سایر منابع:
سایر خبرها
هاشمی رفسنجانی: مردم با وجود ولی فقیه در زندگی حجت دارند
هاشمی قرار ندهد، ولی بعدها معلوم شد که در اختیار وی قرار گرفته است. هشدار امام(ره) به منتظری توسط امام جمعه اصفهان آیت الله طاهری امام جمعه وقت اصفهان در این باره می گوید: حدود چهار ماه قبل از دستگیری مهدی هاشمی، به خدمت حضرت امام رسیدم و با تأکید ایشان ، روی نیمکتی که خودشان می نشستند ، در کنار ایشان نشستم و مطالب خود را گفتم. خواستم دست ایشان را ببوسم و خداحافظی کنم که ایشان ...
هواپیمای اختصاصی برای درمان سگ!
کلیه هایش از کار افتاده بود و من التماس می کردم و کمک می طلبیدم و چون امکان بردن به خارج نبود، خواهرم مُرد. * می ترسم از دور که موشک می زنم به هدف نخورد! خداوند شهید قهرمان، شیرودی را رحمت کند. موقع حمله به تانک های دشمن خیلی نزدیک آنان می شد؛ به او گفتند: ممکن است خودت مورد هدف قرار بگیری!. گفت: در محاصره اقتصادی هستیم و موشک کم داریم، پس باید سعی کنیم موشک را به هدف بزنیم ...
مدت حکومت امام زمان(عج)
. آن حضرت چون وارد مکه شد شمشیر را از غلافش در میآورد، زره و بُرد و عمامه را میپوشد، پرچم را برافراشته تازیانه را به دست میگیرد و از خدای تبارک و تعالی اذن ظهور میطلبد. 39. امام باقر(ع) فرمود: زمانی که قائم ما قیام کند دستش را بر سر بندگان قرار میدهد، پس عقل های آنها را جمع میکند و خواسته های آنان با این کار کامل میشود. 40. امام صادق(ع) در حدیثی طولانی که در آن آمار ...
دست راست اشلو در حفظ تنگه احد ؛ شهید شدم به من بگویید شهید مظلوم!
ابوالقاسم در آن شرکت داشت یک ترکش به ریه اش خورد. دوستان شهید می خواستند اورابه عقب برگردانند، ولی شهید به آنها می گفت به فاطمة زهرا(س)قسمتان می دهم که بگذارید برروی خاک جان بدهم .بالاخره بعد از چند روزمحاصره تمام شد و جسد را آوردند. شهید مرتضی جاویدی نقل می کرد که ابوالقاسم در جبهه فعالیتهای زیادی داشتند، در عملیاتها فرماندة گروهان بودند در حالی که خود شهید هر وقت می خواست از جبهه برای ما بگوید می گفت ...
عبرت گرفتن از کارتون! / عروسک خیمه شب بازی حجّت خدا باشیم!+صوت
و رفت همه را به هم زد. حالا فرزندان همچنان در تعجّب بودند که آقا چرا دارند این داستان را تعریف می کنند. بعد در آخر فرمودند: مَثَل ما، مثل این عروسک های خیمه شب بازی است. اگر تا موقعی که در دست حضرت حجّت (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) باشیم و ما را این طرف و آن طرف ببرد، خراب نمی کنیم؛ امّا اگر رها شدیم، مثل پینوکیو می زنیم همه چیز را داغون می کنیم. ایشان نشسته بودند که یک ...
هیچ وقت از همنشینی با رزمندگان خسته نمی شدیم
آن را تکذیب و آن را شایعه خواندم. این در حالی بود که من کنار پل بعثت بودم و درگیری ها را مشاهده می کردم، اما معتقد بودم چنین اخباری باید از منابع رسمی کشور اعلام شود. روزنامه اطلاعات شروع کار صادق کرمیار به عنوان خبرنگار حرفه ای بود؟ بله. وارد روزنامه اطلاعات شدم. در آنجا با سید خوش فکری چون حجت الاسلام دعایی آشنا شدم. پس از مدتی درخواست حضور در منطقه را دادم که مورد قبول ...
شهیدی که 31 سال روزه بود!
تمام جریان های سیاسی را بشنود: هر روز روزنامه می خرید و روزنامه تمام جریان های سیاسی را با دقت می خواند. آنقدر که من گاهی تعجب می کردم. با خودم می گفتم بابای من نظامی است. قاعدتا باید روزنامه های جناح راستی بخواند پس این روزنامه ها را برای چی خریده؟ خودش همیشه می گفت باید همه حرف ها را شنید بعد تصمیم گرفت. همیشه هم رای های انتخاباتی اش مخفی بود. اصلا هم کار نداشت توی خانه کی به چه کسی رای می دهد ...
به خواست شهید همدانی سپاهی شدم
قرار داد. روح شهید رفت پرواز کرد و معنویتش همه جا را فرا گرفت. کتابی که در مورد شهید مظاهری بود، چه شد؟ حاج حسین یک هفته قبل از شهادتش پیگیر چاپ کتاب شهید حبیب مظاهری بود (این شهید از بچه های با اخلاص همدان و فرمانده گردان حبیب بن مظاهر لشگر 27 محمد رسول الله بود) و کار را تمام کرد. حالا خودش رفته و انگار ما باید یک زندگی نامه برای او جمع آوری کنیم. سردار همدانی از ...
دغدغه پیرمرد رزمنده بعد از شهادت فرزندانش ؟
را به گروهان 3 که فرماندهی آن را شهید غلامرضا فلاح نژاد به عهده داشت بفرستیم، علت انتخاب این مکان فقط به خاطر وجود غلام بوده است، غلام جدا از شجاعت، فردی عارف بود، اهل تهجد و پارسایی، بعد از مدتی من برای سرکشی به گروهان 3 رفتم، حاجی محمودی راد وقتی مرا دید خیلی خوشحال شد، آن روز وقتی من و او تنها شدیم رو کرد به من و گفت: محمد جان! امروز خواهشی از تو دارم که باید آن را انجام دهی. گفتم: به چشم! هر ...
روایتی از شهادت شهید محمد سخندان
گیاهی کمتری داشت رد شویم. در همین حیت تیربار دشمن شروع کرد به زدن و یکی از نیروها مجروح شد و سه نفر از همراهانش مجبور به برگشتن شدن. بالاجبار سه نفری کار را ادامه دادیم. من و شهید سخندان و یکی دیگر از بچه ها بیشتر مسیر، یعنی از نقطه رهایی تا هدف که 3 کیلومتر بود 500 متر فاصله داشتیم که به خاطر دید و تیر دشمن که به رگبار بسته بود مجبور شدیم روی زمین دراز بکشیم. 20 دقیقه ای زمینگیر شدیم. به ...
زنانی که به جبهه نرفتند اما حماسه آفریدند/ زندگی ما یک راز بین خودمان و خدایمان است
دفاع مقدس بر عهده زنان و مادرانی بود که اگر چه عزیز از دست می دادند اما چون سرو می ایستادند و به باور خویش ایمان داشتند. امداد و درمان، کمک در ستادهای پشتیبانی حتی مشارکت در کمک مالی نمونه های است که زنان سرزمین من انجام دادند و افتخارش را برای من و نسل های بعد برجای گذاشتند. زنانی که شاید حتی به جبهه نرفتند اما با زندگی خویش نبرد کردند و در نبود همسران و پدران و فرزندان خویش حماسه ...
سفرنامه اربعین (قسمت اول)
... چند تا جوان کنارم نشسته بودند. در فکر این بودم که همانجا روی سنگ ها دراز بکشم و مثل بقیه بخوابم که یکی از آن جوان ها به بقیه گفت چرا نرفتید شبستان صحن حضرت زهرا. آنجا پتو هم می دهند. می دانستم صحن حضرت زهرا (سلام الله علیها) کدام سمت حرم است. از توی آن جمعیت فشرده خودم را رساندم به ورودی شبستان. طبقه بالا خانم ها بودند و طبقه پایین آقایان. رفتم توی شبستان. تا آخر آن شبستان به آن ...