باورم نمی شد حتی عاشورا هم از یادم رفته بود!
سایر منابع:
سایر خبرها
پاسخ اسیدی مرد معتاد به درخواست طلاق همسرش
منتقل کردیم. مأموران پلیس در ادامه برای تحقیق به بیمارستان رفتند و از زن 33 ساله که فریبا نام دارد، تحقیق کردند. شوهر معتادم به رویم اسید پاشید وی که به سختی حرف می زد، گفت، عامل اسیدپاشی شوهر معتادش است و در ادامه با کلماتی بریده بریده در توضیح حادثه گفت: من لیسانس حقوق دارم و کارمند حقوقی شرکتی هستم. چند سال قبل با شوهرم که سهیل نام دارد، آشنا شدم و باهم ازدواج ...
شب قتلگاه!
افتاد در نیاوردمش. این رسم قشنگ را از زندایی کوچکم یاد گرفته ام. یک سال بعد از ماه صفر رفتیم خانه دایی دیدم یک جفت گوشواره روی میز کنسول است پرسیدم: چرا این ها اینجاست؟ زن دایی که سیده خانمِ رقیق القلبی است، گفت: من اولِ محرم زینت هایم را کنار می گذارم الان آورده ام دوباره گوشم بندازم. شاید الان بند نینداختن و ابرو برنداشتن دیگر رسم نباشد اما این ها عشق بازی است، احترام قلبی ...
یک روز با زنان رهاشده از اعتیاد در مرکز اقامتی فرشتگان گچساران/ دوستان ناباب، عامل فلاکت زنان معتاد
...> در میهمانی ها با مصرف سیگار و شیشه و هروئین آشنا شدم. در یک میهمانی مختلط، که چهار پسر و چهار دختر بودیم مصرف مشروب مرا از خود بی خود کرد نفهمیدم کجا هستم و چه می کنم از آن تاریخ آلوده مصرف شیشه شدم می دانستم این تجمعات به من آسیب می رساند می دانستم نباید بروم اما کنترل اراده دست خودم نبود عنان اختیارم را مواد مخدر به دست گرفته بود و اخطارهای خانواده به وقت اطلاع یافتن هم در من چاره ساز نشد. ...
قتل زن معتاد هنگام مصرف مواد مخدر
چراغ قوه به دست داشتم به سمت اتاقک قدیمی رفتم و پشت درهای بسته از زن و پسر جوان که سرگرم کشیدن مواد مخدر بودند خواستم تا آنجا را ترک کنند، اما هردو بی تفاوت به حرف هایم به کار خودشان ادامه دادند حتی آن ها را تهدید کردم که ماجرا را به پلیس گزارش می کنم و برای زنگ زدن به پلیس به سمت کارخانه برگشتم. وی تصریح کرد: نگهبان ادامه داد، پس از لحظاتی متوجه سروصدای از سمت اتاقک شدم وقتی مراجعه ...
نازبیگم خانه اش را برای کمک به جبهه فروخت
میرزایی از بستگان مرحوم به خاطر می آورد: با وجود وضعیت جسمانی نازبیگم، جلسات روضه و دعای ماه محرم هم چنان ادامه داشت. حتی گاهی مرا به منزل دعوت می کرد تا برایش روضه امام حسین (ع) بخوانم. هر وقت مادر و پدرم به منزل حاج خانم می رفتند، پیغام می داد: -به روح الله بگویید بیاید روضه امام حسین (ع) را بخواند. وقتی روضه را شروع می کردم به حدی گریه می کرد که خودم هم شروع ...
از ارک تا عرش!
زبانی ها، دست های لطیف و سفید خواهرزاده ام را به یاد می آوردم و اشک می دود میان صحن چشم هایم. از صبح فاطیما کمی عطسه می کند، می گویم: بهتره نیای، مامان جون میره پارک دمِ خونه نماز و روضه، اگه خواستی باهاش برو یا بمون خونه شون تا برگردن. خداراشکر برخلاف همیشه مخالفت نمی کند و خیال من راحت می شود. سمانه و شوهرش با یک ساک و دوتا بچه به بغل هن هن کنان از دور می آیند. فاطمه تا سوار ماشین می شود ...
ماجرای وسایلی که در خانه این خانم غیب می شود
خستگی ام می رفت. وقتی بچه ها شیطنت می کردند یا عصبانی می شدم با دیدنش سعی می کردم آرام تر باشم. هر بار با دیدن تابلو می ایستادم، دست ادب به سینه می گذاشتم و به امام حسین(ع) و شهدای کربلا سلام می دادم. حالا فکر می کنم چه مهمان عزیز و با برکتی بود. کاش بیشتر می خریدند می خندم از آن خنده ها که با غبطه گره خورده و نم می نشیند توی چشمهایم. خودم را جمع و جور می کنم و می گویم: پس ...
قتل 2 سرپرست خانواده در 2 جنایت خانوادگی
دهد که نیمه های شب با ظرف بنزینی وارد خانه شان می شود و خانه شان را به آتش می کشد. پس از این مأموران پلیس از متهم تحقیق کردند. وی در بازجویی ها به قتل پدرش اعتراف کرد و گفت: من معتاد به مواد مخدر هستم که شب حادثه به خانه مان رفتم و از پدرم پول خواستم، اما او به من پول نداد. خیلی خمار بودم و در حال عصبانی از خانه بیرون رفتم و بعد از اینکه با یکی از دوستانم مواد مصرف کردم، دوباره به خانه برگشتم تا از ...
مرد تهرانی زنش را با اسید سوزاند تا طلاق نگیرد!
پاشی ادامه داد: چند بار تلاش کردم که سهیل اعتیاد را ترک کند و زندگی مان را دوباره بسازیم اما هر بار بعد از ترک کردن مواد دوباره به سراغ آن می رفت تا اینکه تصمیم گرفتم او از او جدا شوم و فکر می کردم سهیل وقتی متوجه ماجرا شود اعتیادش را کنار بگذارد اما بی فایده بود و سهیل مرا تهدید کرد. زن جوان گفت: دیگر تصمیم خودم را گرفته بودم و به دادگاه رفتم و درخواست طلاق دادم و همین شروع تهدیدهای ...
روزی که سردار سلیمانی به بلوک زایمان آمد
سرعت رساند؛ اما کار از کار گذشته بود. بامطالعه پرونده و گفتگو با پزشک متوجه شدم. این خانم 18 سال است که ازدواج کرده و 16 سال تحت مراقبت های ناباروری است و در پنجمین عمل آی وی اف شانس بارداری برای او به وجود آمده است. در مدت 8 ماه خوشحال و شعف داشته که بالاخره مادر شده است و به زودی نوزادش را در آغوش می گیرد؛ اما حالا در آخرین روزهای انتظار مادر شدن، جنین داخل رحم هیچ حرکتی ندارد. دست پاهایم یخ ...
مرد بی نوا مچ زن خائنش را با دامادشان گرفت
به گزارش رکنا، سه سال پیش بود که یک روز اتفاقی، زودتر زمان همیشگی به خانه بازگشتم. همسرم متوجه حضور من نشده بود و سرش توی گوشی بود و داشت پیامک ارسال می کرد. اما با دیدن من هول شد و گوشی از دستش افتاد و من که به این رفتارش شک کرده بودم گوشی را گرفتم و شماره ها را چک کردم و آنجا بود که متوجه شدم او مشغول گفتگو با شوهر خواهرم بوده است. ناصر 25 سال بود با خواهرم زندگی می کرد و سه فرزند داشتند. ...
داستان مرده خورها از صادق هدایت
این النگوها که به دست کرده ای مال صغیر است تا امروز صبح یکی از آن ها بیش تر مال خودت نبود. دوتا ی دیگرش را ازکجا آوردی؟ منیژه: حالا میان دعوا نرخ مشخص می کند! من بیست و پنج سال خانه این مرد استخوان خرد کردم، لب بود که دندان آمد. زنیکۀ دیروزه چیز خودم را به خودم نمی تواند ببیند. حالا هرچه ازدهانم بیرون بیاید به آن گور به گور ... بی بی خانم: خانم صلوات بفرستید. زبانتان راگاز ...
امین حاج قاسم تاب فراق فرمانده اش را نداشت
وقتی مصطفی برای خدمت سربازی اش به آباده شیراز رفته بود یک ماه به پایان خدمتش مانده بود که پیگیر استخدامش در سپاه شدم. آنقدر رفتم و آمدم که به من می گفتند خودت می خواهی استخدام سپاه شوی. بالاخره مصطفی پاسدار شد. از 18 سالگی عضو سپاه شد و 20 سال سابقه کاری داشت. من مشوق پاسداری پسرم بودم. علاوه بر اینکه مادر و فرزند بودیم با هم دوست بودیم ...
درخشش یک نخبه با چشمان کم نور
.... حالا بچه ها باید برای درس خواندن مسافت زیادی را طی کنند. همین باعث می شود که خیلی از خانواده ها بچه هایشان را به مدرسه نفرستند؛ برای همین سطح سواد بسیار پایین است. همین شد که تصمیم گرفتیم آنجا مدرسه بسازیم. البته من فقط با آنها همکاری می کنم و کار اصلی را بقیه انجام می دهند. با گلاره عباسی چطور آشنا شدی؟ خانم گلاره عباسی که بازیگر و هنرمند خوب کشورمان است، چند سالی می شود که در ...
همراه با چهره ماندگار هنر آرایشگری/ قیچی طلایی را کنار گذاشتم و با قیچی مهربانی آرایشگر کارتن خواب ها شدم
به آرایشگاهم آمد و حسابی شرمنده ام کرد. علی آقا آن روز به شاگردش گفت: می بینی آقای اکبری به چه جایگاهی رسیده؟ من یک روز به او گفتم: برو. تو نمی توانی آرایشگر بشوی. اما او از چیزی که به آن علاقه داشت، دست برنداشت. آنقدر تلاش کرد تا موفق شد. حالا امروز در مسابقاتی شرکت می کند که من جرأت ندارم طرف آن بروم . البته استاد به من لطف داشت. من همیشه خودم را به حفظ حرمت و جایگاه اساتیدم مقید می ...
زندگینامه و وصیتنامه شهید محسن حججی
ایستاده ام و ایستاده ام رو به همه شما، رو به رفقا، رو به خانواده ام، رو به رهبر عزیزم و رو به حرم. زندگینامه و وصیتنامه شهید محسن حججی حرامزاده ای خنجر به دست است و دوست دارد که من بترسم و حالا که اینجا در این خیمه گاهم هیچ ترسی در من نیست. تصویرم را ببرید پیشکش رهبر عزیز و امامم سید علی خامنه ای و فرمانده ام حاج قاسم و به رهبرم بگویید که اگر در بین مردمان زمان خودت و ...
رهیافته آمریکایی:برای مقابله با شبهات مسلمانان درباره مسیحیت، تصمیم گرفتم به مطالعه قرآن بپردازم
سحرهای این ماه، این قطره از دریای دعای ابوحمزه را می چشند، لطف بی نهایت خدا را بیشتر و بهتر احساس می کنند که خود، دستشان را گرفته است و هدایتشان کرده است. و ما هم اگر صادق باشیم و حق جو، دست هدایت خدا را بهتر احساس خواهیم کرد. پیش از مسلمان شدن چه دینی داشتید و دغدغه ها و انگیزه های دینی تان در چه حد بود؟ من در خانواده ای پروتستان بزرگ شدم، همیشه دختری خداترس بودم و یادم نمی ...
سفری با عطاهای فراموش نشدنی
رفتم که دیدم حاج اقا در صف نانوایی ایستاده و نان خریده است به من گفت:فیروزی پنیر بگیربیا صبحانه بخوریم. انگار نه انگار که دیشب حالشان ان قدر خراب بود. بعد از حدود 2 سال تبعید در نور اباد حاج اقا به کنگان تبعید شد. بعد از کنگان نیز به گنبد کاوس تبعید شد. سال 56 وقتی در گنبد تبعید بود خیلی دلم تنگ بود. برای زیارت اقا امام رضا(ع) راهی مشهد شدم. عاشورا بود. وقتی وارد حرم شدم دیدم ...
داستان کوتاهی از جلال آل احمد
. مثلاً با من قهر کرده بود. شب سوم زندگی ما با هم بود. ولی با من قهر کرده بود. خودم میدانستم که میخواهد مرا غضب کن تا کار بچه را زودتر یکسره کنم. صبح هم که از در خانه بیرون میرفت گفت ظهر که میام دیگه نبایس بچه رو ببینم، ها! و من تکلیف خودم را از همان وقت میدانستم. حالا هر چه فکر میکنم نمیتوانم بفهمم چطور دلم راضی شد! ولی دیگر دست من نبود. چادر نمازم را بسرم انداختم دست بچه را گرفتم و پشت سر شوهرم ...
حجت الاسلام رفیعی؛ خودبینی
سوال : دختر جوانی هستم که واجباتم را انجام می دهم و از محرماتی که باعث زمینه ی گناه می شود دوری می کنم. اینها باعث شده که من نسبت به خواهرها و برادرانم که این کارها را انجام نمی دهند دچار خودبینی بشوم. من در دلم آنها را پایین تر از خودم می بینم. من فکر می کنم بخاطر این افکار خدا از من خشمگین است و شاید خدا آنها را بیشتر از من دوست داشته باشد. هر کاری می کنم نمی توانم این عیب را در خودم از بین ...
حسین؛ تمِ خوشرنگ زندگی مان
نسیم آنلاین : نسرین اسکندری: محرم سال قبل هنوز همدیگر را پیدا نکرده بودیم. هر کدام مان تنهایی می رفتیم مجلس روضه. من سر تا پا سیاه می پوشیدم و خودم را می پیچیدم لای چادر سیاه عربی ام، یک زیارت نامه و چندتا دستمال می گذاشتم توی کیفم و راهی هیئت می شدم. همان هیئتی که سال ها بود باهاش انس گرفته بودم؛ با در و دیوار حسینه اش، با آدم هاش، با سخنرانی هاش، با خادم هاش و چند بار خودم را توی جمع خادم ها جا ...
دختری که خواستار عروسی مجلل بود، به دست نامزدش به قتل رسید
پرتوقع بود و همیشه غر می زد. وی درخصوص روز حادثه گفت: در تدارک مراسم عروسیمان بودیم. خانواده همسرم به شهرستان رفته بودند تا به بستگانشان کارت عروسی بدهند. روز حادثه من درخانه پدرزنم بودم و مثل همیشه با همسرم جر و بحثم شد. می گفت باید عروسی مجلل می گرفتی و از سالنی که برای مراسم رزرو کرده بودیم، ناراضی بود. من هم عصبانی شدم و گفتم چرا همیشه ناراضی هستی؟ چرا همیشه حرف مردم برایت ...
کارم را با یک چرخ خیاطی و دوخت لباس محلی برای زنان روستا آغاز کردم
چرخ خیاطی در اختیار خانم های خانه داری قرار دادم تا دوزندگی کنند و با درآمدش برای امرار معاش خانواده کمک باشند. وی در پاسخ به این سؤالم که آیا تو این مسیر خانواده هم در کنار شما بودند؟ می گوید: بله شوهرم در حمل بار و خرید به من کمک می کردند و دوتا دخترام پا به پای من کار کردند حتی پیش آمده بیشتر وقت ها در ماه مبارک رمضان تا اذان صبح خیاطی می کردیم ، روحیه و پشتکار و ایمان به خدا هیچ وقت در ما ...
ماجرای مسابقه جنجالی آی فیلم چه بود؟/ مجری: تلاش کردم بر خودم مسلط باشم
کار ورود کنم. قبلاً بیشتر برای کودکان و نوجوانان مسابقه اجرا کرده بودم و حالا دلم می خواست که برای بزرگسالان هم کار کنم. آقای محمودی، تهیه کننده نما به نما به شکل اتفاقی، مرا روی آنتن شبکه سلامت دیده بودند و پیام دادند و دعوت به همکاری کردند. من خودم قبلاً نما به نما را دیده بودم و می دانستم که هم خیلی پر بیننده است و هم به نوع اجرای من می خورد. با افتخار پذیرفتم و خوشبختانه آنقدر حال و هوای این ...
بنیامین بهادری از زندگی شخصی تا آثار + بیوگرافی و ازدواج
به گزارش ایمنا بنیامین بهادری، که بین دوست دارانش لقب آقای عشق را دارد، آهنگساز بسیاری از قطعات خود است و در سال 95 نیز در فیلم سلام بمبئی بازی کرد. بیوگرافی بنیامین بهادری وحید بهادری معروف به بنیامین، 18 شهریور 1361 در تهران متولد شد. بنیامین بهادری از خانواده ای مسلمان با اجداد یهودی و اصالتاً تنکابنی است. بنیامین یک خواهر و سه برادر بزرگ تر از خود دارد. بنیامین دانشجوی ...
شناخت نامه شهید قربان علی شیخ خیریان
. خانم رمضانی می گوید: خودم قلبا اعتقاد به نظام جمهوری اسلامی داشتم و قبل از اینکه قربان علی را قبول کنم، عاشق امام و انقلاب بودم. در انجمن مدرسه شرکت می کردم، حتی قبل از اینکه بدانم شوهرم در آینده پاسدار می شود، خودم راه بسیج و سپاه را انتخاب کردم. وقتی که متوجه شدم همسر آینده من می خواهد در این زمینه فعالیت داشته باشد، خیلی خوشحال شدم. اولین ویژگی مدنظر من این بود که او هم ...
از تجویز حاج قاسم تا راهکار آقا مصطفی برای شهادت
سال جهاد در لباس مدافع حرم در جنگ با داعش، خدمت بی منت به مردم نجیب منطقه محروم بشاگرد و کمک به دردمندان در سیل و زلزله و... را یک جا به او داده باشند، این روزها سر از پا نمی شناسد. پایان طرح هر هیئت، یک خدمت که به ابتکار خانه طلاب جوان قم در دهه محرم و در بخش کرونا در بیمارستان امام حسین (ع) برگزار شد، در کنار حال خوب عمومی که نصیب شرکت کنندگان این حرکت زیبای معنوی و نوع دوستانه کرد ...
گفت وگویی صمیمانه با همسر احمدشاه مسعود: افتخار می کنم کنارش بودم
آورد و می گفت اگر روزی من شهید شدم تو چه می کنی؟ به او می گفتم این حرف را نزن. نه فقط من و بچه ها و فامیل... مساله ما نیستیم، این است که تمام افغانستان به تو نیاز دارد. من می توانم با هر سختی ای از پس خودم و زندگی برآیم، اما ملت را چه کنم. مردم به تو نیاز دارند و باید زنده باشی. حالا فکر کنید وقتی خبر را شنیدم چه حالی داشتم... اصلا مگر می شود به زبان بیاورم حال آن لحظه ها را. نمی دانم ...
هنرمندان کوچک دیروز الان دقیقا کجا هستند؟
آمدم و بعد هم کنکور دادم و در رشته کارگردانی هنر قبول شدم. آن زمان کار های کمتری را قبول کردم، چون دوست داشتم دوباره با توشه پری برگردم و خودم را نشان بدهم، اما دیگر هیچ وقت به آن نقطه اوج برنگشتم. خودم را مدل نمی دانم ادامه صحبت مان به شغل دیگر و البته محبوب آقای بازیگر می رسد. طراحی و گاهی هم مدلینگ لباس. ضیغمی می گوید: طراحی لباس را از پدرم یاد گرفتم. او سال ها خیاط و دانش ...