سایر منابع:
سایر خبرها
بازیگر معروف مرد راز زندگی خصوصی اش با خانم بازیگر را لو داد / لادن فرزند اوتیسمی ام را کتک می زد
جمعه بر می گشت اما او برای همین چند ساعت نبود پرستار هم اعصاب نگهداری فرزندمان را نداشت و فرزندمان را کتک می زد. بعضی اوقات متوجه می شدم که فرزندمان حال دیگری دارد اما نمی دانستم چنین کاری می کند اما روزی که من این موضوع را با چشم خود دیدم تصمیم گرفتم که فرزندم را نجات دهم بنابراین از او خواهش کردم که نگهداری فرزند را به من بسپارد. سپس وی به امریکا رفت و با شرکت در سیمنارهای مربوط به بیماری ...
خلیل زاده: قدرت استقلال به نفع پرسپولیس است
هستم و سال هاست تلاش می کنم ملی پوش شوم. اگر در گذشته اشتباهی مرتکب شدم آن را می پذیرم و از بزرگترم عذرخواهی می کنم. مثل اینکه خیلی دوست داری مسافر جام جهانی شوی؟ این آرزوی بزرگ هر فوتبالیستی است. من هم از این قاعده مستثنی نیستم. این فصل با همین انگیزه تمرین می کنم و در مسابقات حاضر می شوم. اگر دعوت شدم یا به جام جهانی رفتم که تمام وجودم را می گذارم. اگر هم این اتفاق نیفتاد ...
از سری داستان های افسانه جمو/ سیکس هشت!
کلمه “سزاوار” از واژه (“خروبهت” و او کسی که تیریی تو ایکنه) استفاده می کرد. زمان شکستن چوب ها فرا رسید ما هشت نفر که از قبل انتخاب شده بودیم جلوتر اومدیم و با حرکات کششی سعی در جلب توجه دیگران داشتیم جموی بیچاره هم ایستاده به حالت اوس(احترام رزمی) اخرین نفر گوشه حیاط بود.یکی از بچه ها بخاطر استرس بالا بلند شد چیزی تو گوش مربی گفت و رفت عقب نشست مربی بهم اشاره کرد بلند شدم رفتم پیشش تو ...
زندگی در بهزیستی پس از دعوای خونین پدر و مادر
را بعد از هشت سال زندگی طلاق دادم و بعد با جمیله ازدواج کردم. او ناراحتی کلیه داشت و دیالیز می شد تا اینکه با پیوند کلیه حالش خوب شد. ما چندسالی بچه دار نشده بودیم تا اینکه با نذر و نیاز صاحب یک فرزند پسر شدیم که حالا 12 ساله است. من بازنشسته راه آهن بودم و با حقوق بازنشستگی نمی توانستم مخارج زندگی ام را تأمین کنم. از طرفی پسرم، همه دار و ندارم بود و دوست داشتم آینده روشنی داشته باشد. او از من ...
کاش پسرم را در لحظه دستگیری شهید می کردند
. پدرش افسر ارتش بود که پس از مدتی خودش را بازخرید کرد و از ارتش بیرون آمد. بعد مغازه باز کرد که مغازه اش هم ورشکست شد. هیچ چیزی برایش نماند، فشار زندگی مریضش کرد و به خاطر ناراحتی معده از دنیا رفت. من هم چیزی نداشتم و بیشتر برادرم خرجمان را می داد. برای بزرگ کردن بچه هایم سختی های زیادی کشیدم. شش فرزند داشتم که با شهادت شاهرخ الان پنج فرزند دارم. آقا شاهرخ کجا درس می خواندند؟ در مدرسه ای ...
علیدوستی: امجدیه، سینما پارادیزوی من است
آهن در روزهای جمعه، از زیر زبان چند نسل بیرون نرفته است. اصلا یاد مرگ آقامدد که می افتم خراب می شوم. داشته می رفته ورزشگاه آزادی. بچه اش می گوید بابا دیگر ول کن استادیوم رفتن را. وسیله که نداری. کی می خواهد آن وقت شب شما را برگرداند؟ آقا مدد با تبختر تمام می گوید تمام استادیوم مرا می شناسند بچه جون! بالاخره یکی سوارم می کند و برم می گرداند دیگر. همین آقامدد که انتظار داشت کل ورزشگاه بشناسندش، وقتی ...
روزگار آوارنشینان انفجار اسلامشهر
چیز را دیده است می گوید: حدود 5 ماه می شود که خیابان را به خاطر تعویض لوله آب کنده اند. از چند روز قبل 3کارگر برای ادامه کار آمدند. یکی راننده بیل مکانیکی بود و 2کارگر دیگر هم کمک می کردند. روز حادثه (پنجشنبه) راننده بیل مکانیکی گودالی حفر کرده بود و به محل لوله گاز نزدیک می شد. به او گفتم که اینجا لوله گاز است و احتیاط کند اما او ناراحت شد و گفت اگر خودت این کاره ای بیا بنشین پشت فرمان ...
عبدا... حسینی: خودم استقلالی هستم به بازیکن استقلال توهین نمی کنم
فکر کرد که با دست بازیکن حریف را سرنگون کردم، در حالی که چنین چیزی نبود و صد بار هم صحنه را ببینید متوجه می شوید که خطایی صورت نگرفته است. این داستان توهین به نورافکن چیست که او مدعی شده فحاشی کردی؟ اصلا چنین چیزی نبوده است. بگذارید کاملا توضیح بدهم؛ پایان بازی من به سمت نورافکن رفتم و گفتم که خطا نکردم و او خودش هم تایید کرد و گفت پنالتی درست نبود. در همین حین کمک داور نزدیک ما شد و من ...
انتظار دارند زندگی آرام روحانیت را مثل صحنه های اکشن جنگ با داعش بسازم
الهدی رفتم و 3-4 سال هم در قم بودم. برخی از مدارک در حوزه حاج آقا مفقود شد و اکنون طلبه سطح 2 محسوب می شوم و باید امتحانات گذشته را تکرار کنم. تسنیم: دانشگاه هم رفتید؟ بله. از همان سال 83، خود حاج آقا من را به دانشگاه تهران فرستاد و در آن جا عقاید و منطق و ... می گفتم. دانشگاه امیرکبیر و شریف هم رفتم. هنوز هم در دانشگاه شریف رفت و آمد دارم و در پژوهشگاه آن کار فرهنگی انجام می ...
اظهارات عجیب آقای بازیگر درباره زندگی با لادن طباطبایی و رفتارهای عجیبش!
پرستار 24 ساعته هم برای نگهداری دخترمان داشتیم و پنجشنبه ها شب پرستار به خانه می رفت و جمعه بر می گشت اما او برای همین چند ساعت نبود پرستار هم اعصاب نگهداری فرزندمان را نداشت و فرزندمان را کتک می زد. بعضی اوقات متوجه می شدم که فرزندمان حال دیگری دارد اما نمی دانستم چنین کاری می کند اما روزی که من این موضوع را با چشم خود دیدم تصمیم گرفتم که فرزندم را نجات دهم بنابراین از او خواهش کردم که نگهداری ...
عوامل کمال انسان در عالم برزخ/ یادی که راحت جان می شود!
است که از روز نخست باور نکرد برای اینجا نیست. کسی که خودش را برای این جا می داند، می ترسد. می گوید: من همیشه این جا بودم، تمام تلاشم برای این دنیا بود، خانه ای درست کنم، ملکی داشته باشم، ریاستی داشته باشم، حبّ به مال، حبّ به مقام، حبّ به فرزند و ... داشتم، میل به این مطلب دارم و همه چیز همین دنیاست، حالا کجا می خواهم بروم؟! البته ظاهر این است که انسان در همه عوالم هم همین حال را دارد که ...
گفت و گو با برانکو ایوانکوویچ ؛ پروفسور کروات فوتبال ایران
.... آنطور که شما رفتید، کمتر کسی فکر می کرد دوباره به فوتبال ایران برگردید اما بعد از 9 سال این اتفاق افتاد. می خواهم بدانم چه چیزی به حضور دوباره در ایران ترغیب تان کرد؟ من نمی دانم کجای رفتنم غیرعادی بوده که درباره اش حرف بزنم. غیرعادی، نظر و احساس آن روزهای خیلی از ایرانی ها درباره شما بود. خیلی ها دوست داشتند شما بروید و همین هم شد. می خواهم بگویم آن موقع محبوبیت تان ...
کدامیک از اعضاء حزب مشارکت اسرار نظامی کشور را به بیگانگان فروخت؟ +تصاویر و اسناد
گروه سیاسی_رجانیوز: روز شنبه 30 دی ماه، عباس عبدی از فعالان سیاسی اصلاح طلب و از اعضای حزب منحله مشارکت، در ادامه سوء استفاده جریان اصلاحات از اغتشاشات اخیر در کشور، در نامه ای به سردار قاسم سلیمانی، در نامه ای سراسر سیاهنمایی ، اتهام زنی و توهین مدعی شد که سردار سرافراز ایران (که دوست و دشمن در این مملکت به بزرگی و عظمت او اذعان دارند)، اشتباه کرده که عامل خودفروخته ای را که پرچم مقدس کشور را ...
روایتی کاملا متفاوت از حادثه پلاسکو
. به بچه ها گفتم من هم به پلاسکو می روم و چند عکس می گیرم. بچه ها گفتند: لازم نیست؛ تو نرو! من اما زیر بار نرفتم و راه افتادم. ماشین گرفتم و کمی از مسیر را که رفتیم، راننده گفت که خیابان ها را بسته اند و نهایت تا چهارراه استامبول می تواند برود. حول و حوش خیابان فردوسی از ماشین پیاده شدم. ماشین ها اجازه تردد نداشتند. موتورسوارها می گفتند خیابان ها بسته است و نمی توانم از این جلوتر بروم. داشتم تلفنی ...
به رهبر انقلاب بگویید قلب یک مادر ارمنی برای شان می تپد
خارج از ایران داری را بده تا خبر زنده بودنت را بدهم که متاسفانه امیل هیچ شماره ای را به یاد نداشت. به او می گویم حالا که خدا را شکر فرزندانت در سلامتی کامل به سر می برد ولی آیا در خرج زندگی به شما کمکی می کنند که گفت: من مادر آنها هستم و نیازی به کمک آنها ندارم بلکه با قلاب بافی و گرفتن سفارش بافت می توانم خرج خودم را بدهم. بلند می شود و می خندد و بلافاصله آثار دستی خودش را ...
احمدی نژاد باید ثابت می کرد 28 سال دزدی یعنی چه
خبرنگار زده بود، نتیجه اش مشخص نشد؟ ما خبرنگار را صدا کردیم با او صحبت کردیم. با خود آقای قاضی پور هم صحبت کردیم. البته فیلم را ندیدیم که چه طوری است. بعد خبرنگار شفاها به خود من گفت شکایتم را پس می گیرم. مشکل این بود که هر روز یک حرفی می زد. هم در کمیسیون با او حرف زدیم، هم تنهایی با او حرف زدم، بعد رفت دوباره دبه کرد گفت در صورتی که فلان شود قبول می کنم. گفتم تو ما را بازی دادی ...
اسم شهدای تازه تفحص شده که می آید خیلی ها یاد دفاع مقدس می افتند، یاد شلمچه، جزیره مجنون، فاو، زبیدات، ...
. می گفتم یعنی شمالی؟ می خندید و از جواب دادن طفره می رفت. البته خواهر و برادرانش می دانستند رفته سوریه، اما به من نگفته بودند که نگران نشوم. دفعه دوم چطور؟ مادر شهید: این دفعه دیگر همه ما می دانستیم. زنگ می زد می گفت من حلب هستم. اما نمی گفت دقیقا آنجا چه کار می کند. باز هم برای این که ما نگران نشویم می گفت مستقیم در عملیات شرکت نمی کند. پدر شهید: می گفت من در گروه ...
برانکو: کامیابی نیا بزرگترین ضربه را به خودش زد/ حرفی از داوری نمی زنم تا نگویند داد و فریاد می کند
اگر کارت زردی در جریان بازی اتفاق بیفتد و بازیکن به خاطر شرایط مسابقه از سوی داور جریمه شود، شرایط او فرق خواهد کرد. درباره داوری حرفی نمی زنم تا نگویند دوباره دادوفریاد کردم سرمربی تیم فوتبال پرسپولیس راجع به داوری دیدار تیمش برابر گسترش فولاد نیز گفت: داوری در این مسابقه جز دو مورد مشکلی نداشت و در واقع در دو صحنه به ضرر ما سوت زد. نمی خواهم در مورد این مسئله صحبتی کنم، چون فردا ...
روایتی از تندروی های یک انقلابی نما/ چرا مخملباف به یکباره آنقدر تغییر کرده بود؟
محسن جان چه شده، گفت: کلاهت را بگذار بالاتر. می پرسی چی شده؟ این فلان فلان شده داشت با آن دختر پشت درخت ها حرف می زد! گفتم اینها دانشجو هستند بالاخره همیشه حرف زده اند بعد از این هم حرف خواهند زد. گفت: یا جای من در حوزه است یا جای اینجور کارها. گفتم هر جور خودت راحت تری. خلاصه وسایلش را جمع کرد و رفت. دوستان فشار روی فشار که دوباره [مخملباف را] دعوتش کن. گفتم این کار را نمی کنم. دوباره برگشت اما من ...
اظهارات خالد شفیعی از پیوستن به جمع شاگردان ژنرال تا حضور در تیم ملی
کره می ماندم، به خودم ظلم می کردم با توجه به شرایطی که گفتم شاید اگر در کره جنوبی می ماندم به خودم ظلم کرده بودم. من به عنوان یک بازیکن طبیعی است دوست دارم در تیمی باشم که بتوانم بازی کنم و بدرخشم. از قطر هم پیشنهاد داشتم بعد از جدایی از اف سی سئول یک پیشنهاد هم از لیگ قطر دریافت کردم. همچنین چند تیم ایرانی نیز خواهان جذبم بودند اما در نهایت تصمیم گرفتم به ذوب آهن ...
سرنوشت عجیب خانم بازیگر!
...:مادرزنِ شوهرم شدم! زمانی که بازی در سریال پس از باران به من و همسرم، محمود پاک نیت پیشنهاد شد، ایشان گفتند یا شما در این سریال بازی کنید یا من. شنیدن این موضوع باعث ناراحتی ام شد، چون مدتی بود که از شیراز به تهران کوچ کرده بودیم و در این مدت نتواسته بودم زیاد کار کنم و دلم می خواست در یک اثر خوب حضور داشته باشم. دلیل همسرم این بود که ما هر دو باید از تهران دور می شدیم و نمی توانستیم ...
برانکو: ناراحتی مان این بود که چرا پیروز نشدیم
دوباره داد و فریاد کردم سرمربی تیم فوتبال پرسپولیس راجع به داوری دیدار تیمش برابر گسترش فولاد نیز گفت: داوری در این مسابقه جز دو مورد مشکلی نداشت و در واقع در دو صحنه به ضرر ما سوت زد. نمی خواهم در مورد این مسئله صحبتی کنم، چون فردا می گویند دوباره فلانی داد و فریاد کرد. موقعیت های ما گل می شد 17 اتوبوس هم برای گسترش فولاد بی فایده بود برانکو درباره بازی تدافعی گسترش ...
سرنوشت عجیب خانم بازیگر!
...، بازیگر نقش خانم بزرگ: مادرزنِ شوهرم شدم! زمانی که بازی در سریال پس از باران به من و همسرم، محمود پاک نیت پیشنهاد شد، ایشان گفتند یا شما در این سریال بازی کنید یا من. شنیدن این موضوع باعث ناراحتی ام شد، چون مدتی بود که از شیراز به تهران کوچ کرده بودیم و در این مدت نتواسته بودم زیاد کار کنم و دلم می خواست در یک اثر خوب حضور داشته باشم. دلیل همسرم این بود که ما هر دو باید از ...
نورافکن: با استقلال قهرمان می شوم بعد می روم/ قهرمان لیگ 10 هفته بعد مشخص می شود
ام با این تیم طعم قهرمانی را بچشم و از این رو دوست دارم با تیم و هم تیمی هایم این افتخار را تجربه کنم. ضمن اینکه برای لژیونر شدن فرصت هست. قهرمان که شدیم بعد می روم. اما دوست داشتی بروی! نه؟ - البته! در صورتی که می رفتم یک بازیکن از مکتب استقلال بودم که راهی اروپا می شد و از این رو برای باشگاه هم افتخاری کسب می کردم. البته حالا هم تفاوتی نکرده چون تلاش می کنم تا در آینده این اتفاق ...
یادی از گنجشگک اشی مشی به علت 74 ساله شدن فرهاد
فرهنگ رسمی کشور کرد و از فرم شفاهی درآورد. اصل داستان متل به روایت حسن حاتمی و با لهجه کازرونی این بود: یه آگُجیشکَکی بید، خوب و دوست داشتنی که همه جا را سر می زد، همه را حال و وضعیت می سؤال کرد و اگر از دستش بر می آمد، به همه کمک می کرد. در اقدامات خیر، پیش قدم می گردید. اصل داستان متل به روایت حسن حاتمی و با لهجه کازرونی این بود: به مسجد می رفت و آن را آب و جارو می کرد. خوب بود و مهربان و سرش ...
رونالدینیو : دریبل هایم را از خدا دارم
پاس ها تمرین کردم که در مسابقه برایم راحت و طبیعی شد. آنقدر تمرین کرده بودم که دیگر بدون فکر می توانستم پاس چشم بسته بدهم. تمریناتم را از زمانی که خیلی کوچک بودم شروع کردم. وقتی بچه بودم پدرم به من ضربه زدن به توپ را یاد داد. بعد، سگم تبدیل به بهترین همبازی ام در فوتبال شد. خیلی وفادار بود؛ هیچ وقت از اینکه دریبلش می کنم قاطی نمی کرد. (می خندد) *می گویند به دریبل زدن بسیاری از بازیکنان ...
از مشترن تا بازاریاب؛ موافق و مخالف پوستر جنجالی
عکس را از گوشی ام درآورم و بدهم چاپخانه و بگویم این را برایم چاپ کن! یک نکته دیگر این که شما، بک گراند ساختمان تئاترشهر را نگاه کن، تِمَش زرد است، پوسترهایی هم که جلویش نصب کرده اند زرد است. چه طور می توان یک پوستر زرد را جلوی ساختمانی با تم زرد زد. موافقان چه گفتند؟ مرد جوانی که پیش از گفت وگو مشغول عکس گرفتن از پسر کوچکش، ایلیا در کنار این پوسترها بود گفت: به نظرم طرحشان ...
روایت عشق، آتش، دود و آوار/ بی قراری های دختر 3.5 ساله در انتظار صدای قدم های پدر
، دوباره تمام آرزوهایش را مرور کرد اینکه دیگر چیزی نمانده تا دست معشوقه اش را بگیرد و در این چهار دیواری که هنوز رنگ دیوارهایش خشک نشده، زندگی تازه ای را شروع کنند. شاید با همین افکار بود که به خواب رفت و صبح پنج شنبه دیرتر به محل کارش رسید. دیرتر رسید اما از ماجرا جا نماند. ساعت ها پس از فرو ریختن ساختمان پلاسکو هنوز کسی از رضا خبر نداشت. کسی فکرش را نمی کرد که او با آن همه تیز جثه ای ...
حسین فرخی: تئاتر ما از معنایش دور شده است
دانشجویان باز شود که اجرا داشته باشند. شما چقدر در جریان این اتفاق بودید؟ فرخی: من چون هیئت علمی هستم از اول در جریان قصه بودم. الان یکی از سالن ها تمام شده و آماده است. مشکلاتی که وجود دارد این است که بودجه دانشگاه به خاطر محدودیت هایی که هست، اجازه پیگیری بیشتر را نمی دهد؛ ولی در نهایت با پیگیری دکتر شفیعی امیدواریم که به زودی اولین اجرا آن جا شکل بگیرد. ما در ورزنده هم سالن استاد خورشیدی ...
آن فرهاد دوست داشتنی و عمیق
قشر فقیر جامعه را می خورد. خیلی دل رحم بود. با این حال در سال های آخر عمرش هیچ وقت نتوانست به آن چه می خواست و دغدغه اش بود برسد. تصور فرهاد تصوری ایده آل از موسیقی و هنر بود که با آن چه اتفاق افتاد زمین تا آسمان فرق داشت. او و من عاشق ایران بودیم. هیچ وقت نتوانستیم برویم و جایی خارج از این خاک زندگی کنیم. البته او مدت کوتاهی به لندن رفت اما برگشت. اصلاً نتوانست تاب بیاورد. نمی توانست جای دیگری زندگی کند و به قول احمد شاملو: چراغ او در این خانه می سوخت. یاد دوست خوبم به خیر باد! هیچ وقت نمی شود او را فراموش کرد. آن فرهاد دوست داشتنی و عمیق را... ...