبش سخت به تپش افتاد. در جست و جوی چاره ای بود تا ...
دهقان فداکار ایران درگذشت
، ناگهان صدای غرش ترسناکی از کوه برخاست، سنگ های بسیاری از کوه فرو ریخت و راه آهن را مسدود کرد. ریزعلی می دانست که تا چند دقیقه دیگر، قطار مسافربری به آن جا خواهد رسید. با خود اندیشید که اگر قطار با توده های سنگ برخورد کند واژگون خواهد شد و از این اندیشه سخت مضطرب شد و نمی دانست در آن بیابان دورافتاده چگونه راننده قطار را از خطر آگاه کند و در همین حال، صدای سوت قطار از پشت کوه شنیده شد که نزدیک شدن آن ...
دهقان فداکار از دنیا رفت+عکس
...، قطار مسافربری به آن جا خواهد رسید. با خود اندیشید که اگر قطار با توده های سنگ برخورد کند واژگون خواهد شد. از این اندیشه سخت مضطرب شد. نمی دانست در آن بیابان دور افتاده چگونه راننده ی قطار را از خطر آگاه کند. در همین حال، صدای سوت قطار از پشت کوه شنیده شد که نزدیک شدن آن را خبر داد. ریز علی روزهایی را که به تماشای قطار می رفت به یاد آورد. صورت خندان مسافران را به یاد آورد که از درون ...