سایر منابع:
سایر خبرها
اختلافاتشان ندارم. فقط یک بار عروسم قهر کرد از او پرسیدم برای چه قهر کرده ای، گفت چون هومن آب معدنی زیاد می خرد و من هم خوشم نمی آید. گفتم این چیزی نیست که به خاطرش زندگی ات را نابود کنی. در ادامه منوچهر متهم ردیف اول در جایگاه حاضر شد. او گفت: من پسرعموی هومن و عموی ستاره هستم. بعد از اینکه هومن و ستاره با هم ازدواج کردند یک روز ستاره به من زنگ زد و گفت می خواهد شوهرش را بکشد. نصیحتش کردم ...
ام اس های لاین و وایبر دقت کردین میری زیربارون دهنتو مث کروکدیل باز میکنی که یه قطره بارون بره تودهنت،نمیره... حالا داری بایکی صحبت میکنی،یه تف کوچولو ازدهنش میاد بیرون صاف میره تو لوزوالمعدت اس ام اس های لاین و وایبر دیشب به مامانم میگم یه دختری هست خیلی منو دوست داره چیکار کنم...؟؟؟! میگه بیخیالش شو... میگم چرا ؟؟ میگه چون کسی که تو رو ...
. از طرف معامله خبر نداشتم تا اینکه روز قرارداد متوجه شدم آن زمین مال چند یتیم است. به خودم گفتم بی خیال. با رفیقم زمین را خریدیم و بعد با فروش آنجا سود کلانی به جیب زدیم. پس از این خرید و فروش، معاملات بزرگ تری انجام دادم. اما مسیرم خیلی فرق کرده بود. دیگر هیچ کس را نمی شناختم. مسیرم به کلی تغییر کرد. مادرم هرچه بهم می گفت: حسن! دست بردار از اینکارها. هیچ معلومه که چه کار می کنی؟ توجه نمی کردم ...
گروه فرهنگی تیتریک ؛ پوششی معمولی داشتم مانتویی تا روی زانو به علاوه یک شال البته بدون آرایش. تا اینکه سال سوم راهنمایی که با یکی از همکلاسی هایم آشنا و دوست شدم که ظاهری متین و چادری داشت بعد از مدتی هم نشینی با او ظاهر او بر من اثر گذاشت. او اهل مسجد بود گاهی به بهانه اینکه با دوستم در مسجد قرار دارم با چادر از خونه خارج می شدم و به مسجد می رفتم. اما در مهمانی ها بدون چادر بودم با ...
رفتیم در خونه ی شهید خبر بدیم که بیاید استخونهای شهیدتون معراج شهداست، بیایید تحویل بگیرید، می گفت رفتیم در زدیم، دختری اومد در رو باز کرد. گفتم شما با این شخص چه نسبتی داری؟گفت: بابامه چی شده؟ گفتم : جنازه شو پیدا کردن، می خوان پنجشنبه ظهر بیارن.دیدم دختره گریه کرد، گفت: یه خواهش دارم، رد نکنید، گفت: حالا که بعد این همه سال اومده ظهر نیاریدش شب جنازه رو بیارید.شب شد، همون روز مد نظر تابوت رو با ...
دوچرخه و عده ای هم پیاده می آیند در باز می شود خودم را به گیشه چک های واریزی می رسانم و مهر لاستیکی را از روی سنگ پیش خوان برمی دارم و پشت دو طغری چک می زنم و مشخصات حساب پدر را نوشته و پس از امضاء به مسئول گیشه می دهم سجل ام را می خواهد می گویم شب جمعه عقد کردم محضر دار گرفته برای ثبت دفتر می گوید شما چه نسبتی با حاج آقا طناب تاب دارید؟ می گویم من کمال پسرشان هستم. مهر فلزی را روی چک ها می زند و یک ...