سایر خبرها
پرواز به خانه لیدی برد؛ الفبای بزرگسالی
این که طنز ماجرا از دست بره تا نهایت کارش رو پیش ببره. لیدی برد، با این که نمره هایش بالا نیستند و پدر و مادرش نمی توانند از پس شهریه اش بربیایند، بیشتر از هر چیزی می خواهد از ساکرامنتو خارج شود و به کالجی در ساحل شرقی آمریکا برود؛ پناهگاهی تخیلی پر از کمالات فرهنگی. گرویگ می گوید: چندتا صحنه و این رو که شخصیت کی هست نوشته بودم، بعد همه چیز رو گذاشتیم کنار و بالای صفحه نوشتم چرا لیدی برد ...
مهناز، سحر و سمیرا تا آخر خط رفته اند
...، دوست داشتم با دوستام برم و بیام... ولی آزادی نداشتم! سر همین آزادی، زندگی خودم رو بهم زدم، توافقی جدا شدیم. شوهرم 2 هفته منو نگه داشت و کتک می زد که پشیمون شم! اما من دنبال آزادی بودم. کسی که مصرف کننده می شه 4 روز قاطی یک سری آدمه، 4 روز قاطی یک مشت آدمِ دیگه. با یکی آشنا شدم، حتی خونه گرفتیم، ولی شعبه ای بود یعنی دزد بود... اون رو هم گرفتنش که الان زندانه... بعد از اون تقریباً یک سال اینور ...
نویسنده دهه شصتی روی تخت بیمارستان + عکس
قلب جماران تو اصلا می فهمی زندگی یعنی چی؟ اصلا میدونی خرج و مخارج یعنی چی؟ الان دیگه 53 سال سن داری و زن و دو تا بچه بزرگ. اصلا میدونی بخوای بچه هات رو زن بدی چقدر باید خرج کنی؟ براشون کار پیدا کنی، خونه بگیری و ... یک کم از اون حال و هوا بیا بیرون. همه عشقت شده بهشت زهرا. خب ما که کافر نیستیم. ما هم قبول داریم. شهدا خوبن. محترمن. ولی تموم شد رفت. بهشت زهرا که واسه آدم نون و آب ...
ریاضت بیکاری
.... دیری نپایید که صاحبان کارگاه قواعد بازار و نیروی ارزان قیمت و سود بیشتر را بهتر درک کردند، پس به مریم گفتند که یا با همان حقوق ماه اول در کارگاه بماند یا برود چون چرخکاری پیدا کرده بودند که با 800 هزار تومان همان تعداد ساعت کار می کرد: دوستانم دیگه اون آدم های همدل سابق نبودن. بازاری شده بودن و همش به فکر بیشتر شدن سود خودشون. من هم تهران رو ترک کردم. با اون پول اجاره خونه ام رو هم نمی ...
معلمی برای بچه های عشایر در دل زاگرس
به آغل گوسفندهاست و دل به درس نمی دهد، شیطان ترین دانش آموز کلاس که به قول آقامعلم به هیچ صراطی مستقیم نیست؛ بچه های عشایر خیلی باهوش و تیزن اما شیطنتای خاص خودشون و دارن، یهو می بینی که نیستن، رفتن، می رن خونه چیزی بخورن یا به مادرشون چیزی بگن بعضی وقتا دیر میان، وقتی می پرسم کجا بودین می گن که آقا ما گوسفندا رو برده بودیم چرا. چی می تونم بگم؟ مجبورن، کارشون اینه، از بچگی باید برن سراغ چوپونی ...
طاهری مشاور رسانه ای فدراسیون بسکتبال شد
بگیره و تلفن بزنه و ببینه چی می گن چون این بچه هایی رو که من دیدم تا حالا ندیدم چیزی بخوان فقط خواستن حرف شونو بزنن که اونم توی سیستمهای زورمدارانه بسکتبال هر وقت اومدن حرف بزنن یه برچسبی بهشون زدند؛ از فلانی خط می گیره، با فلان باشگاه بسته و... تو خود حدیث مفصل بخوان از این افاضات صدمن یه غاز آقایان. ما طاهری رو فقط در حد اینکه یه مسئولیتی گرفته باشه و به حکم انتصابش دل خوش باشه نمی بینیم ...
روایتی از ماهیگیران بوشهر: دل و دست به دریا می سپرند
جزیره فارسی هم میرن، تا جزیره عربی. مال عربستانه. الان چند تا صیاد رو عربستان گرفته، تو زندانن. *کسی رفته دریا که دیگه برنگرده؟ یک ماه پیش، یک قایق رفت تورهاش رو ریخت، خودش نیومد. یک نفر بود. دریا اگه تنها باشی، دیگه رفتی... یک لنج هم رفت، برنگشت. اونا 10 نفر بودن. راه دور، ایناش خطرناکه. موج که بزنه... تا حالا دیدی جلو چشمت دریا یک قایق یا لنج رو بخوره؟ ...
کفتگوی تکاندهنده با ناهید 14 ساله: در حالت خماری همه چیزم را به دوست پسرم باختم!
مشکلم نشئگی بعد مواد بود. دلم نمی خواست مادرم بفهمه که من چیزی مصرف می کنم یا صبح ها که می خواستم برم مدرسه دردم هم شروع می شد باید مواد می زدم. درکه بازمی شود و چشم دخترک به ما می افتد سریع دستش را به چادر سیاهش می برد، کمی آن را جلوتر می آورد تا روسری کرم رنگش عقب تر نرود. با دستکش های سیاهش محکم چادرش را می گیرد و به سمت ما می آید. نگاهم به سمت دست هایش می رود. خودش هم می فهمد، نه اینکه بخواهد نشانه های مواد را بپوشاند نه. او در همین روزهای پاکی اش به خودش قول داده که دستش را هیچ نامحرمی نبیند. خودش می گوید که در این دو ماه پاکی آنچنان به خدا نزدیک شده که این حس و حالش را با هیچ چیزعوض نمی کند. می گوید که اگر این توکلش نبود ...
شکنجه کودک 5 ماهه توسط والدین/ بعد از طلاق مادرم، فهمیدم پدرم درباره خیانت او درست می گفت/ قاتل: کشتن ...
من حرف مفت نمی زدم؟! این دو تا از همون موقع با هم در ارتباط بودند. از همون زمانی که مادرت قسم می خورد که عاشق من و تو زندگی مونه! می دونستم هر چی بهت بگم باور نمی کنی. در آن لحظات که مادر سعی می کرد خودش را نزدمن تبرئه کند، احساس بدی داشتم. حس می کردم که حسابی همه چیز را در زندگی باخته ام! مادرم دیگربه تمامی از چشمم افتاده بود، به گونه ای که دیگر نه می خواستم که او را ببینم و نه صدایش ...
شوکرانِ تاریخ
افتاده ام که فراگیر تاریخی باشد همه پیروزی ما و همه مقاومت و شکست آن ها. کاتبِ دولت آبادی که به تعبیری گاه با خودِ او و نظریاتش یکی می شود، به قول خودش در اندیشه پدیدآوردنِ حماسه ای است و بس . او تنها از همین زاویه می تواند به تاریخ نگاه کند، پس در کارِ نوشتن حماسه است. طریق بسمل شدن اثر محمود دولت آبادی در تیراژ سه هزار نسخه در نشر چشمه منتشر شده است. خیالِ کوچه درختی ...
اسباب بازی کودک، جنسیت ندارد!
شید و اونجا راهروی لوازم دخترونه از لوازم پسرونه جدا شده، بچه ها خیلی توجه می کنن، اهمیت می دن. براون می گه: قبول دارم که این کار، یعنی تربیت کردن بچه هامون بدون توجه به جنسیت زدگی اسباب بازی ها و عرف های حاکم بر جامعه، کار سختیه و هزینه هایی داره که بچه توی جامعه باید بپردازه. و اینجوری ادامه می ده که امیدوارم روزی برسه که اسباب بازی ها به جای اینکه به دخترونه/پسرونه تقسیم بشن، به طبقه بندی ...
مالیات اِزین بازاریا بگیریدا بدین به معلما
.... مثلا اگه جواب منفی ازت بشنون، بازم پافشاری میکنن، اگه فایده ای نداشت، واسطه می فرستن، اگه بازم نشد ممکنه حتی شیشه خونه آدمو نصف شب بشکنن یا حتی تو کوچه جلوتو بگیرند و با چاقو بزنند تو شیکمت! یکی از همین عزیزان گفته بود من فمینیستم، چرا زنا نباید از مردا خواستگاری کنن؟ همین چیزا را رو میگن که آدم میفهمه فمینیسم چیز بی پایه و اساسیه. آخه این چه نوع زن محوریه که خانما به جای تاکید بر مزیت های ...