سایر منابع:
سایر خبرها
... بغض گلویش را می فشارد چهره از فرزندانش مخفی می کند که آنها نظاره گر اشکهایش نباشند. دخترک: فردا جشن تولد دوستم ناهیده، اگه بدونین اتاق پذیرایی شون رو چه تزیین قشنگی کردن با تم سیندرلا، تازه یک لباس پرنسسی هم براش خریدن که برای مراسم بپوشه، کلی کادوهای قشنگ براش میارن. باباش براش دستبند طلا خریده... راستی مامان تولد من کی هست؟ می ایستد و با خیال لباس سیندرلا، دامن لب ...
انگشتر باشد ، هرچند چون خرید انگشتر هم برای حلقه و هم برای انگشتر نشان مرسوم است در این عیدی معمولا تهیه نمیشود ... در این میان خرید النگو مرسوم تر است . آجیل : آجیل یکی از خوراکی های همیشه گی در عید نوروز ما ایرانی هاست به همین جهت مثل شب یلدا آجیل و خشکبار به صورت تزیین شده در سبد یا تنگ یا ظرف های زیبا به عروس خانم و خانواده اش پیشکش میشود . شیرینی و میوه : این خوراکی ها طبق همان چیزی که ...
کردیم آبروی مان می رفت همه چیز براساس رابطه و غیرمتخصص بودن است. چند دقیقه قبل درباره قطر صحبت کردم. شما همین قطر را ببینید؛ ما شانس آوردیم به قطر نخوردیم، بالای سه چهار گل می خوردیم و آبروی ما می رفت. کی روش که از ایران رفت همه اعلام کردند که از نظر فنی خیلی خوب بود باید حقیقت را گفت که او یک سرمربی معمولی بود. در سیستم دفاعی عالی اما در سیستم تهاجمی معمولی بود. نمونه دستاورهای او را ...
شروع کرد به بازخواست کردن دخترم. تازه از حمام آمده بود از تنش آب می چکید یک باره به سمت دخترم رفت. یکی محکم توی گوش دخترم زد. به شدت وحشت کرده بود. آن وقت ها دخترم را در حمام تاریک زندانی می کرد طوری که دهانش کم کم از ترس کج شده بود نمی دانستم چه کار کنم برخواستم تا دخترم را نجات بدهم اما همان لحظه با مشت چشمم را نشانه گرفت و کوبید. دستم را روی چشمم گذاشتم و از درد به خودم پیچیدم. حس کردم که شبکیه ...
اعتقادات عجیبی دارد. به قول خودش به روز است. همیشه جزو اولین افرادی است که تازه ترین مد ها را می پوشد. بیچاره پدرش هر چه از صبح تا شب در آن مغازه الکتریکی کار می کند، پولش را به صابر می دهد. من و صابر خیلی وقت است که یکدیگر را می شناسیم. همین چند وقت پیش وقتی از دانشگاه برگشته بود، او را دیدم. کار به مدل مو و خط ریش و شلوار پاره پاره اش نداشتم، چون اتفاق تازه ای نبود. آنچه برایم عجیب بود، موتورش ...
...، برای بهتر شدنش باید به جای خوش آب و هوا بروید. برای من که در تهران کار و کاسبی راه انداخته بودم، سخت بود به روستا برگردم. برای همین تصمیم گرفتم همه دارایی ام را در تهران بفروشم و به کرج نقل مکان کنم و همانجا مغازه ای اجاره کنم. کمی اوضاع و احوالش بهتر شد تا اینکه این اواخر برای درمان و رسیدگی بهتر به آسایشگاه رفت و امیدوارم با بهتر شدن حال و روزش مجدد به خانه مان برگردد تا خانه مان جان دوباره ...