سایر منابع:
سایر خبرها
شریک شادی، اسیر غم
با شروع کرونا این کارناوال های کوچک شادی هم تعطیل شده اند... زوج های جوان آرام و بدون مهمان در ساده ترین حالت ممکن لباس بخت به تن می کنند و با ماسکی روی صورت عکس عروسی می گیرند و تمام. نه از سفره های بزرگ عقد خبری هست و نه کرایه میز و صندلی و نه تزئین ماشین های عروس با گل و بادکنک. مراسمی که تا همین چند ماه پیش با هزینه هنگفتی برگزار می شد حالا به اجبار کرونا در اقتصادی ترین حالت برگزار می شود ...
یادی از شهید حسن آقاسی زاده شعرباف، در سی وسومین سالگرد شهادتش | آقامهندس جنگ
.... ثمره دوست داری اهل بیت بود تقی آقاسی زاده، پدر شهید: وقتی به دنیا آمد، مادرم بعد از تبریک گفت: می خواهم رازی را بگویم که باید بین من و تو بماند. پرسیدم: چی مادر جان؟ گفت: این بچه محسناتی دارد. توی پرده بود. اصلا احتیاجی به شستن نداشت، پاک پاک است. مرد بزرگی می شود. آدم معتقد و شایسته ای خواهد شد. ان شا ءا... زنده باشم و آینده اش را ببینم و شما قبول کنید که تشخیص من در این مورد ...
شریک شادی، اسیر غم
. علیرضا 20 سالی هست که گلفروش است و چه کسی است که نداند بخش بزرگی از درآمد گلفروش ها از تزئین ماشین عروس و ساخت دسته گل های فانتزی عروس تأمین می شد یا فروش آن تاج گل های بزرگ مراسم مختلف که برگزاری همه آنها ممنوع است: از برج 11 تا الان هیچ عروسی و عقد و بله برونی نداشتیم و در واقع 8 ماه است متضرر شده ایم. فقط گل های تولد می خرند یا چند شاخه برای داخل خانه. او با حسابی سرانگشتی می گوید که درآمدش ...
در جست وجوی نان و دزدان موزه
، پسرک غربتی، ماشین عروس و اتول خان و پهلوان پنبه است. بر اساس روال کلی مجموعه ابتدا توضیحی در مورد شخصیت های کتاب یعنی مشتی ممدلی و اتول خان (خودروی او) داده شده است. مشتی ممدلی یا مشهدی محمدعلی از درشکه چی های معروف تهران شخصیت ثابت همه این عناوین است. وی که صاحب چندین درشکه (و بعدها یک اتوبوس) است و هر روز مردم شهر را می بیند، مردی خوش اخلاق و خوش روست که بچه های بازیگوش شهر با دیدن و پشت ...
نیمه پنهان ماه ؛ روایتی جذاب از خاطرات همسر شهید مصطفی چمران
...، تو اشتباه می کنی. دوستش فکر می کرد غاده دیوانه شده که تا حالا این را نفهمیده. آن روز همین که رسید خانه در را باز کرد و چشمش افتاد به مصطفی؛ شروع کرد به خندیدن. مصطفی پرسید: چرا می خندی؟ و غاده چشم هایش از خنده به اشک نشسته بود، گفت: مصطفی، تو کچلی؟ من نمی دانستم! و آن وقت مصطفی هم شروع کردن به خندیدن و حتی قضیه را برای امام موسی هم تعریف کرد. از آن به بعد آقای صدر همیشه به مصطفی ...
سوگواره مجازی بانوان عاشورایی برگزار شد
حسن باش در سپیدۀ صلح، هم به ظهر مصاف باش حسین در غروبی که غربتش سنگین...، ذکر کن "ما رأیتُ الا... " را بانگ "هل من" به خاک غلطید و یاری ناصری به او نرسید زن میدان جنگ زینب برد بانگ او را به مردم دنیا آن پرستارِ دردمندِ صبور، باوفاداری و عزاداری نقش برجسته ای رقم می زد: نقش زن در قیام عاشورا سید حکیم بینش در وصف شعرای مدافع حرم: شب است یاد تو آرام ...
راز عجیب هوو!
روزی که پزشک معالجم گفت: شما هیچ گاه نمی توانید باردار شوید! مثل یک مترسک خشک شدم! باورم نمی شد بعد از پنج سال زندگی مشترک تنها آرزویم به خاکستر یأس تبدیل شود، در حالی که فقط محبت های همسرم امیدبخش زندگی ام بود. ناگهان روزی ... زن 33 ساله ای که با دیدن صحنه ای در خیابان، همه رویا ها و آرزوهایش را بر باد رفته می دید، هراسان و نگران وارد کلانتری آبکوه شد و با تشریح سرگذشت خود، به مشاور و ...
رتبه جهانی ایران در المپیادهای جهانی تنزل یافته
تفاوت باشیم. ما باید از پایه به این موضوع توجه کنیم. ما قبول داریم که جداسازی یکی از راهکارهایی است که ما را زودتر به هدف می رساند، اما آسیب هایی مثل رشد گلخانه ای دارد و سبب می شود بچه هایی که در این فضا رشد می کنند به یک اندازه با همه اجزای اکوسیستم در تعامل نباشند و دچار غرور کاذب شوند که این بد است، اما این ویژگی منفی فقط در دانش آموزان استعدادهای درخشان وجود ندارد و صرفا آنها نیستند که مهاجرت می ...
10 بازیگر مشهور که در فیلم های خود با بزرگ ترین ترس هایشان روبه رو شدند + تصاویر
به بازی در این صحنه شده و هایک فهمید نمی تواند این فرصت را از دست دهد. در نهایت سکانس بازی هایک بسیار به یادماندنی از آب درآمد و البته برای او هم خیلی ترسناک نبود، چون برای بازی در آن صحنه او را هیپنوتیز کردند. او بعد ها درباره ی این تجربه گفت: خوب بود، چون مجبور شدم به بزرگ ترین ترسم غلبه کنم. برای رقص با مار ها هیپنوتیزمم کردند. رقص طراحی شده نبود، فی البداهه اجرا شد. چون نمی شد رقص را ...
حیوانات خانگی؛ از تجارت و توله کشی تا وابستگی عاطفی
حقوق حیوانات را پایمال نمی کنم؛ حقوق حیواناتی پایمال می شود که از طبیعت به خانه آورده می شوند نه حیواناتی که از فروشگاه ها خریداری می شوند. مثلا بچه ای که از پرورشگاه به خانه ای می رود و خانواده ای از او مراقبت می کنند بهتر حقوقش تامین می شود. همچنین این اتفاق در طول قرن ها با حیوانات انجام شده است؛ گوسفند، گاو یا مرغی که سر سفره مردم می رود، این ها از ابتدا آزاد بودند بعد زیر یوق انسان آمدند. ...
جدایی را دوست نداشتم
. پسرعمویم بود و چند وقتی می شد از همسرش جدا شده بود و شغل آزاد داشت. یادم هست فقط یک روز مادرم کنارم نشست و گفت شب آماده باش که خانواده عمویت دارند می آیند برای مهر بُران... 40 تا سکه مهریه ام کردند و خیلی زود مراسم عقد برگزار شد. رسم و رسوم خانواده ما بود که دختر باید بعد از عقد تا زمان عروسی خانه پدرشوهر و کنار شوهرش می ماند. من هم زندگی در خانه عمو را شروع کردم؛ زندگی که ...
خانواده ما هم شهید داد، هم مفقودالاثر و جانباز
1342 بود که بسیجی به کردستان اعزام شد. مادرم اصرار داشت محمد ازدواج کند، اما او می گفت زن و بچه من فعلاً جبهه است. مادر گفت: فکر و ذکرت شده جبهه! محمد گفت: مادر عزیزم! تا زمانی که جنگ است، من باید کنار رزمنده ها باشم. چرا پیکرش نیامد؟ از شهادتش مطمئن هستید؟ نه، اطلاعی از وضعیت محمد نداریم. ایشان در دیواندره به دست عناصر کومله به اسارت درمی آید. دوستانش می گفتند ما فقط لحظه اسارت ...
زندگی روی خط مرگ
بیشتر مرد بودند، اما حالا تعداد زن ها و حتی بچه ها هم زیاد شده است. با این وجود پاتوق آنهایی که داخل شهر اصفهان هستند مشخص است. می گویند بعضی وقت ها دو ماه یک جا هستند ولی یک روز می بینیم نیستند و بعد دوباره بعد چند وقت پیدایشان می شود. البته حالا که هوا سرد شده بیشتر بی خانمان ها شب ها دسته جمعی آتش درست می کنند. اگر مواد مصرف نکنند نمی توانند دوام بیاورند، به خاطر همین وقتی هوا ...
اشتباه فاحش آقازاده
باهم هم رزم بودند، اما یکی از این پدرها که در دوران جنگ تحمیلی مدافع وطن بوده است، سال ها است مسیر زندگی خود را عوض کرده و اکنون تنها به منافع شخصی خویش می اندیشد. او ناپدری فردی به نام نیماست که این نا پسری چند قدم از پدرخوانده اش هم جلوتر است و اگر پدر هنوز به چارچوب هایی پایبند است، پسر در هیچ قاعده و قانونی نمی گنجد. یعنی در راه کسب ثروت و قدرت خودش را ملتزم به اجرای هیچ اصولی نمی بینید. ...
سفر به دیار شهدای نصف جهان
.... اقامه نماز در محل سجود شهید یحیی براتی راهی منزل شهید یحیی براتی شدیم. همان شهیدی که از غافله جامانده بود... اما نه، مانده بود که در میدانی سخت تر به شهدا بپیوندد. او در دوران دفاع مقدس در خانه ماند که خدمت پدری را بکند که دچار نقص عضو شده. وقتی بچه های لشکر 8 نجف اشرف به سوریه اعزام شدند، زمزمه هایش شروع شد، همان آوایی که سال ها در اعماق دلش پنهان شده بود که: همه رفتند و من جا ...
فخر گرافیست ها؛ عباس آقا، پرویز، آقا نور و دیگران
را داشت. آشنایی بلوچ با ژُرژ سیمونیان و اَلکسی گِوِرگیز نیز در آگهی زیبا رخ داد. او خود آن روز ها را چنین به یاد می آورد: من ساکت ترین فرد گروه بودم و به مردِ سکوت معروف بودم. آتلیه های آن زمان مثل حالا مرتب و تمیز نبود و روی میز پُر از رنگ و گواش و... بود. آن آتلیه برای ما مثلِ مادر بود. بچه ها را می ساخت و بیرون می فرستاد. چندین نفر قبل از من آنجا کار می کردند و بعد منشعب شدند. حسن نوری و نظام ...
نام های ماندگار
زیبا رخ داد. او خود آن روزها را چنین به یاد می آورد: من ساکت ترین فرد گروه بودم و به مردِ سکوت معروف بودم. آتلیه های آن زمان مثل حالا مرتب و تمیز نبود و روی میز پُر از رنگ و گواش و... بود. آن آتلیه برای ما مثلِ مادر بود. بچه ها را می ساخت و بیرون می فرستاد. چندین نفر قبل از من آنجا کار می کردند و بعد منشعب شدند. حسن نوری و نظام الدین مرتضوی، طراحان گرافیکی بودند که با چند ویزیتور بعدا آوازه را تاسیس ...