سایر منابع:
سایر خبرها
پدرم را ندیده بودم اما او اشک ریزان مرا نصیحت می کرد که زندگی ام را تباه خواهم کرد چرا که فردین پسری بی بند و بار است و اعتیادش روزگارت را سیاه خواهد کرد اما من در کنار فردین ایستادم و به خانواده ام پشت کردم. آن شب بعد از یک دعوای شدید خانوادگی همه چیزم را در خانه پدرم گذاشتم و تنها با لباس هایی که بر تن داشتم راهی خانه مجردی فردین شدم و او را برای ادامه زندگی ام انتخاب کردم. تصمیم گرفتیم ...
.... وقتی می خواستم به خانه برگردم به او تعارف کردم و نیما هم همراهم آمد. می خواستم شربت درست کنم که او به قصد احترام خواست تا خودش شربت درست کند، اما شربت را که خوردم بیهوش شدم و دیگر چیزی نفهمیدم و صبح به هوش آمدم و متوجه شدم تعدادی از اموال خانه و پول های نقدی که در خانه داشتم سرقت شده است. زن 69 ساله ای هم در توضیح شکایتش گفت: در پارک قدم می زدم که نیما به سراغم آمد و گفت اگر تنها هستید ...
ورزش کوهنوردی سکو ندارد و این طور نیست که بالای سکو بروید و مدال بگیرید، منتها در معادل سازی وزارت ورزش و جوانان، صعود به هشت هزار متری ها برای خانم ها معادل مدال طلای جهان است یا صعود به هفت هزار متری معادل مدال آسیایی است. این مدال معادل در یک شرایطی فیزیکی هم داده می شود.
بعد از قبول قطعنامه 598 در منطقه جنگی بوده است افزود: در 17 سالگی برای اولین بار به جبهه رفتم و در پایان جنگ فرماندهی توپخانه لشکر 5 نصر خراسان را به عهده داشتم. وی گفت: خاطرم هست دفعه سوم که سال 1361 با پدرم به صورت داوطلبانه و با عضویت بسیجی به جبهه سومار اعزام شدیم، تیپ 18 جوادالائمه (ع) رفتیم؛ پدرم را به واحد خمپاره معرفی کردند و من به واحد دیده بانی خمپاره و توپخانه رفتم. ...
جایی می رفتیم که درخت بود، هیچ وقت پایین درخت نبودم؛ بالای درخت بودم و این همیشه چالشی برای خانواده و برای من بود. بالای درخت لذت می بردم، حالم خوب بود و آن را دوست داشتم. برادرم هم همین طور بود. شاید روی درخت، آن بالا بودن را دوست داشتم و اینکه مثلاً کاری را که در حالت عادی کسی انجام نداده است من می توانم انجام دهم. خودم را به چالش می کشاندم و همیشه دوست داشتم نفر بالاتر باشم. همیشه به این مسائل ...
پیش ببرم. ما یک خانواده چهار نفری متشکل از پدر، مادر و دو خواهر هستیم. پدر من در واقع کار دولتی و اداری داشت؛ در عین حال تحصیلات ایشان در حوزه وکالت بود. مادر هم دوره ای در قبل از انقلاب کار می کردند و شاغل بود اما بعد از انقلاب باز خرید شد و حالا خانه دار هستند. هر دو هم به شدت ورزشکار بودند. پدرم کمربند مشکی کاراته و قهرمان بوکس بود. مادرم هم زمانی قهرمان بوکس تهران بوده است. به دلیل ...
. پدرم خیلی به من محبت می کرد. هرچقدر ناپدری ام با من بد بود پدرم با من خیلی مهربان بود. پول می داد کلاس شنا و والیبال می رفتم اما درس نخواندم. *درباره بارداری ات بگو. چطور با مردی که پدر فرزندت است، آشنا شدی؟ در اینستاگرام با دختری آشناشدم. با هم مهمانی می رفتیم و خوش می گذراندیم. در یک مهمانی با پسری آشنا شدم. رابطه خوبی با هم داشتیم. یک شب در مهمانی وقتی که خیلی مشروب خورده ...