سایر منابع:
سایر خبرها
و رخت بسته ای سوی قضا؟ کجا با این شتاب؟ رحم کن بر اضطرابِ دل زهرا بابا... اضطرابِ و واهمه کُشت مَرا.... هر ثانیه با خودم می گویم نکند بی خبری و یکدفه ای .... بروی ،تنها بمانم بابا! 8 سال است همه شب بیدارم... .از ترسِ بی خبَر رفتن تو... یک لحظه اگر خوابم بِبَرد لحظه ای بعد بیدارم....از کابوس تلخِ لحظه ی رفتن تو... سُرفه کن بابا..... سُرفه ات لالایی شب ...
به گزارش ترنم دشتی به نقل از؛ "سپاس"، دوم مردادماه شاید برای خیلی از مردم روزی معمولی باشد مانند دیگر روزها، اما این روز حداقل برای بوشهری ها فراموش نشدنی است زیرا یکی از جوانان این دیار کاری با نظام استکبار و استعمار نمود که پس از آن سایه وحشت هیچ گاه از در و پنجره تیره آمریکا دور نشد. شاید این روزها که برخی به بزک کردن چهره آمریکا و استعمارگیر پیر یعنی انگلیس پرداخته اند تا به منفعت های سیاسی و ...
بایندریان سرمربی تیم توابع تهران قرار بگیرم و به این ترتیب بود که در سن 13-12 سالگی از خانواده ام خواستند که من به تهران بروم تا در باشگاههای تهران فوتبال بازی کنم.آن زمان تیم پاسارگاد من را جذب کرد. بعد که سرمربی ام به تیم جوانان کوثر رفت، من هم عضو تیم جوانان کوثر شدم. بعد بازیکن تیم ملی نوجوانان و جوانان شدی، درست است؟ حضورم در تیم کوثر و عملکرد خوبم باعث دعوتم به تیم های ...
بازی می کنم؛ این نقش است که مرا با خودش می برد و قطعا تاثیرش روی زندگی من دیده می شود. برای منی که تحت تاثیر نقش قرار می گیرم، بازیگری پیامدهایی دارد. مثلا ممکن است یک روز نقش یک عاشق پیشه را بازی کنم و هر روز برای همسرم گل بخرم و روزی دیگر هم نقش یک آدم عصبی را بازی کنم و تحت تاثیر آن، بدخلق شوم. همین چند روز پیش سر صحنه یک موقعیت دشوار و عصبی را بازی کردم. وقتی به خانه برگشتم ...
بیشترمازندرانی ها، به جای کشتی سراغ تکواندو رفتی؟ پدرم کشتی فرنگی می گرفت اما جرقه حضورم در تکواندو را مادرم زد. به رغم علاقه ای که به کشتی، شنا و والیبال داشتم، دوست داشت دنبال ورزش های رزمی بروم. 6 سالم بود که با پیشنهاد و تشویق مادرم به سالن شهید ساعدی در سلمان شهر که رو به روی خانه مان بود، رفتم و در رشته تکواندو ثبت نام کردم و زیر نظر استاد مهرداد ساعدی پله های ترقی را طی کردم و به ...