سایر منابع:
سایر خبرها
شوم ... دنیا دور سرم می گردد، من چرخ می خورم، دنیا با من می چرخد ... مسئول دار الرحمه شیراز با مهربانی کروکی قبر عزیزان از دست رفته را با محبت به دستم می دهد و با لهجه شیرازی راهیم می کند. ثنا گل های سرخ را روی خاک عمو می ریزد ، دلم برای امیر تنگ می شود، برای خانه عمه! سربازم، قصرالدشت را قدم زنان می روم تا خانه سیامک و این بار باز خانه پسرعمو بوی امنیت دارد و چه خوب است که هست... سرم گیج می رود ...
مردم در جشن ها بود به محل تردد اتومبیل ها تبدیل شد و کاربری خود را از دست داد - دلیل اصلی تغییر کاربری میدان ها و فضای شهری، نبود برنامه جامع است، شهر لندن حدود 21 میلیون جمعیت در روز دارد و جمعیت آن در شب حدود 12 میلیون نفر می شود با این حال در همه جای لندن پیاده روها با عرض 6 متر ساخته شده اند و ساختمان ها کوتاه و یک دست است. مسئولان شهری لندن برای حل مشکلات شهری در اطراف این شهر ...
عبارت قبول دارم که جنگ نیست اما برای همین امن و امان امروز، اصلا برای همین که بگوییم خبری از سایه شوم جنگ بر سر کشور نیست واقعیت آن است که برای شماری از عزیزترین هموطنان ما، هم جنگ هست، هم تبعات جنگ. کجا جنگ نیست برای خانه ای که خبری از مرد خود ندارد؟! کجا جنگ نیست برای این خانواده های شهدای مدافع حرم؟! کجا جنگ نیست برای این خانواده های شهدا و رزمندگان لشکر 25 کربلای مازندران؟! آری! خبری از سایه ...
به خط برادر قرآن صحیفه ات دارد شکر کلام تو یا زین العابدین کیسه به دوش شب به شب مهربان شهر آه ای یتیم دوست خرما و نان شهر آقای دوستان خدا ای امان شهر ابری شده است بار دگر آسمان شهر با سجده غلام تو یا زین العابدین مشتاق بوسه بر رخ ماه تو زینب است ازاین به بعد پشت و پناه تو زینب است یک اربعین تکیه گاه ...
برادر آتنا، سعی در سو استفاده از کریتوس کرده و با تهدید قتل دختر و همسرش او را در بند نگه داشته است. روزی کریتوس به خانه باز می گردد و تنها چیزی که در خانه با آن رو به رو می شود بدن بی جان دختر و همسرش است. حال او هیچ چیز برای از دست دادن ندارد و اریس مورد هدف اصلی کریتوس خشمگین قرار می گیرد. یکی از مراحلی که کریتوس برای راه انتقام خود باید به آن جا سفر می کرد جایی نبود جز جهنم. البته ...
و به کف جانش ، نگه بر روی جانانش شفاعت عهد و پیمانش ، شهادت عید قربانش زمام مهد ناز او به دست زینب کبری زهی عزت زهی غیرت زهی اجلال و آقایی نگردد جمع جز در او علمداری و سقایی ز دریا تشنه لب آید برون با چشم دریایی تو گویی آب هم می کرد در چشمش دل آرایی که ای عباس من آبم ، مرا دریاب بیتابم که کامی از لبت یابم ...