سایر منابع:
سایر خبرها
هم چنان مبارز است. یعنی این حرف ها مرور مسائل گذشته است و او همچنان خود را به روز، امیدوار، غیور و سلحشور نگه می دارد. این کتاب روایت پیروزی انقلاب است این نکته مهم ترین چیزی است که در این کتاب اتفاق افتاده و این حس را به خواننده هم می دهد. کار با ادبیات و خوانش فرامتنی، نزدیک و جذاب شده است. اگر این تدوین اتفاق نمی افتاد، من این برداشت را نمی کردم. این تدوین باعث شده که من ...
فراهم کند. لازم به ذکر است که نزدیک به دو ماه پیش گمانه زنی ها در خصوص انتقال محرابیان به وزارت صمت شدت گرفته بود و این نکته که او از بدنه وزارت نیرو نیست و عدم اطلاع وی از مسائل مهم آب و برق، تصمیمات وی را تنها در جهت عبور بی تنش از دوره وزارتش معطوف ساخته است. بحران آب و سیستان و بلوچستان این روز ها حال سیستان و بلوچستان خوب نیست. کم آبی در فصل گرما همراه با گرد و ...
...، ادامه می یابد و همانطور که ممکن است درگیری ای رخ دهد، گاهی هم توافق هایی مقطعی حاصل می شود . طبق این گزارش، درست است که مذاکره واشنگتن و تهران به علل متعدد که مهم ترینش غرق شدن آمریکا در جنگ اوکراین است، به توافق هسته ای جدید منجر نشد ولی میزان تنشی که در زمان دونالد ترامپ، بین ایران و آمریکا بود، به شکل روشنی کاهش یافته است . حتی توافق ترسیم [خط مرزی دریایی] میان لبنان و ...
او این است که سبک بازی تیمش متناسب برای مقابله با حریف باشد، آن هم به گونه ای که او صلاح می داند. شایان ذکر است که او با چه دقتی برای هر بازی برنامه ریزی می کند. توخل یکی از معتقدان اولیه به تحلیل آماری بود. او تاکید زیادی بر ارزیابی آماری عملکرد تیمش داشت. برای او، به همان اندازه مهم است که تیمی را که با آنها در تقابل است نیز بخوبی بشناسد. اگر آنها (حریف) 1-3-2-4 بازی کنند، توخل با 1-4-1-4 به مصاف ...
مرز هم رسیدم و نشد رد بشویم، عرض ادب می کنیم و برمی گردیم. اگر طلبید هم که می رویم. من قبلاً مفهوم واژهٔ طلبیدن را نمی دانستم می گفتم: طلب چیه؟ پاشو برو دیگه. خودت برو! . ولی پارسال لیاقتش را نداشتم که برسم به اینجا. با همان کارت ملی خیلی های دیگر آمدند، اما من نتوانستم. امسال واقعاً طلبید و الآن اینجا هستم. بدون پاسپورت و ویزا رد شدیم. البته کارمان درست نبود و ریسک بود، ولی ...
نفهمید آن ها چه بودند. محله بهداشت و محله بروبیا این اتفاق زمان مدیریت آقای محمد هاشمی بر صدا و سیما رخ داد؟ بله. البته این فردی که گفتم زیردست او بود. اسناد را که به او دادم گفت تو یک کاری بکن. برو طبقه پایین، در واقع خواست به من لطفی بکند - آنجا گروه جوان سیماست، برو با آن ها کار کن. من رفتم در گروه جوان و چرخ روزگار دوباره مرا به سمت تلویزیون چرخاند. آن جا با ...
مقابلم بود... با همون لباس. گفت منتظرم نباش! گفتم منتظر نباشم... من بدون انتظارت می میرم علی! علی لبخند زد و گفت من اومدم مادر... چشمامو که باز کردم علی رفته بود. هنوز روی سجاده ام بودم. دوباره برگشتم به جمع شون و گفتم قبول می کنم، درست می گفتید یوسفم برگشته! اومده بود. یوسفم را به آغوش کشیدم. با تمام مهر مادری به اندازه تمام اون سال هایی که منتظرش بودم... هم وزن روز تولدش بود. خوش آمدی پسرم. به ...