سایر منابع:
سایر خبرها
فقط اندام حیاتی ام کار می کنه و اعصابم به مرز بی تحریکی رسیده، الان باید عزا بدارم گریه کنم، بشینم نوحه و نوا کنم اما نه....این بلای آخرالزمانی است دیگری نوشت: دقیقا یک هفته قبل روز دوشنبه بود که برای اولین و آخرین بار مرحوم روح الله رجایی را در جلسه ای دیدم. نمی شناختمش، اما تیپ ساده اش، صورت مرتب، تی شرت آستین کوتاهش، خنده اش و نوع واکنش سایر حضار به آمدنش برایم خیلی جالب بود ...
...، تعداد روزهای کمی را با هم گذرانده بودیم. همه چیز را باید با ماموریت های علی هماهنگ می کردیم؛ هر بار که می آمد، بخشی از خریدهای عروسی را انجام می دادیم و باقی را می گذاشتیم برای بعد. راستش من خیلی دربند خریدها نبودم دلم می خواست تمام ساعاتی که هست باهم حرف بزنیم. از گفت و گوهایی که بینمان صورت می گرفت لذت می بردم. هم درمورد دغدغه هایمان حرف می زدیم و هم چیزهای تازه ای از هم یاد می گرفتیم. همیشه ...
بهتراست بالای سرش حرف های خوب بزنند؛ اما تجربه اش نکرده بودم. شبیه به جسم بی جانی به تخت بیمارستان چسبیده بودم و همه کلمه ها و جمله ها را می شنیدم. آخری ها یک کلمه در میان می شنیدم حس می کردم که سلول های مغزم در حال خاموش شدن هستند درست مثل لامپ هایی که این دنیا را برایم خاموش می کرد. صدای غم آلود همکارانم را می شنیدم که داشتند از من قطع امید می کردند. فریاد می زدم، نه! من ...
به ذکر است در این فیلم، چهره اشخاص مشخص نبود؛ فلذا این جانب هیچ گونه تأیید یا تکذیبی برای صحت انتساب آن به ایشان ندارم. همچنین مرادی و یونسی نیز درباره فیلم ها تأیید یا تکذیبی نکردند. * نوبت به صحبت علی و امیرحسین رسید علی یونسی گفت: در حسن نیت دانشگاه و قوه قضائیه شکی نیست و از ایشان تشکر می کنم. اما ابتدا وقتی که موضوع شرکت در این جلسه با من مطرح شد، علاقه ای به حضور نداشتم ...
روستا شده است زیرا از پوشش گیاهی در اطراف روستا خبری نیست. کارگر دیگری هم که پیش از پایان ساعت کاری قصد رفتن دارد می گوید: به دلیل کمر درد، امروز قادر به ادامه کار نیست. با اخم دست به کمرگرفته و ادامه می دهد: کار در کوره طاقت فرساست ولی برای تامین مخارج زندگی، ناچارم در کوره کار کنم به آدم بی سواد و بی هنری مثل من جز کوره کجا کار می دهند؟ او هم کارگر روز مزد است و می گوید: کار در ...
. خواستن و ماندن فریده می خواهد زنده بماند. مرگ، سایه اش را از بالای خانه کوچکی که او همراه خانواده شوهرش در آن زندگی می کند، جمع کرده و رفته است. صدای فریده، آن هجاهای غمگینی که قبل از عید به زور از راه گلو بیرون می آمدند، حالا جان گرفته و جوان شده است. جوان به اندازه 20 سال زندگی. چه شد فریده جان؟ آدم خوب ها آمدند و درباره ما نوشتند. زنگ زدند و درباره ما گفتند ...