سایر منابع:
سایر خبرها
دختر: پارسا مرا به پارتی برد مورد آزار و اذیت قرار داد و از من فیلم گرفت
...> وقتی به آنجا رسیدیم. آن طور که فکر می کردم نبود. عده ای دختر و پسر با سرو وضع نامناسب در حال رقص و پایکوبی بودند. پارسا مرا به آنها معرفی کرد و گفت برای استراحت به اتاق بروم. او با رویی باز خیلی تحویلم گرفت و شربتی برایم آورد. خوردن شربت همانا و... وقتی به خودم آمدم فهمیدم ساعت ها خواب بودم. فکر می کردم ماجرای شربت و بیهوشی فقط برای داستان هاست. از پارسا خبری نبود. احساس بدی به من دست داد. هر چه ...
روایت یک زن از غیرت یک تکاور ایرانی
به گزارش دلفان امروز؛ دو برادری که لحظاتی قبل از ما به اسارت درآمده بودند، یکی مرد میانسالی بود که دو دستش را از پشت بسته بودند و از صورتش خون می چکید. نمی دانستم کدام قسمت از صورتش ترکش خورده است. برادر دیگری که حدود 26 سال داشت، در لباس تکاوری با قامتی بند و درشت و چهره ای رنگ پریده و چشمانی بی رمق بر خاک افتاده بود و خاک زیر پایش سرخ شده بود. با دیدن این دو برادر مجروح در یک لحظه موقعیت خودم را فراموش کردم و از یاد بردم اسیرم و این سرباز دشمن است که با اسلحه بالای سرم ایستاده است. با دندان دست هایم را باز کردم. سپس دست خواهر بهرامی را نیز باز کردم. هرچه سرباز فریاد می زد گویی گوشی برای شنیدن نداشتم. تکه ای باند را که برای احتیاط دور جوراب و پایم بسته بودم، باز کردم و با آبی که در قمقمه ی کمری تکاور مجروح بود، صورت خون آلودش را شست و شو دادم. از ناحیه ی چشم شدیداً آسیب دیده بود. بعد از شست و شوی چشم هایش مقداری گاز استریل را که به همراه داشتم روی زخم گذاشتم تا خونریزی اش موقتاً قطع شد. ولی این مقدار گاز فقط برای یکی از چشمان او کافی بود. برادر دیگری چند متر آن طرف تر بر زمین افتاده بود. به سمت او دوید ...
الهام حمیدی از ورشکستگی تا زندگی در برج معروف
محدود نمی کنم. به قول معروف دوست ندارم حسرت به دل باشم؛ فقط رعایت می کنم. ویژگی های یک آذرماهی سفر رفتن را بسیار دوست دارم. من یک آذرماهی هستم و از ویژگی های متولدین این ماه این است که همیشه آماده سفر هستند و چمدان شان بسته است که برای من هم همین طور است. البته سفر به دشت و بیابان و طبیعت را دوست ندارم. دلم می خواهد به جاهایی بروم که ندیده ام؛ مثلا اگر روزی وضع مالی ام خوب شود، کشورهای ...
اسب زرّین
: - پدرجان، من در تمام مدّت عمرم چنین آوازی نشنیده ام. اجازه بده به بندر بروم، کشتی را ببینم و صدای موسیقی را از نزدیک بشنوم. پدر درخواست دخترش را پذیرفت و به او اجازه داد. ضمناً به ندیمه های دختر دستور داد که چشم از او بر ندارند و مواظبش باشند. کشتی درست در کنار بندر لنگر انداخته بود. پنجره های کشتی باز بود ولی کسی درون کشتی دیده نمی شد. دختر پادشاه دستش را روی پنجره گذاشت و به ...
بهای سنگینی که برای زندگی شیشه ای داد
را جلوی هر کسی دراز می کردم تا کمکم کنن تا بتوانم پول موادم را جور کنم. دیگر هیچی نداشتم شغلم، خانواده ام و دانشگاهم را از دست دادم همش احساس ندامت داشتم و با خودم می گفتم کاش وارد مهمانی نمی شدم یا حداقل لب به مواد نمی زدم ای کاش عاشق دختر خالم نمی شدم. هر روز که می گذشت شرایطم وخیم تر می شد و من هیچ کاری از دستم برنمی آمد فقط مجبور بودم هر جور شده موادم را تهیه کنم. ...
بیانات رهبر انقلاب در دیدار با جوانان + فیلم
...؛ یعنی وقتی که یک دختر شش، هفت ساله این گونه بوده است. البته در محیطهای عربی و در محیطهای گرم، دختران زودتر رشد جسمی و روحی میکنند؛ مثلاً به اندازه رشد یک دختر ده، دوازده ساله امروز. این، احساس مسؤولیت است. آیا این نمیتواند برای یک جوان الگو باشد، که نسبت به مسائل پیرامونی خودش زود احساس مسؤولیت و احساس نشاط کند؟ آن سرمایه عظیم نشاطی را که در وجود اوست، خرج کند، برای این که غبار کدورت و غم را از ...
به چپ و راست کاری ندارم فیلم خودم را می سازم
دولت خاتمی اجازه اکران نداد یا مساله حوادث سال 88 که حیرت زده بودم. اوضاع خیلی پیچیده شد. حتی در حلقه خانواده هم این تفرق رخ داد. یعنی موضوع از بیرون به داخل خانه هایمان کشیده شد. اوضاع چنان در انتخابات88 توفانی و پیچیده شد که من میلی برای حضور نداشتم. سعید آجورلو: وارد هم نشدید. نه وارد نشدم ولی برای خودم نظری داشتم که آشکار گفتم. در جلسه ای که برای تبلیغ آقای موسوی دعوت شدیم گفتم من سال ...
در خواب چفیه اش را تحویلم داد
دفاع از حرم خانم زینب (س) از همه چیز برای شهید حسینی مهم تر بود به طوری که وقتی خبر می آوردند که دوستان وفامیل ها یک به یک به سوریه می روند احساس ناراحتی میکرد وچندین بارهم بیمارشدند. یکبار به سوریه رفت ومجروح شد و زمانی که می خواست برای بار دوم به سوریه برود مجروح بود یعنی در بیمارستان بقیه الله بستری بود. تحت عمل جراحی هم قرار گرفت، قرار بود بعد از مداوا برای کشیدن بخیه هایش به پزشک ...
پیرزن حیله گر
؟ آشپز جواب داد: - مرا هم شناخت و گفت نوبت دومی رسید. این مرتبه نوبت کالسکه چی رسید. او هم رفت پشت در و آن قدر ایستاد که به تنگ آمد. در این موقع خروس سوم بانگ زد. پیرزن گفت: - این هم سومی. حالا دیگر موقع آن رسیده که من توی گور بروم. کالسکه چی دوان دوان نزد آشپز و نوکر برگشت و به آن ها گفت: - حالا چه کنیم؟ - برویم و از او خواهش کنیم که از گناه ما بگذرد. ...
مردی به بلندای خورشید/ ظهری به دلنشینی حضور پدر علم قرآن
به همین نحو خیلی کار عمیق و جالبی بود. سعی کردم روز به روز بیشتر به ایشان نزدیک شوم. متوجه شدم در جامعه ما قرآن خیلی مهجور است و اغلب مردم فقط برای ثواب قرائت قرآن را می خوانند نه اینکه قرآن را بخوانند، بفهمند و عمل کنند. خیلی هایی هم که دنبال تفسیر و علوم قرآن رفته اند، متأسفانه برای علم نرفتند و اغلب برای نشان دادن معلومات خود کار کرده اند. در مسافرت هایی که با استاد در مکه مکرمه داشتیم سه بار ...
درسهایی که هزار و یک شب شهرزاد به ما آموخت
...: مگر یک مرد چند بار می تواند ببازد؟ اول به کودتاچی ها، بعد به سانسور چی ها، حالا هم به پالون چی ها (پالان چی ها و به روایتی دیگر پاگون چی ها). پس راز نخست محبوبیت شهرزاد را باید در عاشقانه بودن آن جست و دانست: یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب کز هر زبان که می شنوم نامکرر است... هنر کارگردان و فیلم نامه نویس این است که قصه عشق را با سیاست گره زده و رابطه ...
نوبهایی ها و نوکشمیری ها
تمام عیار با دشمنان تاریخی ملت ایران هستیم. حمیت، در وسط میدان بودن، تشخیص مسئولیت مواجهه با هجوم ناتوی فرهنگی- سیاسی دشمن و اقدام و عمل به هنگام، همان مسئولیت بزرگی است که از قاطبه دل سپردگان به اسلام و انقلاب (فارغ از تقسیم بندی های مبتذل و نارسای سیاسی) انتظار می رود. امیر مؤمنان(ع) چندین جا تصریح می کنند که هر کس به مسئولیت جهاد و امر به معروف و نهی از منکر - در سلسله مراتب قلب و زبان و دست - عمل ...