سایر منابع:
سایر خبرها
- دکترین فرس - ؛ مجوز رسمی قتل و تجاوز جنسی درون ارتش آمریکا+عکس و فیلم
] نامزد دریافت جایزه اسکار سال 2013 (گزارش مشرق را از این جا بخوانید) ، تنها به کوچک ترین گوشه از آن ها پرداخته است. طبق برخی آمار، دست کم 20 درصد از زنان ارتش آمریکا در حال خدمت، توسط هم قطاران خود مورد تجاوز جنسی قرار می گیرند. این افراد عملاً برای گرفتن حق و حقوقشان هیچ کاری نمی توانند بکنند. مستند جنگ نامرئی گوشه ای از معضل تجاوز و خشونت جنسی در ارتش آمریکا را به تصویر می ...
انهدام "پادگان های تل آویو" با موشک "ام 75 حماس" + تصاویر
چند سال اخیر توانسته توان موشکی خود را توسعه دهد و تولید موشک های "ام 75" نمونه ای از آن است. مقاومت اسلامی منطقه دیگر همچون سابق نیست و راهبرد نظامی خود را به تاکتیک ساخت موشک اختصاص داده است و این استراتژی کمک کرد تا "تل آویو" در تنگنای راهبردی قرار بگیرد. مقاومت مردم غزه در جنگ های اخیر نشان داد که این باریکه کوچک ده کیلومتری با همه توان و استعداد در مقابل اسرائیل ایستاده و این میسر نمی شد مگر با موشک های جدیدی که "حماس" تولید کرده است. گزارش از محمد زرچینی ...
بانک ها دلشان به دارایی های روی کاغذ خوش است
منطقه هیچ کشور توسعه یافته ای هم وجود ندارد، بنا به گزارش بانک جهانی فقط از کشور یمن در بانکداری جلوتر بود. مجموعه بانکداری ایران یک مجموعه سنتی متعلق به 45 سال پیش است. علت آن هم ساده است. زمانی تصمیم گرفتند که همه بانک های کشور را در هفت بانک دولتی ادغام کنند و کسانی را هم که مدیران آن بانک ها بودند پاکسازی و کارمندان میانی بانک ها را مدیر کردند و عملا سطح مدیریت بانک ها را تنزل دادند و شرایط طوری ...
فرار ده ها مسئول عراقی به اردن!
آرمان پرس : منابع رسانه ای اردنی به نقل از یک "منبع رسمی" مدعی شدند: اردن در دو روز اخیر پذیرای ده ها مسئول عراقی و خانواده های آنها بوده است که از عراق فرار کرده اند. سایت روسیا الیوم به نقل از منابع اردنی نوشت: این مسئولان عراقی درپی اشاره تلویحی مقتدا صدر رهبر جریان صدر برای ورود به منطقه الخضراء و بازخواست مفسدان مستقر در آنجا، فرار کردند. این منبع افزود: اردن پیش بینی ...
رضا ضراب خود را به عمد تحویل آمریکا داد / او می خواست در ایران اعدام نشود / نامه ضراب به رئیس بانک مرکزی ...
بهارا پرسید: چیزی از ترکیه می خواهید؟ راکی ترکی، شیش کباب، راحت الحلقوم، فرش ترکی. فقط بخواهید، ما در خدمت شما هستیم . طبیعتا جناح طرفدار دولت نیز اقدامات متقابل نشان داد. برخی دادستان آمریکا را به شرکت در یک توطئه اعلام کردند، و همچنین روزنامه طرفدار دولت دیلی صباح او را یکی از اعضای "سازمان تروریستی فتح الله گولن" خواند. از سوی دیگر، دولت ترکیه در باره ضراب کاملا سکوت پیشه ...
ناگفته هایی درباره سکوت غرب در قبال آزادی پالمیرا
امریکا ادعا کرده است که در روزهای منتهی به بازپس گیری پالمیرا به دست نیروهای دولتی سوریه، دو حملۀ هوایی علیه داعش در اطراف پالمیرا اجرا کرده است، نمی توانم جلوی خنده خودم را بگیرم. این دقیقاً به شما آن چه را که باید دربارۀ جنگ علیه ترورِ امریکایی ها بدانید، منتقل می کند. آن ها می خواهند داعش را نابود کنند، اما نه آنقدر که باید. پس در نهایت، این ارتش سوریه، متحدانش در حزب اللهِ لبنان ...
همکاری دستگاه قضایی و وزارت خزانه داری آمریکا برای عدم تحقق برجام
...> محمد جواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضاییه نیز این گونه از صدور چنین حکمی انتقاد کرد: اگر بنا باشد کسی را بابت حادثه 11 سپتامبر محاکمه کنند باید یاران متحد آمریکا در منطقه محاکمه شوند که القاعده را ایجاد و پولش را تامین کردند، بن لادن آنجا رفت و آمد می کرد و اکنون نیز تشکیلات دارد. محمدجواد لاریجانی گفتنی است که همین قاضی فدرال، در سال گذشته، عربستان سعودی را از هر گونه ...
سیدحسن هاشمی: دیگر وزیر نمی شوم
کننده خدمت هستند و امروز به دلیل رفتار نادرست دیگران بعضی از آنها از من دلگیرند، خیلی بیشتر از اکنون بود. اگر علاقه ای به سیاست و پست و مقام و مسوولیت داشتم، حتما در 30 سال گذشته رد پایی از من در یکی از گروه ها و جریان های سیاسی ایران یافت می شد. خیلی از دوستان من که در جهاد همکار بودیم، در طول این 30 سال پست های خیلی مهمی داشتند. من اما به کار حرفه ای خودم پرداختم. پس لینک های زیادی داشتید ...
روزنامه اسپانیایی: عربستان بیش از 3000 یمنی را کشت
روز نو : روزنامه لا وانگواردیا در شماره روز یکشنبه خود با انتشار گزارشی نوشت: خاندان سلطنتی آل سعود با بهانه سرکوبی شورش حوثی ها، یک کمپین بمباران هوایی را راه انداخت که کشور یمن را نابود و هزاران نفر را کشت اما یک بار هم القاعده را مورد حمله قرار نداد. لا وانگواردیا در ادامه مطلب خود آورده است: عربستان از یک سال پیش جنگی را آغاز کرده که خارج از توجه جهانی قرار دارد. با بهانه سرکوبی ...
پدرخوانده: داعش فرزند خلف وهابیسم است
پاکستان طراحی می کردند نمی دانستند در چه جنایتی سهیم هستند؟ سال ها بود که دولت های غربی ملت های خود را فریب می دادند تا دنیا را به آشوب بکشند و در پناه آن مهره های خود را به پیش برانند. در فیلم تریتور یا خائن کارگردان به خوبی نشان می دهد که در پشت همه عملیات تروریستی که به نام اسلام صورت می گیرد دستی قرار داد که هدفش این است که هیچ کس در هیچ جا احساس امنیت نکند. همانطور که روزنامه لوموند نوشت تنها برنده ...
جهان در اولین هفته فروردین 95
ائتلاف متجاوزان و مزدورانشان در جبهه های مختلف و دستاوردها و پیروزی های آنها در طول یک سال تجاوز ظالمانه و وحشیانه سعودی ها تمجید کرد و گفت یمنی ها با شجاعت و نبرد قهرمانانه نشان دادند که یمن با مؤسسات دفاعی، امنیتی و کمیته های مردمی و قبایل آن هرگز شکست نخواهد خورد و اراده آنها عنوان ثبات، ایستادگی و قهرمانی و کوه ها و دشت ها و وادی ها و صحراهای یمن، جهنم تمام متجاوزان و گورستان هر کسی خواهد بود که ...
برخی جاها مواد مخدر و سلاح را می شد مثل نان خرید
چون بمباران و موشک باران و خمپاره باران، راه ها را چند قرنی به عقب برگردانده بود، شاید بتوانم بگویم راه های مواصلاتی افغانستان به دوره ماقبل عصر نقل و انتقال برگشته است! راه ها حالا تبدیل شده است به مجموعه ای از حفره های عمیق که بین هر دو حفره، یک حفره ی سوم وجود دارد! گروه بین الملل [...] چون بمباران و موشک باران و خمپاره باران، راه ها را چند قرنی به عقب برگردانده بود، شاید بتوانم بگویم راه های مواصلاتی افغانستان به دوره ماقبل عصر نقل و انتقال برگشته است! راه ها حالا تبدیل شده است به مجموعه ای از حفره های عمیق که بین هر دو حفره، یک حفره ی سوم وجود دارد! گروه بین الملل مشرق – در قسمت قبل این نوشتار (که ترجمه ای است از سفرنامه ی فهمی هویدی به افغانستان طالبان در سال 1377 شمی با عنوان طالبان، سپاهیان خدا در نبردی اشتباهی! ) ماجرای چگونگی آغاز سفر نویسنده به افغانستان را خواندیم و ایراداتی که به او گرفته می شد تا از این سفر منصرف شود را مرور کردیم. همچنین دیدیم که نویسنده چطور خود را به پاکستان رساند و از آنجا چطور برای وارد شدن به افغانستان به سمت مرز حرکت کرد. ماجرای مواجه با اولین نیروی طالبان و آخرین نیروی طالبان هم ذکر شد. بخش دوم این خاطرات را با هم می خوانیم: حالا ما داخل یک دولت، در دلِ دولت پاکستان هستیم. روی نقشه اگر بخواهی حساب کنی، هنوز از پاکستان بیرون نرفته ایم، و هنوز داخل مرزهای آن هستیم. اما در حقیقت امر، داستان طور دیگری است. این نقطه که حدودا 55 کیلومتر را در بر می گیرد، در اصل تحت سلطه ی حقیقی حکومت پاکستان قرار ندارد. یک جورهایی می توانی بگویی یک منطقه آزاد است. مسئولین این منطقه و اداره کنندگان امورش، شیوخ مشهور قبایل باتان هستند که در دوطرف مرز (یعنی هم در پاکستان و هم در افغانستان) پراکنده اند و حضور دارند. از آنجا که این منطقه، منطقه ی آزاد است، به همین دلیل هرچه در پاکستان ممنوع است، در اینجا مجاز است. از تجارت سلاح گرفته تا تجارت مواد مخدر. از این بگذریم که اینجا، ایستگاه اصلی قاچاق به هر دو کشور است. این اطلاعات برای من تازه نبود، بیست سال پیش هم که در سفرم به افغانستان از اینجا دیدن کردم، مواد مخدر در پیاده رو هم فروخته می شد. سلاح هم –که بخشی از آن در همان منطقه تولید می شد- مثل نان در کنار جاده ها در دسترس بود! از همان جهت که این منطقه منطقه ای آزاد است، در طول سال های گذشته جریان برق را به صورت مجانی از حکومت پاکستان دریافت می کرد، آبش را هم از چاه های همان منطقه به دست می آورد. به دلیل فشار بحران اقتصادی ای که کشور به آن دچار بود، حکومت اسلام آباد تصمیم گرفت برای برقی که به این منطقه می داد، مبلغی را تعیین کند. این چیزی بود که موجب تحریک شیوخ قبائل بر علیه حکومت و اعلام شورش آنها شد. و بستن و حمله به راه های تجاری این منطقه یکی از نشانه های این شورش است و همین، چیزی بود که موجب شد نیروهای حکومتی در پیشاور، دیروز به ما اجازه عبور به طورخان را ندهند. در آن ساعات اولیه صبح، با وجود هیبت و هراس انگیز بودن کوه ها[ی سر به فلک کشیده]، جاده، آباد و آرامش بخش به نظر می رسید. شدت حرکت در آن زیاد بود و کاروان ماشین های پر از کالا، با سرعت کم و احتیاط از لبه های کوه در حرکت بودند. البته می ترسم کلمه پر ، نتواند منظور مرا برساند، چون ماشین های باری ای که من می دیدم در اصل در حکم یک سری تپه و کوه متحرک بودند، از بس که جنس در آن گذاشته بودند و ابعاد ماشین را (طولی و عرضی و ارتفاعی) بزرگ کرده بودند! دلیل مسئله این بود که هر کالای صنعتی و تولیدی ای که افغانستان چند میلیون نفری (که حالا بیش از بیست میلیون نفر جمعیت داشت) لازم داشت از طریق پاکستان وارد می شد، حالا یا خود پاکستان هم از خارج وارد کرده بود یا ساخت پاکستان بود. این مطلب نشانگر میزان سودی بود که اقتصاد پاکستان از ادامه ی به هم ریختگی اوضاع در افغانستان و توقف ماشین تولید (در همه ی زمینه ها) در آن کشور می برد. این مطلب تقریبا می توانست تأییدی باشد بر حرف برخی آدم های خبیث که می گویند سودی که پاکستان از جنگ در افغانستان می برد کمتر از استفاده ای که می خواهد در سایه ی صلح به آن برسد، نیست. این نکته هم از چشم آدم مخفی نمی ماند که وانت هایی که به افغانستان می رفتند جنس های صنعتی یا کنسرو بود، اما ماشین هایی که داشت از افغانستان برمی گشت یا آدم سوار کرده بود یا مواد خام بار زده بودند (یا چوب یا تولیدات کشاورزی، از قبیل انگور و سیب و انار) یا آنکه خالی بودند و آمده بودند تا از نو جنس بار زده و به افغانستان ببرند. *** وقتی چشم مان افتاد به لشگری از مگس ها که در هوا می چرخیدند، و سر و صدا و هیاهوی بلندی به گوشمان رسید، و حجم انبوهی از افراد پیاده را دیدیم، و پلیس لاغری را که داشت با عصایی بلند دختربچه ای را به جلو می راند، و دستفروش هایی که در دو طرف راه هرچه خوردنی و نوشیدنی که ممکن بود می فروختند، و ارزفروش هایی که برای جلب نظر، پشت میزهای چوبی بلندی نشسته بودند، دیگر آن موقع لازم نبود کسی خبرمان کند که حاجت روا شده و به طورخان رسیده ایم، دروازه ی ما برای ورود به امارت اسلامی افغانستان . در بین این چیزها، هیچ کدام برای من جدید به نظر نمی رسید. من خودم اهل کشوری بودم که با این قبیل تصاویر مأنوس بود، از مگس ها گرفته تا سر و صدای مردم و جمعیت عظیم آدم های پیاده، و حتی چوب پلیس و فحش هایش. چیزی که بیش از همه ی اینها در آن صحنه نظرم را جلب کرد، چیز دیگری بود که برای اولین بار در زندگی ام می دیدم: صف طولانی ای از بچه های کوچک به چشم می خورد که از پنجره ی ماشین، شبیه صف مورچه هایی بود که در سکوت روی زمین راه می رفتند و اول صف، که داخل خاک افغانستان بود (پشت پست بازرسی ای که چیزی نبود جز یک سری آهن که راه را قطع کرده بود) دیده نمی شد. آخر صف هم با حرکتی یکنواخت و آرام، جلوی چشم همه به سمت عمق اراضی پاکستان پیش می رفت. هر بچه ای روی دوشش یک تکه آهن گرفته بود. برخی آهن ها بزرگ تر یا بلندتر بودند و آنها را دو بچه، هن هن کنان و عرق ریزان، حمل می کردند. پرسیدم داستان چیست، گفتند این بچه ها برای برخی تاجران اجناس اسقاطی و قراضه کار می کنند. می گفتند این تاجرها توانسته بودند از طریق تجارت با بقایای سلاح های روسی خراب که بی صاحب در تمام افغانستان ریخته شده بود، ثروت های هنگفتی به جیب بزنند. چون جا به جایی صدها تانک و توپ سنگین سخت بود، این تجار تصمیم گرفته بودند آنها را به تکه های کوچک تقسیم کرده و بعد به داخل پاکستان قاچاق کنند و بعد آنها را بفروشند. این تکه ها در پاکستان ذوب، و برای مصارف دیگر به کار گرفته می شد. تعجبم وقتی بیشتر شد که فهمیدم این صف ها، از اوایل دهه ی نود میلادی به صورت منظم و مستمر ادامه دارد، چون حجم عظیمی از سلاح های شوروی خراب شده در خاک افغانستان وجود دارد. ممکن نبود به ذهن کسی خطور کند که آخر کار سلاح های شوروی که برای به زانو درآوردن و سرکوب افغان ها به آن کشور فرستاده شده بود به اینجا بکشد، هر چند این سرنوشت، بعد از سرنوشتی که خود اتحاد شوروی به آن دچار شد و ممکن نبود به ذهن بشری خطور کند، دیگر چندان عجیب به نظر نمی رسید. با نیشگون همراهم به خودم آمدم، تذکر داد نیامده ایم اینجا که بمانیم، آمده ایم که از اینجا رد شویم و داخل افغانستان برویم. حرفش را پذیرفتم. جلو راه افتاد و رفتیم به ساختمانی که در آن چند پلیس پاکستانی با هیکل های قشنگ و قامت های بلندشان نشسته بودند. کاری که باید می کردیم را انجام دادیم و بعد از پله پایین رفتیم و وارد اتاق دیگری شدیم. در آن اتاق خلایقی را دیدم که انگار ریش را با ترازو به مساوات بینشان تقسیم کرده بودند، و از چهره شان سرسختی و تندی پیدا بود. نمی توانستم در بینشان رئیس را از مرئوس تشخیص دهم، کما اینکه نمی توانستم کارمند را از ارباب رجوع تشخیص دهم. همراهم که متوجه حیرتم شده بود در گوشم گفت: اینها جماعت طالبان اند! آمدن از یک طبقه به طبقه ی دیگر، شبیه رفتن از عصری و زمانی به عصر و زمان دیگری بود. سریعا به کسانی که نشسته بودند سلام کرد، با تعجب نظرشان به سمتم جلب شد. خطوط چهره شان وقتی گذرنامه ام را دیدند و فهمیدند عرب و مسلمانم باز شد. سریعا آمدند به سمتم و با خوشحالی آشکاری شروع کردند به خوشامدگویی و دست دادن، انگار دوستانی باشیم که بعد از مدت ها دوری باز همدیگر را ببینیم. ناگهان با جوان های طالبان رو در رو شده بودم و این، باعث شوک و حیرتم شده بود، جوان هایی که از وقتی در افق افغانستان ظاهر شدند همه ی دنیا را به خود مشغول و مردم را حیران کرده اند. البته تعجب و شوکم خیلی طولانی شد، چون بعد از آنکه گذرنامه ی مرا مهر کردند یکی شان گذرنامه را به دستم داد و به فارسی گفت: خداحافظ حالا باید سریع می رفتیم سوار ماشین مان می شدیم تا به کابل برویم. انسان کلی عذاب می کشد تا به کابل برسد. وقتی هم به آنجا می رسد، شوکه می شود. و خیلی خوش شانس خواهد بود اگر بعد از مدتی ماندن در آنجا افسردگی نگیرد! به دلیل اینکه فرودگاه کابل تعطیل، و در تیررس سلاح های احمد شاه مسعود –فرمانده مخالف طالبان که در پایگاهی در 25 کیلومتری پایتخت مستقر است- قرار دارد، کسانی که می خواهند به کابل بیایند راهی ندارند جز آنکه از ماشین و راه های زمینی استفاده کنند. مشکل اینجاست که ماشین در دسترس است ولی آنچه راه خوانده می شود، اصلا اینطور نیست! اینکه یک راهی روی نقشه ترسیم شده باشد، لزوما به این معنی نیست که الان در عالم واقع هم بر روی زمین وجود داشته باشد! بله، در افغانستان، راه هایی قبل از سالهای جنگ داخلی وجود داشت، اما به طول انجامیدن 20 ساله ی جنگ موجب شد که دو طرف درگیر یعنی هم کمونیست ها و هم مجاهدین [1]، راه ها را اهدافی نظامی در نظر بگیرند که می شد با نابود کردن آنها جلوی حرکت دشمن را گرفت یا محاصره اش کرد. هیچ کدام از طرف های درگیری هم در انجام این کار کوتاهی نکردند! من گواهی می دهم که در این مأموریتشان پیروزی بزرگی به دست آوردند، شاید اصلا این نابود کردن راه های مواصلاتی، بزرگترین پیروزی طرف های درگیر بوده باشد! ضمنا به این دلیل که جریان بمباران و موشک باران و خمپاره باران، راه ها را چند قرنی به عقب برگردانده بود، شاید بتوانم بگویم راه های مواصلاتی افغانستان به دوره ماقبل عصر نقل و انتقال برگشته است! راه ها حالا تبدیل شده است به مجموعه ای از حفره های عمیق که بین هر دو حفره، یک حفره ی سوم وجود دارد! مسئله به همین جا ختم نمی شود، چرا که قسمت هایی از راه ها که از سر تصادف از آسیب خمپاره باران جسته، باران ها و سیل ها به سروقتش آمده و این هم همراه شده با اهمال و عدم صیانت از راه ها، از همین رو آنجا ها هم خود به خود و در سکوت، به سریال حفره های خمپاره باران ها پیوسته است! با توجه به مجموعه این دلایل، حالا راه ها هیچ نقشی ندارند جز آنکه به ماشین ها نشان دهند که در صحراهای وسیع افغانستان باید به کدام سمت برانند. در این وضعیت، عاقل کسی است که به جای حرکت بر روی این جاده، از کنارش حرکت کند و حرکت بر روی کوه و تپه ها را بر حرکت بر روی این جاده ترجیح دهد. بدشانس کسی که باور کند که این جاده است و از روی آن حرکت کند یا اینکه در برخی اوقات مجبور بشود از روی آن حرکت کند. البته در هر حال، هر دویشان قربانی این وضعیت اند. چون سفری که قاعدتا باید دو ساعت یا سه ساعت طول بکشد، حالا هشت یا حتی نُه ساعت به طول می انجامد. چون ماشین ها در این مسیر با سرعت متوسط بیست کیلومتر یا حتی احیانا ده یا حتی پنج کیلومتر در ساعت می رانند. حالا اگر این ماشین، یک وانت یا کامیون حامل اجناس باشد که دیگر باید با نهایت آهستگی و احتیاط و لاک پشتی حرکت کند! روی همین حساب، رسیدن از یک شهر به شهر دیگر، با مسافتی که بینشان هست سنجیده نمی شود [مثلا گفته نمی شود بین این شهر تا آن شهر 50 کیلومتر فاصله است] بلکه با ساعت هایی که مسافر باید بین این دو شهر در راه باشد سنجیده می شود. [مثلا گفته می شود از این شهر تا آن شهر 5 ساعت راه است!] مثلا فاصله بین طورخان (در مرز با پاکستان) تا کابل 300 کیلومتر است و در شرایط عادی، می تواند حداکثر طی سه ساعت طی شود، ولی در آن اوضاع که ما می خواستیم مسیر را طی کنیم، 12 ساعت طول کشید! و مجبور شدیم در بین راه، شب را در جلال آباد توقف کنیم و فردا صبحش باز به مسیرمان ادامه دهیم. عذاب راه فقط در سختی هایش و ساعت های طولانی که آدم باید در جاده باشد خلاصه نمی شود، بلکه خستگی و کوفتگی ای که آدم (از کثرت بالا و پایین رفتن ماشین و گیر کردنش و تکان های شدیدش در طول مسیر) به آن دچار می شود هم هست. مسئله ای که باعث می شود آدم وقتی به مقصد مورد نظرش می رسد بیشتر شبیه جسدی بی جان باشد! ممکن نیست بتوانی سختی راه و رنج هایش را بفهمی مگر اینکه اوضاع جغرافیایی افغانستان را بشناسی. شمال افغانستان منطقه ای دشتی است که عبارت است از دامنه ی کوه های پامیر و هندوکش. در جنوب غربی افغانستان هم منطقه ای دشتی که البته رود هلمند که از کوه های هندوکش جاری است به آن نفوذ می کند. اما وسط این دو، منطقه ای پر از بلندی هاست که دوسوم وسعت کشور را در بر می گیرد و امتداد بلندی های پامیر محسوب می شود که جغرافی دانان، آن را سقف دنیا نامیده اند و کوه های مشهور هیمالیا از آن منشعب می شود. شاخصه ی اساسی آن هم کوه های سر به فلک کشیده ی هندوکش است و شاخه های آن. ممکن نیست کسی بتواند این کوه ها را تخیل و تصور کند مگر وقتی که خودش با چشم آنها را ببیند و شدت هیبت و سرسختی ای که دارد را درک کند، کوه هایی که در برخی موارد ارتفاعشان به 7620 متر می رسد! تقدیرمان این بود که همین منطقه ی مرکزی کشور محل مورد نظر ما و هدف اولمان باشد. پایتخت کشور و مقر حکومت، کابل، در قلب همین منطقه واقع شده است، اگرچه قندهار (محل استقرار رهبر طالبان که به او امیرالمومنین می گویند) در ارتفاعات جنوبی واقع شده است. چیزی که در راه مابین پیشاور و طورخان دیده بودیم را باز در مسیرمان در فاصله ی طورخان و جلال آباد و حتی کابل مشاهده کردیم. ماشین های باری پُر و ماشین های سواری [اتوبوس یا مینی بوس های] رنگارنگ با پرچم های سیاهشان که خیال می کردند با آنها چشم زخم را از خود دور می کند، در برخی موارد هم راننده، یک میمون کوچک (که به آن نسناس میگویند) بالای ماشینش بسته است، شاید معتقد است خوش شانسی می آورد. البته تصویری که در این موضوع در افغانستان دیدیم از سه جهت با تصویری که در پاکستان دیدیم فرق دارد: جهت اول اوضاع بسیار وحشتناک و بد جاده هاست که به آن اشاره کردیم. دوم اینکه جاده های افغانستان هنوز در بین صحنه های نبرد قرار دارد و تانک ها و توپ های سوخته، بالای صخره ها و شن ها دیده می شوند و اتاقک ماشین ها در جای جای مسیر افتاده است. البته ساکنین و مسافران هم با این مسئله سازگاری پیدا کرده اند و مثلا اتاقک ماشین ها تبدیل شده به سایه بان هایی که در پناه آن در سایه بنشینند و گاهی هم این اتاقک ها تبدیل شده به مغازه های کوچکی که به ساکنین چادرها[ی آوارگان] جنس می فروشد. در مورد بقایای تانک ها و توپ ها هم بچه ها را می دیدم که رویش می پرند یا پشتش مخفی می شوند، آن هم در بین گله های بز و گوسفند که آنها هم در حرکت و پریدن روی این وسایل با بچه ها همراهی می کنند! سومین تفاوت بین مسیر در افغانستان و پاکستان هم خود را در شکل محل های استقرار آوارگان نشان می دهد. در طول سال های جنگ اوضاع شهرهای اصلی افغانستان به کلی بهم ریخت و برخی از ساکنین آنها ترجیح دادند برای پناه جویی به جنوب کشور بروند و سازمان های بین المللی در آغاز برای سرپناه یافتن آنها چادرهایی برپا کردند که در ادامه تبدیل شدند به خانه های فقیرانه ی آنها که بیشتر شبیه جعبه های گلی چیده شده کنار هم به نظر می رسند. این خانه ها بعد از آنکه ساکنینش به دیار خود برگشتند همچنان باقی ماند و تا الان هم برجاست و شاهدی است از آن دوره. تا وقتی به ورودی کابل نرسیده بودیم برخوردی با نیروهای طالبان نداشتیم. آنها، پنج تایشان برای استراحت کنار جاده نشسته بودند و چای سبز می نوشیدند و پشتشان یک وانت دوکابینه بود که پشتش مسلسل سبک کارگذاشته بودند. چون ماشین گرد و خاک گرفته بود و به جای اینکه پلاک داشته باشد، سلاح داشت، راننده سریعا فهمید که ماشین، ماشین حکومت است، فلذا به محض دیدنش ضبط ماشین را خاموش کرد و نوار کاست را به آرامی در جیبش گذاشت. آن موقع داشتیم به آوازهای زیبایی از یکی از مشهورترین خوانندگان زن افغان به نام نغمه گوش می کردیم که بعد از وارد شدن طالبان به کابل و ممنوع شدن آواز و موسیقی توسط آنان به پاکستان رفته بود. برایم تعریف کردند که صدای شیرین او و خواننده ی محبوب پشتون عبدالله مقری با نوار کاست هنوز در همه ی خانه ها پخش می شود، نوارهای کاست این دو هم در حجم عظیم از پاکستان به افغانستان قاچاق می شود. آواز نغمه که گوش می کردیم می گفت: آقای ملای من، به دادم برس. معشوقم تب کرده و منتظر دعایی است که تو برایش بنویسی، شاید جان را به تنش برگرداند! صحنه خالی از پارادوکس هم نبود، نغمه داشت با آواز مخاطب خودش ملا را صدا می کرد، و کمی بعد چند نفر از ملاهای طالبان در جاده پیدا شدند! [در زبان افغان ها، به نیروهای طالبان ملا هم گفته می شود.] ادامه دارد ... پی نوشت ها: 1- مجاهدین ، به نیروهای اسلام گرایی گفته می شد که با گرایش های سیاسی و بینشی مختلف، در دوران حکومت کمونیستی و حضور شبه اشغالگرانه ی ارتش سرخ شوروی در خاک افغانستان (از اواخر دهه ی 50 شمسی)، به عنوان جهاد ، شروع به جنگ با آنان کردند. در بین این نیروها، هم نیروهای دارای گرایش های بازترسیاسی دیده می شد و هم نیروهای اسلام گرای سنتی و هم برخی نیروهای سلفی. مجاهدین از احزاب و گروه های مختلفی تشکیل شده بود که پس از پیروزی بر کمونیست ها و اخراج شوروی از افغانستان در سال 92 نتوانستند بین خود به توافق برسند و جنگ داخلی بین خود آنان آغاز شد که در نهایت موجب به وجود آمدن حرکت طالبان و شکست همه ی مجاهدین از این حرکت تازه تأسیس گردید. از سران مجاهدین می توان به احمد شاه مسعود، برهان الدین ربانی، گلبدین حکمتیار، عبدرب الرسول سیاف و شهید عبدالعلی مزاری نام برد. قسمت های قبل: مقدمه قسمت 1 Let’s block ads! (Why?) منبع: مشرق کد مطلب : سایر اخبار ...
مروری بر پرونده تهاجم نظامی عربستان به یمن + آمار تلفات
سعود با آگاهی کامل از این موقعیت استراتژیک همواره در طول چند دهه گذشته تلاش کرده بر سیاست و حکومت یمن سیطره داشته و همواره سعی کرده بود با دخالت های سیاسی و حتی لشکرکشی نظامی دولت حاکم بر یمن را در مدار خود حفظ کند. جنبش انصارالله یمن این بازی آل سعود را به هم ریخت و یمن به تدریج طی چند سال گذشته از حوزه نفوذ عربستان خارج شد. سیاست های غلط عربستان در یمن و نفرت تاریخی یمنی ها از آل سعود نیز عامل ...
جنگنده اماراتی با موشک القاعده در یمن سرنگون شد
پایگاه خبری علت – به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری میزان؛ روزنامه ایندیپندنت به نقل از منابع آگاه نوشت: اظهارات مقام های ائتلاف عربی در مورد سرنگون شدن جنگنده اماراتی در یمن به دلیل نقص فنی بی اساس است. این منابع تاکید کردند که این جنگنده اماراتی اواسط ماه گذشته در یمن بر اثر اصابت موشک گروه القاعده ساقط شد. انتهای پیام/ ∎ 0 0 ...
مقصد بعدی داعش کجاست؟
از این تروریست ها از اتباع کشورهای مغرب اسلامی هستند که از طریق خاک ترکیه، عازم سوریه و عراق شده اند. این جا از تجربه شخصی خودم می گویم؛ من که در طول 20 سال گذشته در حال تردد به بروکسل برای مشارکت در سمینارها و سخنرانی ها بودم بسیار کم بود که یک یورو به راننده های تاکسی پرداخت کنم؛ چرا که بیشتر آنها از مغرب اسلامی بودند و مرا از طریق تلویزیون می شناسند و از گرفتن کرایه از من امتناع می ...
اعلام حمایت یمنی ها از ارتش و کمیته های مردمی +فیلم
امارات و اسراییل و القاعده و داعش مشارکت داشته اند تا یمن را زیر سلطه خود در آورند. این تجمع بسیار بزرگ نشان می دهد که یمنی ها همچنان پایدارند و در راه عزت و کرامت خود حاضر به جانفشانی هستند. مستکبران با امپراطوری مالی (پولی) خود باید بدانند ملتی که مقاومت کند مطمئنا پیروز خواهد بود. در حملات به یمن از هر نوع امکانات نظامی استفاده شد اما متجاوزان هیچ پیشرفتی نداشته اند. متجاوزان، بر عدن و برخی استانها ...
هشدار رهبر انقلاب به عربستان/ فرجام برجام
انجام داده به اندازه 10 سال گذشته بوده است. روحانی اظهار کرد: بنابراین معنایش این نیست که ما مذاکره می کنیم؛ بنیه دفاعی کشور را قوی نکنیم و یا هیچوقت نباید به فکر جنگ باشیم؛ ما همیشه باید آماده باشیم. نشست ویژه هیئت دولت با رهبر معظم انقلاب حجت الاسلام و المسلمین مجید انصاری، معاون امور مجلس رئیس جمهوری، درباره نشست ویژه اقتصاد مقاومتی با حضور رئیس جمهور و برخی اعضای ...
تلاقی ادیان
. روسو در کتاب امیل می گوید: مردی که طبق اراده ی خود عمل می کند کسی است که برای انجام آن عمل احتیاجی نداشته باشد دست دیگران را در آن دخالت دهد. منظور اینست که مبدأ تمام چیزهای مطلوب آزادیست نه مأموریت. شخص وقتی واقعاً آزاد است که چیزی (19) بخواهد که می تواند داشته باشد و آنچه دلش بخواهد بکند. اینست اصلی که من قائل هستم تردید بین این مشرب متضاد زندگی آدمی در تاریخ سیر تکامل انسان که در طول قرنها ...
از کودتا در دربار سعودی تا ماجراجویی های "دو محمد"
سیاست عربستان پدید آید اما شرایطی به وجود آمد که سدیری ها (تعدادی از شاهزادگان سعودی که از زمان جدشان عبدالعزیز از مادر سدیری زاده شده اند) بقیه شاهزادگان را کنار زدند و عملاً محمد بن سلمان و محمد بن نایف قدرت را به دست گرفتند. در واقع تحولات عربستان سعودی در یک سال گذشته را این دو رقم زده اند. محمد بن نایف که مسئول امنیتی و وزیر دفاع عربستان است، پس از مرگ ملک عبدالله در حالی به عنوان ...
برترین هدف روحانی
ی دیگران را دشمن بالقوه ی خود می پندارد یک روح متشبثّی می شود و در برابر جامعه وضع دفاع به خود می گیرد. سوم آنکه علم به مرگ و علم به جدایی تولید تفرقه ی درونی می کند و بشر به پراکندگی می افتد یعنی یک موجود منقسم و منقطع و گرفتار عذاب شبهه و بیم و محنت می گردد. هویّت او مخدوش، هسته ی هستی او ساقط و سادگی او نابود می شود. دیگر نفس آزاد وجود ندارد پس پناه از خارج می جوید تا از ترس جمودآور و ...