و رسم شهدایی شدنشان را از بین خنده هایشان که کنارت داشتند. یک بهانه پیدا کن و زیر لب صدایشان کن: محرم، رسول، حسین، محمد، مرتضی، حمید، علی و .... هر کدام را که بیشتر دوست داری، بیشتر مأنوسی؛ این دیگر قرار توست با دلت. رفیق آسمانی داشتن همین اش خوب است، وقتی دیگر تمام تمام شدی، فقط با همین صدا زدن می آید دستت را می گیرد و می برد تا پای شش گوشه؛ بعد هم دلت را گره می زند به روزنه های ضریح ارباب و قبل رفتن آرام در گوش ات می گوید: من هم که مقیم دیار حضرت عشق شدم. هر روز دوستی مان را مرور می کنم و منتظر می مانم تا تو از بین خاکستری های زندگی ات، سمت ارباب سلامی بدهی و به یادم باشی. ...
معلم ای چراغ راه دانایی، ای خورشید فروزنده توانایی، تو با دستان مهربانت و با وسعت قلب بی انتهایت دستان لرزانم را با نوشتن عادت دادی تا بنگارم، اندیشیدن و راه روشن دانش اندوزی را، به من آموختی تا بهتر زندگی کنم و از تاریکی جهل و بیسوادی نجات یابم. ای گل پر عطر و رنگ زندگی، تو روشنا بخش همه روزهای زندگی من بودی، با تکرار و طنین صدای مهربانت الفبای زندگی را آموختم و بهترین نوشته ها و قصه ها را ...
. ••• ••• ••• ••• ••• ••• ••• ••• میلاد تو شیرین ترین بهانه ای است که می توان با آن به رنج های زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتاب زده عاشقانه تر زیست. میلاد تو معراج دست های من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم. تولدت بهانه ای شد تا این فصل را بیشتر دوست داشته باشم زیرا فصل خوشحالی فرشتگان، روز تولد توست. از طرف دوستدار تو و آرزوهای تو. ...
به عنوان بهترین کتاب شعر سال 96 انتخاب شد. یاسر قنبرلو و احسان افشاری نیز دو تن از شاعران پرطرفدار شعر کلاسیک هستند که مجوعه شعر این دو شاعر با عنوان های بیمار بعدی و سایه نیز توسط نشر نیماژ راهی بازار شعر شده است. همچنین اگر به دنبال مجموعه شعرهای شاعران معاصر در حوزه شعر کلاسیک می گردید، باید به سراغ انتشارات نگاه بروید. در این مجموعه اشعار شاعرانی مانند حسین منزوی، محمدعلی بهمنی ...
بی حضورت جشن بگیریم... می ترسم شبی همگان به دجال رو کنند مولای من تو را قسم می دهیم به شهیدان دیگر بیا و ظهور کن نور چشمان عاشقانت کم سو شده است بگو که می آیی تا چشمان کم سویشان سوی نور بگیرد و دل هایشان غرق از سرور گردد. ظهور و حضور تو زیبا ترین حضور است گل نرگس بیا سال ها است که با نگاه های خسته تو را ملتمسانه صدا می زنیم ، منتی بنه و بیا و قلب های غرق گناه ما را ناجی باش ...
آینه ها تمام قد شرح جمالش را به تصویر می کشند و عطر دل انگیز قدومش در کائنات می پیچد و دل از ملائک می رباید. زمزمه عاشقانه بهار عشق در گوش تاریخ می پیچد و زمین آغوش باز می کند تا قدم های تو را به پیشواز بنشیند و هوای شهر بوی عاطفه می گیرد و خیل ملائک به طواف رویش می شتابند و مردمان بر ضریح رویش دخیل عشق می بندند. آسمان بر دستان نوزادی تکیه می زند که ماه رخش روشنی بخش اقالیم ...
نمی رسد باغ خزان زده به بهاران نمی رسد خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست مولای من بیا که جهان بی قرار توست تنها تو منجی بشر و آدمیتی اصلاً تویی که فلسفه ی خاتمیتی تو سِرّ سجده های ملائک بر آدمی تو رازِ سر به مُهرِ سحرهای عالمی ماتمکده ست کعبه ی بی تو، خلیل عشق چشمان توست کعبه، بیا ای دلیل عشق با صد هزار جلوه ی ...
) می دانند، آن حضرت را پادشاه کشور زیبارویان و از همه زیباتر به تصویر کشیده و از غم تنهایی و فراق او گلایه و عاجزانه آمدنش را طلب می کند. برای پرهیز از اطاله کلام فقط به چند بیت آن غزل اشاره می کنیم. ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی دایم گل این بستان شاداب نمی ماند دریاب ضعیفان را در وقت توانایی مشتاقی و ...
#نیمه_شعبان دیشب به دست غم گره افتاد در دلم یعنی هوای سامره افتاد در دلم گفتم به خود که روز نیایش شب دعاست ای غم برو که مقصد من سُرّ مَن رَأست آن جا که انبیا به طوافش رسیده اند سیمرغ ها به قله ی قافش رسیده اند آن جا که چشم ها پلی از آب بسته اند یعنی دخیل گریه به سرداب بسته اند آن جا که جلوه گاه گل روی دلبر است این عطر روح ...
که قدرت و حکومت حتی اگر تا پایان عمر ادامه یابد، باز هم گذراست، پس ستمگری ارزش آن را ندارد؛ چنان که در جای دیگری در گلستان می گوید: این دولت و ملک می رود دست به دست ؛ مثلا در قصیده ای خطاب به امیر انکیانو فرماندار مغول و ستمگر فارس می گوید : بس بگردید و بگردد روزگار دل به دنیا درنبندد هوشیار ای که دستت می رسد، کاری بکن پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار ...
... روز انتشار باران است روز انتشار نور است فصل شمعدانی هاست فصل طلوع لبخندست هزار شاخه صلوات تقدیمت هزار شاخه سلام تقدیمت هزار شاخه گل نرگس تقدیمت ای صراحت سبز! ای روشنیِ بی وقفه چشم نرگس روشن چشم تمام ستاره ها روشن! چشم تمام گلدسته ها روشن دل زمین روشن و تو رسیدی و باران گرفت و شب بو و تو رسیدی و سپیده شد و بهار و ...
خانه
