سایر منابع:
سایر خبرها
...> شهدا نوری هستند در بستر تاریخ برای روشنایی راه انسانهای آزاده و مسلم بنابراین مردن یک شهید پوچ و بی معنا نیست و آن مرگی نیست که ابرقدرتها و صدامیان بر ما تحمیل کرده باشند بلکه مرگی است پرافتخار و پرفضیلت و متعالی که شهید با تمام شناخت و ایمانش آگاهانه، در این راه قدم می گذارد در زمانیکه که ظلم و جنایات ابرقدرتها و اسرائیل غاصب به اوج خود رسیده و در زمین عرصه را برای مستضعفین تنگ کرده است و در زمانی ...
اتفاقی می افتاد؟ اکثر مردم جدیدالاسلام بودند، تازه مسلمان شده بودند می گفتند: بزرگان و سابقون دین بر سر قدرت اختلاف دارند، پس معلوم شد که در اسلام هم مسئله خدا و الهی نیست، مسئله قدرت و زور است، این ها هم به دنبال ریاست و پست هستند اصحاب خود پیامبر، سر قدرت ها اختلاف دارند، بنابراین حضرت امیر و حضرت زهرا سکوت کردند، اما برای اینکه کاملا هم حق مخفی نماند و آیندگان هم ندانند که چه اتفاقی ...
تمامش نکنی، نمی توانی قدرت ها و امکانات پیشرفته را به دست بیاوری. از قصه و اسطوره که برگردیم به زندگی واقعی، درباره ی سفر و قهرمان چه می شود گفت؟ منتظر باشیم که پیرمردی با ریش بلند و ردای خاکستری در خانه را بزند و به سفری پر از شگفتی دعوتمان کند؟ یا زندگی را رها کنیم و برای یافتن نور و آتش به دل جنگل و کوهستان بزنیم؟ این بار هم نباید منتظر نشانه ی محیرالعقولی باشیم. برای رفتن به سفر قهرمانی ...
.... دختر اگر درد مادرش را نفمهد که دختر نیست. من کربلا را میان در و دیوار دیدم وقتی که ناله تو به آسمان بلند شد. بعد از این هیچ کربلایی نمی تواند مرا اینقدر بسوزاند…. تو را که تا مرز شهادت سوق داند، تو را که از سر راه برداشتند، تازه به خانه ریختند. پدر که حال تو را دید، برق غیرت در چشمهای خشمناکش درخشید، خندق وار حمله کرد، عمر را بلند کرد و بر زمین کوبید، گردن و ...
ندارد منتها همّت می طلبد. دنیا منتظر است که قم حرف تازه بیاورد نه اینکه حرف های کهنه را نو و رفو بکند و بیرون بدهد. دنیا تشنه فهم قم است نه فرهنگ مصرفی؛ تشنه تولید فرهنگ است. قم باید تریبون جهانی داشته باشد و بلندگوی تریبون جهانی، قرآن است. روحانی که در حوزه تربیت می شود باید به اندازه جهان حرف بزند؛ اما اگر فهمید که فقط به درد روستا، شهر و استان خودش می خورد، این از رسالت اصلی دور است. اکنون ...
باطل بماند، ما را در خودش غرق می کرد و جلو می برد. این روز ها همین طور صاف و ساده در خاطر من نمانده، بلکه در آن حک شده است. ظهر ساعت دو بعدازظهر در خیابان ری کنار جوی آب می نشستیم، رادیو ساعت دو ظهر صدای مجلس بود، آن لحظه که صدا از رادیو بلند می شد، دیگر خیاط کار نمی کرد، نانوا سر به تنور نبود، همه دور رادیو جمع شده بودند و گوش می کردند. فضایی حاکم بود که تو را با خودش می برد. یعنی فضای ...