سایر منابع:
سایر خبرها
سید حسن نصرالله از رزمندگان کربلای5 بود
مانع غواصان به دژ شکست ناپذیر شلمچه می رسیدند که سه مترو نیم ارتفاع داشت و عرض آن دژ 6متر بود و وسطش را عراق کانال بتن آرمه زده بود و در آنجا عراقی ها با فاصله هر 10 متر سلاح دوشکا کار گذاشته بودند سلاحی که با آن هلی کوپتر می زدند. فرمانده گردان حضرت زینب (س) در زمان جنگ افزود: چند روز قبل از عملیات شهید غلامرضا کیان پور رفت تا روزنه ای برای عملیات پیدا کند و بعد 4روز با پیکری بی حال ...
دستو ویژه شاه به گمرک درباره حضور زنان خارجی در ایران
، علم، اشرف، عبدالرضا و هوشنگ دولو ماموریت داشتند که زنانی که خوش تیپ و به سبک اروپایی بودند به شاه معرفی کرده و آپارتمان هایی در تهران برای آنها دست و پا کنند تا شاه بتواند با زنان جوان خلوت کند. محمدرضا تا قبل از ازدواج با ثریا با پروین غفاری که به پری مشهور بود، ارتباط داشت اما بعد از ازدواج با ثریا، از سوی همسر جدیدش تهدید شد که اگر روابط نامشروع خود را متوقف نکند، کار آنها به طلاق خواهد ...
این عکس ها ارزش شهید شدن را داشت
کردیم که آب و خاک را از دست این ها بگیریم. در بمباران شهر ها حتی در تهران هم تعدادی عکس تاثیر گذار در مجیدیه گرفتم. عکس بعدی یک مجموعه است که بعد از 48 ساعت از زیر آوار، مادر که پسرش کمیته ای است و در این عکس به من دو سه پاره آجر به سمت من پرتاب می شود؛ ولی من بدون توجه به این پرتاب آجر ها می ایستم و مجموعه خودم را می گیرم و حدود 120 و 6 در 6 است. این عکس را هم ما برای صلیب سرخ جهانی فرستادیم ...
این آدم ها عشق می خواهند
آن وقت یک پتو یا یک جفت کفش کهنه می شود تمام زندگی شان و بعد می نشینند به انتظار لحظه هایی که تمام آرزوهایشان را دود کند. نزدیکی های صبح کارتن های نیم متری را به هم می چسبانند و سرشان را رویش می گذارند و در خواب، به خواب می روند. اینجا همه شبیه هم اند. دهان های خالی از دندان، صداهای گرفته و موهایی که مدت ها رنگ آب به خود ندیده است. از کنارشان که می گذری نگاهت نمی کنند. آنها به دیدن چشم های بی ...
یک آرپی جی که فقط با ذکر یا فاطمه زهرا عمل می کرد
لشکر ویژه 25 کربلا ایجاد شد. یک شب، بچه های لشکر شام تهیه دیدند و اصرار که مهمان آنها باشیم، ما هم از خدا خواسته، تا اسم شام آمد، تعارف را کنار گذاشتیم و قبول کردیم، برای رسیدن لحظه شام، لحظه شماری می کردیم، بعد از چند روز ماندن در منطقه، مهمانی، آن هم از نوع شام، حسابی به دل آدم می چسبید. راه افتادیم، وارد چادر شدیم، هیاهوی بچه های توی چادر، انرژی زیادی را به من و گروه می داد ...
داستان عکس؛ پناهجوهای فراری از جنگ
ترسانده بودند که نمی توانسیتم بخوابیم. ما هیچ پولی نداشتیم که به آن ها بدهیم، ما حتی به سختی می توانستیم شکم خودمان را سیر کنیم، برای همین به خودمان گفتیم شاید اصلاً دروغ می گویند، شاید اصلاً هیچ کاری نکنند. بعد، یک روز بیدار شدیم و دیدیم خانه مان در آتش است. به سختی بچه ها را نجات دادیم. روز بعد دوباره یک پیام دریافت کردیم، گفتند به ما پول بدهید وگرنه این بار شما را می کشیم. ما همه چیزهایی ...
معیریان از دنیای گریم و زندگی شخصی اش می گوید
چهره بدی از شما در آینده خواهد ساخت. چگونه می توانیم درون مان را زیبا کنیم؟ - یک مثال برای تان می زنم. فکر کنید یک ظرف قدیمی و زیبا دارید که بعد از سال ها نگهداری از آن، یکدفعه از دست تان می افتد و می شکند. شما شروع می کنید به گریه و غصه خوردن در حالی که با ترشرویی دیگر آن ظرف به حالت اولش باز نخواهد گشت. به همین دلیل باید خیلی چیزها را در زندگی قبول و سعی کنیم قدرت سازگاری مان ...
خداوندبه مهمانی فقرانمی آید
صورتش باعث میشد دربیشتر مواقع گونه هایش سرخ شود. تازگی انهاصاحب پسری شدند که اسمش راسهیل گذاشتند.اواخرتابستان بود وبه دلیل نزدیک شدن به بازگشایی مدارس مردم بیشتر به سفر می رفتند وان خانواده نیزاز قبل نذر کرده بودند تا بعد از چهله پسرشان سهیل به زیارت امام رضا بروند. وقتی چهله سهیل تمام شدوبه قولی از اب وگل درامد انها یک هفته بیشتر وقت نداشتندوباید این سفررا حتما ...
خاطره شهید صیاد شیرازی از توسل به امام زمان(عج)
همان برخورد اول محبتش به دلم نشست. وقتی خودم را معرفی کردم و گفتم می خواهم به کردستان بروم، گفت: اتفاقاً ما هم داریم به آنجا می رویم. ان شاء الله همه با هم، فردا با یک هواپیما می رویم کرمانشاه. روز بعد به کرمانشاه رفتیم و از آنجا با یک هلی کوپتر شنوک به سنندج، بانه و سردشت. خبر شهادت پنجاه و دو نفر درست بود. فوراً دست به کار تحقیق و بررسی و شناسایی منطقه شدیم. چمران مشغول تماس، برنامه ...
روایت زندگی نقاشی که تک تیرانداز شد/ ماجرای نام گذاری حسینیه لشکر سیدالشهدا(ع)
دانست شاید این سفر آخرین سفر زمینی اش باشد. "روز رفتن قبل از حرکت به سمت فرودگاه از من خواست که با هم عکسی بگیریم. گفتم تو عجله داری و دیر شده باید زودتر آماده شوی. گفت: بیا یه عکسی بگیریم. پرسیدم چادر سرکنم؟ گفت آره چون ممکنه فیلم دست بچه ها بیوفته. بعد با خواهر و برادرش که در منزل ما بودند عکس انداختیم و احمد خداحافظی کرد. محمود گریه می کرد و بهانه می گرفت. برای من هم سخت بود تا به راه ...
چه شد که ژاپن شکست خورد؟
ادامه دهد. روحیۀ مبارزه بوشیدو، یا روحیۀ مبارزه، به نمادی از پاکدامنی ملی بدل شد. در مدارس یه بچه ها، "رسالۀ امپراطوری" نوشتۀ امپراطور میجی (1852-1912) آموزش داده می شد. رسالۀ امپراطوری، در واقع دستورالعملی بود که امپراطور خطاب به جنگجویان ژاپنی نوشته بود. شمشیر سامورایی به یک نماد عرفانی ملی تبدیل شد. هر روز صبح، سربازانی که برای دورۀ آموزش نظامی دو ساله داوطلب شده بودند ...
سفری بی بازگشت به خانه خدا
شد تا از چشم انتظاری دربیاییم. زن تنها در دیار سعودی های در دلشان آشوبی برپاست؛ آشوب از دست دادن پدر و تنهایی مادر در دیار غربت. به مادر حرفی نزده اند، سکوت کرده اند تا خودش بیاید و آن وقت بگویند. نگفته اند تا در دیار غریب برایش اتفاقی نیفتد. نگفته اند تا اگر قرار شد پایش سست شود و قلبش بگیرد، بچه هایش بالای سرش باشند. نگفته اند تا اگر شبانه راهی بیمارستان شد، پرستاری که بالای ...
موج خوشحالی در چشمان سرباز
فرمانده گردان و برایشان درخواست مرخصی کردم، فرمانده اسم هایشان را پرسید و گفتم نمی دانم ولی راننده اند و غذا و نفت و آب می آورند. چیزی توی دفترش نوشت و برگشتم نزدیک عید تسویه کردم و آمدم اردبیل،چند وقت بعد که در اردبیل بودم یک نفر توی کوچه نزدیکم شد و گفت: حاج آقا مرا می شناسی؟ گفتم: نه. گفت: من سرباز بودم در کوشک، با وساطت شما دو ساعت قبل از غروب چهارشنبه سوری خودمان را به روستایمان ...
ناگفته هایی از سقوط C130 حامل فرماندهان ارتش و سپاه
. او ابتدا مخالفت کرد اما نهایتا از بیمارستان بیرون آمدیم. خانم من هیچ وقت عادت نداشت که زنگ بزند و سراغ من را بگیرد اما بچه های دیسپچ گفتند در همان دقایقی که هواپیما دچار سانحه شده بود، همسرم زنگ زده و سراغ من را گرفته. وقتی من را با آن سر و وضع جلوی در خانه دید، گفت هواپیما سانحه داده؟ گفتم فعلا که سالم هستم. فردای آن روز، قبل از اینکه پرسنل گردان سر کار بیایند ...
کتاب ما ایستاده ایم رونمایی شد
خاطرات جانباز ماشااله تقی زاده و همرزمانش از عملیات والفجر دو، یک عملیات چند مرحله که در یکی از مراحل عملیات گردان امام حسین(ع) از لشگر امام حسین(ع) وارد عمل شده و تنها یکی از گردان ها موفق به فتح ارتفاع مورد نظر می شود و دو گروهان دیگر موفق نشده و برمی گردند.این کتاب خاطرات لحظه به لحظه ای که برای ماشااله تقی زاده رخ داده است ثبت و ضبط کرده که چگونه، 14 روز بدون آب و غذا و با تنی مجروح در دره ای ...