سایر منابع:
سایر خبرها
مثل بمب در منطقه منفجر شده. همه از بلوچ زهیِ بخشدار تا دهیار و مردم شهر از لذتی حرف می زنند که این زوج از دیدن طبیعت و آیین های بلوچستان برده اند. سفارش دادند یک دست لباس بلوچی برایشان آماده کنیم و بفرستیم تا یک ماه دیگر در مراسم سخنرانی شان در دانشگاه سیدنی بپوشند. می گفتند اینجا همه چیز بکر است. خانه های داروکان کپری یا آجری است. از هر کپر پنج شش بچه ی قد و نیم قد بیرون می ...
را در قیام بهمن 57 از دست داده بود، اما شش سال بعد وقتی پس از تصادف با یک مینی بوس به خانه برمی گشت، متوجه می شد قفلِ در عوض شده و افراد دیگری آنجا ساکن شده اند! با آمدن پلیس، مشکل این زن بغرنج تر و خود او به آسایشگاه روانی منتقل می شد. او کم کم متوجه می شد هیچ نشانه ای از سال هایی که در تهران زندگی می کرده، وجود ندارد. در پایان متوجه می شدیم زن در همان لحظه تصادف مُرده، اما چون نگران فرزندش بوده ...
گرفتن تو به جایی نمی رسد اینجا کسی به خاطر تو پا نمی شود گریه نکن که گوش ندارند بشنوند گریه نکن که حل معما نمی شود شکاک ها به حرف تو اِن قُلت میزنند که پاسخت به جز اگر،اما نمی شود پس میزنند روی تو را باز رو نزن دیگر کسی مدافع مولا نمی شود برگرد خانه بستری خانهء علی سعیت نتیجه بخش به اینها نمی شود ...
نشان دادم که سید اولاد پیغمبر است و بسیار با لطف و محبت قرآن را به بچه ها آموزش می دهد اما اشاره به مارهای خانه اکرم خانم لازم بود تا بهار بعد از آن فضای رعب آور و گیر افتادن به دست ننه آقا به حمام پناه ببرد و پس از گذشت زمان کوتاهی دوباره وارد تخیلات و خیال پردازی های خودش می شود و می گوید با لیف و کیسه حمام تشکیل خانواده داده ام. این بیانگر دنیای کودکی است که به سرعت خودش را با شرایط وفق می دهد و ...
رحمت خدا، نمودها و جلوه هایی دارد؛ آشکار است. ...آدم، گاهی رنج هایی را می بیند، ولی همین رنج ها حامل عنایت و محبت خدا هستند؛ برای انصراف من، توجه دادن به من، شست وشوکردن من است. ... آدمی که رنج می بیند، دو نگاه دارد: یکی این که دیدی فلانی با من چه کرد؟ و یک موقع هم می گوید: دیدی، فلانی این بود. وقتی ظرف تو می افتد و می شکند، یک وقت می گویی: دیدی شکست؟! یا این که می گویی: دیدی، شکستنی بود! این نگاه دوم است که تو را به رحمت حق گره می زند و مست و مدهوشت می کند. ...
هرچه اصرار کردم که قبل از خانه تکانی باید برویم خریدهایمان را از شیرینی و شکلات گرفته تا لباس و کفش انجام دهیم نماند برای لحظه های آخر گوش هیچ کس بدهکار نبود. هرچه باشد الان با سی و چند سال عمری که از خدا گرفته ام با چشم های خودم دیده ام از همان روزهای اول اسفند خیابان ها پرمی شود از جمعیتی که یا می خرند یا می آیند برای دیدن و تفریح، حالا از 20 روز مانده به عید چه می خرند بماند. شیرینی می خرند که ...
شهید غنی پور، که سنگ مسجد و مسجدی بودن را به سینه می زند. می گویند: در داوری آثار بخش رمان آزاد این جشنواره، در کنار توجه به عناصر داستانی، مضمون و مفاهیم داستان اهمیت دارد. اما کدام مضمون و مفهوم ؟! به ولله -که صیغه قسمه- اگه ناچار و نادار نبودم، سمتت نمی اومدم. چه کنم که دستم خالی بود و دهنم باز. اگه اون سفته ها دستت نبود اگه بدهی نداشتم، اگه اون خدابیامرز منو با دو تا بچه ...
! یک بار که آمده بود شهرضا گفتم: بیا این جا یک خانه برایت بخریم و همین جا زندگی ات را سر و سامان بده ! گفت: حرف این چیزها را نزن مادر، دنیا هیچ ارزشی ندارد ! گفتم: آخر این کار درستی است که دایم زن و بچه ات را از این طرف به آن طرف می کشی؟ گفت: مادر جان! شما غصه مرا نخور. خانه من عقب ماشینم است . پرسیدم: یعنی چه خانه ات عقب ماشینت است؟ ...
... ماجرا اما به اینجا ختم نمی شود. مخمصه ای که در ادامه درونش گرفتار می شوند، پرده از دروغ بزرگ تری بر می دارد؛ دروغی که اصل رابطه میان این دو نفر را به هم می ریزد. پسر برای این که دل دختر مورد علاقه اش را به دست آورد، سنش را به دروغ پنج سال بالاتر به او گفته و حالا با فاش شدن این دروغ، دختر گمان می کند که قطعا سایر حرف های نامزدش هم دروغ است؛ دروغی که روی تمام زندگی شان سایه می اندازد. ...