سایر منابع:
سایر خبرها
...> پس از اتمام صحبت ها و تقدیم هدایا به خانوادۀشهید مختاربند، نوبت به برگه و خانوادۀبعدی می رسد: - خانوادۀ شهیدان حصونی زاده، فرشاد و فرامرز از اهواز که گویا شهید فرامرز در جنگ تحمیلی شهید شده اند. پدر گرامی شهیدان از دنیا رفته اند و مادر بیمار هستند و نتوانستند بیایند. خانم زینت موالی، همسر شهید فرشاد؛ شما هستید؟ حال شما خوبه خانم؟ شهید چند ساله شان بود؟ همسر شهید پس از گفتن ...
نظامی تهران بود، یک آدم داش مشتی است و اگر برویم و با او صحبت کنیم کوتاه می آید؛ من به ملاقات ایشان رفتم و گفتم که دست از کشتن مردم بردارید، ما در آینده با شما همکاری خواهیم کرد. ایشان کلاهش را برداشت و به چوب رختی آویزان کرد و گفت به ارباب هایت بگو که در رگ های ما خون شاهنشاهی است و اگر شاه رفته است پسر او و اگر پسر او هم برود این کلاه شاهنشاهی را بالای چوب رختی می گذارم و به او سلام می دهم. یعنی ...
کاری نمی شد کرد. اشاره کردید که در جاهای دیگر دنیا هم جنگ هایی هستند که سبقه ی مردمی دارند. در جنگ های امروز هم –مثل یمن- بچه هایی تفنگ به دست دیده می شوند. این موارد چگونه قابل توضیح است؟ وقتی جنگی اینگونه اتفاق می افتد و یک کشور با پشتوانه ی تمام دنیا –عراق هم وقتی به ما حمله کرد هم پشتیبانی شرق را داشت و هم غرب را- دچار چنین هجمه ای می شود، آحاد مردم -چه جوان و چه نوجوان- هم ...
عاطفه که درگیر یک پرونده سنگین قضایی بود این حرفها را برایم گفت. با سکوتم متوجه شد که باید ادامه بدهد. - هنوز 7صبح نشده بیدارم کرد. چشمهامو مالیدم و خودمو پیدا کردم.چهارساعتی می شد که توی راه بودیم.پرسیدم اینجا کجاست. جواب نداد اما با دست ، دستگیره ماشین رو نشونم داد. یعنی که پیاده شو. عاطفه روی صندلی جابجا شد. ژست آدمهایی را داشت که برای سرگرم کردن دیگران قصه می گویند. - داخل ویلایی بودم که اگه توی خواب هم می ...
...، 2 نفر با موتور هندا 125 جلو راهم را بستند. اسلحه و همه تجهیزات ما هم در ماشین همکارم بود که او هم رفته بود. دیدم کاری از دستم برنمی آید. سعی کردم با زبانم شکارچی ها را نرم کنم، چون می شناختمشان. از شکارچیان معروف منطقه بودند و چندین بار دیگر با همین شکارچی ها درگیر شده بودیم. سال گذشته هم از ایشان لاش گرفته بودیم. یکی شان را به اسم صدا کردم و گفتم فلانی، خجالت بکش. همین طور که داش ...
روزنامه شهروند- الناز محمدی: زن ها برگشتن مردشان را در خواب دیده بودند. یکی خودش را یک گل شقایق دیده بود روی برکه ای آرام که جلو می رفت و خیس نمی شد. دیده بود آن سمت برکه مردش ایستاده با اورکت و شلوار سربازی که سبز و خاکی نبود؛ رنگ خون بود، قرمز مثل گل برگ های شقایق. یکی خواب دیده بود مردش را از خاکریز ها و خط مقدم و تفنگ و جنگ و مرگ برگردانده اند و روی دست های مردان محله می چرخانند و ...
حرکت به سمتِ جلو دست می کشد. در حقیقت، از اینجا به بعد دوربین استاتیک می شود و بونگ جون هو از حرکت رو به جلو یا رو به عقبِ دوربین فقط هر از گاهی جهتِ تاکید کردن روی یک سری لحظاتِ به خصوص استفاده می کند. اما یکی دیگر از تکنیک های فیلم برداری ساده (اما درخشان در اجرا) که بونگ جون هو برای تقویتِ فیلمنامه اش استفاده می کند، پَن (حرکت سرِ دوربین به سمت چپ یا راست) است؛ بونگ از این حرکت برای ...
. کسی که اختیار تمام امور و از آن جمله فتح و نصر را به دست خدا می دانست. پاسخ تمام معادلات جنگی را در وعده های الهی پیدا می کردند. اینکه برای دفاع رفته بودند، نه تهاجم و تجاوز؛ انگیزه و اعتماد به نفسشان را بیشتر می کرد. اینکه می دانستند جبهه حقند بر توکلشان به خدا می افزود. نه از پیروزی ها مغرور می شدند و نه از شکست ها دلسرد. جوان هایی که مدام به خودشان تذکر می دادند که همه پیروزی ها از لطف ...