سایر منابع:
سایر خبرها
این شیشه سنگ را هم می شکند
رفته بود. الان هم زود همه چیز از یادم می رود، مانده ام اینجا تا حافظه ام برگردد. روی دیوار چند جعبه پلاستیکی کنار هم سنجاق شده اند. بالای شان نوشته شده باکس احساسات. در هر لحظه از شبانه روز بچه ها احساسات شان را می نویسند و درون جعبه ها می گذارند تا روان شناسان و مددکاران مرکز آنها را بخوانند و بعد درباره اش بحث کنند. **صحنه هایی که نمی خواهم تکرار شوند خوابگاه 40 تختخواب دارد ...
شهید شاه آبادی بسیار متواضع بود
می رفت که وجودش در آن جا مورد نیاز بود و دوستان را نیز به جایی که لازم می نمود راهی می کرد. حجت الاسلام والمسلمین محمود رستگاری، واعظ و خطیب مشهور و مجری توانای ادعیه در خطوط مقدم جبهه ها برای رزمندگان اسلام، در این گفت و شنود از خاطرات و هم سفر شدن-هایش با شهید شاه آبادی در دوران قبل و بعد از پیروزی انقلاب و نیز دفاع مقدس می گوید. شما از چه زمانی با آیت الله مهدی شاه آبادی آشنا ...
ماجرای جاسوسی زن ضد انقلاب در غرب کشور
اصابت کرد و منفجر شد. در این انفجار شهیدان مجتبی سعیدی، محمد علی مخمس، عباسعلی شیرعلی، محمد تبیانیان، غلامرضا ذاکریان و احمد نورانی در حال گرفتن وضو به شهادت رسیدند. نکته قابل توجه، اینکه شهید محمد تبیانیان در شب ولادت آقا ابوالفضل(ع) در اثر اصابت ترکش خمپاره، با اقتدا به مولایش قمر بنی هاشم(ع)، دستش قطع و شهید شد. همه شهدا را سوار بر آمبولانس کردند و به عقب فرستادند. شهید محمد علی مخمّس در حال ...
علیرضا قزوه، از نخلستان تا خیابان
از گذشته - بر این مرام استوار است. و امّا برای آن که مصداقی برای ویژگی هایی که برشمردم بیاورم، شما را به زمزمۀ غزلی از او دعوت می کنم که از سرِ دلتنگی در تاریخِ 24 مهر 1386 در دهلیِ نو سروده است؛ غزلی که همچون آیینه ای بی غبار، سیمای مهربان و دوست داشتنیِ شاعرِ از نخلستان تا خیابان را به تماشا می گذارد. با هم می خوانیم: از شبِ کوچه و از صبحِ خیابان چه خبر؟ بی خبر نیستم از ایمان ...
معصومین،نمی خواهندگناه کنند یا نمی توانند؟
.... لذا اعمال خودتان را کتابت کنید. اینکه بعضی ها خاطرات می نویسند، خوب است، اتّفاقاً انسان باید شب بنشیند و اعمال امروز خودش را کتابت کند که امروز چه کار کردم. صبح که بلند شدم، چه کردم، ساعت بعدی چه کار کردم و ... همه را بنویسد و کتابت کند که بسیار خوب است. لذا فرمودند: شما این حال محاسبه را همیشه داشته باشد و همان جا سریعاً خود را محاسبه کنید تا آن عمل را از خاطر نبرید. پس اوّلین ...
برادرم شهادتش را روی یک نوار کاست خبر داده بود
آرامگاه گله محله که محوطه باز و شالیزاری بود جان خود را نجات دادند و انقلابیون زنان و کودکان را به آن طرف فرستادند و خودشان از شاخه های درخت آرامگاه آتش به پا کردند تا اثر گاز اشک آور را خنثی کنند و در این حادثه چند نفر زخمی شدند و یک نفر به نام صالحی به شهادت رسید که تیر به گلوی او اصابت کرد. خودم شاهد این ماجرا بودم. به همین ترتیب بعد از تشییع جنازه برادرم و قیامی که رخ داد، در تشییع شهید صالحی هم ...
بحثی مفصل درباره چرایی پذیرش ولایتعهدی مامون توسط امام رضا(ع)
امین تا دعوتِ امام رضا(ع)، به مرو، بیش از سه سالی فاصله افتاده بود و البته این پرسشی به جا می نماید که به چه دلیلی مأمون پس از گذشتِ این همه مدّت، تازه ادای نذرش را به خاطر آورد؟،...، آشکار است که داعیه نذر و عهدِ مأمون، با شواهد عقلی و تاریخی ، همخوانی ندارد؛ پس، لاجرم این پرسش پیش می آید که مقصد اصلی ِ او در این کار چه بوده است؟ تأمّلی بر چرایی ِ واگذاری ولایتعهدی از سوی مأمون ...
گفتم محمد! عزیزم شهادتت مبارک!
برایم نان می خرید همراه پدرش به سرکار می رفت و بنایی می کرد. شوهرم در گرمای تابستان که روزه بود کارگری می کرد؛ با زحمت بچه ها را بزرگ کردیم، اولین سال ازدواجمان ماه رمضان تابستان بود همسرم سحری می خورد و در آن گرما سرکار می رفت و روزه می گرفت. بعد از ماه رمضان هم چون خانه مان پنکه نداشتیم، همسرم مجبور می شد گاهی اوقات در مسجد نماز بخواند و ناهارش را همان جا بخورد و باز به سرکارش برگردد. تا ...
شاگردی حضرت ام البنین(س) هم عالمی دارد
تاب نیاوردند. بعد ها خود ما از بچه ها الگو می گرفتیم. می گفتند کار باید برای رضای خدا باشد. کاری که رضایت خداوند در آن نباشد را انجام نمی دادند. آنها ما را به نماز شب، دائم الوضو بودن و نماز اول وقت سفارش می کردند. در میان گفت وگو با مادر شهیدان بختی دیدن صلابت مادرانه و صبوری اش بغض را در گلوی مان می فشارد. مادر شهیدان از رهسپاری فرزندانش به دفاع از حرم اهل بیت می گوید: وقتی برای اولین بار با من ...
بنیاد در آینه مطبوعات
منزلتان می آید. با عجله به مغازه نجاری رفتم و به احمد آقا گفتم که تقی خواب دیده که ساواکی ها به منزلمان می آیند احمد آقا با آرامش گفت: نگران نباش اتفاقی نمی افتد ،همین طور هم شد ساواکی ها آمدند و ریختند داخل خانه و همه جا را زیر و رو کردند و رفتند. برادرم تقی ضروری بعد از پیروزی انقلاب جزو کمیته و مسئول آموزش یکی از گردان ها در شهر مشهد بود ، که در تاسوعای سال 60 حدودا در سن 19 سالگی در ...
شاگردی حضرت ام البنین(س) هم عالمی دارد
ها ولایتی تربیت شده و صراط منیری را برای زندگی برگزیدند. آنها هم عاشق راهی بودند که پدرشان رفته بود. همواره از خاطرات پدر می شنیدند و پای حرف های جبهه و جهاد تلمذ می کردند. همواره هم می گفتند که ای کاش ما آن زمان بزرگ بودیم و همراه پدر می رفتیم. مصطفی و مجتبی پای روضه اباعبدالله الحسین(ع) بزرگ شدند. از همین رو تعدی به حرم بی بی زینب (س) را تاب نیاوردند. بعد ها خود ما از بچه ها الگو می گرفتیم. می ...
شفایم را از ضامن آهو گرفتم
طنابی به پنجره وصل می کنند، پدرم هم اینکار را کرد به یاد دارم که یک شب کامل پدر و مادرم برای شفایم دعا می کردند و از ضامن آهو سلامتی من را می خواستند. چون خیلی ضعیف شده بودم اصلاً متوجه نبودم که چه موقع من را به پنجره فولاد وصل کرده بودند، فقط صبح وقتی از خواب بیدار شدم دیدم که با طنابی به پنجره وصل شده بودم، بعد از برگشتن از مشهد مقدس و قطع کامل درمان توسط پزشکان، برای پرداخت بخشی از ...
ماجرای عرق چینی که آزادگان به تبرک به میهن می آوردند
. خودشان بودند و مناجات ها و نمازهای جماعتشان و نمازهای شب شان. به همین دلیل آنها در اسارت یکپارچه خدایی شده بودند. اسارت حاج اقا ابوترابی یکی از معجزات الهی بود که از نظر معنوی در اسرا تاثیر می گذاشت و دیگری ذات پاک خودشان بود که بچه های روضه، سینه زنی، مناجات، ماه رمضان بودند و همه این امور اثر داشت. با تمام این ویژگی های معنوی به اسارت رژیم بعثی عراق درآمده بودند. اما هدایت حاج آقا ...
در مجلس اربابم با کودکم
سرد است. آن قدر هم زود نمی توانی بروی که داخل جا گیر بیاوری. چون بچه این همه زمان را تاب نمی آورد. از سخنرانی که چیز زیادی نصیبت نمی شود به جز تک جمله هایی که سعی می کنی با هوش خودت، به هم وصل شان کنی و حرف اصلی را بگیری. این قدر که باید حواست باشد کودکت در حین بازی با بچه های دیگر، اسباب بازی شان را خراب نکند. خوراکی اش را به آن ها هم بدهد. پای کسی را لگد نکند... روضه هم که ...
به بهانه سبک زندگی مان
کودکان غربی را نقاشی کنی! حتی یک جا می توانی بنویسی که قهرمان قصه نای نای می کند...حسنی با نازی بازی می کند! حسنی نازی را دوست دارد...مامان برای نی نی آهنگ می گذارد....بابا نی نی را می رقصاند!...پری با عروسک هایش در اتاق شان می رقصند! ...چون کتاب ها بچه گانه اند تو اجازه داری ذهن بچه ها را به هر سمتی که می خواهی ببری...می توانی هر جور که بخواهی بزرگ شان کنی!...اصلا کتاب که مهم نیست! میتوانی نخری و ...
محرم و کودکان
نویسنده وبلاگ هزار و یک تلنگر نوشت: شب قدر امسال، پشت میکروفون داشتم روضه می خوندم. امیر مهدی تو تاریکی خودشو از قسمت خانوما رسونده بود کنار من طوری که صداش واضح و اکو دار پخش می شد هی می پرسید: بابا چرا ناراحتی؟ بابا چرا ناراحتی؟!!! صدای خنده اطرافیان رو می شنیدم... بابا جان! برو پیش مامان. ناراحت نیستم برو بابا جان! ... ...