سایر منابع:
سایر خبرها
زنی با انگشتان سبز
.... بالاخره دیدند که ما از سال 52 در این زمینه کار کرده ایم. من کلمه محیط زیست را که از یک کتابی (نخستین کتاب محیط زیستی که درآمده بود) که برای خودم خریده بودم و مدام می خواندم، یاد گرفتم، من در بیابان به دنیا آمدم. فکر کنید بچه ای که از کودکی درخت، برگ و جنگل دیده چه می شود. من در این سیستم بزرگ شدم، برای اینکه پدرم مالک بزرگی بود و همیشه در مازندران در طبیعت بودیم. وقتی کوچک بودم و پدرم به جنگل ...
حاشیه تمامی ندارد / کی روش:برانکو وقتی تیمش می برد حرفی نمی زند، اما زمان باخت تیم ملی را مقصر می داند
تشکر کنم اما کاری که من نمی توانم بکنم این است که هر بار اردو داریم اگر اختلالی به وجود بیاید که افراد آن مشخص هستند برای ما قابل قبول نیست. کی روش ادامه داد: این افراد مشخص هستند. آنها یکی دو روز مانده به بازی های تیم ملی صحبت هایی را منتشر می کنند و در اذهان وانمود می کنند که افراد روشن گونه و با دل روشنی هستند و مقصر این مسائل نیستند اما باید بگویم من از این دوگانگی ها خسته شدم. آخرین ...
پایان 8 سال انتظار برای مرگ
برادرم و دامادمان و برادر دامادمان با خودرو همسرم به محل قرار رفتیم. من داخل خودرو نشستم و برادرم و دامادمان به سراغ نادر رفتند. تنها قصدمان از این قرار صحبت بود ولی مقتول به محض دیدن ما با قمه به سمت برادرم و شوهر خواهرم حمله کرد. برای همین من هم وارد ماجرا شدم و برای کمک به سمت آنها رفتم. برادر دامادمان هم آمد و ما چهار نفری مقتول را مجروح کردیم. بعد از آن متواری شدیم و در راه فرار چاقو را در ...
بعد از آن واقعه ی سرخ، بلا سهم تو شد
در سینه من است آرام و بی صدا همه شب تا سحر عجیب گرییدم و به ناله شدم : یا اباالغریب دلجوی خویشتن به زبانِ خودم شدم بی کس ترین امام زمانِ خودم شدم روزی زِ رَه امام زمان می رسد و ما در انتظار آمدنش کارمان دعا مهدی مقیمی خیال کن که پر از زخم، پیکرت باشد شکسته در غل و زنجیرها پرت باشد خیال کن ...
عصبانیت کی روش: همین الان تکلیفم را روشن کنید/منتظرم عابدینی بیاید و اخراجم کند!
کارلوس کی روش، سرمریی تیم کلی که با انتقاداتی جدید از سوی عابدینی، مدیر اقتصادی فدراسیون فوتبال مواجه شده بود بعد از واکنش نسبت به این صحبت ها، در جلسه ای با حضور مهدی تاج در این خصوص، روبروی خبرنگاران حاضر شد. کی روش در این گفت و گو در خصوص شرایط اخیر تیم ملی و مشکلاتی که پیش رو دارد، حرف زد که در ادامه خواهید خواند. در فراهم کردن بازی دوستانه شکست خوردیم خیلی ...
دختری که دید پدرش با مادرش در آشپزخانه چه کرد + عکس
دعوا کرد اما من برای خاتمه دادن به ماجرا به اتاقم رفتم و خوابیدم. وقتی بیدار شدم همسرم در آشپزخانه مشغول خرد کردن گوشت برای غذا بود. او بار دیگر دعوا را شروع کرد و یکباره با چاقو به شکمش زد. بنا به این گزارش، در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای نهایی را صادر کند. منبع: شریان ...
این زن قربانی اسیدپاشی برادران همسرش شد
تا در یکی از اتاق های خانه او زندگی کنیم. می گفتند بعد از مرگ شوهرم نباید تنها بمانم. حتی تهدیدم می کردند که یا فرزندانم را از من می گیرند یا مجبورم که به عقد برادرشوهر بزرگم که متأهل است، درآیم. برادر شوهر بزرگم مدام به ما سر می زد و از من خواستگاری می کرد و من هر بار به او جواب منفی می دادم تا این که یک شب با صدای جیغ دخترم از خواب بیدار شدم و سوزش شدیدی را احساس کردم و فهمیدم چه بلایی سرمان آمده ...
کی روش: منتظرم عابدینی اخراجم کند/ 5 ماه است فدراسیون حقوق ما را نداده است
محمود شیعی که در آن عذرخواهی کرده و همچنین صحبت های امیر عابدینی که به نظر می رسد پایش را بیشتر از گلیمش دراز کرده، افزود: این تهدیدها و همین مسائل باعث حضور من در فدراسیون فوتبال است چون قبلا هم این تهدیدها را از علیرضا اسدی شنیده بودم. من بعد از بازی با سوریه زمان ندارم و می خواهم امروز اینجا همه چیز را حل کنم. کی روش در پاسخ به سوالی در خصوص اینکه او از خودش هم انتقاد می کند و حتی عنوان ...
زندگینامه شهدای دانش آموز استان قزوین در یک نگاه+وصیت نامه
نامه شهید: هدف و انگیزه من از رفتن به جبهه، مسؤولیتی بود که بر دوشم سنگینی می کرد و در این برهه از زمان که ندای هل من ناصرٍ ینصرنی؟ حسین (ع) بار دیگر از صحراهای کربلای ایران به گوش می رسد، بر خود واجب دانستم که به جبهه بیایم تا شاید بتوانم کوچک ترین کمکی به انقلاب نمایم؛ زیرا جبهه، محل نور و محلی است که در آن معنویت نمایان است و محلی است که انسان کلاً عوض می شود و محلی است که از خانه ی انسان ...
با دوست پسرم به خانه نیمه کاره رفتم / از ترس آبرویم در برابر رفتارهای زننده اش سکوت کردم
به گزارش سرویس حوادث “ جام نیوز”، این دختر جوان که مدام از بی آبرو شدنش صحبت می کرد و به خود لعنت می فرستاد، به ماموران گفت: چندی قبل در تلگرام با پسر جوانی آشنا شدم. او حرف های قشنگی می زد و مدام به من ابراز علاقه می کرد و از آینده می گفت. اصرار داشت تحت هر شرایطی من را ببیند. من هم به او علاقه مند بودم و اعتماد کوری به او داشتم به همین خاطر بدون اینکه به خانواده ام حرفی بزنم به ...
دخترم بعد از طلاق چادرش را کنار گذاشته آرایش می کند
بودم که بچه را رها نکنم بدون خواست خودم تن به ازدواج با برادر شوهرم دادم. ازدواج من با احمد، تازه اول مشکلاتم بود او تریاکی بود و بسیار شکاک و بدبین، اغلب اوقات هم سر اینکه چرا به منزل پدرم می روم مرا کتک می زد و دخترم شاهد این رفتارها بود. 9 سال بعد با داشتن یک پسر و یک دختر از او جدا شدم و هر سه تا بچه را به تنهایی و با انبوه مشکلات بزرگ کردم. دختر اولم بچه خوبی بود تا پایان ...
وطن اولم هندوستان، میهن دوم بویراحمد
باشد سال 1351 وارد استان کهگیلویه و بویراحمد شده است.) ** چه مدت در لوداب بودید؟ من یکسال در لوداب ماندم و بعد از یکسال رفتم و به مدیرکل گفتم من نمی خواهم بمانم و میخواهم بروم چون تنهایی خسته شدم. برگشتم به لوداب و یک شب یک دکتر هندی به نام ‘مشدین’ را برای دستیاری من فرستاد و گفت شما بروید. وقتی که گفت شما بروید تمام کارمندان بهداری ، آقای عطالله معتمدی، آقای فریبرز ناراحت شدند ...
جوان غیرتی، پسری را که با خواهرش رابطه عاشقانه داشت، کشت
همین دلیل هم ناراحت شدم و مقابل خانه بابک رفتم تا به او اعتراض کنم و بگویم چرا این کار را کرده است. بابک را صدا زدم و با هم درگیری لفظی پیدا کردیم. با بالارفتن صدای ما بود که چند نفر از اعضای خانواده اش بیرون آمدند و دعوا شروع شد و بابک من را زد؛ برای اینکه بتوانم از خودم دفاع کنم، با چاقو یک ضربه به او زدم. متهم درباره اینکه چاقو را از کجا آورده و چرا برای دعوا با خود چاقو برده بود، گفت ...
90/ یک میلیارد و 600 میلیون پولم را به ملوان بخشیدم!
تبریز هم که بودم خیلی ها می گفتند ملوان تیم دوم ما است و حیف است که در لیگ برتر حضور ندارد. 90: تو یک خداحافظی احساسی داشتی که قطعا خودت هم متوجه شدی اشتباه بود. در این مورد صحبت می کنی؟ از نظر جراید حرکت من احساسی بود ولی خودم فکر می کنم تصمیم درستی بود و باید کنار می رفتم. البته وقتی رفتم انزلی و خانواده ام را دیدم وحرف های آنها و دوستانم را شنیدم دیدم تصمیمی که گرفتم چندان ...
کسی برای پول جانش را وسط معرکه جنگ نمی برد/ پدر و همسر شهیدم جزو قهرمانان زندگی ام هستند
بعد از شهادت او رفتم. چه حال و هوایی داشت برایتان هربار؟ اولین بار که رفتم با همسرم ودوستان و بچه های هیات رفتیم و سال تحویل در شلمچه بودیم. پدرم در شلمچه شهید شدند و وقتی رسیدیم من از جمع جدا شدم چون اولین بار بود می رفتم و دوست داشتم تنها باشم. بی هدف راه می رفتم و محمد خیلی دنبالم آمد و از من عکس می گرفت.او گفت راه برو و هرجا دلت گفت بنشین. نزدیکی های مرز بود که نشستم.اردوهای راهیان ...
شاعره نامداری که هرگز به طلا فروشی نرفت
را برای تحصیل انتخاب کرد و به شیراز رفت. در آنجا هم حاجیه بی بی، خواهر بزرگمان او را همراهی می کرد. *چگونه و کی تشکیل خانواده دادند؟ در شیراز بود که خواستگار زیاد داشت، اما زیر بار ازدواج نمی رفت تا بالاخره با پزشکی ازدواج کرد که متأسفانه اعتیاد داشت و طاهره نتوانست خیلی تحملش کند و از او جدا شد. آن موقع در دارالفنون تهران بودم که آمدند و گفتند کسی با شما کار دارد. رفتم و ...
امیرکاظمی:ازدواج تنها اتفاق جدی زندگی است
؟ توضیح دادم که با فضای پشت صحنه آشنا هستم و خیلی فیلم می بینم. بعد از آن سیل پیشنهادها از راه رسید؟ بعد از آن برگشتم سرکار خودم و دو سال بعد خانم برومند تلفن زد و از من خواست به دفترش بروم. راستش علاقه مند نبودم که بازیگر بشوم و در واقع رفتم که خودشان را ببینم و عرض ادبی کرده باشم. خانم برومند فیلمنامه ای به من داد که هر صفحه اش را باز می کردم، نوشته بود پویا! گفتم مرا برای ...
90/ چند خبر کوتاه از باشگاه استقلال
پایان تمرین در این باره با هم تیمی های خود و دستیاران منصوریان صحبت کرد. باید دید در نیم فصل چه اتفاقی در انتظار مجیدی خواهد بود. بازگشت کاوه به تمرینات کاوه رضایی در تمرین فردای بازی با سایپا حضور نداشت و در کلینیک باشگاه استقلال فیزیوتراپی کرد تا این شایعه به وجود آید که او مصدوم شده است. با این حال رضایی دیروز بدون مشکل در تمرین گروهی استقلال حضور پیدا کرد تا خیال کادر ...
اخبار حوادث
هستی و هرجا میروی اخراجت میکنند؛ به همین خاطر هم من را از خانه بیرون کرد. دو شب بود که به خانه نمیرفتم، یاد دوستم افتادم؛ او نگهبان شرکت بود و میتوانستم شب را نزد او بمانم. وقتی به شرکت رفتم، سر صحبت باز شد و با او درددل کردم؛ گفت با صاحب شرکت صحبت میکند تا من دوباره برگردم. راستش دوست نداشتم برگردم، شیشه هم کشیده بودم و حالت عادی نداشتم، آنقدر ناراحت و عصبانی بودم که خیلی متوجه حرفهای مقتول نمیشدم ...
چرا فرهادی بجای ترانه علیدوستی؛ لیلا حاتمی را نیاورد؟
یک نقد بسیار ساده و نه حتی نقدی کنشگرانه از جامعه امروز هستیم. محمودرضا رحیمی درباره نحوه هدایت بازیگران در چنین اثری می گوید: در ساخت چنین اثری باید زیرکی در هدایت بازی بازیگران داشت و بابت این کار به کارگردان تبریک گفت. کارگردان با جاگذاری اتفاق تنش زای اول فیلم که براساس یکسری از خطاها یک خانه را در حال فروریختن نشان می دهد، به ما می گوید متوجه نتایج کنش ها باشید. این نگاه خیلی ...
ماجرای تلخ نبرد ناتاشا با "کفتارهای پیر"
اشتباه؟ بسیاری از دختران این منطقه فکر می کنند که هیچ مشکلی وجود ندارد زیرا "سنت" چنین حکم می کند. به نظرم دختران اینجا به نوعی شستشوی مغزی شده اند. در ضمن چند دختر به خاطر سنت انجام شده توسط کفتار باردار شدند. وقتی به خانه برگشتیم، به ما اجازه ندادند تا با دخترانی که قبلا در این مراسم حضور داشتند بازی یا صحبت کنیم. حتی اجازه نداشتم به خواهر کوچکترم بگویم که چه اتفاقی برایمان رخ ...
علیرضا حیدری: من هنرپیشه نیستم!
برگشتیم 109 کیلو شده بودم. شرایط بسیار سخت بود صبح ساعت 6 مرا آفیش می کردند و در فضای سرد زیر گریم می رفتم و ساعت 7 و 8 صبح هم آفتاب می زد. ما در واقع تنها سه چهار ساعت نور روز را داشتیم و بعد از آن نور عوض می شد و دیگر نمی توانستیم بگیریم. بعضی اوقات که شب کار بودیم من ساعت 10 شب که از لوکیشین بر می گشتم تازه به به باشگاه می رفتم و می دویدم و وزرنه می زدم، پاهایم یخ کرده بود و درد می گرفت. تا ...
تاج: منظور کی روش از زرنگ خیابانی درست بود/ بهتر است زبان برخی افراد کوتاه شود!
. کنفدراسیون فوتبال آسیا هم در این خصوص نامه ای زده است. فکر می کنم سابقه نداشته است که هر پنج رده فوتبال به مسابقات جام جهانی صعود کنند و این یک اتفاق خوب برای فوتبال ماست. در خصوص بیانیه کی روش و خواسته های او هم در این زمینه با هم جلسه ای را داشتیم که از ساعت 17 روز گذشته تا حدود ساعت 23 شب با هم در فدراسیون فوتبال صحبت کردیم. می توانستیم با سنگاپور بازی کنیم اما یک نفر کم کاری کرد ...
خاطره کوثری از برخورد دهداری با یادگار امام(ره)
.... می رفتیم یک گوشه قبرستانی که زمین خاکی فوتبال درست کرده بودیم زیر آفتاب بازی می کردیم. اصلاً این چهره خشنی که دارم محصول آن زمان است! (می خندد). خیلی ها از دور من را می بینند می گویند فلانی زیادی جدی است اما این طور نیست. درون من اتفاقاً خیلی آرام است. باران یک بار حرفی در موردم زد که فکر می کنم بهترین تعریف از شخصیتم باشد. گفت پدرم پوست شیر و قلب پرنده دارد. پدرم ساک راه آهن را آتش ...
آزار و اذیت وحشیانه مینا توسط 4 جوان در سوله خارج از شهر
حالی که از رفتار مودبانه و باکلاس من تمجید می کرد و مدام لبخند می زد گفت همانند من تک فرزند خانواده است وقصد دارد با دختری مودب و زیبا ازدواج کند. من هم که در همان نگاه اول دلباخته او شده بودم تحت تاثیر حرف های عاشقانه اش قرار گرفتم و این گونه رابطه من و اتابک آغاز شد. آن روز تصمیم گرفتیم تا بیشتر در پارک یکدیگر را ملاقات کنیم. من هر روز زودتر به محل قرار می رفتم و ساعت ها با یکدیگر درباره ازدواج و ...
“وقایع استان” بررسی می کند؛ مهم ترین اولویت اقتصادی شهروندان اراکی/رویای خانه دار شدن
...، هر دو کارمند آژانس هواپیمایی اند. وقتی از آن ها درباره مهم ترین اولویت اقتصادی اشان می پرسم؛ علی در حالیکه به زمین خیره شده است، می گوید:” در حال حاضر مهم ترین اولویت اقتصادی ام خرید یک خانه است، خانه ای که برای خودم باشد و سر سال استرس افزایش اجاره خانه و اسباب کشی را نداشته باشم. علی درحالیکه سینه اش را صاف می کند و به پشتی نیمکت تکیه می دهد، لبخندی می زند و می گوید: ” هرچند انسان سیری ...
کار بسیار زشت دو جوان تهرانی با دوست شان در کنار جاده بعد از مصرف مشروبات الکلی +عکس
...: من، همدستم و مقتول با یکدیگر قرار گذاشتیم تا برای تفریح به ویلای یکی از دوستان او برویم. به این ترتیب از ولنجک به سوی فیروزکوه به راه افتادیم. در بین راه من و همدستم مقداری مشروبات الکلی مصرف کردیم و در ادامه کوکائین مصرف کردیم. من گفتم به زودی می خواهم با دختر مورد علاقه ام ازدواج کنم اما مقتول درباره او حرف های بدی زد. به همین دلیل با او درگیر شدم و همدستم هم از من طرفداری کرد ...
قتل مسافری از آمریکا
ازدواج کنم حرف هایی درباره این دختر زد که ناراحت شدم. در همین حین حامد به من کلتی داد و من سه گلوله به مهرداد شلیک کردم بعد مهرداد به خواهر حامد فحش داد و حامد هم با چاقو سر او را برید. ما با هم مرتکب این قتل شدیم. سپس حامد در جایگاه حاضر شد. او گفته های متهم را رد کرد و گفت: روز حادثه من به دلیل اینکه دستم شکسته بود، اصلا نمی توانستم چاقو دستم بگیرم و شاهین دروغ می گوید. ضمن اینکه من اصلا قصد کشتن کسی را نداشتم و مهرداد را نمی شناختم. با پایان گفته های متهمان، هیأت قضات ادامه رسیدگی را به بعد موکول کردند. ...
دوستم قاتل است !
آرش را نمی شناختم و فردوس از من خواست تا همراه دوستش به مهمانی در فیروزکوه برویم. با ماشین خودم دنبال فردوس رفتم و با هم دنبال آرش رفتیم. ماشینم را داخل خیابانی پارک کردم، سپس با خودروی آرش راهی فیروزکوه شدیم. پس از خوردن مشروب در صندلی عقب سیگار می کشیدم که متوجه مشاجره آرش و فردوس شدم. فردوس، آرش را مجبور کرد تا ماشین را سر شهرک آبسرد دماوند متوقف کند. به خاطر اینکه مواد و مشروب همراهمان بود از ...
بازیگری عشق دوران جوانی است
بازیگران زیادی هستند که سال هاست آنها را در نقش های مختلف می بینیم یا صدای آنها را در نمایش های رادیویی می شنویم، بازیگران خوبی هم هستند، اما انگار در حاشیه اند، آنقدر محجوب اند که در خانه می نشینند تا کارگردان یا تهیه کننده ای به یاد آنها بیفتد و نقشی برایشان در نظر بگیرد. این گروه از بازیگران نه اهل مهمانی رفتن هستند و نه مهمانی دادن. نه اهل فضای مجازی اند و نه جشن و فرش قرمز و.. . خلاصه کلام این که هرچند توانایی این را دارند که مقابل دوربین نقش بازی کنند، اما اهل زد و بند و رابطه و... نیستند، برای همین گمنام می مانند، هرچند عاشق بازیگری اند و عمر خود را در این راه گذاشته اند. یکی از این بازیگران، صفا آقاجانی است؛ بازیگر نمایش های رادیویی و سریال های تلویزیونی. بازی او در سریال هایی مانند زمانه و دردسرهای عظیم را به یاد داریم. زنی آرام و رنج دیده، اما صبور. با او درباره زندگی اش و این که این روزها چه می کند هم صحبت شدیم. متولد ارومیه هستید و خواهر شما معصومه هم بازیگر است و هم دوبلور، چطور شد که خواهران آقاجانی به سمت هنر و بازیگری و گویندگی رفتند؟ پدرم پیمانکار بود، به همین دلیل ما مجبور بودیم محل سکونتمان را تغییر دهیم. من و معصومه که سه سال از من کوچک تر است، در ارومیه متولد شدیم، شش ساله بودم که به تهران آمدیم، اما بعد از چند سال به تبریز رفتیم و مدتی در این شهر زندگی کردیم. در تبریز معصومه به دبیرستان هنر رفت و من از 17 سالگی کار در اداره فرهنگ و هنر تبریز را شروع کردم. یکی از کارگردانان تئاتر به معصومه نقشی را برای بازی در نمایشی که نویسنده اش زنده یاد غلامحسین ساعدی بود، پیشنهاد داد. من گاهی با خواهرم به پشت صحنه این نمایش می رفتم. یکی از نقش های این تئاتر را خانمی 40 ساله بازی می کرد که بعد از مدتی به دلیل اختلافی که با کارگردان پیدا کرد، از بازی در این نمایش انصراف داد و کارگردان آن نقش را به من سپرد. در سن 17 سالگی نقش خانمی 40 ساله را بازی کردم که مورد توجه هم قرار گرفت. همین نقش باعث شد به بازیگری علاقه مند شوم و کارم را تا به امروز ادامه دهم. بعد برای ادامه کار به تهران آمدید؟ بله! در آن زمان هنوز مردم شهری مانند تبریز نمی پذیرفتند که زنان هم در کار هنر و بازیگری باشند، به همین دلیل پدرم ما را تشویق کرد که برای ادامه کار به تهران بیاییم. آمدن ما به تهران مصادف شد با اتفاقاتی که به پیروزی انقلاب منجر شد و ما بعد از انقلاب توانستیم وارد حرفه بازیگری شویم و معصومه علاوه بر بازیگری توانست به عنوان دوبلور فعالیت خود را ادامه دهد. چنین به نظر می رسد که در یک خانواده پرجمعیت بزرگ شدید؟ ما شش خواهر و برادر بودیم، خیلی با هم مهربان بودیم و در کنار هم خوش می گذشت. ما به دلیل شغل پدرم دور از فامیل و اقوام زندگی کردیم، اما به نظرم رفت و آمد های فامیلی و دوستانه فرهنگ اجتماعی ما را ارتقاء می دهد، بخصوص برای بچه ها خیلی خوب است چون آنها را از انزوا درآورده و بعد اجتماعی شخصیت شان را تقویت می کند. در دوره های بیکاری و زمانی که به شما نقش کمتر پیشنهاد می شود، امورات زندگی را چگونه می گذرانید؟ بسختی! چون ما بجز بازیگری کار دیگری نداریم. وقتی جوان بودیم که به دلیل علاقه و عشقی که به بازیگری داشتیم، سراغ کار دیگری نرفتیم و زمانی متوجه شدیم که از این حرفه نمی توانیم امرار معاش کنیم و امنیت شغلی و مالی نداریم که دیگر دیر شده بود و سن و سالمان اجازه نمی داد سراغ شغل دیگری برویم. وقتی جوان هستی و عاشق بازیگری، کاملا کور می شوی و نمی توانی ارزیابی درستی از حرفه ای که انتخاب کرده ای، داشته باشی. من الان که موسپید این حرفه به حساب می آیم، به جوانانی که دوست دارند وارد حرفه بازیگری شوند، توصیه می کنم که بازیگری را به عنوان شغل اصلی و اول خود انتخاب نکنند و عمر خود را پای این کار نگذارند، اما آنها چون جوان هستند، به دنبال علاقه خود می روند و تا به سن و سال من نرسند، متوجه اشتباه خود نمی شوند. استخدام رسمی رادیو هستید؟ نه! حدود 40 سال است که در حرفه بازیگری فعالیت می کنم، اما استخدام هیچ جایی نیستم و حقوق بازنشستگی هم نمی گیرم. سال 84 رادیو با 23 نفر از بازیگران قدیمی قرارداد بست و آنها را بیمه تامین اجتماعی کرد که من هم یکی از آن 23 نفر هستم. طاهره آشیانی - جام جم ...