سایر خبرها
ها با هم هستیم. از همان اول شرط می گذارند که عکس نمی گیرند و فامیلی شان را نباید بنویسم، خودشان شروع می کنند به صحبت کردن. سمانه خانم 30 ساله است. مادر 3 فرزند و 12 سال از این 30 سال به اعتیاد گذشته: هرگز جلوی چشم بچه هایم مصرف نکردم، این موضوع خیلی برایم مهم بود. هرچند همسرم این مراعات را نداشت و متاسفانه چشم بچه ها با مواد آشنا شد. شوهرم ترک نکرد، معتادم کرد 18 سالگی ازدواج ...
در آید. مجیدی در ونیز بعد از اولین نمایش خورشید در کنفرانس مطبوعاتی این فیلم صحبت های جالبی عنوان شد. شمیلا شیرزاد از گذشته اش حرف زد، از روزهایی گفت که به عنوان کودک کار در مترو دستفروشی می کرد و در ادامه از مجیدی تشکر کرد که دریچه ای رو به آینده برایش باز کرده. جواد عزتی از سال های دور گفت که تئاتر کودک کار می کرد و مجید مجیدی هم از معضلات اجتماعی در ایران گفت و از اینکه سیاست ...
درگیر می شدم. میلاد معتاد دیگری که حدود 2 سال پیش ترک اعتیاد کرده و به زندگی سالم بازگشته است، اظهار داشت: حدود 10 سال اعتیاد داشتم و اوایل با موادمخدر سنتی شروع کردم و این اواخر به مواد صنعتی گرفتار شده بودم. وی گفت: همه خانواده طردم کرده بودند اما خوشبختانه با کمک یکی از دوستان توانستم دوباره به زندگی بازگردم و هم اینک در کنار همسر و فرزندم زندگی خوبی دارم. وی ...
بانکی را به درستی آموخته ام، موضوع را برای دوستانم بازگو کردم، اما آن ها این ماجرا را باور نمی کردند. من هم برای آن که توانایی هایم را به دوستانم ثابت کنم، دوباره به حساب چند نفر در شهر های مختلف دستبرد زدم تا این که باز هم پلیس به سراغم آمد و در 14سالگی روانه دادگاه شدم. این بار نیز مادرم رضایت شاکیان را گرفت و قاضی مرا آزاد کرد. اما باز هم متنبه نشدم و با تحریک دوستانم در شبکه های اجتماعی به کار های خلاف ادامه دادم که این بار قاضی مرا روانه کانون اصلاح و تربیت کرد منبع: ...
آشپزخانه رفت تا آب بخورد که روی زمین افتاد و از هوش رفت. در حالی که صحبت های دختر 14 ساله با تناقض هایی همراه بود پدر وی که با اطلاع دخترش خود را به خانه رسانده بود به تیم تحقیق گفت: من و همسرم حدود 20 سال قبل ازدواج کردیم، اما سال هاست که با هم اختلاف داریم و در واقع فقط به خاطر دخترمان کنار هم زندگی می کردیم تا اینکه حدود دو هفته قبل باز هم با همسرم دعوایم شد و این بار قهر کردم و به ...
نوشته بود امانتی که فرستاده بودی به دستمان رسید و گره از مشکل ما گشود، هرچه فکر کردم هیچ امانتی که فرستاده باشم به ذهنم نرسید آن روزها شهید اصغر علیپور فرمانده ما بود به سنگرش رفته و پرسیدم: شرمنده پدر و مادرم از چه امانتی سخن می گویند خندید و گفت ناقابل بود.... بعدها فهمیدم بعد از نوشتن جواب نامه دو هزار و 100 تومان حقوق آن ماه را که دریافت کرده بود درون پاکت گذاشته به خانواده ما ارسال ...