سایر منابع:
سایر خبرها
. قدری که راندیم، نایب السلطنه پیاده شد آمد پای ما را بوسید و بغض کرد و چشمش پراشک شد و مرخص شد رفت. بعد ما هم سواره از سمت راست راندیم. صحرای سبز و خرم خیلی دل واز بود و فرح می آورد. خیلی سواره راندیم. بعد آمدم توی جعده [جاده]، سوار کالسکه شده قدری که راندیم، های های بلند شد که آهو ، یک دسته آهو از جلو درآمده بود که مجدالدوله، ابوالحسن خان، اکبری و غیره تاختند. درق درق تفنگ انداختند، نزدند. آهوها ...
. بعد گفت: قطع کن... قطع کن.... دستش را آورد جلوی دوربین، من باز هم قطع نکردم. همین طور فیلم گرفتم. بعد رفت توی اتاق سراغ باباش و گفت: بابا نگاه کن این گوشی ها چقدر بد است، مامان دارد هی فیلم می گیرد. باز برگشت. گفت: اگر من رفتم اتفاقی برای من افتاد ناراحت نشوید ها... بشکن می زد و می گفت: بگویید مهدی شهید شد... مهدی شهید شد... بعد قیافه جدی به خودش گرفت و گفت: اگر اتفاقی برایم افتاد لباس مشکی نپوشید ...
...، بیماری به سرعت به قتل عام مردم می پرداخت و کسی را باقی نمی گذاشت که شاکی دولت باشد و آن را مجبور کند که به اقداماتی در این باره دست بزند. هنگامی که خاک نیز روی آنها را می پوشاند، دیگر خیال دولتیان از هر نظر راحت می شد. شواهد نیز نشان نمی دهد که در آن سال ها خبری از قرنطینه و ایجاد حصار بهداشتی در کشور بوده باشد؛ چرا که اگر چنین چیزی وجود داشت، آمار کشته شدگان آنقدر بالا نبود. گرچه ...
ناگهان تصمیم به رفتن گرفتی. مهاجرتت چقدر به حواشی که به وجود آمد و حرف هایی که می زدند و همین طورتوهین ها ربط داشت؟ اصلا ربطی نداشت. من خودم دوست داشتم بروم. برخی از دوستانم رفته بودند و احساس کردم زندگی برای بچه هایشان جور دیگری شد و وقتی در جام ملت های 2015 حدود 40 روز در استرالیا بودم خیلی از دوستان ایرانی ام را دیدم و مشورت کردیم که تصمیم گرفتم بروم. خیلی دوست داشتم در همان سال ها می رفتم ...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ که ان شاءالله تعالی باید به فرنگستان برویم. الحمدلله که امروز از شهر و اندرون نباید حرکت کنیم. اما عشرت آباد هم بد نبود، جمع شده بودند، اوضاع کوچکی فراهم آمده بود، صبح زود در اطاق گچی انیس الدوله از خواب برخاستم، همین که بلند شدم یادم آمد که می رویم فرنگستان، برخاسته رفتم حیاط امین اقدس رخت پوشیدم فروغ الدوله آمد نشست با رنگ پریده، خیلی کج خلق و بدحال، به زمین نگاه می کرد، ایران الملوک رنگش مثل زعفران زرد شده بود و مات به صورت من نگاه می کرد و حرف نمی زد، لیلا خا ...