سایر منابع:
سایر خبرها
سید حسن نصرالله گفت جنگ 33روزه به یک شب کربلای 5 نمی رسد
بود و بعد از گذشتن از این دو مانع غواصان به دژ شکست ناپذیر شلمچه می رسیدند که سه مترو نیم ارتفاع داشت و عرض آن دژ 6متر بود و وسطش را عراق کانال بتن آرمه زده بود و در آنجا عراقی ها با فاصله هر 10 متر سلاح دوشکا کار گذاشته بودند سلاحی که با آن هلی کوپتر می زدند. فرمانده گردان حضرت زینب (س) در زمان جنگ افزود: چند روز قبل از عملیات شهید غلامرضا کیان پور رفت تا روزنه ای برای عملیات پیدا کند ...
نماد اندیشه اصلاح طلبان میانه رو سید محمد خاتمی است
...، آقای عارف یکی از برادران دانشمند، هم فکر و یکی از دوستان خوب هم جبهه ای ما هستند. ما هیچ وقت با وجود خاتمی ، محوریت دیگری را نمی پذیریم .مشارکت را نمی پذیریم، محوریت ندا را نمی پذیریم، محوریت اعتماد ملی را نمی پذیریم، البته دیگران هم محوریت کارگزاران را نمی پذیرند .ما برادرانی همکار و در یک جبهه هستیم. محوریت غیر از همکاری است. فارس: اما آقای کرباسچی بحث محوریت آقای ناطق نوری را ...
یادمانی از “شهید محمدحسین حیدری” با نوشتاری از ” استاد اکبر امرایی “
یادمان دوست و همرزم شهیدم محمد حسین حیدری و نگاهی به عملیات والفجر مقدماتی زفراق چون ننالم من دلشکسته چون نی که بسوخت بند بندم زحرارت جدایی یکی از شهیدانی که از دیدن تصویر و شنیدن نامش اشک غم در چشمانم حلقه می بندد، جاری می شود و هق هق گریه ام سکوت [...] یادمان دوست و همرزم شهیدم محمد حسین حیدری و نگاهی به عملیات والفجر مقدماتی زفراق چون ننالم من دلشکسته چون نی که بسوخت بند بندم زحرارت جدایی یکی از شهیدانی که از دیدن تصویر و شنیدن نامش اشک غم در چشمانم حلقه می بندد، جاری می شود و هق هق گریه ام سکوت دلم را می شکند شهید جاویدالاثر دوست و برادر شهیدم محمد حسین است اکنون که می خواهم چند سطر از خاطراتش را بیان کنم سیلاب اشک امانم نمی دهد دلم ابری تر از ابر بهار است قلم یارای حرکت ندارد . خدایا تو خود شاهد و ناظر هستی که محمد حسین چقدر مظلوم زیست و چگونه مظلومانه کشته شد و با اینکه پر کشید و به درگاه تو پرواز کرد هنوز هم مظلومانه و گمنام است هنوز هم کمتر کسی او را می شناسد خدایا یاری ام ده تا اشک امانم بدهد و او را که از مردم پنهان بود و اکثر همرزمان نیز او را به خوبی نمی شناختند اندکی شرح و توصیفش نمایم. هیجده سال از عمر نازنینش می گذشت که افتخار آشنایی ایشان نصیبم شد در اولین اعزامش با هم همسفر شدیم آری 25/08/1361 برای نخستین بار یک گردان از نیروهای مخلص با نام مقدس محبین از شهرستان کوهدشت با حدود 11 نفر کادر رسمی و بیش از 200 نفر نیروی مردمی پس از دعا و بدرقه ی مردم عازم جبهه های جنوب شدیم در منطقه کرخه جمعی از نیروهای مخلص شهرستان سلسله نیز به گردان ما پیوستند و چون هنوز لرستان تیپ مستقلی نداشت در تیپ 15 امام حسن(ع) از لشگر 72 محرم خوزستان سازماندهی شدیم شهید حسن درویش رزمنده ی شجاع اهل شوش فرماندهی این تیپ نوپا که به نام مقدس امام حسن مجتبی(ع) و تقارن ولادت آن بزرگوار که 15 رمضان بود، تیپ 15 امام حسن (ع) نامگذاری شده بود را برعهده داشتند شهید حسن درویش آنقدر در بین نیروها و در دل و جان همه جای داشت که هنگام سخنرانی در مراسم صبحگاه (اورکتش) به عنوان تبرک تکه تکه تقسیم می شد. حقیر با چند مسئولیت کوچک فرماندهی گردان را همراهی می کردم و شهید محمد حسین به عنوان فرمانده گروهان دوم گردان محبین انتخاب شدند. در طی دو سه ماه که در آنسوی پل کرخه گردان را آماده عملیات می کردیم شهید محمد حسین را متواضع، کم حرف و در عین حال شجاع و با هیبت خاصی دریافتم اندوهم باد هنوز لبخندهای ملیحش را تصور می کنم و بازهم سرشک خونینم بر گونه های رنجیده ی روزگارم سرازیر می شود. از آنجا که شهید عمرش چون گل کوتاه بود خاطرات بنده نیز از ایشان محدود به همین مرحله از اعزام است که به عروج ایشان ختم می شود. در طی چند ماه که در سایت های موشکی 4 و5 در انتظارشب عملیات بودیم اخلاق و رفتار همه همرزمان و بویژه محمد حسین عزیز پسندیده بود تمام ویژگی های خوب و مثبت در وجود آن بزرگوار نهفته بود در جوانی عازم نبرد با ظالمان روزگار شده بود تا از دین و مرزوبوم وطنش پاسداری کند. در تاریخ 18/11/61 عملیات ناموفق والفجر مقدماتی در محور فکه-چزابه (سرزمین لاله های سرخ) به صورت گسترده به فرماندهی سپاه با شرکت لشگرهای 72 محرم، عاشورا، 5نصر و حضرت رسول با هدف تصرف پل غزیله و پیشروی به سمت العماره عراق آغاز شد و تا 21/11/61 به پایان رسید موقعیت این منطقه عملیاتی بسیار مهم و استراتژیک بود و مسئولیت پدافند منطقه عملیاتی از چیلات تا هورالعظیم به عهده سپاه چهارم عراق بود و چهار لشگر پیاده، مکانیزه، زرهی و احتیاط شامل: 25 تیپ پیاده، زرهی، مکانیزه و تانک در منطقه شیب میسان تا پاسگاه دو برج (تقاطع چزابه-غزیله)، منطقه العماره و منطقه صفریه تا رشیده مستقر بودند که ذکر نام و عنوان لشگرها و تیپ و گردان ها از حوصله این متن خارج است. نیروهای خودی: قرارگاه کربلا و قدس شامل 7 لشگر با استعداد 122 گردان در قالب تیپ های پیاده، زرهی، مکانیزه و توپخانه در عملیات فوق شرکت داشتند. از بامداد روز 18/11/61 جابجایی نیروها به طرف منطقه عملیاتی آغاز و از ساعت 16:30 که هوا به تاریکی می گرایید حرکت رزمندگان با تجهیزات انفرادی و یک بسته جیره غذایی خشک(آجیل و تنقلات) از جنگل و دیگر محورها شروع شد. عملیات در ساعت 21:30 پس از اعلام رمز یاالله یاالله یاالله از 5 محور شمال و جنوب رشیده-صفریه آغاز شد نیروها در تاریکی مطلق شب به منظور پاکسازی میدان های مین و شکستن خطوط دفاعی دشمن و نفوذ در این خطوط پیشروی کردند. وسعت و عمق مواضع و استحکامات دشمن و وجود کانال های متعدد، سرعت لازم را از نیروهای عملیات گرفت اگرچه خط اول دشمن شکسته شد اما به دلیل عدم پاکسازی منطقه در حالی که تاریکی شب رو به پایان بود امکان استقرار کامل وجود نداشت. در حقیقت تاریکی مطلق شب، عدم الحاق نیروها، عدم پاکسازی منطقه، عمق و وسعت زیاد میدان های مین، حفر کانال های صعب العبور و از همه مهمتر هوشیاری و اطلاع قبلی دشمن نسبت به وقوع عملیات( لو رفتن عملیات) از عوامل بازدارنده ای بود که به عدم نیل به اهداف مرحله اول عملیات والفجرمقدماتی منجر شد. با وضعیت موجود و موقعیت خاصی که در آغاز عملیات در مردم ایجاد شده بود و به دلیل امیدواری مسئولین، مرحله دوم عملیات در ساعت 21 روز 20/11/61 به منظور انهدام نیرو و تجهیزات دشمن آغاز گردید اما این بار نیز به علت عدم هماهنگی نیروهای عمل کننده و هوشیاری دشمن مانع از پیشرفت رزمندگان گردید از ابتدای پیشروی نیروهای خودی تا رسیدن به خط دوم دشمن حدود 16 نوع موانع ایجاد شده بود نیروهای عراقی تجربیاتی را که در عملیات های پیشین کسب کرده بودند را به صورت کامل در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی اجرا کردند. وجود این همه موانع، توان نیروها را جهت تامین اهداف از پیش تعیین شده در شب عملیات گرفت از طرف دیگر گرفتن موقعیت جناح چپ و راست و به کارگیری نیروهای احتیاط دو موضوع قابل توجه بود که از دشمن در عملیات والفجر مقدماتی مشاهده شد. در این عملیات فرماندهان خودی به این نتیجه رسیدند که در عملیات بعدی از انتخاب مناطق با عمق و وسعت زیاد پرهیز کنند. ناگفته نماند که در عملیات والفجر مقدماتی علاوه بر انهدام قابل توجهی از تیپ های 905 و 704 عراق یک گردان از نیروهای سودانی تعداد 113 تن از نیروهای دشمن به اسارت درآمدند. سی ودو سال از عملیات والفجر مقدماتی می گذرد و چه سنگین و محزون است تداعی آن خاطرات در آن غروب تنگ با توجه به زمان اندک دست به خاک شدیم تیمم ساخته و در حال حرکت نماز مغرب و عشا را در صفوف فشرده با گامهای استوار زمزمه کردیم. آن شب سخت و جانکاه و نسبت به دیگر شب های عملیات بسیار متفاوت بود در دل تیره ی شب شاهد عزیزانی بودیم که ساعاتی قبل داوطلبانه میدان مین را باز کرده بودند آن شب، شب قطع شدن پاها، شب میدان های متعدد مین، انبوه سیم های خاردار، کانال های عمیق و وسیع شب انفجار و آتشفشان منورها بود قیامتی به پا شده بود گلوله های رسام تیربارها و پدافندهای چهار لول ضد هوایی زوزه کشان از بغل گوشمان از همدیگر سبقت می گرفتند گویی از آسمان خمپاره می بارید و هر چند ثانیه گلی پرپر در پهن دشت میسان عطر شهادت و خون و باروت فضا را پر می کرد ناله و زمزمه های عاشقانه ی مجروحان میدان مین تند و پیگیر به گوش می رسید با روشن شدن منورها ناگهان فضای به خاک و خون کشیده شده ی میدان مین روشن تر از آفتاب می شد در این لحظات بود که پای خود را بر لبه ی یک مین واکسی دیدم که یک سمتش در گل ولای تعبیه شده در میدان فرو رفته بود و عمل نکرد آن شب چه رادمردانی در میدان های مین در خون خویش غلتیدند ضجه ی شیرمردان زخمی مین و کانال های عریض که انتقال آن ها به پشت خاک ریز میسر نبود هنوز در گوش طنین انداز است هرگز نمی توان فراموش کرد دلیرمردانی که هنگام پیشروی، نیروها را راهنمایی می کردند که از روی نوار سفید معبر میدان مین حرکت کنند اما صبح روز بعد پس از خون ریزی بسیار شهید شده بودند و یا در حال جان دادن با پیکرهای خونین استمداد نجات داشتند. دوستان خوبم شهید فیروز سرتیپ نیا و شهید محمد حسین حیدری را می دیدم که با شجاعت تمام پیشاپیش گروهان های خود حرکت می کردند از زمین و آسمان آتش می بارید دشمن نعل اسبی ما را در محاصره خود داشت و از چپ و راست و مقابل به تیربار بسته بود زمین سخت و ریگ زار منطقه خمپاره ها را در خود فرو نمی بلعید و باران ترکش تا دقایقی همه ما را زمین گیر می کرد نیروهای عراقی با تمام قوا بر سر همرزمان آتش می ریختند خمپاره های 120 زوزه کشان قلب آسمان را می شکافت و به دل زمین اصابت می کرد خمپاره ای 60 (زمانی) در آسمان بالای سر رزمندگان منفجر میشدند گلوله های آر.پی.جی تیربارها و ضدهوایی ها دوستان را یکی پس از دیگری گلچین می کرد و از ما می گرفت به سختی خود را به کانال تازه احداث شده چهارم پشت خاک ریز دشمن رساندیم زمانی که از کانال، درازکش به طرف دشمن تیراندازی می کردیم به یاد دارم در سمت راست خود رزمنده ای را دیدم که تیراندازی نمی کرد تکانش دادم شاید خواب رفته باشد اما با درد و حسرت ساعاتی قبل به درجه شهادت نایل شده بود به طوری که بدنش کاملا خشک و به جمود رسیده بود به نظر می رسید از نیروهای گردان خط شکن باشد که قبل از ما به آنجا رسیده بودند تا این موقعیت حدود 20 کیلومتر پیشروی کرده بودیم و پس از انجام بخشی از عملیات هنوز مواضع خود را تثبیت نکرده بودیم که بانزدیکتر شدن روز دستور عقب نشینی از فرماندهی عملیات صادر شد و با مشقت فراوان نیروها را پس از 6 کیلومتر عقب نشینی در پشت خاک ریزهایی که جهاد سازندگی بعد ازحرکت نیروها ایجاد کرده بود مستقر و مشغول پدافند شدیم من و 10 نفر از همرزمان از آخرین نفراتی بودیم که به خاک ریز رسیدیم از آنجا که هنوز هوا کاملا روشن نشده و آفتاب بر نیامده بود دوستان برخلاف نظر بنده مسیر را اشتباهی می رفتند و من هم که از اشتباه بودن مسیر اطمینان داشتم تسلیم نظر آن ها شده بودم با این توجیه که شاید کم خوابی باعث عدم تشخیص راه شده است اما هر لحظه آتش دشمن سنگین تر می شد تا دقایقی مانده به اسارت سه نفر از رزمندگان اطلاعات عملیات تیپ امام حسن(ع) مجهز به قطب نما و دوربین ما را به مسیر خاک ریزهای خودی هدایت کردند. ساعاتی بعد حدود نزدیک 11 صبح پرسنلی تیپ امام حسن مجتبی(ع) درخواست آمار مجروحین، شهدا، اسرا و مفقودین را از گردان محبین داشتند از نیروهای مستقر در خاک ریز تازه احداث شده آمار گرفتیم از خیلی از نیروهای گردان خبری نبود و اخبار نگران کننده ای به گوش می رسید دوستان گروهان یکم از فرمانده خود خبر دادند گفتند فیروز سرتیپ نیا در عملیات مجروح شده و چون توان راه رفتن نداشته جوانمرد رشید و دلاوری از رزمندگان روستای قرعلیوند که خیلی هیکلی و درشت اندام بود فیروز را با خود به پشت خط منتقل کرده بود از خیلی دیگر از جمله افشین باقری و محمد حسین حیدری خبری نبود برخی اسارت دوستان را عینا دیده بودند از جمله اسارت سید عبادالله حسینی را. آمارگیری در حالی انجام می گرفت که تعدادی از نیروها در جنگل های امقر و تعدادی با شگفتی تمام تا شهرهای خود عقب نشینی کرده بودند خلاصه آماری هم از نیروهای جنگل امقر گرفتیم وتحویل تیپ دادیم امامحمد حسین را دیگر ندیدم و ندانستیم دیگر که کجا بود و حال او چون بود در برزخ عملیات والفجرمقدماتی عزیزانی را دیدیم که سینه خیز در حال عقب نشینی بودند چون پا در بدن نداشتند قهرمانانی را دیدیم که در میدان های مین، خون خویش را تا قطره های آخر نثار کردند مجروحان عملیات را دیدیم که در اثر بمباران بهداری در جنگل امقر به شهادت رسیدند اما اثری از محمد حسین نبود که نبود یک پلاک هم از دل خاک برنیامد تا بینا کند چشمان به خون نشسته مادرش(گل زینب) را قبل از وداع دنیای فانی. پدرش رستم سالهاست چشم انتظار است اشک خواهرش صنم گل در چشم ها خشکید اما اثری از برادرش بازنیافت گویی جسم خاکی محمد حسین همراه با روح افلاکی او به اوج آسمان پرواز کرده و به ابدیت پیوسته که برادرانش حسن و حسین و خواهرانش صنم گل و زهرا سراغش را از اختران آسمان می گیرند و یاسین کوچولوی ما همراه عمه مهربانش پنجشنبه هر هفته سنگ مزار گمنامش را گلاب می پاشد و با نظاره ی عکس محمد حسین بازگشت او را به انتظار نشسته است. اکبر امرایی / مهرماه 1394 درج شده توسط : امین آزادبخت (مدیر سایت ) ...
خون من از خون جوانانی که شهید می شوند رنگین تر نیست(حدیث دشت عشق)
شهید محسن خلیلی 2 فروردین 1347 دراستان همدان دیده به جهان گشود. او دربین بچه های هم سن و سال خود اقدام به برگزاری کلاسهای قرائت قرآن می کرد. شرکت در جبهه را وظیفه ای برای خود می دانست ومی گفت: خون من ازخون جوانانی که شهید می شوند رنگین تر نیست. همیشه درنوشته هایش ازشهادت می نوشت. او بارها اقدام به رفتن به جبهه کرد ولی به خاطرسن کم او با مخالفت های خانواده روبرو می شد طوری که یکبار سوار برپشت ...
120 تک بیت و رباعی شاعران جوان کشور برای کربلای منا
... (بهرام مژدهی) از آل سعود لعنتی برآمد / کاری که پدر جدش حجاج نکرد ای آل یهود همچو حیوان شده ای / در عید خدا قاتل انسان شده ای هر روز منا و جمرات است دگر / پس سنگ به تو،چرا که شیطان شده ای بغضی ست که تا همیشه در راه گلوست / تا خانه ی دوست در دست عدوست تو،آل سعودی و سکوتت یعنی / از کوزه همان برون تراود که در اوست (رضا نیکوکار) ...
داستان نجات دختر شهیدی که کارتن خواب بود
. بعد از مدتی شوهر دومم را به جرم حمل شیشه گرفتند که هنوز هم در زندان است. برای خرید شیشه که می رفتم، گاهی توی راه مصرف می کردم. کم کم شرایط به صورتی شد که دیگه به خانه هم نمی رفتم، در همین زمان بود که صاحب خانه عذر من را به دلیل بی پولی خواست و من در پارک ماندم در حالی که باردار بودم. مواد به سختی به دستم می رسید تا اینکه یک روز که به شدت خمار بودم و تب و لرز داشتم یکی از دوستانم من را به یکی از NGO ...
باخت شاه در برابر دوستان قمارباز اشرف
مدتی قبل نیز در گمرک مهرآباد بودم در حدود 80 صندوق به گمرک رسید و در اظهارنامه گفته شد که در این صندوقها اوراقی است که مربوط به سازمان امنیت می باشد و چون ما به منظور صحت موضوع یکی از صندوقها را باز کردیم تمام صندوق از اشیاء لوکس پر بود و چون خبر را به همه جا اطلاع دادیم یک مرتبه سر و کله یک صد سرباز پیدا شد و اطراف صندوقها را گرفتند و بار کامیون کردند و بدون تشریفات گمرکی به نام سازمان امنیت بردند ...
دانلود مقاله رایگان/مطالعه و بررسی جرم دزدی از دیدگاه از دیدگاه فقه، حقوق و قانون مجازات اسلامی
سرقت از جمله جرائمی است که سابقه دیرینه در زندگی انسان دارد و می توان گفت پیشینه آن از هنگام شروع زندگی جمعی و تحقق مفهوم مالکیت بوده و همواره موردتقبیح و مجازات بوده است. از دیرباز که کاروان زندگی بشر در مسیر نظم و قانون قرار گرفته، سرقت در زمره رفتار ناپسند و ممنوع قرار داشته است. به دلیل سهولت نسبی ارتکاب سرقت در مقایسه با جرائمی چون کلاهبرداری و محسوس بودن سودبه دست آمده از آن، بخش فراوانی ازجرائم ارتکابی درکشورهای مختلف به آن اختصاص دارد. ...
دانلود مقاله رایگان/جرایم رایانه ای
قاطعی وجود ندارد که قبل از آن جرم اتفاق نیفتاده باشد. شاید بتوان تاریخ اولین جرم رایانه ای را به زمانی نسبت داد که چرتکه وارد محاسبات افراد بشر شد اما باز این سؤال مطرح می شود که آیا در آن زمان عمل استفاده غیر مجاز از چرتکه و یا حتی زمان های بعد از آن استفاده از ماشین جمع زن پاسکال و یا ماشین محاسبه لایب جرم انگاری شده بود یا خیر چرا که همان طور که می دانیم بر طبق اصل قانونی بودن جرایم و ...
عطریانفر: از گِل خاتمی لاله عارف نمی روید
سر ما از جمله آقای عارف وجود دارد را به رسمیت می شناسیم، آقای عارف یکی از برادران دانشمند، هم فکر و یکی از دوستان خوب هم جبهه ای ما هستند. ما هیچ وقت با وجود خاتمی ، محوریت دیگری را نمی پذیریم .مشارکت را نمی پذیریم، محوریت ندا را نمی پذیریم، محوریت اعتماد ملی را نمی پذیریم، البته دیگران هم محوریت کارگزاران را نمی پذیرند .ما برادرانی همکار و در یک جبهه هستیم. محوریت غیر از همکاری است. ...
اگر آوینی امروز بود از غصه فرهنگ دق می کرد!/ نسل جوان ما خیلی عالم و آگاه هستند و کف روی آب را پس خواهند ...
خواستی فرهنگ را درست کنی این مادر شهدا را بگذار رئیس سازمان؛ می دانی چرا؟ چون هم سازمان برکت بگیرد و هم آن رییس محترم خجالت بکشد و حیا کند که با مال بیت المال بازی نکند و مجبور شود هر روز به این مادر سلام کند. ما یک رفیقی داشتیم شش بچه داشت بلند شده بود آمده بود جبهه هر روز از وسط میدان مین جیم می شد می رفت زنگ می زد خانه. یکبار بهش گفتم: مگر نبریدی و مگر برای خدا نیامدی جبهه؟ گفت: بله ...
کاپیتانی پرسپولیس او را از ما گرفت
فرقی نمی کرد کجا بنشیند اگر بیرون بودیم همانجا دم در پایین تر از برادران می نشست و در خانه هم همین طور و هیچ وقت به رویمان نیاورده بود که کاپیتان پرسپولیس است ما به او افتخار می کردیم اما خودش هیچ وقت بابت این تغییری در رفتارش ایجاد نشده بود. خبر درگذشت او چه ساعتی به شما رسید؟ ساعت 5 صبح دکتر معالج با من تماس گرفت و گفت از بیمارستان زنگ می زند و متاسفانه برادرتان تمام کرده ...
پیوس: هانی را به یک فوتبالیست خوب تبدیل می کنم
، همین طور است. گویا در زمانی که این اتفاق افتاده بوده برق آسانسور ساختمان محل خانه هادی رفته بوده و مجبور شده بودند هادی را با ملحفه از طبقه ششم به پایین منتقل کنند. گویا هانی هم از فوت پدرش خبر نداشته و به او گفته اند که محسن بنگر پای پدرت را شکسته و او یا به بیمارستان برده اند و او هم گفته هرکس پای پدرم را شکسته، من هم پای او را می شکنم؟ بله، من همانجا بودم و شاهد این ماجرا بودم. برای اینکه بچه هول نکند، به او گفتند که محسن بنگر پایش را شکسته و بعد که او را به بیمارستان بردیم، فهمید که پدرش فوت کرده است. ...
روایت وصف نشدنی صبوری مادران و همسران شهدای مفقودالاثر
.... به علی قول داده بود، هر وقت از جبهه برگشت به اتفاق هم به زیارت ائمه(ع) و خانه خدا بروند، علی که نیامد او هم نرفت، علی دم رفتن به او توصیه کرد، اگر شهید شد، زینب وار رفتار کند و چون آن حضرت صبوری پیشه کند، اما هرگز نتوانست در فراق علی صبور باشد، همیشه عکس او را در سینه داشت و اشک می ریخت. یک روز که طبق معمول همیشه وقت نماز لباس های علی را بوسید، دردی در قفسه سینه امانش را ...
فقط انسان می تواند علیه خودش عزم کند
آدم برای رفتن به آن عالم باید بر خودش سلطنت یافته باشد. کاری که در این دنیا می کند، به جایی رسیده باشد که بر خودش سلطنت یافته باشد. اگر بر خودش سلطنت یافته باشد، آن راه را به سهل و آسان خواهد رفت. داستان هایش را هم برایتان عرض کرده ام. علامه طباطبایی اجازه بیهوشی ندادند مرحوم علامه طباطبایی برای معالجه به لندن رفته بودند. قلب و اعصاب و این حرف ها بود و این کارها انجام شد و ...
مأموریت ما رساندن 25 وصیتنامه پس از 30سال بی خبری است
رزمندگانی است که در مستند نشانی به سراغش رفته اند. او امروز برای امرار معاش تنها دو روز در هفته را در یک موتور سازی فعالیت دارد، جانباز 40 درصد توان جسمی اش بیش از این اجازه فعالیت به او نمی دهد. متن زیر ماحصل گفت وگوی گروه مستند با این رزمنده دیروز است آن هم در لحظاتی که بعد از 29 سال وصیتنامه فراموش شده اش را می بیند: زمانی که می خواستید به جبهه اعزام شوید و به خط مقدم بروید، وصیتنامه ...
ارزش بسیجی بودن را از من نگیرید
حضور در جبهه به همرزمانش توصیه می کرد در میدان نبرد و در گردان های رزمی روح انسان جلا پیدا می کند و به خدا نزدیک می شود، هر قدر در رزم و نبرد عرق بریزید از گناهانتان کاسته می شود. وقتی قبل از عملیات والفجر مقدماتی، همرزمانش او را به قرارگاه دعوت کرده بودند، از رفتن به آنجا خودداری کرد و گفت: می خواهم تا آخر عمر در کنار برادران بسیجی باشم. ارزش بسیجی بودن را از من نگیرید. قائم مقام تیپ ...
بازیگری داریم که یک میلیون و چهارصد فالوئر اینستاگرام خریده
باورتان نشود تمام سال هایی که درخانه کرج بودم تا 10 دقیقه قبل از سال تحویل در همان پارک روبروی خانه مشغول دویدن بودم. گذشته ها گذشته.. این ها حرف های دلی من است. من سنگ های اون پارک را میشناختم آنقدر که میدویدم میدانستم زیر کدام نیمکت سنگ هست. چون با عشق تمرین میکردم. اما هیچ وقت گله ای به خدا و طبیعت و زندگی و تقدیر نکردم. مهدی مهدوی کیا را مثال میرنم چون هم پست من است. از من ادم ...
شواهد هجمه سیاست نولیبرال آمریکایی برای نفوذ در اقتصاد ایران
داریم و در برابر امریکاییها هستیم، همکاری نکردند. و اصلاً مگر خود چینی ها چه می کنند؟ مواداولیه می خرند و کالا می فروشند. تدبیر برای این مشکلات، دوراندیشی می خواهد. برگردیم به قبل از کودتای رضاخان. مجموع قحطی، بی کفایتی احمد شاه و ضعف ارتش و غیره سبب شد مردم به شرایط بدبین باشند و زمینه برای کودتا آماده شود. به شاهزاده های قاجار پیشنهاد می کنند که نمی پذیرند و بعد رضاخان کودتا می کند. ...
اولین فرمانده حفاظت پس از انفجار سال 60 بودم
...> صابر درویش همیشه دعای عهد و زیارت عاشورا می خواند و می گفت از خدا خواسته ام شهید شوم و سپس در رکاب امام زمان بجنگم. سرانجام هم در عملیات بدر به شهادت رسید و پیکرش سال 80 پس از 17 سال به کشور بازگشت. وقتی جنازه شهدا را به ورزشگاه آزادی انتقال دادند، محمدرضا واحدی که یکی از همکاران قدیمی شهید و ما بود با مقام معظم رهبری برای فاتحه خوانی به ورزشگاه رفت و به طور اتفاقی تابوت شهید را می بیند که نام عباس که اسم پدر شهید صابر درویش بوده به جای محمود نام شناسنامه ای شهید بر روی آن درج شده و پس از استعلام از مسئولین این نام درست شده و پیکر شهید تحویل خانواده اش می شود. ...
زنی که 7 ماه زیر تخت شوهرش می خوابید!
...، قبول نمی کرد می گفت این عهدی است که با خدا بسته ام، وقتی گفتم یا علی تا آخرش هستم. دوست داریم از چگونگی ازدواج تان هم بدانیم. دوستم شهید آسال او را به من معرفی کرد، خانمم دوست همسر ایشان بود، وقتی به همسرم گفتند قبل از ازدواج یک ماهی برو وضعیت جسمی او را ببین بعد با او ازدواج کن، همسرم در جواب شان گفت: من که سعادت نداشتم در جبهه حضور داشته باشم، پس بگذارید وظیفه ام را این گونه ادا ...
از کارگری در تانکرسازی تا جانفشانی برای وطن
هایم قویتر بود؛ اما با تمام قدرت جسمی و نیرومندی، اخلاقی پهلوانی و اسلامی داشت. هیچ وقت به ضعیف تر از خودش زور نمی گفت. همیشه از بچه های ضعیف دفاع می کرد و مواظب آنان بود. یدالله خیلی کوچکتر از آن بود که معنای میهمان و میهمان نوازی را بداند؛ اما هنوز مدرسه نمی رفت که بیشتر ظهرها دوستانش را با خبر به سر سفره می آورد. یدالله بسیار بخشنده و مهربان بود. چون ما در روستا زندگی می کردیم، یدالله شاداب ...
ساز و کار درستی جهت حمایت از ناشران ادبیات پایداری وجود ندارد/ عدم مستندسازی تاریخ دفاع مقدس، در آینده ...
که در سال 1368 چاپ شد؛ شامل همان یادداشت های روزانه ی من از جبهه بود که به صورت روز به روز نوشته بودم و در پایان جنگ، تعداد این دفترچه ها به هشت جلد رسیده بود. یک روز آقای مرتضی سرهنگی آن هشت دفترچه را از من گرفت و بعد از مدتی، عین همان ها را چاپ کردند و شد کتاب نقطه رهایی . این کتاب، به هیچ وجه ویراستاری نشده است و به قول معروف، کار بکر است، عین همان قلم و خاطراتی است که در آن دفترچه ها نوشته ام ...
مگر مسلمانان فاجعه قتل عام حاجیان را در طول حیات ننگین آل سعود فراموش می کنند
تمام ناشدنی آن را در جهان آخرت خواهند چشید. نه تنها کسانی که تا مقام شهادت و جانبازی و حضوردر جبهه پیش رفته اند، بلکه آنهایی که در پشت جبهه با نگاه محبت بار و با دعای خیرخود جبهه را تقویت نموده اند از مقام عظیم مجاهدان و اجر بزرگ آنان بهره برده اند. خوشا به حال مجاهدان ! خوشا به حال وارثان حسین - علیه السلام ! اذناب آمریکا باید بدانند که شهادت در راه خدا مسئله ای نیست که بشود با پیروزی ...
عکاسی که خودش پارتیزان بود+تصاویر
حتی کارت خبرنگاری را هم می توانند بسازند. من 24 ساعت در بازداشتگاه بودم. فردای آن روز خبر شهادت من را به ایرنا دادند و گفتند که هنوز جنازه ای هم از من پیدا نشده است. بعد از 24 ساعت من را به قرارگاه آوردند و دکتر خرازی گفت که ایشان یکی از نیروهای خوب ما هستند و چرا ایشان را دستگیر کردید؟ گفتند که نصفه شب در بیایان ایشان چه کاری می کردند؟ این عکس من هم قصه خیلی خوبی دارد. در این عکس با بچه ...
ناگفته هایی از سر پند
الاطراف دکتر دادکان به اشتباه قضاوت نموده و نظراتی ناصواب را مطرح کردید،نگاشته شد.ولی راقم این سطور به حرمت حضور در جبهه جنگ و همرزی با شما تشخیص داد که این مرقومه را مقارن با هفته دفاع مقدس خدمت شما ارائه نمایم.نخست درد و دلی با شما یار آشنا و با دیگران برادران سفر کرده ام : سلام بر شهیدان ، سلام بر سبزپوشان و خاکی پوشان سرخ اندیش و گلگون کفن ، سلام بر نیلوفران آسمانی ،سلام بر نازهای پرگشوده و ...
میلاد عبادی پور، جوان ترین ملی پوش والیبال
کاله آمل برد. احتمالا همه این جا به جایی ها هم شانس من بود که اولین قرارداد حرفه ای والیبال م را با کاله ببندم. خیلی ها اعتقاد دارند بازیکن سازی برای تیم ملی والیبال بعد از رفتن ست کوویچ دچار مشکل شده است؟ بیشتر بازیکنانی که الان در تیم ملی کنار هم هستند، شاگرد ست کوویچ بوده اند. تیم ملی الان سه نسل مختلف از تیم های پایه والیبال دوران ست کوویچ را کنار خودش دارد. نسل اول شهرام ...
کلید صبر به هر قفلی می خورد!
تفریحات می کردم. در دوران آموزشی سربازی هم منشی گروهان خودمان بودم. بعد از آموزشی، محل خدمتم یک کارخانه ساخت تسلیحات نظامی در غرب تهران تعیین شد. هر روز صبح ساعت 5 صبح با سرویس می رفتم کارخانه و ساعت 2بعدازظهر برمی گشتم خانه. کارم یک سال سوراخ کاری لوله خمپاره 120بود و سال دوم را در قسمت کنترل کیفیت کارخانه بودم. 2ماه آخر خدمت سربازی را هم یکجا به مرخصی رفتم. در همان روز های اول مرخصی ...
روایت زنی که با رئیسش رابطه برقرار کرد و او را کشت
بعضی وقت ها به مغازه برادرم می رفت و کنار او کار می کرد. برادرم مغازه نصب ضبط و پخش ماشین دارد. یک روز برادرم عصبانی به خانه آمد و گفت که همسرم از دخلش پول برداشته و رفته و دیگر نمی تواند او را در مغازه اش راه بدهد. از آن روز بیکار شد. بعد از اینکه برادرم همسرم را بیرون کرد تصمیم گرفتم خودم به دنبال کار بروم. توی نیازمندی های روزنامه آگهی استخدام آبدارچی زن توجه ام را جلب کرد. تماس گرفتم و منشی ...
گزارشی از پشت صحنه فیلم حاج احمد متوسلیان
حالا که سکانس های روز تمام شده می شود بیشتر درباره فیلم با او حرف زد؛ احمد متوسلیان شخصیتی چند وجهی دارد و همین هم من را جذب او کرد. او روحیه متغیری دارد و آدمی است با عکس العمل های احساسی. گاهی او را بسیار عاطفی می بینیم و بعد در جایی به خاطر یک اشتباه ساده زیر گوش سربازش می زند. همه اینها هست تا به سرنوشت احمد متوسلیان می رسیم؛ او سرنوشت خیلی عجیبی دارد تا جایی که هیچ کس از او خبر ندارد و به ...