سایر منابع:
سایر خبرها
را عمل کردم. انگیزه ات از سرقت چیست؟ من پولدار بودم، وضع مالی ام خیلی خوب بود. پدرم پولش از پارو بالا می رود. اما از زمانی که در دام اعتیاد افتادم وضعیت مالی ام بد شد. البته فقط اعتیاد نبود، من قمار می کنم و هر چی پول داشتم در قمار از دست دادم، در کنار قمار به مواد مخدر معتاد شدم و پول هایم در مواد و قمار از دست رفت. سرقت بار پسته متهم دیگری که در میان بازداشتی ها دیده ...
. ارزش 22تن پسته چقدر بود؟ بیش از 2میلیارد تومان. با این گرانی های اخیر قیمت پسته به شکل سرسام آوری بالا رفت و همین مرا وسوسه کرد که نقشه سرقت بکشم. با چه شگردی سرقت کردی؟ با جعل مدارک. ماجرا از این قرار بود که برای بار زدن پسته ها به انبار کارخانه ای در شورآباد رفتم. البته به تنهایی نقشه سرقت را نکشیدم. دو نفر دیگر هم در این ماجرا با من بودند. آنها کامیون را به صورت ...
.... فکر می کردم این بار به خاطر عمل گوش هایم شناسایی و دستگیر نشوم، اما باز هم گیر افتادم و خیلی زود دستگیر شدم، حتی عمل گوش هایم هم باعث نشد بتوانم از دست پلیس قسر دربروم. بار چندم است که دستگیر می شوی؟ در کل بار هشتم است که دستگیر می شوم، ولی به جرم سرقت این سومین بار است. سابقه های دیگرم مربوط به درگیری و ضرب و شتم و موادمخدر است. بعد از این که به دام اعتیاد گرفتار شدم، زندگی ام نابود شد. وگرنه من پول و درآمد داشتم و زندگی ام خوب بود. شغلت چه بود؟ موتورساز بودم. ...
خودم نبود. چه شد سراغ سرقت رفتی؟ یک خودرو داشتم که آنرا فروختم تا بتوانم با پول آن کار کنم اما یکی از دوستانم سر مرا کلاه گذاشت و پولم را گرفت. همین باعث شد پول نزول کنم، اما نتوانستم ماه به ماه آنرا پرداخت کنم به همین خاطر مجبور شدم پیشنهاد سرقت را قبول کنم. چه کسی طراح نقشه بود؟ با دو نفر دوست بودم که پیشنهاد سرقت را یکی از آنها داد و من هم قبول کردم. بعد چه شد؟ ...
رسیدیم من برای خرید بیرون رفتم و وقتی دوباره برگشتم حشیش و شیشه کشیدم. هر دوی مان مواد کشیده بودیم که ناگهان او شروع به فحاشی کرد و با هم درگیر شدیم... سر چه چیزی دعوایتان شد؟ او مدعی بود من به همسرش چشم دارم و سر همین دعوایمان شد. او چاقو کشید و ضربه ای به گردنم زد. من هم با او درگیر شدم و چاقو را از او گرفتم و بعد با آجر چندین بار به او زدم و با چاقو او را کشتم. وقتی روی زمین افتاد به آن ...
دوستم ناخوش احوال بود و من از این ماجرا بی خبر بودم. دیروز صبح زنگ زد و گلایه کرد: دختر خیلی بی معرفتی هستی. دیگر حالی از ما نمی پرسی و نمی گویی مرده ام یا زنده؟ از خجالت داشتم آب می شدم. معذرت خواهی کردم و از بیماری مادرم و گرفتاری هایم برایش گفتم اما قول دادم که بعد از ظهر حتما به دیدنش بروم.نزدیک غروب بود که از مادرم اجازه گرفتم و گفتم باید به دیدن مریم بروم. من و مریم از کودکی با هم بزرگ شده ...