سایر منابع:
سایر خبرها
یقین که روزِ وصالِ تو می رسد ذکرِ لبم شده که الهی ببینمت دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت حمیدرضا برقعی ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت مانند مرده ای متحرک شدم بیا بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت دنیا که هیچ,جرعه ی ...
قسمت اول کرونا ای پلید مادر زاد خاک عالم بر دهان تو باد این چنین نام نیک زیب تو نیست تاج، لایق بر مقام تو نیست صورتی خوب داری و و قشنگ در درونت نباشد جز نیرنگ این چنین نام کی تو را زیب است حمله ات بی صدا و با ریب است ز تو بی رحم تر چه کس دیده است این چنین نام را که بگزیده است من ندانم از کجا آمده ای چینی ای یا ز امریکا آمده ای ...
روحیات مبارزاتی پسرش تقریبا سال سوم دبیرستان بود که احساس کردم حال و هوای محمدحسن عوض شده; تا این که یک وقت فهمیدیم او با روحانیون والامقام و مبارز آشنا شده که آن ها او را به تقلید مرجع تقلیدی به نام حاج آقا روح الله در آورده اند. مدتی گذشت که دیدم میل رفتن به دبیرستان ندارد. گفتم : پسرم چرا رابطه ات را با درس و مدرسه کم کردی؟ ابتدا بهانه در آورد که چو شما تنها هستید و به خرج منزل نمی ...
فدایت شوم. وقتی حزب بعث، طلاب ایرانی را اخراج کرد، گویی جان محمدباقر صدر را گرفت؛ از بس که او داغدار فراق شاگردانش شد. در وداع هر یک از آنان که برای خداحافظی می آمدند، می گریست و تا آخرین لحظه ممکن قدوقامت "پاره های تنش" را می نگریست. پس از مدتی دوری در پاسخ نامه یکی از شاگردان نوشت: نور چشمم! خدا تو را از من نگیرد و از وجودت محرومم نکند! فدای دلت و محبتت! با دل و دستم نامه عزیزت را ...
الهی بر این بود تا با بعثت پیامبر خاتم(ص) تاریخ بشریت با سرانجامی خوش و همراه با عدالت به پایان برسد، اما این مسئله مشروط به این بود که مسلمانان و اصحاب حضرت به سفارش مهم ایشان درباره ولایت و جانشینی امیرالمؤمنین(ع) عمل کنند و آن حضرت و فرزندانش زمام امر هدایت جامعه را به دست بگیرند. متأسفانه این امر به دلیل سستی مردم و عدم پشتیبانی آنان از امیرالمؤمنین(ع) اتفاق نیفتاد و با حادثه شوم ...
بدون پر و بال می شود در آسمان و در شب شعر خدا هنوز قافیه های چشم تو دنبال می شود یعنی تو آمدی و همه گرم دیدنت وقتی کنار پنجره جنجال می شود روز ظهور تو که دقایق،ستاره ای است روشن ترین ِ خاطره ی سال می شود بیش از تمام بال و پر یا کریم ها دست کبود فاطمه خوشحال می شود ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای ؟! ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟! علی اکبر لطیفیان ...