سایر منابع:
سایر خبرها
می خواستیم باهم ازدواج کنیم
چطور دستگیر شدی؟ گوشی مقتول را دزدیده بودم و آن را به مادرزنم بخشیدم. در جریان تحقیقات پلیسی گوشی متوفی در خانه مادر زنم پیدا شد و او هم اعتراف کرد که گوشی را از من گرفته است. پیامک تبلیغاتی کار دستم داد و من به دام افتادم. چه شد به فکر قتل افتادی؟ غیرتی شدم. همه فکر می کنند برای دزدی دست به اینکار زده ام که واقعیت ندارد. من با مقتول در عروسی دختر عمویم ...
نیت شوم و شیطانی پسر جوان برای منشی شرکتش / مهدی به خاطر مصرف زیاد مشروب حالت عادی نداشت
که هیچ کس در شرکت نبود جسد مهدی را با خودرو به محله متروکی در یافت آباد بردم و در یک کانال بزرگ انداختم فکر نمی کردم به این زودی راز قتل فاش شود. عذاب وجدان گرفته بودم ابتدا قصد داشتم از کشور خارج شوم اما بعد منصرف شده و خودم را به پلیس آگاهی معرفی کردم.متهم صبح دیروز در جلسه دادگاه پس از طرح ماجرای اتهامش توسط قاضی قربان زاده، رئیس شعبه دهم دادگاه کیفری استان تهران جرم خود را پذیرفت و سپس رئیس ...
گقت وگو با مردی که کودک 6ساله اش 5ماه گروگان بود
را شنیدم. سریع پریدم از اداره رفتم خانه. دیدم علی را دزدیده اند، خانمم هم در کوچه است و جیغ می زند. آدم رباها چند نفر بودند؟ دو نفر بودند. از قبل هم برای دزدیدن علی برنامه داشتند چون ساعت تعطیلی بچه هایم را می دانستند. چرا آدم رباها کودک شما را انتخاب کردند؟ شاید به خاطر شغلی که دارم، عده ای از دستم ناراضی هستند و می خواهند تلافی کنند. مثلا گوشمالی ام بدهند یا مرا بترسانند ...
زمانی که با دوستم در خانه تنها بودم مسائل غیر اخلاقی میان ما شکل گرفت / او را به داخل حمام بردم
حیدریه عازم تهران شدند و همه اتوبوس ها را در سه راه افسریه کنترل کردند. آن ها پس از حدود 2 ساعت تلاش، موفق شدند متهم را ش ناسا یی و دستگیر کنند و بدین ترتیب متهم دیگر نیز در یک عملیات پلیسی دیگر در چنگ قانون گرفتار شد. این گزارش حاکی است: با انتقال متهمان به مشهد، پسر جوان راز این جنایت را فاش کرد و گفت: حدود 10 روز قبل از وقوع جنایت، با مقتول در شبکه های اجتماعی آشنا شدم و یک بار به ...
جنایت برای پیشگیری از تعرض به منشی
روابط کیومرث و اشکان نبودم. روز حادثه هم برای من اتفاقی نیفتاد و نمی دانم او چرا این کار را کرده است. این بار کیومرث ادعای جدیدی را مطرح کرد و گفت: از پدر اشکان یک ماشین خریداری کرده بودم و چون او حاضر نبود سند ماشین را به نام من بزند، تصمیم گرفتم او را بکشم؛ ما با هم درگیر شدیم و من او را کشتم. چند روز بعد از این اعتراف بود که کیومرث آن را پس گرفت و یک بار دیگر روابط غیراخلاقی دوستش را ...
عمل غیر اخلاقی و سیاه پسر با مادر و خواهرش در حمام
. این پسر ادامه داد: جسد مادرم را به داخل حیاط کشاندم و به سمت حمام می رفتم که خواهرم از پشت پنجره با دیدن این صحنه شروع به جیغ و فریاد کرد که برای ساکت کردنش داخل خانه شدم و او را نیز با جوراب خفه کردم و جسدش را داخل حمام داخل حیاط بردم. این پسر جوان ادامه داد: پس از اینکه جسدها را داخل حمام گذاشتم یک ظرف بنزین تهیه کردم و آن را روی جسدها ریختم و سپس کاغذی آتش زدم و داخل حمام ...
اعتراف های تلخ قاتل مادر و دختر 3 ساله
. شب ها با کابوس قتل هایی که مرتکب شده بودم از خواب می پریدم. اما همسرم، زن بود تحمل این ماجرا را نداشت. بعد از قتل چه کار می کردی؟ تقریباً هر ماه یک بار به مزار آنها می رفتم. در تمام مراسم عزاداری آنها نیز شرکت داشتم. از قتل هایی که مرتکب شده ای پشیمانی؟ خیلی. من زندگی چندین نفر را نابود کردم. چطور می توانم بگویم که پشیمان نیستم! امیدوارم خانواده قربانی ها و خدا مرا ببخشند. همین. منبع: روزنامه ایران ...
گفتگوی جمشید بسم الله با تعادل
روزها ولی خالی از ضرر هم نبود. یادم میآید یک گروه مشتری داشتیم به اسم فیوج . آنها نه ایرانی بودند و نه پاکستانی، چیزی مابین بودند و کار اصلی آنها جیب زنی بود. یک بار 1400 دلار از جیب من زدند. چند بار به این صورت زمین خوردم و بعد باز شروع کردم. شاید تنها چیزی که مرا در آن سالها نگه داشت علاقه من به شغلم بود. * ضرر و زیان کار شما باعث نشد که از بازار عقب بکشید؟ سال 72 ...
مرد زن نما را چه کسی کشت؟
: راننده آژانس هستم. مدتی قبل مرد جوان زن نما به عنوان مسافر سوار خودروام شد. در همان برخورد اول هم او با من طرح دوستی ریخت. من هم با این تصور که یک دختر است با او دوست شدم. چند باری او را دیدم که هر بار از من می خواست او را به محل قرارش برسانم. درحقیقت من شده بودم راننده آژانس او و هر کجا دلش می خواست باید او را می بردم. تصور می کنم سر سومین قرارمان بود که سوارماشین شد و در حال عبور از ...
عطریانفر: عامه مردم نمره خوبی به دولت نمی دهند/ فاطمه حسینی هم به خود و هم به پدرش لطمه زد
غریبه نیست و به همین دلیل به قول خودش: چند بار که کم مانده بود گیر بیفتم، از زیرسوالات در رفتم . وی که در سال های گذشته گفت وگویی را از عارف با تیتر نظام من را برای روز مبادا در آب نمک خوابانده است در شهروند امروز منتشر کرده بود؛ عارف را شخصیتی قابل اعتماد و سلیم النفس توصیف می کند ولی در عین حال معتقد است که عارف حتما قصد حضور در انتخابات ریاست جمهوری 96 را ندارد . در همان ...
محاکمه به دلیل قتل در نوجوانی
. در آنجا مشروب زیاد خوردم و کاملا مست شدم و از حال رفتم. وقتی به هوش آمدم، مقتول به من گفت به تو تجاوز کردم. بعد هم موضوع را به همه گفت. آبروی مرا همه جا برده بود، هر وقت من را می دید جلو دوستانم می گفت به من تجاوز کرده است. دست بردار نبود، مرتب به من زنگ می زد و درخواست رابطه می کرد. حال خوبی نداشتم، هر روز وضعم بدتر می شد و چند بار خودکشی کردم. ترک تحصیل کردم و نتوانستم درس بخوانم ...
میگن کودتا شده، مصدق رو کشتن
ما را سخت منقلب می کرد، مخصوصا من را که چندین بار خانه شان رفته بودم. هنوز آفتاب غروب نکرده بود که من باز آمدم سر چهارراه آب سردار. در تاکسی ها و اتوبوس ها چماق به دست ها روی سروکول هم نشسته یا به در و پیکرش آویزان بودند و شعار می دادند. مردم از زن و مرد و بچه و پیر و جوان توی پیاده روهای چهارراه ایستاده بودند، حیران و انگشت به دهان به نمایش رج ماشین ها با هنرپیشه های چماق به دست نگاه می کردند تا ...
خانواده ای با 13 بچه
داشتن یک سقف است و این مسئله حالا مهم ترین دغدغه آنهاست... . صحبت هایمان که تمام می شود، وقت نقاشی کردن بچه ها هم تمام شده، در اتاق را که باز می کنیم، هرکدامشان با هیجان به سمت ما می آیند و دست می دهند. فرزندان زهرا بناساز دورش نشسته اند. او اصلا شعاری با بچه ها رفتار نمی کند، مادری جدی است که مقتدرانه محبت می کند. در میان خنده هایش می گوید: من یک جایی برای خودم نوشته بودم بچه ها منتظر تصویب ...
ماجراهای علی غصه خور!
بیا کمی هم غصه من و بچه های خودمان را بخور که...” الغرض، چند روز قبل، درحالی که به شدت سرما خورده بودم و کُت و شلوار و چند دست ژاکت و لباس ضخیم برتن داشتم، بی حال و افسرده روی سکوی یک مغازه ولو شدم که جوانی شاد و خندان نظرم را به خود جلب کرد. راستش از دیدن یک جوان شاد و چست و چالاک آن هم بعد از مدت ها، خوشحال شدم!... جوان وقتی مرا درآن حالت دید، جلوآمد و درحالی که قاه قاه می خندید، دست ...
حاج رجب جانبازی که 33 سال نخوابیده است
کرده بودند و از روبه رو عراقی ها مثل باران به سمت ما تیراندازی می کردند، من یک کلاه آهنی بر سر داشتم که ترکش خوردم، در سرم احساس سوختگی داشتم، یکی از همرزمانم به نام جواد قائنی دست مرا گرفت و تا آمبولانس ارتفاع 4کیلومتری تپه را رفتیم و بعد از یک ساعت بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم متوجه شدم 7 روز در بیمارستان سبزواری اصفهان بیهوش بودم تا آنجا که به یاد دارم جزو اولین کسانی بودم که در نخستین ...
خیابان های تهران به روایت یک دختر ژاپنی
.... من خیلی خوش شانس بودم که این تجربه را داشتم و حس می کردم وظیفه ای دارم. دوستانم درباره فلسطین و اسراییل زیاد حرف می زدند، یک بار از من پرسیدند چه چیزی درباره شان می دانی. گفتم می دانم که آن جا مشکلی هست اما نمی دانم دقیقا چه مشکلی. آنها عکس های کودکانی که کشته شده اند و از بین رفتن زندگی و بی آبی را به من نشان دادند. من فکر کردم که چنین چیزی نمی تواند واقعی باشد. اگر این بچه ها بدون دلیل می ...
ناگفته هایی از نقش رهبر انقلاب در حفظ امنیت ایران
... * وارد مسائل جاری منطقه ای بشویم. نکته ای که حتی منتقدین جمهوری اسلامی هم نمی توانند از آن بگذرند، امنیت داخلی کنونی کشور است. بالأخره این امنیت تا چه اندازه ناشی از استراتژی و نگاه کلان جمهوری اسلامی در تحولات منطقه ای بوده است؟ من برای تحولات مرتبط با بیداری اسلامی فرصت داشتم که پنج یا شش بار به مصر سفر کنم. در هر سفری که به مصر رفتم، خودم شخصاً علاقه مند بودم در کنار دیدار های ...
این رزم عاشقانه...
که در دیدار خانواده اش با رهبر معظم انقلاب، به دست حضرت آقا رسید و با امضای ایشان متبرک شد. انگار خود علی هم از پیدا شدن وصیت نامه خوشحال بود که فردای همان شب، دوباره به خواب ملیکا آمد و به او از خوشحالی و آرامش خاطرش گفت. می پرسم: شما که می دانستید علی عاشق شهادت است، چرا مانع رفتنش به سوریه نشدید؟ مگر نمی دانستید آنجا جنگ است؟ می گوید: علی بار اولش نبود که می رفت، قبلا بارها ...
نقش منفی بازی نکرده ام
.... یکی دوبار نقش صددرصد منفی به من پیشنهاد شد، ولی خیلی برایم جذاب نبود. شاید در سینما پذیرش نقش منفی برایم راحت تر باشد. این روزها چه برنامه ای برای ادامه فعالیت خود در نظر گرفته اید؟ از عید حتی صفحه عمومی اینستاگرامم را هم بستم تا بیشتر به زندگی در دنیای حقیقی برسم، اما یک کانال در تلگرام راه اندازی کردم که در آن متن های وبلاگم یا بخشی از کتاب های مورد علاقه ام و عکس ...
بچه هایی که پس از 43 سال هنوز سلام کوچولو گوش می دهند
هستم ،بعد از فعالیت در حوزه گویندگی و بازیگری به سمت تهیه کنندگی رفتید؟ -حدود سه سال در حیطه بازیگری بودم تا اینکه به تهیه کنندگی علاقه مند شدم و مثل سایر تجربیاتی که در این حیطه کسب کرده بودم،دوست داشتم تا این حیطه را نیز تجربه کنم. دوره هایی را نیز گذراندم و در این دوره ها نکات بسیاری را یاد گرفتم. تا اینکه برای اولین بار برنامه ورزشی با اجرای شیرخدا برای تهیه به من پیشنهاد شد. ...
پسر جنایت کار پس از کشتن مادر و خواهرش از قصاص رهایی یافت
به گزارش دولت بهار به نقل از باشگاه خبرنگاران تسنیم پویا ؛ ساعت 18 بیست و دوم دی ماه سال 82 خبر آتش سوزی یک خانه ویلایی در خیابان مسجد جامع شهرستان پاکدشت به سامانه 125 اعلام شد. پس از رسیدن مأموران آتش نشانی به محل اعلام خبر و خاموش کردن آتش، آنها با جسد مادر و دختر نوجوانی داخل حمامی که در حیاط بود، مواجه شدند. با کشف جسد سوخته مادر و دختر جوان تیمی از مأموران انتظامی به ...
به بهانه روز جهانی عکاس؛
که سه شنبه ها منتشر می شد، در یکی از خبرها خواندم که تیم ملی در هتل لاله اردو دارد و زنگ زدم به آقای دادکان و گفتم می خواهم بروم پیش تیم ملی و با اعضا عکس بگیرم. اوضاع برایم جور شد و با یک دوربین یک بار مصرف زرد رنگی هم که خریده بودم، رفتم. آن جا و در فضای هتل با مدیر تدارکات تیم ملی، تک تک اتاق های بازیکن ها را رفتم و با همه شان عکس گرفتم. عکس ها را چاپ کردم ولی خیلی بی کیفیت شده بودند و دلم می ...
راز مرگ مادر و دختر پس از سه سال فاش شد؛
با مقتوله مطرح و در ادامه درخواست مقداری پول کردم اما بر خلاف انتظار وی عنوان داشت که این مبلغ را نمی تواند در اختیارم بگذارد ؛ ناامید شده بودم که متوجه بسته پول و همچنین جعبه ی طلا و جواهرات داخل یکی از اتاق ها شدم ؛ تصمیم گرفته بودم تا به هر شکل ممکن پول مورد نیاز خودم را تهیه کنم ؛ با پیدا کردن پارچه ای اقدام به خفه کردن مقتوله کردم که در همین زمان دختر مقتوله از اتاق بیرون آمد و مرا دید ؛ از ...
پسر و دخترهایی که نمی شناسیم
.... امیرعلی گفت: رفتارهای پسرانه ام به حدی بود که هنگامی که به نانوایی می رفتم در صف مردانه می ایستادم و به دلیل این رفتارها در کلاس اول راهنمایی مجبور به ترک تحصیل شدم و در سن 12 سالگی با وجود دختر بودنم درخواست زن کردم و این درخواست نیز با برخورد خانواده همراه بود. وی افزود: به سن بلوغ که رسیدم حتی یک خواستگار هم داشتم و پدر و مادرم به من اصرار داشتند که باید ازدواج کنی ...
کشف راز جنایت مادر و دختر 3ساله پس از 28ماه
.... ناامید شده بودم که متوجه بسته ی پول و همچنین جعبه ی طلا و جواهرات داخل یکی از اتاق ها شدم. تصمیم گرفته بودم تا به هر شکل ممکن پول مورد نیاز خودم را تهیه کنم. با پیدا کردن پارچه ای اقدام به خفه کردن مقتوله کردم که در همین زمان دختر مقتوله از اتاق بیرون آمد و مرا دید. از روی ترس شناسایی شدن توسط دختر مقتوله و دستگیری توسط پلیس ، او را نیز خفه کردم ؛ پس از برداشتن طلا و جواهرات و پول های داخل ...
نقشه های سیاه مرد کثیف برای زن جوان
را از دست ندهید: زن جوان را سوار خودرو شخصیم کردم / حرفی به من زد که از شنیدنش خشکم زد عمل زشت یکی از مردان فامیل با مادرو دختر تهرانی / وقتی وارد خانه شدم همسر سحر در خانه نبود اقدام زننده داماد ناخلف با مادر زنش آزارو اذیت دختر 19 ساله توسط پسر دایی اش عمل زشت و غیر انسانی پسر جوان با مادرش در استخر ...
قاتل را می بخشم تا عذاب بکشد
به قتل رسیده اند و آتش سوزی عمدی و برای فریب مأموران بوده است. پسر جوان این خانواده که از سوی همسایه دستگیر شده بود، در بازجویی ها به قتل مادر و خواهرش اعتراف کرد. وی گفت: مادرم امروز به کلاس قرآن رفته بود تا اینکه ساعتی قبل به خانه مان آمد. دقایقی بعد هم خواهرم از مدرسه آمد که متوجه شدم مادرم با خواهرم درگیر شده اند. برای میانجیگری به داخل خانه رفتم که مادرم ناراحت شد و به طرف آشپزخانه ...
کاش وارد رابطه پنهانی نمی شدم
هستی؟ بله من دو فرزند چهار و دو ساله دارم. مادر و دختر خردسالش را از کجا می شناختی؟ آنها از بستگان من بودند. البته آشنایی دوری با هم داشتیم. سال 91 در مراسم عروسی آشنایی ما بیشتر هم شد. چطور؟ شغل من آشپزی است. آن روز در حال آشپزی برای مراسم عروسی بودم که سحر برای پرسیدن دستور پخت یک غذا نزد من آمد. به خاطر اینکه سرم شلوغ بود، شماره تلفن همراه ...
قاتل مادر و دختر: کابوس جنایت رهایم نمی کند
کردم اما زن جوان با لحن تندی جوابم را داد. آنجا بود که چشمم به بسته های اسکناسی افتاد که روی اپن آشپزخانه بود. عصبانی شدم و اصلا متوجه نشدم که چطور در درگیری او را خفه کردم. وقتی دیدم نفس نمی کشد روی او پتو انداختم و می خواستم بروم. اما ناگهان دخترش از اتاق خواب بیرون آمد و مرا دید. به او گفتم برو بخواب اما نرفت. سراغ مادرش را گرفت، می خواستم بروم اما با خودم گفتم اگر بروم دخترش مرا دیده ...
طلایی به دقت ثانیه ها!
راضی نیست: از کارم راضی نبودم، اما همین که دست پر برمی گردم، برایم ارزش دارد. من باید فینال می رفتم. فاصله کشتی ام با حریف ژاپنی کم بود، ریکاوری هم نداشتم. هفت، هشت کیلو هم وزن کم کرده بودم، اما این موجب نمی شد ببازم. داوران هم با ما لج دارند. آنها امتیازهای مرا به حریف دادند و مرا به هم ریختند اما خدا را شکر که توانستم برنز بگیرم و دل مردم را شاد کنم. حذف ایرانی به دست ایرانی ...