سایر خبرها
خانواده مقتول این زن زندانی آزاد شد . پسرم را داماد کردم 52 سال دارد. قبل از دستگیری مهماندار هواپیما بود. چند بار پای چوبه دار رفت اما از مرگ نجات یافت. در این 15 سال امیدش را از دست نداد و پسرش را به سر و سامان رساند. آمنه زن 52 ساله ای است که چند روز پیش از مجازات مرگ نجات یافته و زندگی به او و پسرش بعد از 15 سال لبخند زده است. با آنها گفت وگویی ترتیب داده ایم که می ...
ادامه گفت که تجلیل از این زن در روز مادر کمترین کاری است که در قبال بزرگی او می توان انجام داد. میترا علیزاده در حالی که هشت سال هر روز و هر لحظه منتظر رسیدن موعد اعدام قاتل پدرشان بودند، هنگام اجرای قصاص، قاتل را بخشیدند. میترا علیزاده درباره ماجرای قتل این گونه می گوید: قتل 25 تیر 87 اتفاق افتاد. برادرم موبایلش را برای لحظاتی روی سکویی که جلوی آن ایستاده، گذاشته ...
...> عدم انتخاب حمید بنایی گناباد 128. عبدالکریم رجبی عدم انتخاب شهرام کوسه غراوی مینودشت 129. مجتبی رحماندوست عدم انتخاب ابوالفضل سروش تهران 130. رضا رحمانی عدم حضور در انتخابات زهرا ساعی ...
...، تحقیقات پلیس جنایی برای مشخص شدن هویت مقتول و رازگشایی از این قتل ادامه داشت. ماموران به بررسی پرونده های افراد گمشده در پلیس آگاهی پرداختند تا شاید هویت مقتول ش ناسا یی شود اما تحقیقات در این شاخه بی نتیجه ماند. تحقیقات در این زمینه ادامه داشت تا این که خانواده ای با حضور در پلیس آگاهی شهرستان گرمسار اعلام کردند که پسر 25 ساله شان که معتاد به شیشه بوده ناپدید شده و در ...
روز هفتم خردادماه سال 93به مأموران آگاهی اسلامشهر خبر رسید جوانی به دلیل اصابت جسم برنده به گردنش جان خود را از دست داده است. با انتقال جسد مقتول به پزشکی قانونی برادر او که هنگام وقوع جنایت در آنجا حاضر بود گفت جوانی به نام فرهاد برادرش را به قتل رسانده است. وی توضیح داد: من از مدت ها قبل با یکی از دوستانم اختلاف داشتم و با او قهر کرده بودم. یک روز فرهاد سراغم آمد و گفت می خواهد من و ...
و سروش درگیری مرگباری را در بیابان های اطراف شهر رقم زده اند که در جریان آن مهیار با قمه ای ابتدا چند ضربه سطحی به ابوالفضل می زند و یک ضربه کاری هم به گردن مهدی وارد می کند. برادر بزرگ مقتول گفت: مدتی است با مردی به نام حمید که از دوستان مهیار است، اختلاف دارم. چند روز قبل مهیار با من تماس گرفت و گفت قصد دارد بین من و حمید میانجیگری و اختلاف ما را حل کند. مهیار اصرار داشت مرا نزد حمید ببرد و ...
به دلم برات شده که این رفتن دیگر بازگشتی را در پی ندارد. من خیلی ناراحت شدم ولی او دلداریم داد و گفت مگر قرار نیست این دنیا دار قرار نباشد و مرا بدین گونه آرام کرد. تفسیر نابی از شجاعت آری روزی که به سپاه آمد را هیچوقت از یاد نمی برد، خانواده اش می گویند هیچ روزی برای او بهتر از این روز نبود. او وقتی در سپاه پذیرش شد خیلی احساس غرور می کرد و به همه می گفت که انگار تازه به ...