سایر منابع:
سایر خبرها
شب انتخابات گفتند باید برای حضور در لیست امید پول بدهی/ داستان یک شهادت دروغ به نفع فائزه هاشمی
خود بگویید. در یکی از روستاهای نطنز در یک خانواده فرهنگی به دنیا آمدم. عموی پدرم وکیل دادگستری بود و من از همان زمان شیفته وکالت و حقوق بودم. بعد از اینکه دیپلم گرفتم، در رشته مهندسی دانشگاه علم و صنعت قبول شدم که شهریه دانشگاه آن زمان 35 هزار تومان بود و به دلیل اینکه توان پرداخت نداشتم، دانشگاه را رها کرده و به نیروی هوایی رفتم و همان جا هم استخدام شدم. در ابتدا ...
همه چیز درباره صیغه محرمیت و ازدواج های سحر قریشی + عکس
کرد و ادعاهای همسر سابقش را به طور کل رد کرد. سحر قریشی گفت در 17 سالگی در سل 1384 عقد کردیم و اولین درخواست طلاقم قبل از شروع بازیگری و در سال 1385 بود. در آن زمان مادرم در انگلیس بود و پدرم هم در آمریکا زندگی می کرد. بعد از بازیگر شدن و معروف شدنم خانواده همسر سابقم تلفنم را پاسخ می دادند.خودشان را مدیر برنامه من معرفی می کردند و چند تا پیشنهاد کار راهم رد کردند. بعد از آن چند مصاحبه ...
نامه شهید به خانواده برای ادای بدهی عجیبش/ از شهادتم خرسند باشید و امام را تنها نگذارید
شهید شده گویا عروسی اوست. مادرم هم بسیار مؤمن و عاشق قرآن و اهل بیت(ع) بود، وی در طول سال شاید پنج مرتبه قران را ختم می کرد و مدام در حال خواندن قرآن بود. در نشست ها روضه اهل بیت(ع) هم مدام شرکت می کرد تا اینکه شب شهید شدن حضرت زهرا(س) در همین منزل مجلس روضه داشتیم و مادرم ناگهان حالش بد گردید، چند یاعلی اظهار کرد و بدرود حیات اظهار کرد. این مطلبو از دست ندید! راهکار وحدت حوزه و ...
درخواست قصاص جوان بوکانی که برای کار به تهران رفت
تیم پزشکی نشان داد مقتول چند روز قبل به قتل رسیده است. دختر مقتول گفت: مادرم همراه برادرم این شرکت را تأسیس کردند. گاهی اوقات به خاطر کارهای زیاد شرکت، مادرم در دفتر کارش می خوابید و به خانه نمی آمد. الان دو روزی بود از او بی خبر بودم که به محل کارش آمدم و با این صحنه روبه رو شدم. وی همچنین گفت: برادرم سال قبل به صورت قاچاقی به خارج از کشور رفت و دیگر از او خبری نداریم. همزمان با ادامه ...
نماز باران به امامت آیت الله مهدوی اقامه شد+ تصاویر
شدم که این فرد غلام امام سجاد (علیه السّلام) است. فردای آن روز به منزل امام سجاد (علیه السّلام) رفتم و گفتم که آمده ام غلامی از غلامان شما را بخرم. حضرت فرمود: همه ی غلامان را بیاورید. وقتی همه آمدند، هر چه نگاه کردم، آن غلام را نیافتم. گفتم: آیا غلام دیگری در منزل دارید؟ گفتند: فرد دیگری در اسطبل است، درخواست کردم او را نیز ببینم. وقتی او را آوردند، دانستم همانی است که می خواهم. قیمتش را پرسیدم ...
جانباز نخاعی، حاج محمد قبادی به شهدا ملحق شد
علت مادرم و برادر کوچکم. آخر آنان دیگر تنها مرا داشتند. پدر و هر دو برادرانم در جبهه بودند و مادرم از این می ترسید که با رفتن من خانه اش سوت و کور گردد. هنگامی بی تابی هایم را می دید می اظهار کرد: دست کم حوصله کن پدر یا یکی از برادرانت برگردد بعد تو به جبهه برو؛ اما من نمی توانستم بنشینم و در انتظار بمانم. در نهایت تصمیم خودم را گرفتم. رفتم جبهه. تنها یکی از دوستانم از این ماجرا مطلع بود که قرار ...
فرار دختر جوان از دست مرد 45 ساله و اتفاقی....
در این شهر تنها بودم و از طرفی دوست نداشتم با مردی باشم که هم سن و سال پدرم است، رابطه پنهانی ام را با مراد برقرار کردم. حفیظ از این ماجرا چیزی نمی دانست و می دانستم که اگر به موضوع پی ببرد بی شک یا مرا از خانه اش بیرون می کند یا دیگر اجازه نمی دهد با مراد ارتباط داشته باشم. بعد از مدتی مراد متوجه مزاحمت های حفیظ شد، بعد از این موضوع بود که مراد پیشنهاد قتل او را مطرح کرد. ابتدا مخالفت کردم اما ...
آزار و اذیت دختر شانزده ساله توسط دو پسر شیطان صفت...
، تا این که پدرم به ناچار گوشی تلفن را برایم خرید. از آن روز به بعد سیر در شبکه های اجتماعی به یکسرگرمی Hobby مهم برایم تبدیل شده بود تا این که در تلگرام با جوانی به نام حمید آشنا شدم. او پسری مهربان به نظر می رسید و در مدت کوتاهی اعتماد مرا جلب کرد. حمید عنوان می کرد: علاقه زیادی به من دارد و می خواهد هرچه زودتر همدیگر را ملاقات کنیم. او مرا تشویق کرد از خانه فرار Escape کنم و نزد او ...
نسیم خیلی راحت گفت از مردان کوچکتر از خودم متنفرم و...
ورود به بازار Store کار مسیر راحتی را طی می کردم این در حالی بود که علاقه ای به درس و مدرسه نداشتم و چند روز بعد از پایان خدمت سربازی در مغازه پدرم مشغول کار شدم. طولی نکشید که پدرم همه امور مغازه را به من سپرد و خودش کارهای بازرگانی را گسترش داد. در همین روزها نحوه برخورد و عشوه های دختر جوانی که به مغازه ام رفت و آمد می کرد توجهم را جلب کرد. نسیم بازاریاب بود و برای فروش اجناس یک شرکت به مغازه ...
از صحبت های مصطفی 4 دقیقه قبل از شهادت تا علت نقدهای صریح و بدون تقیه
و هم این لیاقت را به ما داد که خانواده شهید باشیم. من یک برادر داشتم که سال 60 به جبهه اعزام شد و هنوز جسد او بازنگشته است و مادرم تا زمانی که رحلت نکرده بود، همیشه چشمانش به دَر بود و هنوز هم پیکر پاک و مطهر برادرم محسن بازنگشته است. مصطفی نیز برای ما به منزله این است که خداوند برای ما ظرفیتی قرار داده و ما سوگ از دست دادن فرزند را باید تحمل کنیم. در مقابل به خیانت هایی که ...
مرجان محتشم در برنامه ی دورهمی
عذرخواهی و اعلام می کنم از سال 91 درگیر مشکلات شخصی زیادی بودم، ابتدا پدرم را از دست دادم، مدت کوتاهی بعد دست اجل برادرم را از من گرفت و هشت ماه پیش هم مادرم به رحمت ایزدی پیوست. این سال ها و روزهای سخت مرا تنها کرد و خودم را بی پشتوانه دیدم، از طرفی فرصت برای عده ای مهیا شد تا با شایعات بی اساس اسباب آزار و اذیت مرا مهیا کنند، با این حال مردم انقدر آگاه بودند که شایعات را باور نکنند و همیشه من را ...
دختر بچه بودم که اون آقا تو ماشینش چیزی بهم نشون داد که من ....
.... نادین یک زن 24 ساله مصری است که این روزها در نیویورک زندگی می کند. او می گوید در نیویورک خیلی بیشتر احساس ناامنی دارد. یک بار مردی راه من و مادرم را در روز بست و من نمی دانستم چه کنم. کسی در خیابان نبود و انگار یخ زده بودم. او شروع به داد زدن سر مادرم کرد. خواستم که چیزی بگویم اما ناگهان احساس ناامنی بر من غلبه کرد و با خودم گفتم که نکند او تفنگ داشته باشد؟ برای همین به مادرم گفتم که بیا ...
سکوت 11 ساله بازیگر"پس از باران"شکست!
شد عده ای از زبان من حرف هایی بزنند که عاری از حقیقت بود و من از همین تریبون از مردم عذرخواهی و اعلام می کنم از سال 91 درگیر مشکلات شخصی زیادی بودم، ابتدا پدرم را از دست دادم، مدت کوتاهی بعد دست اجل برادرم را از من گرفت و هشت ماه پیش هم مادرم به رحمت ایزدی پیوست. این سال ها و روز های سخت مرا تنها کرد و خودم را بی پشتوانه دیدم، از طرفی فرصت برای عده ای مهیا شد تا با شایعات بی اساس اسباب آزار و اذیت ...
مسئولان برای خدمت به مردم و کسب رضای خداوند کار کنند
کاندیداهای مجلس فرمود شما همانطور عمل نمایید و با آگهی کامل به اشخاص لایق و برجسته رای دهید. مسئولان هم در نظام اسلامی تلاش کنند قوم و خویش و...را کنار بگذارید و فرقی در بین مردم مؤمن و مسلمان نگذارید. تو ای پدر گرامی که سالهای سال با من رنج و زحمت کشیدی و مرا با سواد کردی اگر شب و روز تو را به آغوش گیرم و یک لحظه تو را بر زمین نگذارم و به تو خدمت کنم از دین زحمات تو بیرون نمی روم ...
شهید کهگیلویه وبویراحمدی که بر روی طلبکاری خود حساس بود+تصاویر
زیرا کوبنده تر از سلاح من است . و اما همسر مهربانم امیدوارم که مرا ببخشید باز هم شوهر خوبی برای تو نبودم زیرا درست به تو نمی رسید. و از ناحیه من دچار مشکلاتی می شدی ولی همه اینها را تو به خاطر اسلام چشم بپوش و عمل بنما و امیدوارم که مرا حلال کنی عطوفتها و رئوفی تو هیچگاه حتی در خانه ابدی از یاد من نخواهد رفت حتی لحظاتی را که می خواستم به جبهه بیایم هنگام بدرقه من بغض گلویت را می ...
نامه دردسرساز از یک زندیق
درآمدن صدای در و رسیدن دو میهمان ناشناس، اما مسیر روایت جلال آل احمد را به سویی می برد که پسرک سرانجام درمی یابد ماجرای آن نامه پردردسر چه بوده است رفتم دم در. یک صاحب منصب بود و دنبالش یک زن سرواز. یعنی چارقد به سر. همسن های خواهر بزرگم. چارقد کوتاه گل منگلی داشت. هیچ زنی با این ریخت توی خانه ما نیامده بود. کیف به دست داشت و نوک پنجه راه می رفت. [..]روی کول صاحب منصب دو تا قپه بود و من نمی شناختمش. یعنی چکار داشت؟ ...
عفت مرعشی: آیت الله هاشمی به برابری زن و مرد معتقد بود
.... ما نظام اسلامی داریم. کاری نباید کنیم که امام زمان(عج) از ما ناامید شود. من همیشه در زندگی تا جایی که می توانستم برای نظام و انقلاب تلاش کردم. ما همه مدیون این انقلابیم. سال 88 هم من در همین راستا آن حرف ها را زدم. معتقد بودم انقلاب در خطر است. گفتم تا انقلاب را حفظ کنم. ما رنج های بسیاری از آن سال ها کشیدیم که بسیاری از آن به خاطر همان حرف من بود اما اکنون باز اگر به آن روز برگردم همان حرف ...
خاطرات ایبراهیموویچ از نژادپرستی و فقر کودکی اش
کودکی با مشکلات اقتصادی در خانواده اش روبه رو بود. مهاجم سوئدی در این باره گفت : مادر و پدرم برای من همه کار کردند. وضع اقتصادی خیلی بدی داشتیم، می توانم یک مثال برای تان بزنم. قرار بود با مالمو به مسابقاتی بروم. در آن زمان پانزده سال داشتم و برای حضور در این تورنمنت باید پول پرداخت می کردم. باشگاه این پول را به من نداد و من نیز پولی نداشتم. پدرم اجاره خانه که برای آخر ماه کنار گذاشته بود را به من ...
بالاخره سکوت خانم کوچیک پس از باران شکست
همین تریبون از مردم عذرخواهی و اعلام می کنم از سال 91 درگیر مشکلات شخصی زیادی بودم، ابتدا پدرم را از دست دادم، مدت کوتاهی بعد دست اجل برادرم را از من گرفت و هشت ماه پیش هم مادرم به رحمت خدا رفت. این سال ها و روزهای سخت مرا تنها کرد وخودم را بی پشتوانه دیدم، از طرفی فرصت برای عده ای مهیا شد تا با شایعات بی اساس اسباب آزار و اذیت مرا مهیا کنند، با این حال مردم انقدر آگاه بودند که شایعات را باور نکنند ...