سایر منابع:
سایر خبرها
نفرتی که تو می کاری
بدون شک یکی از مهم ترین کتاب هایی که سال 2017 در امریکا به چاپ رسید، کتاب نفرتی که تو می کاری اثر انجی توماس بود که بتازگی توسط نشر نون و با ترجمه مشترک میلاد بابانژاد و الهه مرادی منتشر شده و در مدتی کمتر از یک ماه به چاپ دوم رسیده است. این کتاب به یکی از پرمخاطب ترین و محبوب ترین کتاب های سال گذشته در آمازون و لیست پرفروش های نیویورک تایمز تبدیل شد. همین اقبال عمومی و رسانه ای باعث ...
گوستاوو : گواردیولا باعث رفتنم از بایرن شد
آیم یا نه. نفهمیدم چه می گوید چون هنوز سه فصل دیگر با بایرن قرارداد داشتم و در این تیم بسیار خوشحال بودم و در تابستان به تازگی قهرمان جام کنفدراسیون ها شده بودم. پس از مدتی ایجنتم شرایط را برایم توضیح داد: پپ تمایلی ندارد با تو کار کند. برایم مهم نبود اما گواردیولا می توانست خودش به من این را بگوید. مطمئنا من هم بازیکنی نبودم که در باشگاهی بمانم که مربی اش مرا نمی خواهد. پیشنهادهای ...
زنی با وجود 2 بچه یاد عشق نوجوانیش افتاد و...
روز به طور اتفاقی با پسر یکی از آشنایان قدیمی رو برو شدم. او همسرش را طلاق داده بود و برخورد صمیمانه ای با من داشت. متاسفانه ارتباط من و آن مرد از طریق فضای مجازی در گوشی تلفن همراه بسیار عمیق شد. زن جوان ادامه داد: با لورفتن موضوع رابطه من و مرد جوان، کارها خراب شد. شوهرم مرا طلاق داد و من هم با رها کردن فرزندانم دل به این خوش کرده بودم که با جلال ازدواج می کنم و زندگی خوبی داشته باشم ...
مادرم به خاطر آبرویش تحمل می کرد حالا باید جدا شود...
وصلت عجیب علاقه مند شده بود. مرد ادامه داد: من اگر می دانستم قرار است مادر پیرم کتک بخورد هرگز اجازه نمی دادم پا تو خانه آن پیرمرد بگذارد. چه کسی عزیز تر از مادر؟ جای قدم هایش روی چشم ما... اما فکر کردیم شاید به همدمی احتیاج داشته باشد. حالا بعد از دو سال زندگی به جای آرامش هر روز باید بشنویم یک جای بدنش کبود شده... زن سالخورده با شنیدن این حرف ها ناگهان روی صندلی جا به جا شد و با گوشه ...
عقایدِ معیوبِ دلچسب
برای من تماشای این صحنه ها اگرچه دردآور بود امّا ذهنِ فلسفیِ من را قلقلک نمی داد. البته من بسیار از دیدن این پدر و دختر متأثر بودم، امّا، چه می توانستم بکنم. مع هذا، برنامه جلو رفت تا اینکه مجری سوالی از دختربچه پرسید که مرا به فکر فرو برد. مجری گفت: آینده را چگونه می بینی؟! چه آرزوی داری؟! چه دعایی داری؟! در پاسخ آن دخترک حرفی زد که بسیار برایِ من دغدغه شد. او با آن لحن معصوم و کودکانه گفت که دوست دارم خوب شوم و پیاده به کربلا بروم. از امام حسین(ع) خواستم و از او قول گرفتم که اگر مرا خوب کرد، به دیدار او بروم و از او حضوراً تشکر کنم. او به من گفت که تو خوب خواهی شد و... . شنیدن این پاسخ از زبان آن دخ ...
پدرم با دخترخاله ام سر و سری داشت / نامادری ام را ایدزی کردم!
به تماس های تلفنی وقت و بی وقتت با دیگران مشکوک شدم، اعتراض کردم اما به گونه ای باهام برخورد کردی که دیگه جرات نکردم درباره ش حرفی بزنم. من چهارده سال تو خونه تو، همه رفتارها واعمال تو رو دیده و تنها تحمّلت کردم. تو شوهر من بودی و من با بی غیرتی تمام، همه چیزایی که دیگران درباره تو می گفتند رو نشنیده می گرفتم، امّا این بار خودم دیدمت، با چشمای خودم! این بار نمی تونی انکار کنی و بگی من ...
عاقبت تلخ ارتباط شوم یک جوان با زن عمویش
را گفت و گوشی را با عصبانیت تمام قطع کرد. پس از تماس برادرت چه حسی به تو دست داد؟ بسیارآشفته شدم، مدّتی بود مصرف شیشه را ترک کرده بودم و تنها تریاک مصرف می کردم امّا آن روز چونان دیوانگان بار دیگر شروع به مصرف شیشه کردم . چرا شیشه مصرف کردی؟! می خواستم که از خودم فرار کنم! تونستنی از خودت فرار کنی؟ نه! هیچگاه راه گریزی از حقیقت نیست ...
زن جوان تهرانی برای شوهرش به خواستگاری رفت!
زندگی نمی بینی. مرد به اعتراض می گوید: من نه تو را طلاق می دهم نه مهتاب را. وقتی اصرار می کردم که لجبازی نکن و از خواستگاری دست بردار به خرجت نمی رفت و پافشاری می کردی تا اینکه دو دستی زندگی من و بچه هایمان را خراب کردی و حتی در حق همکلاسی ات مهتاب و بچه تو راهی اش هم ظلم کردی، حالا مرا کشیدی دادگاه که چه شود؟ چند بار به دست و پایت افتادم تا از زن گرفتن برای من بی خیال شوی اما تو چه کردی ...
واکنش متفاوت رامبد به ویدئوی شیر خشک +عکس
داشتم که مردم مرا دستگیر کنند به همین دلیل پول ها را زیر بغلم زدم و از بانک بیرون آمدم سپس در جهت خلاف حرکت خودروها به سمت نخریسی و از آن جا به منطقه سیدی رفتم. متهم پرونده سرقت که مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاده بود، در ادامه ماجرا افزود: وقتی موتورسیکلت را در خانه پدرم گذاشتم به طرف منزلم در منطقه گلبهار حرکت کردم. خیلی تحت فشار مالی بودم و نمی توانستم زخم زبان های دیگران را تحمل کنم ...
شیعه در زمان خلفای صدر اسلام
وارد شده که بعد از انعقاد بیعت ابی بکر،وی پیش علی فرستاد و از وی بیعت خواست،علی پاسخ داد که من عهد کرده ام که از خانه بجز برای نماز بیرون نروم تا قرآن را جمع کنم.و باز وارد است که علی پس از شش ماه با ابی بکر بیعت کرد و این دلیل تمام کردن جمع قرآن می باشد.و نیز وارد است که علی پس از جمع قرآن مصحف را به شتری بار کرده پیش مردم آورده نشان داد.و نیز وارد است که جنگ یمامه که قرآن پس از آن تألیف شده،در سال ...
سالار عقیلی: جان و تنم، فدای وطنم
حال پاییز امسال 40 ساله شدم و امیدوارم بیشتر و بیشتر تکامل بیابم همان طور که در مورد همه چیز تکامل رخ می دهد. اما آن جشنواره تنها آغاز درخشش شما در موسیقی نبود، بلکه آغاز زندگی جدید هم بود، درست است؟ به هر حال اتفاق مهم دیگر آن جشنواره آشنایی من با خانم حریر شریعت زاده و خانواده ایشان بود که در نهایت منجر به ازدواج ما شد. آن روزگار من شاگرد استاد صدیق بودم و همه جا اهل فن می ...
واکنش متفاوت رامبد به ویدئوی شیر خشک
... متهم در میان گریه هایش ادامه داد: از این بانک هم حدود 14 میلیون تومان سرقت کردم بعد به داروخانه رفتم و دو قوطی شیرخشک خریدم و بقیه پول ها را به منزل بردم و سفارش ساخت دراور و تختخواب را دادم. مقداری از پول ها نیز نزد همسرم بود. با آن که او به من مشکوک شده بود به او گفتم: مجبور بودم! چرا که دیگران به همسرم می گفتند: شوهر تو بی عرضه است! و من نمی توانستم این سرزنش ها را تحمل کنم. در ادامه وب سایت خبری فوری ویدئویی از اظهارات فرد متهم حین بازسازی صحنه سرقت از بانک را منتشر کرد. در صورت پخش نشدن ویدئو بر روی لینک زیر کلیک کنید ...
چالش فرزندان برای نگهداری از مادر بعد از فوت پدری که خان بود
جلسه نقد و بررسی مستند خوان بی خان به کارگردانی هادی معصوم دوست، عصر روز گذشته، پنجشنبه 23 فروردین با حضور کارگردان این اثر و رضا زمانی، منتقد سینما در پردیس سینمایی گلستان شیراز برگزار شد. زمانی در ابتدا گفت: مستند خوان بی خان از نوع خود بیانگر است یعنی در این نوع مستندها، فیلمساز بخش هایی از زندگی خود را به امخاطب نشان می دهد تا به هدفی بالاتر از بازگویی خاطرات شخصی برسد. ...
زیباترین اشعار درباره فرزند پسر
مرا هم ببرد پسرم... ها پسرم... وا پسرم گل پژمرده ام ای تاج سرم عباس خوش عمل کاشانی شعر نو درباره فرزند پسر نازنینم پسرم عکس پرخنده دوران طفولیت تو رو در روی منست دل او سوی خداست چشم او سوی منست خنده ات می بردم در دل دوران قدیم که جوان بودم و شاد شاید این خنده تو خنده بر روشنی موی منست آری ای نور ...
خاطره ها رهایم نمی کنند
اگر دوباره متولد می شدم وقتم را می گذاشتم برای کار کردن بیشتر. بعد از انقلاب یکی ازدواج مرا نجات داد، از این برنامه های بدون هدف و یکی هم بازنشسته شدنم بود. وقتی هم که بازنشسته می شوی، از صبح که بیدار شدی باید یک کاری بکنی. اگر استعداد فساد نداشته باشی، مجبوری کار مورد علاقه ات یعنی نوشتن و سرودن را دنبال بکنی و با جدیت بیشتر آن را ادامه بدهی. ارتباط شما با سهراب سپهری چقدر و چگونه بود ...
دخترک زنبیل به دست قربانی شیطان 41 ساله
دست باشد. اعدامم کنید تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند و به خاطر این که از درس و مدرسه بیزار بود، با رها کردن درس در یک خیاطی مشغول به کار شد و تا زمان سربازی همانجا ماند. می گوید: وقتی بچه بودم مرا با یکی از دخترهای فامیل به نام هم کردند تا وقتی بزرگ شدیم با هم ازدواج کنیم. بعد از سربازی به خواستگاری آن دختر رفتم و با هم ازدواج کردیم. سه سال بعد از ازدواج به خاطر این ...
کشف کودتای دونفره، آیا قطب زاده عامل کودتا بود؟
یک سال و خرده ای است که اصلاً مسافرتی به هیچ جا نکردم، من جمله به قم؛ بنابراین شخصاً تماس نداشتم، ولی [با] دو واسطه ای که صحبت شده بود با ایشان، من از طریق آن دو واسطه مطلع شده بودم که این مطالب، مسئله اصل براندازی به نظر ایشان رسیده بود. در دو سه ماه قبل، یک بار آقای حجت الاسلام مهدوی رفتند آنجا و صحبت کرده بودند با ایشان، با آیت الله شریعتمداری و در مجموع، برخورد آیت الله شریعتمداری بسیار ...
این خانه امن نیست
می گوید: خانه ام، امن نیست، از پدر و مادرم می ترسم، می خواهند مرا به زور شوهر دهند، احساس می کنم در اینجا جایی ندارم. نمی توانم با پدر و مادرم زندگی کنم. شرایط خانواده ام خوب نیست، با من سر سازگاری ندارند، احساس می کنم تو خونه؛ جایی ندارم. اینها جملات دختر 14 یا 15 ساله ای است که از ترس پدر و مادری که می خواستند او را به زور شوهر دهند، شنیده می شد؛ دخترکی که شاید مفهوم کانون گرم خانواده را نفهمد ...
دختر دیگری به سرنوشت من گرفتار نشود
بیا کارت دارم . سرم را از شیشه ماشینش داخل بردم و گفتم چی کار داری؟ مگه نگفتم من دیگه با تو کاری ندارم، دست از سرم بردار . به محض اینکه این را گفتم با دستانش موهایم را که بلند بودند گرفت و به زور مرا داخل ماشین کشید. مستقیم به سمت اتوبان حرکت کرد و گفت دو تا سوال ازت دارم. شروع کرد به التماس که اگر پیشنهادمو قبول کنی، همون می شم که تو می گی. گفتم من تو رو نمی خوام ، از میدان فهمیده دور زد و ...