سایر منابع:
سایر خبرها
پخش فیلم صحنه قتل برای قاتل
مردی که از دو سال قبل به اتهام قتل همسر سابقش در شهرستان ورامین در بازداشت به سر می برد روز گذشته محاکمه و با درخواست قصاص از سوی دختر و پسر نوجوانش مواجه شد. مرد 53 ساله که سیاوش نام دارد مدعی بود قصد قتل نداشته، اما پخش صحنه قتل در دادگاه دروغ او را برملا کرد. به گزارش خبرنگار ما، پنجم دی ماه سال 94، مأموران پلیس ورامین از قتل زن میانسالی در یکی از مغازه های پوشاک زنانه در قرچک ...
شکایت دسته جمعی خانواده های شهدا و جانبازان فتنه 88 از سران فتنه
. صبح وقتی بیدار شدیم دیدیم بهتر است. روز به روز بهتر و زیباتر شد و حالش خوب شد. دبیرستان در مدرسه امیرکبیر درس می خواند. سال آخرش بود که رفته بود کنکور داده بود و میان 300 شاگرد در دانشگاه قبول شده بود. مهندسی معماری قبول شده بود. خواهرش به مدیرش زنگ زده بود و گفته بود حسین ما در دانشگاه شاهد قبول شده است. حسین وقتی خبر را شنید بعد از ظهر با یک جعبه شیرینی به خانه آمد. گفت دانشگاه قبول ...
بریدن گوش سگ خانگی توسط شوهر برای تهدید زنش
ها عکس سگ خانگی و پیام های تهدیدش را می توانید ببینید. بنابراین من از شوهرم می ترسم و به خاطر بیم جانی حاضر نیستم به خانه اش برگردم. قاضی رو به فرزاد کرد و گفت: آخر پسر خوب، سگ بی زبان این وسط چه گناهی کرده؟ می دانم که همسرت را دوست داری، اما راه و رسم جذب علاقه همسر که این نوع رفتارها نیست. مرد جوان که از هیجان به لکنت افتاده بود بریده بریده جواب داد: نه. این پیام های تهدید آمیز ...
وقتی مدرسه میرفتم سرکلاس خمار میشدم و همکلاسیام را میزدم تا اینکه مادرم مواد میزاشت تو کیفم که تو مدرسه ...
مانند دیگر دختران به مدرسه بروم. در واقع نشستن پشت میز و نیمکت های مدرسه و پوشیدن لباس فرم یکی از آرزوهای بزرگم بود ولی مادرم از رفتن من به مدرسه جلوگیری می کرد چرا که معتقد بود به تنهایی نمی تواند پول تهیه مواد را گدایی کند تا این که آن قدر گریه کردم که به ناچار مرا در مدرسه ثبت نام کرد. اما وقتی در کلاس درس خمار می شدم به همکلاسی هایم حمله می کردم و آن ها را کتک می زدم. چند بار مدیر ...
هنگامی دختر دهه هفتادی با اینستاگرام خودش ده نفر را سرکار می گذارد
سرویس سبک زندگی فردا؛ محدثه انسی نژاد: در شرایطی که زیادی از جوانان کشورمان از وضع بیکاری گلایه دارند و حتی به همین سبب به فکر کوچ به خارج از کشور می افتند، حانیه سلیمی با ایجاد یک صفحه اینستاگرام و قرار دادن نمونه شیرینی هایش در آن، اکنون به جایی دست یافته که یک کارگاه شیرینی پزی بازنمایی کرده هست. حانیه سلیمی یک دختر دهه هفتادی هست. او با داشتن مدرک لیسانس مهندسی پزشکی از دانشگاه امیر کبیر ...
جایی بروم نمی گویم همسر شهید هستم چون کلا برایم دردسر می شود. برعکس تا جایی که بتوانم پنهان می کنم چون ...
خیالم راحت شد. دو قدم آنطرف تر رفتیم باز گفت: راستی مهریه ات را هم می بخشی؟ گفتم: دیگه چی خیلی پر رو نشو. گذشته را بخشیدم. مهریه ام را هم ببخشم راحت برویی دو روز دیگر از سوریه بیایی بگویی بفرمایید خانه پدرت. گفت: باشد دوست نداری نبخش فوقش شهید شدم خانه مان که هست به برادرم می گویم سهم من را بعنوان مهریه ات بدهد. *تو برایم جز خوبی نبودی توی راه برگشت به دلم افتاد، روی موتور صدایش ...
حرف های شوهرم تکراری و کوتاه است ؛ طلاق می خواهم!
والدینش بود. انگار او مادرش را مجبور به آمدن پیش مشاور کرده بود. با صدای بچگانه خود گفت: خانم، پدرم مرد بسیار خوبی است. او هیچ وقت مادرم را دعوا نکرده یا اینکه هیچ وقت او را کتک نزده است. تازه مادرم را خیلی دوست دارد. هرچه مادرم بگوید پدرم قبول می کند اما نمی دانم چرا مادرم او را دوست ندارد و می خواهد از او جدا شود. مادرم می خواهد مرا نزد خود ببرد. من مادرم را خیلی دوست دارم اما پدرم را هم دوست دارم ...
1199 نفر مسلمان و یک ارمنی!
صدا نزدیک هست، با آنها درگیر می شوم و تو از سمت دیگر هجوم کن. من آن مقدار متاثر بودم که هنگامی آن صداها زیادتر گردید، انگشتم را در حلقه نارنجک انداختم که آنرا بیرون بکشم. پین نارنجک را از پشت صاف نکرده بودم و منحصرا بی خود کوشش می کردم. یک لحظه با خودم فکر کردم که در فیلم ها پین را می کشند و آن می اندازند. حلقه درآمد و نارنجک را انداختم، پس از ان آغاز کردم به شمارش و نگاه کردم که منفجر ...
فرار مرگبار از بیمارستان
... در ابتدا مادر مقتول گفت: من به خاطر نوه خردسالم از قصاص متهم می گذرم و درخواست دیه دارم. سپس امیر گفت: وقتی به زندان افتادم، پدرم سکته کرد و جان باخت. برادرم هم در زندان فوت کرد. روز حادثه، قصد کشتن امیر را نداشتم و ضربه ای که زدم مرگبار نبود. از اولیای دم تقاضای بخشش دارم. در پایان دادگاه قضات وارد شور شدند و متهم را به پرداخت دیه و هفت سال حبس محکوم کردند. این حکم در دیوان عالی کشور تائید شد. ...
یک انفجار و جوانیِ که در کانی طومار بوکان بر بادرفت
از زندگی دست نکشیده: هشت سال، درس را رها کردم؛ بعد در خانه درس خواندم و دیپلم گرفتم؛ همان سال دانشگاه سراسری تبریز، کارشناسی مطالعات خانواده قبول شدم؛ سخت بود اما با معدل بالا لیسانس گرفتم؛ دوران دانشگاه با همسرم که اهل پاوه است، آشنا شدم؛ سال 95 ازدواج کردیم؛ در طبقه بالای خانه پدرم در بوکان زندگی می کنیم و این روزها در انتظار آمدن فرزندمان هستیم.. همسرش می گوید: وقتی یکی از ...
افسانه جباری؛ نخستین عروس سوار بر موتور ایران
به موتورسواری علاقه مند شدی؟ پدرم یک موتور شهری داشت که وقتی کوچک بودم ترک او سوار می شدم، خیلی اتفاقی در پارک کوهسار موتورسواران مرد را دیدم و از آن ها سوال کردم و بهم گفتند خانم ها هم در پیست تمرین می کنند و برایم خیلی جالب بود و از آن جا جرقه زده شد که موتورسوار شوم. آن زمان نظر خانواده ات چه بود؟ خانواده من سنتی هستند و این رشته را هم برای خانم ها مناسب نمی ...
مزارهای غریب
. اما حکومت نظامی بود و اجازه تشییع پیکر شهدا را نمی دادند. قبل از شهادت گفته بود دیگر بر نمی گردم از سیداصغر می پرسم خبر شهادت را چه کسی به مادرتان داد؟ می گوید: وارد خانه که شدم مادرم در را باز کرد. (منقلب می شود و چند قطره اشک می ریزد) مادرم خیلی به سیدمحمد علاقه داشت. شب قبل از شهادتش مادرم مهمانش بود و می گفت سیدمحمد حال عجیبی داشت. به او می گفتم چرا نمی خوابی؟ وضو گرفته بود و ...
روایت خواندنی از زندگی شهید مدافع حرم علی زاده اکبر +تصاویر
. من از اینکه می دیدم همسرم به فکر دیگران است و سعی می کند لقمه حلال به خانه بیاورد خوشحال بودم. مهدی خیلی شبیه همسرم است. علی به مسجد و شرکت در هیئت ها علاقه زیادی داشت و مهدی هم درست مثل اوست. پسرم متولد 1382 است و هنگام شهادت پدرش تنها 10 سال داشت، اما خوب همه چیز را درک می کرد و متن زیبایی هم در تشییع پدرش قرائت کرد که مورد استقبال مردم قرار گرفت. ما سعی می کنیم تا آنجا که می توانیم پسرم ...
شهیدی که دوست داشت گلویش بریده باشد + عکس
مشغول دعا بودم متوجه پریدگی رنگ صورت و لرزش دست همان دوست تهرانی ام شدم. گفتم برای آقا مرتضی اتفاقی افتاده است؟ کمی دستپاچه شد و گفت، نه، نه، خیالت راحت.این بار با خنده تلخی به ویترین یادگارهای آقا مرتضی نگاه می کند و می گوید: زمان شهادتبرادر شهید قاسمی کنار آقا مرتضی بود و خبر شهادت آقا مرتضی را تلفنی به مادرش داده بود و از آن جا هم با تلگرام همه فهمیده بودند. به همسر شهید صدرزاده هم گفته بودند ...
20 دقیقه گفت وگو با قاتل
.... قبل از این اتفاق وضعیت چطور بود؟ دوستان صمیمی داشتی؟ بچه بودم بازی می کردم. بعد از ظهرها توپ پلاستیکی می آوردم بازی می کردم. بعضی وقت ها می رفتیم قهوه خانه، با گوشی موبایل بازی می کردم، به خدا اصلا توی محل سرم را بالا نمی کردم. به خدا این طوری که می گویند نبود. دوست صمیمی داشتی؟ اسمشان یادت می آید؟ یکی محمد بود و آن یکی امین که فامیلی اش یادم رفته ...
به پدر گفتم: حمزه را ماهی ها خوردند!
خواهیم تا بجای شهدا به جنوب بروند و من یکی از داوطلبان بودم که از طریق پدافند نیروی هوایی تهران، وقتی رسیدیم به منطقه، دوم مهر بود، یعنی سومین روزی که جنگ ایران و عراق شروع شده بود. ادامه می دهد: آن روز من 19 ساله بودم و مجرد، سال 61 منقضی شدم و سوم شهریور ماه همان سال به عنوان نیروی بسیجی دوباره به جبهه ها اعزام شدم. اواخر مهرماه بود که یک هفته مرخصی گرفتم و برای ازدواج به محل آمدم، بعد از ...
داستان دریا،پدری که می خواهد زن شود، اما یک دختر 9ساله دارد بازیگر و دستیار کارگردان تئاتری درباره ترنس ...
...: 20 سال از زندگی عقب افتادم همه شما من را می شناسید. قبل از این در شکل و شمایل فرزانه و حالا در شمایل سامان. سال ها می دانستم باید عمل جراحی انجام دهم ولی با سکوت پدرم، این عمل را به تعویق انداختم و نتیجه اش این شد که به اشتباه ازدواج کردم و مدت کوتاهی بعد هم جدا شدم و تصمیم گرفتم به هویت واقعی ام برسم. در نمایش هایم تلاش می کنم واقعیت زندگی ترنسکشوال ها را نشان دهم ...
رهایی از مرگ با فروش خانه مادر
شدت اشک می ریخت، گفت: وقتی دو پسرم به زندان افتادند همسرم سکته کرد و فوت شد. پسر کوچکم هم در زندان به خاطر بیماری ایدز فوت کرد. حالا کسی را جز امین ندارم به همین دلیل حاضرم تنها دارایی ام را که خانه ام است را بفروشم تا رضایت اولیای دم را جلب کنم. در ادامه متهم با شرح دوباره ماجرا در آخرین دفاعش گفت: باور کنید ضربه ای که به فربد زدیم کشنده نبود. او هنوز دوره درمانش را تکمیل نکرده بود که از بیمارستان ...
روایت ها و فعالیت های برخی از شهدای "مدافع حرم" در فتنه 88 + عکس
از امنیت تهران بر عهده داشت. آن موقع، فرمانده کل، سردار همدانی بود و بعد پدر بنده که در شهر خیلی درگیر بودند. یادم هست شبی که رأی ها اعلام شد، شب ولادت حضرت زهرا(س) بود و من به امامزاده علی اکبر(ع) چیذر رفته بودم که پدرم تماس گرفت و گفت: کجایی؟ سریع برو خانه و درگیر تظاهرات نشو همین که تلفن تمام شد، حاج محمود کریمی گفت: آقایان امشب، هیئت تعطیل است و به سمت خانه بروید. بعد که آمدیم بیرون، متوجه شدیم ...
آتیلا: ایرادی ندارد، رکورد سریع ترین استعفا برای من! / عشق سرمربیگری ندارم
که مسایل مالی نقشی در این ماجرا ندارد اما 80 درصد ماجرا به کیفیت بازیکنان و مسایل فنی برمی گردد. خیلی ها از تو به عنوان پسر ناصر حجازی توقع داشتند تا مقابل اتفاق های باشگاه نفت چنین رفتاری داشته باشی. به قول مادرت هرچه باشد خون ناصرخان در رگ های توست. (نیشخند) شما درست می گویید اما بعضی ها هم می گفتند دست من با جهانیان توی یک کاسه است. می گفتند آتیلا آمده تا روی کارهای بقیه ماله بکشد ...
آیت الله مجتهد شبستری: علمای بزرگ کم شده اند/ ولنگاری بیشتر رواج یافته است به خصوص با دایر شدن فضای مجازی
ازدواج کردم. چطور آشنا شدید؟ با یکی از خانواده های متدین شبستر که معروف به تقوا و صداقت و امانت بودند، وصلت کردیم. مهریه چقدر بود؟ به یاد ندارم؛ آن زمان فکر کنم 5 هزار تومان بود. حاج آقا به حاج خانم در کار خانه کمک می کردید؟ بله. هنوز ادامه دارد؟ تا جایی که بتوانم. گرفتاری من و مطالعه من زیاد است ولی اگر بتوانم کمک ...
مهریه همسرم 5 هزار تومان بود/ بلدم نیمرو و کته درست کنم/ بعد از فوت پدرم تحت تکفل آیت الله شریعتمداری ...
: مردم، حاج آقا مجتهد شبستری را به نام آذربایجان و تبریز می شناسند، چطور شد از تبریز جدا شدید؟ بنده ساکن تهران بودم. سال 33 از قم به تهران منتقل شدم، در اینجا حوزه درس و دانشگاه و برنامه حوزه داشتیم. سال 74 موفق شدم که مشرف به زیارت بیت الله الحرام شدم. بعد از مناسک حج مشرف به مدینه شدیم 4-3 روز در مدینه بودیم که از دفتر حضرت آقا تماس گرفتند و آقای حجازی گفتند آقا با شما کار ...
اعظم زنده است...
مردی غریبه را به خانه می آورد، او که توهم خیانت داشته است به مرد غریبه می گوید که تو همسرم را می شناسی و با هم رابطه داشته اید، مرد که اوضاع زن و بچه ها را می بیند به بیرون رفته و به پلیس زنگ می زند؛ به هر حال بعد از پنهان شدن و فرار کردن شوهر اعظم، پلیس او را گرفته و به بازداشتگاه می برد، اعظم و دو دختر نیز توسط اورژانس اجتماعی به بهزیستی واگذار می شوند. اعظم وقتی دارد از تهمت شوهرش به ...
علاقمندان فلسفه حتما بخوانند+عکس
که در سال 2007، اندکی پیش از مرگ خود نوشت، می گوید: من و هیلاری پاتنم در بیست سال اخیر در این باره که از آثار ویلیام جیمز و جان دیویی چه درس هایی باید گرفت، اختلاف نظر داشتیم. البته، اختلاف نظر کمترین چیزی است که می شود گفت. در یک مصاحبه پاتنم رورتی را خواننده ای بسیار بی دقت خواند و او را به خاطر تفاسیر متن گریز سرزنش نمود. هیلاری رورتی را دوست عزیز خطاب کرده است ...
مشاوره قبل از ازدواج، سرعت کاه مسیر پر شیب طلاق
اموالم را به نامش کرده بودم، بی خبر رفت و دیروز از طریق اعلام کلانتری با خبر شدم که او عضو یک شبکه کلاهبرداری است. شاید اگر به حرفهای مادرم گوش می کردم و قبل از ازدواج پیش مشاور می رفتم، به اینجا نمی رسیدم. آمده ام تا تقاضای طلاقم را بررسی کنم. و اما گذری بر آمارهای ثبت احوال نشان می دهد از آغاز امسال تا پایان آذر 4 هزار و 844 زوج در گیلان تصمیم مریم و محمد را عملی کرده اند و این آسیب ...
مادر ستایش : شب و روز را گم کرده ام، حال پدرش از من بدتر است
...، چون باید بدانم چه بلایی سر ستایش من آمده است، برای همین در دادگاه حاضر شدم. خودم را برای شنیدن واقعیت آماده کرده بودم، اما نتوانستم طاقت بیاورم و از روی صندلی افتادم و از هوش رفتم. صفیه قریشی افزود: هر صبح که از خواب بیدار می شوم، می گویم خدایا ستایش من کجاست؟ او دلواپس مدرسه رفتنش بود. می گفت سال دیگه که مدرسه می روم، زنگ های تفریح مدرسه بیا که تنها نباشم. الان من درد بزرگی دارم ...
در خلق حماسه 9 دی نقش مردم کلیدی بود/ غرق شدن در خاک از عاشورای 88 می گوید!
درمانی وارد اتاق شدند. مات و متحیر مانده بودم وسط اتاق یکی از پرستار ها مرا بیرون برد. به پدرم دستگاهی وصل کردند تا هوا را به ریه هایش بدمد. شوک قلبی دادند. آمپول تزریق کردند. ضربان پدرم کند شد. چند مرتبه خواستم داخل اتاق شوم ولی آن ها نگذاشتند. - به کما رفت. خس خس سینه هایش آرام گرفت. دستگاه به جای ریه های خسته اش کار می کرد. من ماندم و آخرین کلام پدرم. کشور به رهبری، به عقلانیت مردم. به وحدت و امنیت نیاز داره نه آشوب و... منتظر ماندم تا آفتاب طلوع کند. باید می رفتم سمت میدان امام حسین (ع). انتهای پیام/ ...
به نام صبر منصور!
فیزیوتراپی دچار اسپاسم شدید عضلانی شدم و زانوهایم به هم چسبید فیزیوتراپ تلاش کرد زانوها را جدا کند که زانوی راستم شکست. دکتر گفت که برای کاردرمانی باید به یک کشور اروپایی اعزام شوم که این اقدام صورت نگرفت و پای راستم را در اثر عفونت و شکستگی قطع کردند. فکر می کردم حالا که پایم را قطع کرده اند حتما از درد هم رها می شوم ولی با این که پا ندارم احساس می کنم مچ پایم درد دارد. بعد ...
استاد پرورش به روایت دختر
را بسیار تحمل کرد، از زمانی که با پدرم ازدواج کرد پدرم به خاطر مبارزاتش زیاد سفر می کرد، دور بودند، مشکلاتی که برایمان پیش می آمد، گاهی که ساواکی ها حمله می کردند و خیلی مسائل دیگر پیش می آمد، اما مادرم با متانت و صبوری همه را تحمل می کرد و این کمک بسیار بزرگی به پدرم بود. حتی وقتی پدرم بیمار شدند مادرم مثل پروانه دور ایشان می چرخیدند و مراقب می کردند. برای پدرم کم نگذاشتند. حالا هم بعد از فوت ایشان همان صبوری را دارند. منبع: تسنیم ...
بازماندگان در آشیانه
خواهر و برادرند و هر دو عبوس و کم حرف؛ یاد گذشته آنها را بسیار می آزارد. آنها حالا هر دو دانشجوی رشته معماری در دانشگاه بعثت کرمانند و خانم دهقان برایشان کار پیدا کرده؛ برای ابوالفضل در مکانیکی و برای پرستو در یک کتابخانه. مادر پرستو و ابوالفضل در زلزله فوت کرد؛ پدرشان اما زنده است و در جیرفت ازدواج کرده. او بچه های جدید دارد و پرستو و ابوالفضل را به زندگی اش راه نمی دهد. از پدرم خوشم نمی آید ...