سایر منابع:
سایر خبرها
زنم با دزد ناموس قرار گذاشته بود و ..! / فرزاد وقتی رسید امان نداد! + عکس
عکس سگ خانگی و پیام های تهدیدش را می توانید ببینید. بنابراین من از شوهرم می ترسم و به خاطر بیم جانی حاضر نیستم به خانه اش برگردم. قاضی رو به فرزاد کرد و گفت: آخر پسر خوب، سگ بی زبان این وسط چه گناهی کرده؟ می دانم که همسرت را دوست داری، اما راه و رسم جذب علاقه همسر که این نوع رفتارها نیست. مرد جوان که از هیجان به لکنت افتاده بود بریده بریده جواب داد: نه. این پیام های تهدید آمیز اصلاً ...
شکایت دسته جمعی خانواده های شهدا و جانبازان فتنه 88 از سران فتنه
خانه و همسرم گفت نذر باب الحوائج می کنیم تا شفا بگیرد. صبح وقتی بیدار شدیم دیدیم بهتر است. روز به روز بهتر و زیباتر شد و حالش خوب شد. دبیرستان در مدرسه امیرکبیر درس می خواند. سال آخرش بود که رفته بود کنکور داده بود و میان 300 شاگرد در دانشگاه قبول شده بود. مهندسی معماری قبول شده بود. خواهرش به مدیرش زنگ زده بود و گفته بود حسین ما در دانشگاه شاهد قبول شده است. حسین وقتی خبر را شنید بعد از ...
رهایی از مرگ با فروش خانه مادر
شدت اشک می ریخت، گفت: وقتی دو پسرم به زندان افتادند همسرم سکته کرد و فوت شد. پسر کوچکم هم در زندان به خاطر بیماری ایدز فوت کرد. حالا کسی را جز امین ندارم به همین دلیل حاضرم تنها دارایی ام را که خانه ام است را بفروشم تا رضایت اولیای دم را جلب کنم. در ادامه متهم با شرح دوباره ماجرا در آخرین دفاعش گفت: باور کنید ضربه ای که به فربد زدیم کشنده نبود. او هنوز دوره درمانش را تکمیل نکرده بود که از بیمارستان ...
20 دقیقه گفت وگو با قاتل ستایش قریشی
... قبل از این اتفاق وضعیت چطور بود؟ دوستان صمیمی داشتی؟ بچه بودم بازی می کردم. بعد از ظهرها توپ پلاستیکی می آوردم بازی می کردم. بعضی وقت ها می رفتیم قهوه خانه، با گوشی موبایل بازی می کردم، به خدا اصلا توی محل سرم را بالا نمی کردم. به خدا این طوری که می گویند نبود. دوست صمیمی داشتی؟ اسمشان یادت می آید؟ یکی محمد بود و آن یکی امین که فامیلی اش یادم رفته. هم کلاسی ...
روایت ها و فعالیت های برخی از شهدای "مدافع حرم" در فتنه 88 + عکس
از امنیت تهران بر عهده داشت. آن موقع، فرمانده کل، سردار همدانی بود و بعد پدر بنده که در شهر خیلی درگیر بودند. یادم هست شبی که رأی ها اعلام شد، شب ولادت حضرت زهرا(س) بود و من به امامزاده علی اکبر(ع) چیذر رفته بودم که پدرم تماس گرفت و گفت: کجایی؟ سریع برو خانه و درگیر تظاهرات نشو همین که تلفن تمام شد، حاج محمود کریمی گفت: آقایان امشب، هیئت تعطیل است و به سمت خانه بروید. بعد که آمدیم بیرون، متوجه شدیم ...
آتیلا: ایرادی ندارد، رکورد سریع ترین استعفا برای من! / عشق سرمربیگری ندارم
که مسایل مالی نقشی در این ماجرا ندارد اما 80 درصد ماجرا به کیفیت بازیکنان و مسایل فنی برمی گردد. خیلی ها از تو به عنوان پسر ناصر حجازی توقع داشتند تا مقابل اتفاق های باشگاه نفت چنین رفتاری داشته باشی. به قول مادرت هرچه باشد خون ناصرخان در رگ های توست. (نیشخند) شما درست می گویید اما بعضی ها هم می گفتند دست من با جهانیان توی یک کاسه است. می گفتند آتیلا آمده تا روی کارهای بقیه ماله بکشد ...
همسر شهید بودنم را پنهان می کنم
روز دیگر از سوریه بیایی بگویی بفرمایید خانه پدرت. گفت: باشد دوست نداری نبخش فوقش شهید شدم خانه مان که هست به برادرم می گویم سهم من را بعنوان مهریه ات بدهد. تو برایم جز خوبی نبودی توی راه برگشت به دلم افتاد، روی موتور صدایش زدم گفتم: علی؟ تو مرا می بخشی؟ پاسخ داد: چه چیزی را باید ببخشم؟ گفتم: به هر حال زندگی مشترک است دیگر حرفی زدم کاری کردم که ناراحت شدی. بدون مکث گفت: لیلا جان تو ...
آیت الله مجتهد شبستری: علمای بزرگ کم شده اند/ ولنگاری بیشتر رواج یافته است به خصوص با دایر شدن فضای مجازی
ازدواج کردم. چطور آشنا شدید؟ با یکی از خانواده های متدین شبستر که معروف به تقوا و صداقت و امانت بودند، وصلت کردیم. مهریه چقدر بود؟ به یاد ندارم؛ آن زمان فکر کنم 5 هزار تومان بود. حاج آقا به حاج خانم در کار خانه کمک می کردید؟ بله. هنوز ادامه دارد؟ تا جایی که بتوانم. گرفتاری من و مطالعه من زیاد است ولی اگر بتوانم کمک ...
مهریه همسرم 5 هزار تومان بود/ بلدم نیمرو و کته درست کنم/ بعد از فوت پدرم تحت تکفل آیت الله شریعتمداری ...
: مردم، حاج آقا مجتهد شبستری را به نام آذربایجان و تبریز می شناسند، چطور شد از تبریز جدا شدید؟ بنده ساکن تهران بودم. سال 33 از قم به تهران منتقل شدم، در اینجا حوزه درس و دانشگاه و برنامه حوزه داشتیم. سال 74 موفق شدم که مشرف به زیارت بیت الله الحرام شدم. بعد از مناسک حج مشرف به مدینه شدیم 4-3 روز در مدینه بودیم که از دفتر حضرت آقا تماس گرفتند و آقای حجازی گفتند آقا با شما کار ...
اعظم زنده است...
مردی غریبه را به خانه می آورد، او که توهم خیانت داشته است به مرد غریبه می گوید که تو همسرم را می شناسی و با هم رابطه داشته اید، مرد که اوضاع زن و بچه ها را می بیند به بیرون رفته و به پلیس زنگ می زند؛ به هر حال بعد از پنهان شدن و فرار کردن شوهر اعظم، پلیس او را گرفته و به بازداشتگاه می برد، اعظم و دو دختر نیز توسط اورژانس اجتماعی به بهزیستی واگذار می شوند. اعظم وقتی دارد از تهمت شوهرش به ...
علاقمندان فلسفه حتما بخوانند+عکس
که در سال 2007، اندکی پیش از مرگ خود نوشت، می گوید: من و هیلاری پاتنم در بیست سال اخیر در این باره که از آثار ویلیام جیمز و جان دیویی چه درس هایی باید گرفت، اختلاف نظر داشتیم. البته، اختلاف نظر کمترین چیزی است که می شود گفت. در یک مصاحبه پاتنم رورتی را خواننده ای بسیار بی دقت خواند و او را به خاطر تفاسیر متن گریز سرزنش نمود. هیلاری رورتی را دوست عزیز خطاب کرده است ...
مشاوره قبل از ازدواج، سرعت کاه مسیر پر شیب طلاق
اموالم را به نامش کرده بودم، بی خبر رفت و دیروز از طریق اعلام کلانتری با خبر شدم که او عضو یک شبکه کلاهبرداری است. شاید اگر به حرفهای مادرم گوش می کردم و قبل از ازدواج پیش مشاور می رفتم، به اینجا نمی رسیدم. آمده ام تا تقاضای طلاقم را بررسی کنم. و اما گذری بر آمارهای ثبت احوال نشان می دهد از آغاز امسال تا پایان آذر 4 هزار و 844 زوج در گیلان تصمیم مریم و محمد را عملی کرده اند و این آسیب ...
مادر ستایش : شب و روز را گم کرده ام، حال پدرش از من بدتر است
...، چون باید بدانم چه بلایی سر ستایش من آمده است، برای همین در دادگاه حاضر شدم. خودم را برای شنیدن واقعیت آماده کرده بودم، اما نتوانستم طاقت بیاورم و از روی صندلی افتادم و از هوش رفتم. صفیه قریشی افزود: هر صبح که از خواب بیدار می شوم، می گویم خدایا ستایش من کجاست؟ او دلواپس مدرسه رفتنش بود. می گفت سال دیگه که مدرسه می روم، زنگ های تفریح مدرسه بیا که تنها نباشم. الان من درد بزرگی دارم ...
دوست داشت گلویش بریده باشد
خانه ما آمدند. یکی از آن ها می گفت چقدر از وجود بابایت را برای حضرت زینب می دهی؟ می گفتم همه چیزش را می دهم اما جانش را نه، می پرسید دستانش را، می گفتم می دهم، می گفت پاهایش را، می گفتم می دهم، می گفت چشمانش را، می گفتم می دهم می گفت جانش را؟ می گفتم اصلا نمی دهم. می خواست ببیند چقدر بابا را دوست دارم. می گفت خب اگر پدرت شهید بشود سهمیه دانشگاه می گیری؟ گفتم مگر خودم نمی توانم درس بخوانم که دنبال ...
در خلق حماسه 9 دی نقش مردم کلیدی بود/ غرق شدن در خاک از عاشورای 88 می گوید!
درمانی وارد اتاق شدند. مات و متحیر مانده بودم وسط اتاق یکی از پرستار ها مرا بیرون برد. به پدرم دستگاهی وصل کردند تا هوا را به ریه هایش بدمد. شوک قلبی دادند. آمپول تزریق کردند. ضربان پدرم کند شد. چند مرتبه خواستم داخل اتاق شوم ولی آن ها نگذاشتند. - به کما رفت. خس خس سینه هایش آرام گرفت. دستگاه به جای ریه های خسته اش کار می کرد. من ماندم و آخرین کلام پدرم. کشور به رهبری، به عقلانیت مردم. به وحدت و امنیت نیاز داره نه آشوب و... منتظر ماندم تا آفتاب طلوع کند. باید می رفتم سمت میدان امام حسین (ع). انتهای پیام/ ...
به نام صبر منصور!
فیزیوتراپی دچار اسپاسم شدید عضلانی شدم و زانوهایم به هم چسبید فیزیوتراپ تلاش کرد زانوها را جدا کند که زانوی راستم شکست. دکتر گفت که برای کاردرمانی باید به یک کشور اروپایی اعزام شوم که این اقدام صورت نگرفت و پای راستم را در اثر عفونت و شکستگی قطع کردند. فکر می کردم حالا که پایم را قطع کرده اند حتما از درد هم رها می شوم ولی با این که پا ندارم احساس می کنم مچ پایم درد دارد. بعد ...
استاد پرورش به روایت دختر
را بسیار تحمل کرد، از زمانی که با پدرم ازدواج کرد پدرم به خاطر مبارزاتش زیاد سفر می کرد، دور بودند، مشکلاتی که برایمان پیش می آمد، گاهی که ساواکی ها حمله می کردند و خیلی مسائل دیگر پیش می آمد، اما مادرم با متانت و صبوری همه را تحمل می کرد و این کمک بسیار بزرگی به پدرم بود. حتی وقتی پدرم بیمار شدند مادرم مثل پروانه دور ایشان می چرخیدند و مراقب می کردند. برای پدرم کم نگذاشتند. حالا هم بعد از فوت ایشان همان صبوری را دارند. منبع: تسنیم ...
بازماندگان در آشیانه
خواهر و برادرند و هر دو عبوس و کم حرف؛ یاد گذشته آنها را بسیار می آزارد. آنها حالا هر دو دانشجوی رشته معماری در دانشگاه بعثت کرمانند و خانم دهقان برایشان کار پیدا کرده؛ برای ابوالفضل در مکانیکی و برای پرستو در یک کتابخانه. مادر پرستو و ابوالفضل در زلزله فوت کرد؛ پدرشان اما زنده است و در جیرفت ازدواج کرده. او بچه های جدید دارد و پرستو و ابوالفضل را به زندگی اش راه نمی دهد. از پدرم خوشم نمی آید ...
حرف تلخ با چاشنی کمدی به دل می نشیند
، خیلی راحت می گویند ما متاهلیم و این متفاوت است نسبت به کسی که می گوید من مجردم و تعداد خانه هایی که به او تعلق می گیرد، خیلی کمتر است و همه کس به مجرد خانه نمی دهد. با شنیدن نارضایتی های اطرافیانم از مقوله زندگی مشترک، کنجکاو شدم که چرا همه به من می گویند خوش به حالت که مجردی، با دقت بیشتری به اطرافم نگاه کردم، حتی در روابطی که هنوز به ازدواج ختم نشده است، کنکاش کردم و متوجه شدم این یک ...
چگونه یک پزشک با مرگ اطرافیانش کنار می آید
زوال عقل مبتلا شد مردی نبود که پیش از آن بود. مرگ او تسکین بود. اما مادرم در 82سالگی از متاستاز پیشرفته ناگهانی سرطان درگذشت که مرگ فوق العاده ای بود. منظورم این است که مرگ همیشه ناراحت کننده است، اما او در صحت کامل عقلی مرد. مرگ او کمی طول کشید، ولی در خانه بود. احساس می کنم دراین باره ما خیلی خوش شانس بودیم. سیذارتا: وقتی پدرم از دنیا رفت، برخی تصمیمات سخت باید گرفته می شد و زمان آن رسید که ...
زنده به گور کردن دختری در مشهد بخاطر فساد اخلاقی اش
خانواده ما را برده بود. او دو ماه قبل از خانه فرار Escape کرد و من هم تصمیم گرفتم او را بکشم. روز حادثه متوجه شدم او به خانه پدری مان برگشته است. عصر بود که به خانه پدرم رفتم و دیدم که خواهرم درون اتاق است و کسی در خانه نیست. صدای او را می شنیدم که می گفت: حالم خوب نیست. به من کمک کنید. بعد داخل اتاق رفتم و شالش را دور گردنش پیچیدم و آنقدر فشار دادم تا کشته شد. بعد جنازه را به سمت حمام کشیدم که مادرم ...
درخواست طلاق از همسر گیاهخوار!
...، اما از ده ماه پیش همه چیز بهم ریخت و زندگی مان نابود شد، از وقتی که پونه تصمیم گرفت گیاهخوار شود. یک شب که خسته از سرکار به خانه آمدم، پونه غذای گیاهی به من داد و گفت که از این به بعد گیاهخوار شده است. اول اهمیتی ندادم. تصور نمی کردم این کار تا این اندازه زندگی مان را تحت تاثیر قرار دهد. با خودم گفتم هرکاری دوست دارد انجام دهد، اما بعد از گذشت چندوقت تازه متوجه شدم چه بلایی ...
زنم با فروشنده های محل ارتباط شوم داشت! / زن اولم را سم خوراندم و زن سومم را ..! + عکس
کرد و گفت:زنم با مردان غریبه رفت و آمد داشت. من به او مشکوک بودم اما او با رفتارهایش باعث می شد شکم بیشتر برانگیخته شود. آخرین بار وقتی در یک فیلم دیدم که مردی با پاشیدن اسید به صورت زن مورد علاقه اش او را برای همیشه خانه نشین کرد به فکر اسیدپاشی افتادم. دختر این مرد در بازجویی ها گفت: پدرم سه زن دارد و مادرم زن سوم اوست. من هفت خواهر و برادر دارم. پدرم مرد شکاکی است .او همیشه رفت و ...
اظهارات دردناک زن جوان از اعتیاد پسر7 ساله اش!
غلط و بلایی است که خودم به سرم آورده ام. با هم دوست شده بودیم و روزی که به خواستگاری ام آمد پدر و مادرم داشتند دق می کردند. هر چه نصیحتم کردند که شاید سر عقل بیایم فایده ای نداشت. دلباخته اش شده بودم و برای رسیدن به او احترام پدر و مادرم را زیر پا گذاشتم و با سرنوشت خودم بازی کردم. اگر به نصیحت های پدر و مادرم گوش می کردم این طور نمی شد. حالا سرنوشت من به جهنم ، بچه ام گناه دارد و نگرانش هستم. از حق خودم در این زندگی سرد و نکبت بار گذشته ام اما از حق دو بچه ام نمی گذرم و موضوع را از راه قانونی پیگیری می کنم. رکنا ...
اغفال دختر دانشجو در نیمه شب
دختر 21 ساله که صدای گریه هایش سکوت کلانتری را شکسته و صورتش غرق اشک بود، از رابطه اش با یک پسر جوان گفت. به گزارش خراسان؛او اظهار داشت: در یکی از شهرستان های اطراف مشهد به دنیا آمدم و بعد از گرفتن دیپلم در یکی از دانشگاه های بجنورد قبول شدم. اگرچه خانواده ام مخالف تحصیل من در دانشگاه شهری دور بودند اما من اصرار به ادامه تحصیل داشتم و با ثبت نام در دانشگاه مشغول تحصیل شدم. پدرم از ...
دیه، 10 سال حبس و اخراج از ایران برای مردی که به صورت همسر سومش اسید پاشید
. محل حادثه خانه دو طبقه قدیمی ای در یکی از محله های مشیریه بود . پسر خانواده گفت: ما خانواده ای 9 نفره هستیم و از 15 سال قبل در ایران زندگی می کنیم. پدرم 62 ساله و مادرم هم 42 ساله است. شب گذشته پدر، مادر، همسر برادر و خواهر کوچکم در طبقه اول خوابیده بودند. من و خواهر و برادرانم هم در طبقه دوم خوابیده بودیم. دقایقی به ساعت هشت صبح مانده بود که با شنیدن فریادهای دلخراش مادرم خودمان را به ...
مرگ مشکوک زن 39 ساله
صدایش به صورت معلوم می لرزید به سروان اظهار کرد: مرضیه دختر حساسی بود، بسیار زود ناراحت می گردید و دستاویز می گرفت و جار و جنجال به راه می انداخت؛ شاید هم دلیلش این بود که ما بچه دار نمی گردیدیم و این مبحث روح لطیف مرضیه را زیادتر جریحه دار می کرد. ما تقریبا 9 سال هست ازدواج کردیم غیر از سال اول در بقیه سالها دایم اظهار کن و مگو داشتیم و به صورت مستمر در حال قهر و آشتی بودیم، حتی چند بار کارمان به ...
پولاد کیمیایی: بازیگر، عروسک خیمه شب بازی نیست
که روی بلندگو است، حرف می زنند. ما از گریه منصور متوجه می شویم که دختر را دوست داشته است که حالا در نسخه اکران عمومی نیز آن سکانس هم حذف شده است. من واقعا علت این کار را نمی فهمم که مسئله شخصی است یا چیز دیگر، چون در نهایت مسئله این طور رقم می خورد که آقای جیرانی روز آخر من را کنار بکشد و بگوید پولاد من به این نتیجه رسیدم که چنین اتفاقی برای نقشت بیفتد. حالا یا ایشان من را قانع می کردند ...
هیأت هایی که به سوریه ختم شد
شهید محمد اکرم ابراهیمی معروف به حاج رئوف در گفتگو با خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، از ماجرای آشنایی و ازدواجش با شهید چنین می گوید: دوست دایی من بود که در سپاه محمد(ص) با او دوست شده بود. ما رفته بودیم مشهد. رفتم خانه داییم. حاج رئوف را دیده بودیم. موضوع خواستگاری را به پدرم گفت. پدرم گفت: هرچه قسمت باشد. بگذارید فکرهایم را بکنم بعد خبر می دهم. پدرم هم به من گفت: دخترم هرچه خودت صلاح می دانی ...
پسر فامیلمون کاری با من کرد که ...به مشهد فراری شدم
آرامی را سپری می کردیم. یک روز که 17 ساله شده بودم به دیدن مادرم رفته بودم، محسن پسر برادرشوهرش را دیدم. او به من ابراز علاقه کرد. مادرم هم خوشحال بود . مراسم خواستگاری برگزار شد. نامادری ام می گفت این ازدواج هول هولکی به صلاح تو نیست، ولی من به برادرزاده ناپدری ام بله گفتم و البته عقدمان محضری نشد. بعد از این ماجرا از نامادری ام جدا شدم و بیشتر به خانه مادرم و نامزدم می رفتم. 6 ماه از بدترین ...