سایر خبرها
امام موسی صدر تا قبل از سقوط طرابلس زنده بود
. سیستم قضائی لبنان هم وارد عمل شد. از آنجا که دولت لبنان مدت زمانی بعد از طرح شکایت، ربودن امام موسی صدر را اقدام علیه امنیت ملی لبنان دانست، بالاترین سطح دادگاه لبنان که شورای عالی دادرسی است، رسیدگی به پرونده را در دستور قرار داد و نه یک دادگاه معمولی. البته توجه کنید پیگیری ها چند بعد دارد؛ از همان لحظات اول بی خبری، یعنی زمانی که امام موسی صدر به لیبی سفر کردند و چند روز از ایشان، بی ...
لطف حضرت رضا(ع) شامل حالم شد
حدیث امام رضا(ع)، از جمله این زیارات است. صدقی گفت: زیارت هفت حدیث امام رضا(ع)، همه روزه به جز جمعه ها قبل از اذان ظهر از حرم مطهر امام الرئوف، حضرت علی بن موسی الرضا(ع) پخش می شود. وی افزود: متن این زیارت در صفحه 523 کتاب صحیفهٔ رضویه به عنوان زیارت هفتم حضرت امام رضا(ع) موجود است و توصیه شده که بعد از غسل زیارت و انجام دادن آداب آن، پیش به روی حضرت رضا(ع) و پشت به قبله ایستاده شده و بعد ...
نجات پسربچه 6 ساله از دام سیاه پیرمرد
تصمیم به کودک ربایی گرفتی؟ روز حادثه در حال عبور از کوچه بودم که یکدفعه چشمم به بچه هایی افتاد که داخل کوچه مشغول بازی بودند. یک لحظه شیطان به جلدم رفت. انگار مغزم هنگ کرده بود. راستش سال ها قبل به خاطر ضربه چوبی که به سرم وارد شده بود در بیمارستان بستری شده بودم و گاهی این حالت به من دست می داد و مغزم قفل می کرد. همان لحظه از طریق دوستان پسربچه متوجه نامش شدم و چند ...
کشمیری چگونه در جمهوری اسلامی نفوذ کرد/ مشکوک ترین گروه اطلاعاتی در ایران
یک میزی در نخست وزیری وجود داشت که حدود بیست متر طول آن بود. در جلسات همیشه آقای رجایی بالای میز می نشستند. سمت راست شهید رجایی هم همیشه کشمیری به عنوان دبیر شورا می نشست.
استکبار جهانی تأسیس کننده تروریست است
دیگر حادثه ترور دیگری در اراک رخ نداد . وی افزود: منافقین ناجوانمردانه افراد بی گناه را ترور می کردند تا رعب و وحشت در مردم ایجاد کنند، در متلاشی کردن خانه تیمی منافقین شهید "محمد مسافر" و شهید "خزایی"به شهادت رسیدند، منافقین زبده ترین افراد و نخبگان را از ملت می گرفتند، آنان از کمونیست ها درس گرفته بودند و اسلام صد در صد ناب آمریکایی را خواهان بودند . عضو سپاه اراک تصریح ...
با وضو به تماشای این فیلم بروید
پلیدی ها و بدی ها با چنگ انداختن به ریسمان معنویت و دیانت. صحبت های کارگردان مجید مجیدی:حدود 9 سال پیش یکی از جشنواره های کشور دانمارک مرا دعوت کرد تا برایم بزرگداشت برگزار کنند. همان روزها ماجرای توهین به ساحت مقدس پیامبر در رسانه های دانمارک پیش آمد و این باعث شد تا من در آن کشور و آن جشنواره شرکت نکنم. آن زمان با خودم گفتم چطور می توانم در کشوری تجلیل شوم که به باورها و اعتقاداتم ...
ایران در پی دنیای صلح و جامعه ای بدون ترور است / غرب مرکز آموزش تروریست هاست
...> وی افزود: آسیب های فراوانی درگیر زندگی خانواده شهدای ترور شد بزرگترین آسیب در خانواده ما این بود که مادرم در زمان شهادت پدر باردار بود و خواهرم که به دنیا آمد مشکل روحی روانی پیدا کرد. مادرم هم اکنون بیمار است و سال هاست که شیمی درمانی می شود. برادرانم شوک مغزی گرفتند و شوکی که به من و امثال من و خانواده ام وارد شد ناگوار بود. مجامع بین المللی چه کاری برای این ترورها انجام داده اند؟ و چرا کشور ...
قاتلان تروریست پدران ما باید در ایران محاکمه شوند
درگیر زندگی خانواده شهدای ترور شد بزرگترین آسیب در خانواده ما این بود که مادرم در زمان شهادت پدر باردار بود و خواهرم که به دنیا آمد مشکل روحی روانی پیدا کرد. مادرم هم اکنون بیمار است و سال هاست که شیمی درمانی می شود. برادرانم شوک مغزی گرفتند و شوکی که به من و امثال من و خانواده ام وارد شد ناگوار بود. مجامع بین المللی چه کاری برای این ترورها انجام داده اند؟ و چرا کشور ما را جزو کشورهای تروریست قرار ...
17 هزار شهید ترور شده ایرانی را نمی بینند؛ غرب مرکز آموزش تروریست هاست
بار تهدید شد که دست از تبلیغ و اشاعه دین بردارد و نهایتا او را در مغازه اش جلو چشم مردم ترور کردند. بعد از دفن او سراغ من آمدم که اگر راه برادر را بروی تو را نیز ترور می کنیم. من گفتم من نه سیاستمدارم و نه جامعه شناس و هیچ منصبی ندارم. ما فقط انقلاب کردیم و حالا به عنوان مردمی عادی به این انقلاب خدمت می کنیم. دو نفر در یک روز جمعه آمدند یکی از آن ها با سلاح سمت من آمد و گفت شما محکوم به مرگ شده اید ...
از چهار راه ولایت تا ایستگاه شهادت
همسفر شوم. دیدار آخر بعد از شهادت محمد، مادرش از آخرین روزهای قبل از اعزام پسرش برایمان روایت کرد: سر سفره ناهار نشسته بودیم که محمد گفت: مامان! تو را به هر آنچه اعتقاد داری قسم می دهم اگر من شهید شدم سستی و ضعف نشان ندهی و ناله و شیون نکنی. مادر شهید باید شجاع باشد. خودش هم انگار می دانست آن دیدار، آخرین دیدار است. محمد در همان چند روز برای دیدن اقوام به روستا رفت و همیشه فکر و ...
حمله عراقی ها عروسی ام را به هم زد!
اگر کسی را به اسم پاسدار می گرفتند در جا به شهادت می رساندند. من هم خودم را شخصی معرفی کردم. غروب آن روز همراه سه نفر دیگر ما را به شهر ضرباتیه بردند. سه روز هم در ضرباتیه بودیم و بعد به استخبارات رفتیم. هنگام انتقال به استخبارات روی چشم هایمان عینک های پلاستیکی گذاشتند تا جایی را نبینیم. بسیار جا خورده و ترسیده بودم. یکی از سه نفری که همراهمان بود از اهالی شهر بغداد بود و منطقه را می شناخت. می ...
هنر برای من به مثابه پرشور زندگی کردن است
و به طور عام هنر، اگر تصویری در ذهن دارید، بفرمایید؟ این شور و میل به عکاسی از کی و کجا آغاز شد؟ دور ترین خاطراتی که به یاد دارم مربوط می شود به زمانی که خیلی بچه بودم. پدرم نقاشی می کرد و یک دوربین زنیت داشت. برای نقاشی هایش به طبیعت می رفت و عکاسی می کرد و من هم همراهش می رفتم، این یاد ها و تصاویر اولین مواجهه من با عکاسی و بطورعام تر با هنر بود. به یاد دارم وقتی 7 ساله بودم با برادرم ...
مشکوک ترین گروه اطلاعاتی در ایران
؛ برای اینکه ما وحشت نکنیم همه جریان را به ما نگفتند. به هر صورت آنجا من احساس امنیت نمی کردم. چون ممکن بود هر لحظه بیایند و ما را آنجا ترور کنند. بنابراین به دکتر کیازند رئیس بیمارستان خانواده که با او آشنا بودم تماس گرفتم و گفتم یک اتاق برای من در بیمارستان خانواده آماده کند. برادر شهید نامجو، آقای رسول نامجو که او هم شهید شد بالای سر من آمد و سریع رفت از دانشکده افسری یک آمبولانس آورد و ...
می گفت پهلوی را یا با دست خودم نابود می کنم یا با خون خودم!
تحملی که خدا به من داده بود کجا رفته است؟ یکراست به تهران آورده شدید؟ خیر، وسط راه در آمل من و بچه هایم را به سلول انفرادی بردند و بعد از نماز صبح ما را به تهران آوردند و یکراست به زندان اوین بردند. بچه ها بی تابی می کردند. همان روز پدر و مادرم را خواستند که بیایند و بچه ها را ببرند و فقط بچه شیرخواره ام پیش من ماند! البته شیرم خشک شده بود. من و کودک شیرخواره ام راهی سلول ...
حاج جبار خون داد تا اشک هیچ رقیه ای را نبیند
.... هوا تاریک شده بود و بچه ها به سختی پیکر نیمه جان حاجی را پیدا می کنند. تا آن زمان حاجی به خاطر خونریزی زیاد از حال رفته بود. کمی بعد هم که به شهادت می رسد. ما از همسرم بی اطلاع بودیم تا اینکه بعد از چند روز مادرشوهرم از حال و احوال همسرم پرسید، کمی نگران شدم !به مادر گفتم اتفاقی افتاده، ایشان گفتند که کسی با برادر حاجی تماس گرفته و او هم سراسیمه از خانه بیرون رفته است. من همان ...
علی کفاشیان:چه چیز وزیر راضی می کند؟! من که نمیدانم!
...> اما همچنان حرف و حدیث در خصوص داوری ها وجود دارد. به طور مثال در برنامه زنده ای که شرکت کرده بودید محمد دادکان گفت همان داوری که دو سال توسط فدراسیون محروم شده بود اعلام کرده از فدراسیون خواسته اند تا او یک بازی را برای تیم دربیاورد. نمی توان اینگونه صحبت کرد. محسن قهرمانی نامه داد و این موضوع را تکذیب کرد. در خصوص داوری مربوط به دیدار تراکتورسازی و نفت هم به نمایندگان مجلس گفتیم که ...
پذیرایی در استخبارات عراق با طعم کابل و لگد+تصاویر
از بچه ها که بچه خرمشهر بود و عربی بلد بود گفت که به ما آمپول نزنید. گفت که دکتر داشت به سرباز عراقی می گفت بیا روی این ها آمپول زدن را یاد بگیر. تا سرباز عراقی آمد گفتیم نمی زنیم و هرکاری کرد گفتیم نمی زنیم و دیگر مجبور شدند سرباز را فرستادند رفت و خود پرستار آمد و شروع به آمپول زدن کرد. تا حدود پانزده روز اینجا بودیم. تا چه زمانی در بیمارستان بودید؟ بعد از آن به کجا منتقل ...
مادر خوانده ای که از جنازه پسر شهیدش شفای برادرش را خواست
آوردند من در این خانه بودم، بر حسب اتفاق همان زمان هم برادرم تصادف بدی کرده بود و ضربه مغزی شده بود، طوری که دکترها هم قطع امید کرده بودند، روز تشییع جنازه احمد بود، کفن او را گرفتم و گفتم شفای برادرم را بده، مگر شما آنجا دستتان باز نیست؟ وی در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود ادامه داد: بعد که رفتیم بیمارستان دیدم برادرم به هوش آمده، و می دانم که احمد او را شفا داده بود. او با اشاره ...
یک روز در مرکز ترک اعتیاد زنان چیتگر
معتاد بودم وقتی لگد می زد یک حال خوبی داشتم. گفتم بچه را انداخته ام دیگه برگردم خانه. توی ماشین سرقتی بودیم که دستگیر شدیم. 5 ماه زندان بودم. دوباره بعد از زندان هم با همان پسر که دزد بود دوست شدم. روی مواد بودم. برگشتم پیش یک پسر دیگر که مثلاً جمع و جورم کند. یک معتاد بد و ولگرد بودم شدم یک معتاد خوب! تا اینکه با کمک پدر و مادرم آمدم اینجا. انگار چیزی یادش آمده با کمی مکث و تته پته می گوید ...
انتقاد از تخریب شورای نگهبان در آستانه انتخابات / تحرک برخی افراد خودفروخته داخلی برای حذف شعار مرگ بر ...
اسرائیل تغییر کرده است. امام جمعه مشهد ادامه داد: وی این حرف را درست سه روز بعد از سخنان رهبری زد که فرموده بودند هر کس در این دنیا با اسرائیل بجنگد ما او را کمک خواهیم کرد. وی افزود: آنها سفارت خود را که پایگاه عملیاتی خرابکاری است بازگشایی کردند که بیش از صدها سال در جریان قرارداد ترکمنچای، قصه وثوق الدوله، شیخ فضل الله نوری، نهادینه کردن نسل پهلوی، کودتای 28 مرداد و آخرین حرکت ...
کفاشیان: متوجه منظور کی روش نشدم
...> اما همچنان حرف و حدیث در خصوص داوری ها وجود دارد. به طور مثال در برنامه زنده ای که شرکت کرده بودید محمد دادکان گفت همان داوری که دو سال توسط فدراسیون محروم شده بود اعلام کرده از فدراسیون خواسته اند تا او یک بازی را برای تیم دربیاورد. نمی توان اینگونه صحبت کرد. محسن قهرمانی نامه داد و این موضوع را تکذیب کرد. در خصوص داوری مربوط به دیدار تراکتورسازی و نفت هم به نمایندگان مجلس گفتیم که ...
گرامیداشت شهید "محمد غفاری" در همدان برگزار می شود
" 27 سال سن داشت و اهل همدان بود. از آن بچه های دوست داشتنی که هر پدری آرزوی آن را دارد. مظلوم، متین، خوش رفتار و درسخوان بود و به تازگی هم ازدواج کرده بود. هر سال در ایام محرم به مناسبت شهادت سرور و سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین در منزل پدری اش مراسم عزاداری برپا می کردند تا اینکه بنا به گفته خودش: یکی از همان روزها (محرم 1388)، بعد از مراسم خیلی خسته شده بودم آخرشب بود خوابیدم کمی قبل ...
خوش گذرانی فرهنگی با جیب خالی!
...، هر دو با جیغ و خوشحالی به آغوشم پریدند. همسرم که انگار منتظر چنین پیشنهادی برای تفریح خانوادگی بود، نگاهی از روی قدرشناسی به من کرد و پرسید: کدوم فیلم بریم؟ پیشنهادات را خواندم و همه آن ها به اتفاق یکی از فیلم ها را انتخاب کردند. سوئیچ را که چرخاندم. پس از یک استارت چراغ بنزین روشن شد. با اینکه کلافه شده بودم آرامشم را حفظ کردم و چشمکی به بچه ها از آینه زدم و گفتم ...
تیر خلاص و اوج حقارت بعثی ها
پایین آمد و گفت: چند دستگاه تانک ، پشت همین دیوار ایستاده است و نفرات آن ها نیز در کنار تانک ها هستند؛ باید کنار دیوار رفته و چند نارنجک به سمت آنان پرتاب کنیم. سپس محمد گفت: هر که نارنجک دارد، با من بیاید، از قضا من، آن روز بیش از 10نارنجک همراه خود داشتم که همه را بین برادران رزمنده تقسیم کردم. آنها منتظر بودند تا با اشاره محمد، نارنجک ها را به سمت دشمن پرتاب کنند. محمد قبل از پرتاب گفت: به محض ...
نجات فرزند پلیس پایتخت از دام آدم ربای افغان
، پایین تر از ترمینال جنوب بردم و خودم به محل کارم رفتم. ساعت 19 بود که همسرم وحشت زده تماس گرفت و ناپدید شدن ناگهانی پسرمان احسان را خبر داد. به سرعت خودم را به خانه رساندم. همسرم در حالی که گریه می کرد، گفت: احسان یک ساعت پیش برای بازی با دوستانش به داخل کوچه رفت اما لحظاتی قبل فهمیدم به طرز مرموزی گمشده است. در حالی که به شدت شوکه شده بودم ابتدا به مأموران کلانتری 117 جوادیه خبر دادم و بعد سراغ ...
نقش سازمان سیا در جنایت دفتر نخست وزیر
هم پذیرفت و رفت، اما تا یک هفته خبری نشد. بعد هم محافظین من گفتند: آقای نبوی، که همه کاره ی نخست وزیری است یک پیکان فرستاده که هر کدام از لاستیک های آن به یک طرف می رود و فرمانش هم لق هست. من هم گفتم ماشین را پس بفرستند. چون من که آن را برای خودم نمی خواستم. مایل بودم روند کار تسریع شود. بعد هم اطلاع دادم که دیگر حاضر به ادامه ی کار نیستم. در شورای مرکزی حزب، در حضور آقای هاشمی، مقام رهبری و ...
حدیث سلسلة الذهب چیست و چرا به این نام معروف شده است؟
ومناظراتی که با آنان انجام داد، همگان را مغلوب ساخت و هیچ کس از ایشان نماند جز این که به فضل او اعتراف کردند. (3) پی نوشت ها: 1. هاشم معروف الحسینی، زندگی دوازده امام، ترجمه محمد رخشنده، ص 363. 2. هاشم معروف الحسینی، پیشین، ص 363 - 364. 3. همان، ص 364. جریان نماز امام رضا(ع) در روز عید فطر چه بود؟ یکی از رویدادهای مهم زندگی سیاسی ...
ماجرای جاسوسی زن ضد انقلاب در غرب کشور
. آتش سنگین دشمن از همه طرف بر سر ما می بارید. در آن وضعیت، لودرها و بولدوزرهای جهاد سازندگی در سمت راست ما و در زیر آتش مستقیم دشمن مشغول جاده سازی و احداث سنگر و خاکریز بودند. یکی از رانندگان دستگاه های سنگین جهاد، نوجوانی بود که با اصابت موشک آر پی جی به شهادت رسید. چند ثانیه بعد دیدم نوجوانی دیگر با شجاعت مثال زدنی به سمت بولدوزر رفت، راننده را کنار زد و پشت فرمان قرار گرفت و شروع به ...
هاشمی و مسخره کردن شعار انتخابات آزاد
به ذهنم می خواست جلوه کند آقای خامنه ای بود. تند و تند ندامت نامه می نوشتند و آزاد می شدند وی گفت : انقلاب ما یک الگوست تجربه خودمان در عمل بود و از آن به بعد هم این آقایانی که به نام حرکت مسلحانه آمدند میدان ، همه شان و آن هایی که حسن نیت داشتند و خوب بودند و آن هایی که چپ بودند و دین نداشتند خودشان می دانند که در سال 54 در زندان چه خبر بود. سال 54 این رهبران منافقین و همه آن ...
آقازاده نجار؛ مگه میشه ؟! مگه داریم؟!
... چند تا برادر و خواهر هستید؟ ما چهار تا برادریم. یکی حسین آقا بود که عضو مجاهدین خلق شد و اوایل انقلاب کشته شد. محمد هم در سازمان تبلیغات تهران مشغول است. او قبلا در کارهای برقی مشغول بود و 30 سال است رها کرده و رفته سازمان تبلیغات. علی آقا هم که می دانید زمانی استاندار خوزستان بود و بعد استاندار خراسان شد و مدتی هم سفیر ایران در کویت بود. الان هم وزیر است. حاج آقای ...