خاطره ی دختر سعید مدنی از تولد 40 سالگی او
سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای استعفا سایه، لطفی و شجریان از رادیو چه بود؟
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب کتاب پیر پرنیان اندیش، جمع آوری خاطرات هوشنگ ابتهاج توسط میلاد عظیمی و عاطفه طیه است که در سال 1391 توسط انتشارات سخن منتشر شد. هوشنگ ابتهاج در این کتاب به خاطرات خود در مواجهه با سؤالات گردآورندگان می پردازد. این کتاب در دو جلد و بیش از هزار صفحه منتشر شده است. انتخاب روزانه بخش هایی کوتاه از این کتاب را در سی قسمت برای علاقه مندان به تاریخ منتشر خواهد کرد. قسمت هشت: جمعه سیاه - عاطفه استاد پایان کار شما در رادیو کی بود؟ 18 شهریور 1357 که در اعتراض به کشتار هفده شهریور استعفا دا ...
روایت برادرانگی در نمایشگاه کتاب
آمدند بیرون. نوبت من رسید. نفر آخر که داشت می رفت، خود دکتر آمد بیرون تا بدرقه اش کند. چهره اش را برای اولین بار می دیدم. موهایش سفید بود، سفید سفید. بلند قد بود و چهارشانه. درست مثل محمد. وقتی سال 1374 بچه های تفحص شهدا از پیکر محمد، دو تا تکه استخوان آوردند، بعضی از اقوام باورشان نشد که این محمد باشد. گفتند: محمد به اون قدبلندی و هیکلی! این چند تکه استخون محمده؟! از آن سال تا الان، هیچ وقت با بابا ...
نخستین واکنشم به جواب مثبت سرطان بهت و گریه بود + فیلم
می رفتید؟ بله. مرتب می رفت منجیل که نیروهای تکاور آموزش می بینند. موقعی که بابا می خواست برود باشگاه تکاوران ورزش کند، من با او می رفتم. با اینکه یک دخترخانم بودم، ولی با او می رفتم توی باشگاه. ورزش کردنش را می دیدم، بپر بپر می کردم. یعنی یک جورهایی منش مردانه را همراه او امتحان می کردم. چون فرزند اول بودم و وابستگی شدیدی به او داشتم، همیشه دوست داشتم، هر جا که دارد می رود، با او بروم ...
دگر عضوها را نماند قرار!
اخبار شهرستان میانه، معصومه درخشان: مامان من حوصله ام سر رفته پاشو بریم بیرون یه دوری بزنیم برگردیم. باشه صبر کن به دایی اینا هم بگم. یه فلاکس چای و عصرانه سبک هم برداریم بریم. این عبارت کوتاه آخرین مکالمه مادر و پسر عزیزتر از جانش است در سومین روز اردیبهشت سال 1395. مادر به همراه همسر و پسرش و خانواده برادرش به دل جاده می زنند.هنوز چند کیلومتری از خانه دور نشده اند، مقابل پتروشیمی تبریز ناگهان ...
برادر شوهرم با نقطه ضعفی که از من گرفت چندین بار به من تجاوز کرد | همه چی از تاکسی شروع شد...
به پای محمود افتاده بودم و می گفتم ببخش غلط کردم کاری باهاش نداشته باش. کوروش هم از اتاق خارج شد و خلاصه به بدبختی از خونه بیرون زد و من موندم و محمود. از ترس اینقدر گریه کردم که چشمام نمی دید دو تا قرص خواب آور با هم خوردم و رفتم تو اتاق رو تختم خوابیدم. تمام وجودم پر از استرس و ترس بود، نمی دونستم می خواد چه اتفاقی بیفته! اگر محمود ماجرا را برای فربد تعریف کنه چی باید جواب بدم، با خودم ...
فرزندآوری در شرایط اقتصادی دشوار، خودخواهی یا وظیفه؟
باعث دلگرمی ما و انگیز برای تلاش کردن بیشتر است، قبل از اینکه بچه دار بشوم، با انکه ازدواج کرده بودم، هنوز خودم را دختر خانه می پنداشتم. اما وقتی مادر شدم، تجربیات زیادی به دست آوردم که اگر فرزنددار نمی شدم شاید بعضی از این تجربیات را به دست نمی آوردم. به سراغ مادر دیگری می رویم. مامان سیمن و ثمین، دو قلوهای شیرینی که چند ماه از تولدشان نمی گذرد. مامان سیمن و ثمین که برای ...
سوگ بعد از سقط و غمی بی پایان
زبان شنیدن از خانواده همسرم، همسایه و دوست و آشنا باردار شده بودم دلیلی نداشت بچه ام را سقط کنم و زندگی را به کام خودم زهر کرده و همسرم را رو به روی خودم قرار دهم. هنوز خواب بچه ام را می بینم که می گوید: چرا منو نخواستی؟ این بار با مادر 72 ساله ای هم صحبت می شوم که در 35 سالگی به خاطر اینکه 8 فرزند دختر و پسر داشته است، نهمی را سقط می کند. خانم رحمتی به خبرنگار ...
عصای دست مادر
تا تهش را بخورم؛ حتی نق هم نزنم چرا رُبش کم است و آبلیمو ندارد! اصلا همه اش تقصیر خودم است. به قول ننه قاسمم، چه گویم که ناگفتنم بهتر است؟ چپ رفتم و راست آمدم و گفتم غربت، شیرینی خودش را دارد. چرا حالا هر کجایش را می بینم دوری است و ملال دوری؟! دلم بغل مامان را می خواهد. بدود و تندی گوشت شیشه را سر اجاق بگذارد. زینب پایین پایم دل داده به مدادهای قدونیم قدی که از داداشی ها و آبجی ...
فال حافظ متولدین هر ماه - پنجشنبه 27 اردیبهشت 1403
یه کم سرعت زندگیت بالا رفته و شاید یه جورایی حس کنی که داری از همه چیز عقب می مونی. اما سعی کن که زیاد به خودت فشار نیاری و آهسته و پیوسته راهی رو که در پیش گرفتی دنبال کنی. انتهای پیام/ لینک کوتاه لینک کپی شد فال فال حافظ فال روزانه فال ماه تولد فال حافظ روزانه فال حافظ روزانه متولدین هر ماه فال امروز فال امروز من فال روزانه ماه تولد فال امروز پنجشنبه نرم افزار موبایل ایلنا ...
صادق زیباکلام؛از ربوده شدن به دست کرد ها تا دوران زندان
یادداشت نوشته بود که در بخشی از آن آمده است: خیلی ها به من طعنه می زنند که ما ها همه دست مان در یک کاسه است و اشاره می کنند به ازدواج دختر من و پسر توکلی در حالی که همان طور که گفتم روح ما هم خبر نداشت که فرزندان مان در محل کارشان خاطر خواه همدیگر شده اند. من آقای دکتر احمد توکلی را از سال 1353 یعنی 45 سال است که می شناسم. سال 53 با ایشان در زندان قصر آشنا شدم. هر دومان زندانی ...